موضوع : پژوهش | مقاله

یک استعداد سوخته: محمدرضا آغاسی

این سال‎ها اگر به جمکران، قم یا مشهد مشرف شده باشید و اگر از کنار فروشگاه‎های عرضه محصولات فرهنگی – مذهبی گذشته باشید، خواه‎ناخواه صدا یا تصویر مرحوم محمدرضا آغاسی را شنیده‎اید. فروشندگان این فروشگاه‎ها هرچیزی که باب میل یک زایر باشد، عرضه می‎کنند؛ از مهر و جانماز و تسبیح گرفته، تا پوستر حرمین امام حسین و حضرت عباس(ع) و از حکایات علما و عرفا گرفته تا کتاب‎های دیدار با جن و حتی طلسمات. در این میان، همیشه سی‎دی‎پلیر این فروشگاه‎ها آلبوم‎های صوتی یا تصویری را که تقاضای اول فروشندگان است، علی‎الدوام پخش می‎کنند و یکی از راه‎های گرفتن نبض بازار و دانستن این‎که الان کدام مداح یا کدام سخنران مذهبی روی بورس است، قدم‎زدن در این راسته است.
پدید آمدن چنین راسته‎بازاری، خود یک پدیده فرهنگی – اجتماعی است. این‎که در خیابان کارگرجنوبی در کنار بازار کتاب خیابان انقلاب و چند پاساژ که محل فروش کتاب‎های دست‎دوم یا عرضه کتاب‎های بازارسیاه است، یک پاساژ دوطبقه به‎نام پاساژ مهستان، راسته فروشگاه‎های عرضه محصولات فرهنگی – مذهبی شده است، خود جای تأمل دارد. از نوع محصولات این فروشگاه‎ها و سطح کیفی محصولاتشان، می‎شود مشتریانشان را ارزیابی کرد؛ مشتریانی که اکثر سال‎ها، در چنین فروشگاه‎هایی، صدای مرحوم آغاسی را در حال دکلمه کردن می‎شنوند. نوارها و آلبوم‎های صوتی و دکلمه‎های ایشان مشتریان فراوانی دارد و حتی در کلیپ‎هایی که با موضوعات مذهبی ساخته می‎شود، صدا و شعر ایشان به‎عنوان نریشن استفاده می‎شود. روزگاری آغاسی، شاعری بود گم‎نام که در نمازخانه‎ حوزه‎هنری در جلسه شعر شرکت می‎کرد؛ جلسه‎ای که شاعرانی چون علی معلم دامغانی و یوسفعلی میرشکاک سر حلقه‎های آن بودند و نسلی از شاعران مذهبی دهه 70 در آن جلسه حضور به‎هم می‎رسانیدند، مثل هادی سعیدی کیاسری، محسن حسن‎زاده لیله کوهی، سید ضیاءالدین شفیعی و... آغاسی در آن جلسه چندان به چشم نمی‎آمد تا آن‎که سال‎هایی پس از آن، با یک مثنوی که بعدها «شیعه‎نامه» نام گرفت، نامش بر سر زبان‎ها افتاد. او یک استثنای حیرت‎انگیز در فن دکلمه شعر بود. ندیده‎ایم و نشنیده‎ایم که در روزگارمان شاعری بتواند ساعت‎ها شعر خودش را از حفظ دکلمه کند، آن هم دکلمه‎ای، با شور و خروش و با لحن حماسی و احیانا مکث‎های هوشمندانه و هدف‎دار و گاه‎گاه با بغض و گریه‎ها در خلال ابیات، ساعت‎ها دکلمه یک‎نفس، آن‎هم در مجالس عظیم که فقط پشت تریبون ایستادنش، نفس شاعر را در سینه‎اش حبس می‎کند.
آغاسی را از دو جهت می‎شود ارزیابی کرد: یکی از نقطه‎نظر شعریت شعرهایش و دیگری از لحاظ استقبالی که از او در مجامع مذهبی شد و می‎شود.
لابد شنیده‎اید که شاعران آدم‎های متعارفی نیستند. این یک واقعیت است اما همه واقعیت این نیست، چراکه آن‎ها در این نامتعارف بودن و طبق معمول نشدن، یک‎دست نیستند؛ برخی از شاعران عاشق‎پیشه‎اند و برخی شوریده و متحیر، برخی هیجانی و غیرقابل پیش‎بینی و...
در این میان، احتمال سوخت‎رفتن شاعر و شعرش در خلال مسیر دشواری که آن را زندگی می‎نامیم و در این روزگار بسیار سخت‎تر از گذشته شده است، بالاست. شاعران زیادی را می‎شناسیم که استعداد فوق‎العاده‎ای داشته‎اند و با آثار درخشانی شروع کرده‎اند اما در ادامه، آرام‎آرام تحلیل رفته‎اند و سوخته‎اند. آغاسی، به‎نظر صاحب این قلم، یکی از استعدادهای سوخته به‎شمار می‎آید. در مروری بر آغاسی، شعرهایی می‎بینیم که حکایت از استعدادی خداداد دارد، اما هرچه جلوتر می‎آییم، حس می‎کنیم که استقبال حیرت‎انگیز و روزافزون مردم از شعرهایش، او را به سمت ساده‎تر کردن کلام و صرف‎نظر کردن از شعریت شعر و عمق بخشیدن به اندیشه و جهان‎بینی شعرهایش سوق داده است. شاعری که می‎تواند چنین بیت‎های مستحکم و تأثیرگذاری بسراید:
صبر کن نی از نفس افتاده است
ناله بر دوش جرس افتاده است
کاروان بی‎سیر و بی‎پشت و پناه
در غل و زنجیر می‎افتد به‎راه
می‎رود منزل به منزل در کویر
تا بگوید سر بیعت با غدیر
شیعه یعنی امتزاج نار و نور
شیعه یعنی رأس خونین در تنور
چرا به جایی می‎رسد که از او چنین بیت‎های سستی می‎شنویم:
مسلمان نمایان تکنوکرات
رهاوردتان چیست جز منکرات
شما گر نماینده‎ مردمید
چرا مات و مبهوت و سردرگمید
عوامل مختلفی دست به دست هم می‎دهد تا این بشود که شده است. آغاسی پس از این که ناگهان گل کرد، همیشه در حال سفر از این شهر به آن شهر بود و معیشتش، عملا از شعرخوانی در مجالس می‎گذشت. مگر یک شاعر - هرقدر هم قریحه داشته باشد - چقدر می‎تواند شعر خوب بگوید؟ بله، استثنائاتی مثل بیدل دهلوی یا فردوسی هم داشته‎ایم که اولی صدهزار بیت و دومی شصت‎هزار بیت شعر گفته‎اند، اما اتفاقا آن‎ها کارشان شعرخوانی برای مردم نبوده است، بلکه برعکس، عمدتا در خلوت خویش به سر می‎برده‎اند و به قول سهراب به شکل خلوت خود بودند. وقتی مجبور باشی هر ماه در چندین جلسه، شعر بخوانی، آن‎هم برای مردمی که به آوازه اسم تو یا برای دیدن شاعری که شعرهایش را در نوارها و آلبوم‎های صوتی مذهبی شنیده‎اند، به شب شعر آمده‎اند، مجبوری شعرت را طوری بگویی که آن‎ها بفهمند و بپسندند. آن‎وقت این مخاطبان، نوعا شعرخوان نیستند و نگاهشان به شعر نه‎تنها حرفه‎ای نیست که برعکس، نگاه ایدئولوژیک به شعر دارند؛ بسیجی‎ها، بچه‎مسجدی‎ها، هیئتی‎ها و...
حاصل آن می‎شود که شاعر ما آرام‎آرام به شعارگویی می‎افتد.

