ادبیات در صدر نیست!
یکی از مهم ترین عواملی که باعث می شود تا فراگیران رغبتی به ادامه ی تحصیل در این رشته را نداشته باشند بازار کار و بازار استفاده ی این رشته است! براستی اگر یک کارشناس یا کارشناس ارشد و حتی دکترای ادبیات فارسی تدریس نکند، در شرایط فعلی، دیگر به چه درد می خورد؟! چرا باید چنین باشد؟
اختر ادبیات!
ناگفته روشن است که سرعت پوست اندازی درسطوح گوناگون زندگی بشرامروز، بیشتر از هر زمانی است. نو به نو شدن و دگرگونی های همه جانبه، درتمام جولان گاه های حیات، چنگ زده است. زبان انگلیسی، اگر چه در مقایسه با پختگی وبرومندی و دیرپایی زبان فارسی، زبانی است با تغییرات فراوان در طول تاریخ، وبنیادی است با امکان دیگرگونگی زیاد، اما به عنوان زبان رایج درفن آوری های جدید و ازآن مهم تر، زبان وخط برترتغییرات رایانه ای( الکترونیکی)، مسوولیت زبان های دیگررا، سخت ترازهمیشه کرده است. وکیست که نخواهد زبان فارسی، این کهن درخت تازه و با طراوت ویادگار خون دل خوردن قرن های پیاپی ایرانیان اندیشمند و متعهد، پاسبانی نشود؟ وحتی به زبان پر رونق دنیا تبدیل نگردد؟ برای به دوش کشیدن چنین مسوولیت بزرگی، چاره ای نداریم جزآنکه همراه باشتاب دگرگونی ها ی زمانه، برای نگه داشتِ زبان وادبیات کهن فارسی، در دو بخش علمی و عملی، آماده و برنامه مند عمل کنیم. ادبیات نوشتاری حاکم برجراید ـ به ویژه جراید زیبا چهره و زیاد شماره!ـ، رسانه ها وخبرگزاری های رسمی کشور، نمونه ی آشکاری ازاین آشفته بازار وضرورت هوشیاری واقدام سریع واساسی همگان درجهت حراست از زبان وادبیات فارسی و توجه بیشتر به شیوه های نو وکاراتر در آموزش آن می باشد.
این درحالی است که درگستره ی مفاهیم ودروس تحت آموزش هردوبخش زبان فارسی و ادبیات فارسی، در آموزش و پرورش و دانشگاه ها، نشانی از نشانی دادن این دگرگونی ها به دانش آموزان و دانشجویان وچگونگی هماهنگ شدن با این رویکرد پر شتاب وجود ندارد. وپاره ای موارد هم که وجود دارد فقط درکلاس درس به عنوان اسلوب نگارش فارسی رعایت می شوند! پس:
چو توخود کنی اخترخویش را
بد مدار از فلک چشم، نیک اختری را
ازسوی دیگر، ادبیات فارسی به میوه ای ماننده است که هم رنگ وشکل زیبایی داردوهم طعم ومزه ی منحصربه فردی. درعین حال مانندهرمیوه ای، خواصی داردکه به چشم نمی آید. امروزه آموزش ادبیات فارسی باتمام زیبایی هایش، درست ماننداین شده است که بخواهیم میوه ای مثل سیب را به خواهنده ای معرفی کنیم و تنها و تنها از خواص و زیبایی های ظاهری و رنگ و طعم آن حرف بزنیم بی آنکه خودِ سیب را به دستش بدهیم تا مزه ای کند و طعم آن رابچشد. در فضای حاکم بر دروس زبان و ادبیات فارسی، با چنین وضعیتی روبه رو هستیم. اگر ادبیات فارسی را به درستی، به هر مخاطبی معرفی کنیم، بی تردید، تشنگی از کام ادب دوست و هنر خواه آن مخاطب خواهیم گرفت.
شگفتی بزرگ!
