رویای ناممکن، باور به شایستگی سالاری
روزنامه همشهری، دوشنبه 5 شهریور ,1375 26 آگوست ,1996 سال چهارم , شماره 1052
امروزه دست کم در میان قشر روشنفکر, باور به شایستگی سالاری, علامت
غیر متعارف بودن است.
اشاره:
این بحث در باره امتیازات شایستگی سالاری است که تلویحا در ضمن
بحثهای نژادی مطرح می شود. این مباحث در ضمن مطالب جامعه شناسانه ای که
در آمریکا رواج دارد غالبا مورد گفتگو قرار گرفته است شاید دلیل
این امر, وجود نژادها و کلنی های مهاجر و فاصله عمیق طبقاتی در
سرزمین ایالات متحده آمریکا باشد. به هرحال موضوع این نوشتار براین
محور قرار دارد که روشنفکران آمریکایی باور خود را به امتیازات
شایستگی سالاری از دست می دهند. اما چیزی برای جایگزینی آن ندارند!
سرویس مقالات
منبع: اکونومیست , 13 ژوئیه 1996 ترجمه: وحیدرضا نعیمی
کیفیت فرصتها در اندیشه آمریکایی دچار تغییر عجیبی شده است. تا یک
نسل پیش همه به غیر از افراد غیرمتعارف ومتعصب به ارتقاء افراد
برحسب شایستگی باور داشتند. چنین رهیافتی مشخصه طرفداران برابری
بود; چرا که این تفکر حاکی از ساخت نردبان فرصتها, از محلات
فقیرنشین تا برج عاج بود. به علاوه, این رهیافت موید طرفداران بازار
آزاد بود چرا که رهیافت یادشده حاکی از به کارگیری اصل رقابت در
دنیای تحصیلات و نیز کار بود. حتی کسانی که تعمدا از رویای آمریکایی
کنار گذاشته شده بودند, می خواستند در مورد آنان براساس آرمان قضاوت
شود به بیان مارتین لوترکینگ, براساس مجرای محتوای شخصیتهای آنان
و نه رنگ پوستشان.
امروزه دست کم در میان قشرروشنفکر, باور به شایستگی سالاری, علامت
غیرمتعارف بودن است. می توان استدلالهای هوشیارانه ای را به نفع برابری
کامل یا امتیازات نژادی یا حتی اعتقاد به جدایی سیاهان یافت. اما تا
دهان برای دفاع از شایستگی سالاری بگشایید, سیل مخالفت به سوی شما
روان می شود. چگونه ممکن است که شخصی اعتماد ساده لوحانه ای به
امتحانات داشته باشد و چگونه می توان به جامعه ای که دارای توان
رقابتی زیاد است, باز هم قابلیت رقابتی بیشتری داد یا جامعه ای را که
به شکل نومیدکننده ای متفرق است, بازهم متفرق تر کرد
دو تغییر آبشخور اصلی نگرانی درمورد شایستگی سالاری است. نخست
شکاف فزاینده میان غنی و فقیراست . از سال ,1970 درآمد 10 درصدی
که کمتر از همگان دانش آموخته اند, پایین آمده , امادرآمد 10 درصدی
که از همه بیشتر تحصیل کرده اند, بالا رفته است. پیشتر, جناح چپ تقصیر
شکاف فزاینده درآمد را متوجه سیاست کاهش مالیاتهای رونالد ریگان و
ظهوردهه آز می دانست. اما رشد این شکاف در زمان حکومت کلینتون بیشتر
شده است. علت واقعی, چیزی اساسی تر از کاهش مالیاتهاست: بازده
فزاینده نیروی فکر در برابر کار جسمی.
علت دوم, وضعیت وخیم قشر محروم آمریکاست. مهاجرت افراد نخبه و
باهوش به حومه شهرها, داخل ومرکز شهرها را نه تنها ازبازرگانان و
کسبه که از رهبران مدنی تهی کرده است:
یعنی کسانی که سازمانهای محلی رااداره می کردند, انضباط اجتماعی
را اعمال می کردند و الگوی اخلاقی به شمار می رفتند امروز در محلاتی
نظیر هارلم یا جنوب شیکاگو عده اندکی یافت می شوند که به پسران
نوجوان بیاموزند بدون پیوستن به گروههای تبهکاری هم می توان مردانگی
را اثبات کرد یا به دختران نوجوان بیاموزند بدون بچه دار شدن هم
می توان جایگاهی ارزشمند در جامعه کسب کرد. به عقیده بسیاری از
روشنفکران سیاهپوست, جذب سیاهان در جامعه سفیدپوستان اشتباهی
غم انگیز بود و تنها راه نجات جوامع سیاه آن است که سیاهپوستان موفق ,
به محلات سیاه نشین باز گردند.