آغاسی نسخه بدل چند شاعر بزرگ
آغاسی، اگر بماند که به‎نظر می‎ماند، به‎خاطر دو سه مثنوی است که برای اهل بیت پیغمبر سروده است و در آن‎ها به مرز سهل و ممتنع نزدیک شده است؛ مرزی که برای کمتر شاعری قابل دست‎یابی است. مثنوی‎های او مثل «شیعه‎نامه» که فکر نمی‎کنم کسی در «از دل برآمدن» آن‎ها تردید کند از دلایل ماندگاری اوست.
همچنین آغاسی فراموش نخواهد شد، زیرا در زمانه‎ای که شعر چندان خریداری ندارد و در شرایطی که متأسفانه بچه‎مذهبی‎های ما در شعر خواندن و شعر نوشتن، خیلی عقبند، او بود که توانست شعر را به داخل مساجد و هیئت‎ها و حسینیه‎ها ببرد. اما واقعیت تردیدناپذیر این است که او یک شاعر دنباله‎رو بوده است.
ردپای لحن و حتی مضمون‎پردازی‎های احمد عزیزی، یوسفعلی میرشکاک و علی معلم در شعرهای او دیده می‎شود.
در منظومه‎سرایی، پیشگام او علی معلم و احمد عزیزی بوده‎اند. احمد عزیزی در دهه 60، بر شعر مذهبی ایران حکومت می‎کرد. صبح بلند می‎شدی و می‎دیدی یک صفحه مثنوی در روزنامه «جمهوری اسلامی» منتشر کرده است و بعدازظهر می‎دیدی که خیلی‎ها آن صفحه را مثل کاغذ زر از روزنامه بریده‎اند و به کتابخانه شخصی خود برده‎اند، حتی کسانی‎که صبح، روزنامه جمهوری‎اسلامی گیرشان نیامده بود، آن صفحه را کپی می‎گرفتند و نگه می‎داشتند. احمد عزیزی، مثنوی می‎گفت و در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70، از قصر شیرین تا سرخس، در هر انجمن شعری، یکی دو تا نسخه بدل داشت.
یک شباهت غریب بین احمد عزیزی و آغاسی، همین سوخت رفتن شاعر است. عزیزی، وقتی تقاضا را بالا دید، به تولید انبوه شعر روی آورد و قریحه‎اش را دود کرد و فرستاد به هوا، بلایی که آغاسی هم سر خود آورد.
اما تفاوت بزرگ آن دو در این است که عزیزی صاحب نبوغ شعری بود، آغاسی صاحب قریحه. از میان چندین دفتر عزیزی، بخش بزرگی از شعرهایش، ابیات سست و ناتندرست است، اما از آن قسمت باقی‎مانده، برای این‎که تفات یک شاعر مؤسس مثل احمد عزیزی را با آغاسی بفهمیم، یک مثال می‎زنم.
اکنون سال‎های سال است که حضرت فاطمه زهرا - سلام‎ا... علیها - در شعرهای مذهبی به گل‎یاس تشبیه می‎شود. آیا می‎دانید که اولین کسی که در تاریخچه شعر مذهبی، آن حضرت را به یاس تشبیه کرد و پس از او این تشبیه بر سر زبان‎ها افتاد، احمد عزیزی بوده است؟ او در کتاب «کفش‎های مکاشفه» شعری درباره گل یاس سرود و آن را به مدح حضرت زهرا متصل کرد و اثری کم‎نظیر در شبکه ذهنی شاعران اهل بیت گذاشت. این‎جا به شاعری بر می‎خوریم که فرهنگ و ادبیات مجالس اهل‎بیت را یک قدم جلو برده است، کار شاعر اصلا همین است.