خیره کننده ترین شگفتی درفرآیند آموزش زبان وادبیات فارسی ـ باوجودآن همه جذابیت درظاهرو متن ـ این است که فراگیر را در زیر درخت برومند و برآورِ ادب فارسی بنشانی اما همین مخاطب جوان، هیچ لذتی ازپناه بردن درسایه سارآن درخت تناور وبوستان روح پرور نبرد. انسان عطشناکی که فقط عکسی از چشمه های زلال و جوشان را نشانش دهیم چه حسی پیدا می کند؟ نه تشنگی فرو می نشاند ونه دستی بر زلالی چشمه می کشد! پرسش این است که این رهگذر تشنه، به چشمه معترض خواهد شد یا به ما که بر روانی چشمه سار ادب پارسی سد زده ایم؟
براستی چه موانعی برسر راه معلمان و مدرسان این رشته وآموزندگان این دروس وجود دارد که گاهی نمایش گل های رنگارنگ ادب فارسی برای بینندگانش، بدآیند می شود؟ و فراگیران، انگیزه ای برای گردش در این سبزه سرای سرشاراز رنگ وطعم های زمینی وآسمانی نشان نمی دهند؟ امیدگاهی که ازدیرگاه تاکنون، هرجوینده ی معنایی وهرخواهنده ی معنویتی، از شرق و غرب گیتی، ازپنجره های گوناگون شعر ونثرش رمقی دوباره برای خوب زیستن می یافتند، چرا بایددرخاستگاه وجایگاه اصلی خویش، امیدآفرین نباشد؟ و خدایی ناکرده به دلیل هماهنگ نشدن با جریان ها و جویبارهای فرهنگی و زبانی، آسیب پذیر شود.
معرفی جهان دل نشین شاعران شیرین سخن وچشاندن قندپارسی به فرزندان ایرانی چرا باید با احساس خستگی توام باشد؟ خستگی در گفتن، خستگی در شنیدن؟!
اکنون برای یافتن پاسخی مناسب و قابل قبول، چاره ای نیست جزآن که باید کمی بی تعارف تر و رها شده ازمفتعلن مفتعلن های مقاله ای و اداری!موضوع را برکاویم.
سخن این است که تا فراگیر ما انگیزه ی کافی برای یادگیری نداشته باشد، خواه ناخواه تلاش هر معلمی هر چند کاردان و پرتلاش، راه به جایی نمی برد.
بی تردید و با نگاهی واقعی به وضعیت آموزش زبان وادبیات فارسی و میزان جذابیت تدریس این دروس ومیزان موانست فراگیران وعلاقه به ادامه ی تحصیل وحتی آموختن آن، باور می کنیم که انگیزه ی کافی برای هم تدریس وهم آموختن این دروس نیست. بنابراین از خود می پرسیم چه بایدکرد تا فراگیرادبیات فارسی به خصوص کسانی که رشته ی تحصیلی آن ها ادبیات و علوم انسانی است، انگیزه ای نیرو بخش، هم برای آشنایی با شعر وادب فارسی وهم برای ادامه ی تحصیل در این رشته ی تحصیلی را داشته باشند؟
فارسی بانی، ثمره ی فارسی خوانی!
آن چه تحت نام «زبان فارسی» و خصوصا«آیین نگارش» به فرزندان خودمی آموزیم تنها در کلاس درس رعایت می شود وبیرون از آن، به هر نوشته ی کوتاه و بلند که می رسیم، اثری از آنچه خوانده ایم نیست. این درست مثل آن است که دانشگاه های علوم پزشکی ما هزار هزار پزشک آموزش بدهند اما حتی خود ایشان هم به اندک سرما خوردگی تلف شوند!با نگاهی به نوشتار روزنامه های رسمی و پرشمارگان کشور و حتی تیتر های اول و درشت شان، قرارداد ها و نامه های بانکی و بنگاه های اقتصادی، احکام مختلف قضایی، بخشی ازگفتمان و نوشتمان کلی حاکم بر صدا و سیما و حتی، متاسفانه، برخی بخش نامه های خود آموزش و پرورش و وزارت علوم و تحقیقات و...، درستیِ این مدعا اثبات می شود.