در سالهای اخیر, کتابهایی درزمینه جنبه های تیره شایستگی سالاری
منتشر شده است.
رابرت رایک, وزیر کار فعلی دولت کلینتون در کتاب کارملل که در سال
1991 منتشر شد, در مورد بروز پدیده جدایی افراد موفق ابراز نگرانی
کرد, پدیده ای که معلول فرار ثروتمندان و تحصیل کردگان به حومه
شهرهاست. میکی کاوس, منتقد ساکن واشنگتن, در کتاب پایان برابری که
در سال 1992 انتشار یافت , از این امر که هر روز از ارتباط میان
آمریکائیان دارای پیشینه های مختلف کاسته می شود, شکوه کرد. نتیجه گیری
تقریبا غیرقابل عمل میکی کاوس این بود که از آنجایی که دولت
نتوانسته است برابری درآمد پدید آورد, باید در عوض آمیزش اجتماعی را
تشویق کند.
اما شاید کریستوفر لاش فقید رابتوان پرشورترین منتقد شایستگی
سالاری دانست. وی مورخی چپ گرابود که انزجاری ستودنی نسبت به
خوش باوری ریشه گرایان دائمی همکار خود پیدا کرد. در کتاب
شورش نخبگان که در سال 1995 منتشر شد, وی شایستگی سالاری را چیزی
اندکی فراتر از بهانه ای برای منافع طبقاتی عنوان کرد. شایستگی
سالاران با همان حسادت از امتیاز دسترسی به تحصیل و اطلاعات دفاع
می کنند که بورژواهای قدیم از حقوق ملکی خویش پاسداری می کردند. در
واقع آنان در پی جویی نفع شخصی شرورانه تر عمل می کنند, چرا که
می اندیشند در قبال امتیازاتی که از آن برخوردارند, کسی جز خودشان
وجود ندارد که از آن قدردانی کند.
تا مدتی, نگرانیهای مربوط به شایستگی سالاری در وهله اول به جناح چپ
مربوط می شد. در واقع راست گرایان [آمریکایی] برای انتقاد از طرح
اقدام قاطع به خوبی از شعار شایستگی سالاری سودبردند.
نومحافظه گرایان استدلال می کردند اقدام قاطع پیامدهای معکوس در بر
دارد, چرا که مقولات نژادی را نهادینه می کند; به علاوه تحقیرکننده است.
چرا که اینگونه وانمود می کند که سیاهپوستان بدون کمک سفیدپوستان
قادر به پیشرفت نیستند; افزون بر این, کاملا خطاست, چرا که در مورد
مردم صرفا بر اساس رنگ پوست داوری می کند. آنگاه در اواخر سال 1994
بود که دو شخصیت محافظه گرا یعنی چارلز موری جامعه شناس و ریچارد
وهرن ستاین, استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد که همان سال درگذشت ,
نشان دادند که نگرانیهای مربوط به شایستگی سالاری به همان اندازه که
در جناح چپ وجود دارد, در جناح راست نیز قوی است.
این امر که آمریکا به بهای انسجام اجتماعی و فضیلت مدنی ,تحرک
اجتماعی را می طلبد, ادعای اساسی کتاب منحنی بل است. افراد مستعد در
مجتمعهای آپارتمانی دژمانند زندگی می کنند یا به حومه های دور دست
پناه برده اند. کند ذهنها در مناطق داخلی شهرها که مملو از تبهکاری
است زندگی می کنند, بچه تولید می کنند و از رهگذر نظام بهزیستی امرار
معاش می کنند. اغنیاء به منظور توجیه امتیازاتی که دارند, به طور
روزافزونی از محافظه گرایی اجتماعی ادموندبرگ یا فردگرایی اقتصادی
آدام اسمیت روی می گردانند و در عوض محافظه گرایی نوفاشیستی آمریکای
لاتین را پذیرا می شوند. در یک کلام, آنان آماده اند از هر کاری برای
حفظ عمارتهای خود از گزند طبقات فرو دست (که بیشتر از همیشه
سیاهپوستان در آن قرار می گیرند) فروگذار نکنند.