سخن آخر
اساسا و از همان ابتدا، این مقاله را برای سخن آخرش نوشتم و روی سخن آخرم با همه بروبچه‎های هیئتی و بسیجی است که شعرهای آغاسی را دوست دارند و زمزمه می‎کنند، چنان‎که خود حقیر نیز برخی از ابیات او را در بعضی از لحظات، بسیار زمزمه کرده‎ام و می‎کنم.
شعر مذهبی ما دو جریان دارد: یک جریانی که معطوف به مجالس اهل‎بیت است و جریان دیگری که معطوف به ادبیات مکتوب است. از شاعران شاخص جریان اول می‎شود به حاج علی انسانی، سید‎رضا مؤید و حاج غلامرضا سازگار اشاره کرد و از جریان دوم، نام‎هایی چون سید‎علی موسوی گرمارودی، حسین مهدوی سعیدی (م.مؤید)، قربان ولیئی و... به ذهن می‎آیند.
راه آرمانی شعر مذهبی آن است که هم هیئتی‎ها بفهمند و هم شاعران و نویسندگان بپسندند؛ همان راهی که محتشم رفته است. در زمانه ما می‎شود برخی از شعرهای قادر تهماسبی (فرید) را نام برد که هردو طیف پسندیده‎اند، مثل غزل معروف با مطلع:
آن شب که دفن کرد علی بی‎صدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
یا این غزل با این مطلع:
سر نی در نینوا می‎ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می‎ماند اگر زینب نبود
آغاسی در اکثر شعرهایش، در جریان اول قرار می‎گیرد، آن‎هم نه در کنار چهره‎های شاخصی چون حاج علی انسانی. در برخی از شعرها، آغاسی را در حد واسط دو جریان می‎بینیم، مثل مثنوی «شیعه‎نامه»، در این مثنوی علاوه بر وجه حماسی و تهییج عاطفی شعر، نوعی جهان‎بینی، حاصل از نگریستن به تاریخ شیعه دیده می‎شود و این، وجه فرا روی این مثنوی از شعرهای طبق‎معمول مجلسی و هیئتی است.
ما در شعر مذهبی‎مان نیاز به شاعرانی داریم که توأمان به هردو وجه نظر داشته باشند. آینده شعر مذهبی در گروه چنین شاعرانی است.

منبع: هفته نامه  پنجره / 1388 / شماره 3 ۱۳۸۸/۰۰/۰۰
نویسنده : زهیر توکلی
 

نظر شما