بنابراین، یکی از مهم ترین عواملی که باعث می شود تا فراگیران رغبتی به ادامه ی تحصیل در این رشته را نداشته باشند بازار کار و بازار استفاده ی این رشته است! براستی اگر یک کارشناس یا کارشناس ارشدو حتی دکترای ادبیات فارسی تدریس نکند، در شرایط فعلی، دیگر به چه درد می خورد؟! چرا باید چنین باشد؟ در چنین وضعیت اسف باری می بینیم که تنها و تنها از طریق ذوق و شوق ارسال چند لطیفه و جک و مطایبه در آوردگاه (!)جدیدی به اسم اختصاری ولاتین«اس. ام. اس» یا همان پیام کوتاه، خط و زبان فارسی در معرض آسیب قرار می گیرد. ودر جایی دیگر، تابلوهای تبلیغاتی غذا و پوشاک وغیره مزین به انواع هات و پات شاپ و پاپ ودیگری، اشتهای فرهنگیِ آورندگان و استفاده کنندگانش را کور می کند وزبان اصیل ومادری را به قربان گاه درآمد روزانه می کشاند! این قیمتی دُرّ لفظ ( زبان ) دَری را به پای خوکان مکنت و مال و جیب های حریص می ریزند، غافل از آن که خوک هنوز خوک مانده است فقط هیبتش تغییر کرده است!!
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُرّ لفظ دَری را (ناصر خسرو)
براستی چه کسی مقصر است؟ و ریشه ی معضل کجاست؟ و چه باید کرد؟
به عنوان یک پیشنهاد و بدون هیچ توضیحی می پرسم، چرا نباید درنهادها، ادارات وشرکت های دولتی یا غیردولتی، یک کارشناس ادبیات فارسی حضورداشته باشد تابه عنوان هم دیده بان و هم محافظ زبان فارسی انجام وظیفه کند؟ امروزه کم نیستند واژگان بیگانه ای که از درو دیوار مرزها ورایانه ها و وسایل ارتباطی مدرن رخنه می کنند.
وچه کسی بهتر از کارشناسان زبان وادبیات فارسی برای مراقبت و یاآفت زدایی از چنین سم مهلکی که به دلیل مراودات وارتباطات وسیع وگریز ناپذر روزگار، زبان فارسی را در معرض خطرقرار می دهند، می تواند انجام وظیفه نماید؟ چه اشکالی دارد اگردر روزگاری که فردوسی حضور ندارد، دولت ما، این همه دست کم فردوسی خوان را به کارگیرد تا فردوسی وار عجم زنده دارند برای همیشه؟!البته غرض، واژه گزینی یا جانشین سازی واژگانی توسط کارشناسان ادبیات فارسی نیست که این مهم از عهده ی فرهنگستان زبان وادبیات فارسی بر می آید اما همین کارشناسان می توانند به عنوان همکاران فرهنگستان یا هر تشکیلات تعریف شده ی دیگری، هم در خصوص واژگان وارد شده اطلاع رسانی کنند و هم در زمینه ی اصلاح شیوه های نگارشی یاری رسانانان مفیدی باشند. در صورت عملی شدن چنین خواسته ای، به قول معروف: «با یک تیر دو نشان خواهیم زد». یکی بر نشان فارسی خوانی و دیگری بر نشان فارسی بانی! نتیجه اینکه، این احساس نیاز دردولت مردان باید تقویت شود. واین مهم اتفاق نمی افتد مگر به گماشتن پارسی بانانی کاردان و فارسی خوان، براین قلعه ی کهن ودوست داشتنی که صد البته برا ی همه عزیز و خواستنی است.
منبع: سایت باشگاه اندیشهبه نقل از: vahidkhalili.blogfa.comصفحه اینترنتی مرتبطvahidkhalili.blogfa.com
نویسنده : وحید خلیلی اردلی
نظر شما