موری وهرن ستاین, استنتاجهای تیره خود را از دو قضیه به عمل
آوردند: اول آنکه اقتصادهای نوین ارزش فزاینده ای به نیروی مغزی
می دهند, به نیروی بازو; دوم آنکه اختلاف نیروی مغزی بیشتر مرهون طبیعت
است تا پرورش. آنان استدلال می کردند مجموع این دو مطلب ثابت می کند که
نابرابری اجتماعی فزاینده محصول ثروت موروثی یا پیش داوری دیرینه
نیست بلکه برآمده از توانائیهای ذهنی ذاتی است.
توانایان تا اوج رشد می کنند,بی استعدادها به قهقرا نزول می کنند و
در این میان کار چندانی از دست سیاست گذاران روشنفکرساخته نیست.
موری وهرن ستاین باافزودن یک عنصر نژادی بر تندی این معجون قوی
اضافه کردند. آنان خاطرنشان کردند سیاهپوستان به طور میانگین 15 نمره
کمتر از سفیدپوستان در امتحان بهره هوش می آورند, و اینگونه به
گمانه زنی در مورد علت آن پرداختند که شاید این اختلاف ناشی از کارکرد
ژنها باشد. این دو تصدیق کردند شاید برخی افراد سیاهپوست در یک نظام
شایستگی سالاری موفق شوند; اما سیاهپوستان به طور اعم موقعیتی پست تر
از سفیدپوستان کسب می کنند.
دانشمندان مخالف دو سال اخیر را صرف یافتن استدلالات تکذیبی برای این
ادعاها کرده اند. کتاب مناظره منحنی بل مجموعه ای از مقالات قدیمی
روزنامه هاست.
کتاب دروغهای سنجیده بیشترحاوی شعارهای مربوط به نژادپرستی
است.
نابرابری ذاتی که به زودی از سوی دانشگاه پرینستون منتشر می شود,
کتاب بهتری است.
نگارندگان کتاب که در دانشگاه برکلی, جامعه شناسی تدریس می کنند
استدلالهای همیشگی دال بر رجحان پرورش برطبیعت را مطرح می کنند;
اینکه هوش موضوعی چندجانبه است; و اینکه بهبود محیط می تواند هوش
را بالا ببرد. آنان صفحات زیادی را طرف اثبات این مطلب می کنند که
نابرابری ناشی از سیاستهای اجتماعی است و نه طبیعت انسان و اینکه
توزیع درآمد در سایر کشورها برابرتر از آمریکاست.
شاید عجیب ترین امر در مورد مباحثه جاری آن است که چقدر نویسندگان
منحنی بل و منتقدان آنان در مورد زیانهای شایستگی سالاری توافق نظر
دارند و به نظر نگارندگان کتاب نابرابری ذاتی, شایستگی سالاری کابوسی
است که با اتخاذ سیاستهای اجتماعی روشنفکرانه می توان از آن دوری
جست. به نظر موری وهرن ستاین کابوسی است که از آن گریزی نیست چرا که
با ژنها گره خورده است !چهل و شش سال پیش ,جیمزکونانت, رئیس دانشگاه
هاروارد, در بررسی تاریخ اخیر آمریکا از شکاف فزاینده میان غنی و
فقیر ابراز نگرانی کرد. بسته شدن مرز میان این دو بخش, سبب کاهش
شدید فرصتهای حرکت به سوی بالا شده است; و صاحبان صنایع و دوستانشان
که در عصرطلایی موفق بودند, مضمحل شده و در یک نظام اشراف سالاری بسته
گردآمده اند. راه حلی که کونانت ارائه داد, این بود که آموزش را به
جبهه ای جدید و مدارس را به موتورهای تحرک تبدیل کرد تا فرصتها
مجددا تقسیم شده, از انحصار ثروتمندان درآید و در اختیار افراد
بااستعداد قرار بگیرد. این امر نشان دهنده بدبینی آمریکای جدید است
که بیشتر آمریکائیان می اندیشند این قبیل استدلالات بخشی از مشکل به نظر
می آید تا بخشی از راه حل.
نظر شما