تاریخ بیهقی ملتقای تاریخ و ادب
تاریخ بیهقی چگونه اثری است؟ تاریخی است در کسوت ادب یا اثری است ادبی که در بن مایه به تاریخ گرویده است؟ تاریخ است چرا که«تاریخی» است که بیهقی کرده است و ادب است چرا که از دروس مهم دوره های تحصیل ادب در سطوح کارشناسی زبان و ادبیات فارسی و خاصه بالاتر از آن است!
حقیقت آن است که در این اثر بزرگ«تصنیف ابوا لفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر» (385 –470 ق) تاریخ و ادب به یکدیگر رسیده اند، اگر نگوییم رابطة ترادف و تطابق پیدا کرده اند. جز آنکه سهم کهن بودن و فاخر بودن زبان نسبتا فراموش شده چنین آثاری در ادبی دانستن آنها قابل بررسی جداگانه و در خور است، در تاریخ بیهقی قراینی هست که آن را در عداد تاریخ قرار می دهد و قراینی که آن را اثر ادبی نشان می دهد؛ گو اینکه بیرون از این تأمل نیز ادب و تاریخ مرزهای محکم و روشنی ندارند. زیباترین آثار ادبی ما اگر بن مایه و دستمایة تاریخی نداشته باشند به حکم قدمت خود ارزش تاریخی یافته اند و آثار تاریخی ما جا به جا به زیورهای لفظی و معنوی آراسته اند. شاید از همین روست که کمتر پژوهندة اهل ادبی است که دل در گرو تاریخ نداشته باشد، آن سان که کمتر پژوهندة تاریخی است _اعم از کهن و معاصر_ که به ادب، مضامین ادبی و دست کم جریانهای ادبی نگراییده باشد.
وجه تاریخی
صداقتی که در بیان ابوالفضل بیهقی وجود دارد باعث می شود تا وی و تاریخش منبعی ثقه در دستیابی به واقعیات تاریخ به شمار آید. در حکایت بردار کردن حسنک وزیر، از فعل میکائیل _ گر چه از دوستان است_ به زشتی یاد می شود:« چون از کران بازار عاشقان در آوردند و به میان شارستان رسید و میکائیل بدانجای اسب بداشته بود. پذیرة وی آمده و وی را مواجر1 خواند و دشنامهای زشت داد. حسنک در وی ننگریست و هیچ جواب نداد. عامة مردم او را لعنت کردند بدین حرکت نا شیرین که کرد... پس از حسنک این میکائیل که خواهر ایاز را به زنی کرده بود بسیار بلاها دید و محنتها کشید... چون دوستی زشت کند چه چاره از بازگفتن؟»2
بیهقی از همان جوانی در شغل خود –دبیری- بسیار مورد اعتماد بود3:«نامه های حضرت خلافت و از آن خانان ترکستان و ملوک اطراف همه به خط من رفتی4. امیر ]مسعود[ در خلوت گفته بود که اگر بوالفضل سخت جوان نیستی آن شغل به وی دادیمی، چه بونصر پیش تا گذشته شد، با ما پوشیده گفت که من پیر شدم و کار به آخر آمده است، اگر گذشته شوم، بولفضل را نگاه باید داشت5.» و هنگامی که پس از گذشته شدن بونصر و جانشین شدن بوسهل، بیهقی«لختی، حال شرارت و زعارت» وی را در می یابد «رقبتی» به امیر می نویسد:«چنانکه رسم است که نویسند در معنی استعفا… باز آورد خط امیر بر سر آن نبشته که: ترا بحقیقت شناخته ایم این نومیدی بهر چراست؟»6
به اتکای همین اعتماد است که در تاریخ نوشته خود، تا پند دادن به پادشاه و پادشاهان پا پیش می نهد؛که در نظر او خرد، خشم و آرزو سه قوه اند که رفتار آدمی بر پایة آن تبیین می گردد: فرمانروا باید دادگر باشد و سیاستش سخت تمام و قوی نه چنانکه ناچیز کند و مهربانی نه چنانکه به ضعف ماند. پس خشم لشکر این پادشاه است … دشمنان را برماند و رعیت را نگاه دارد … و نفس آرزو، رعیت این پادشاه است … هر مرد که حال وی بر این جمله باشد که یاد کردم و این سه قوه را به تمامی به جای آرد، آن مرد را فاضل و کامل تمام خرد خواندن رواست.»7 و در پیری، هنگامی از استبداد رأی و خودکامگی مسعود پرده برمی داشت که جانشینان و برادران و فرزندان او مراکز قدرت را در چنگ داشتند. بیهقی هنگامی که تاریخ را می نوشت بسا که جای غل و زنجیر و درد پاهایش را با مرهمی تسکین می داد. پیوسته نگران و مضطرب چشم به در داشت که مبادا مشرفان در رسند و ماندة یادداشتهایش را نیز بربایند و ناچیز کنند. «او با نمایاندن جنایات و استبداد رأی و خودکامگی مسعود پرده از کار او برگرفته و رسوایش کرده است و داد تاریخ را به تمامی داده است.»8
ازجمله عواملی که باعث اطمینان وی به مصیب بودن در نظرش می شد اتکا به خاطره تاریخی گرانبهای استادش بونصر مشکان بود؛ به ویژه آنکه استاد تا هنگام مرگ لحظه ای بیهقی را از خود جدا نساخت و چندان گرامی و نزدیکش می داشت که حتی نهفته ترین اسرار دستگاه غزنویان را نیز با وی در میان می نهاد. و این خود بعدها کارمایة گرانبهایی برای تاریخ بیهقی گردید، چنانکه رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استاد فرزانه خویش نقل کرده که پیوسته «در میان کار» بوده است و در دزستی و خرد بی همتا.9
این احاطة عالی و ورود عمیق بیهقی را در جایگاهی قرار داده است که می توان او را از متقدمین نگارش فلسفه تاریخ به شمار آورد. «کار بیهقی و توجه او به فلسفه تاریخ و برخورد انتقادی اش با منابع و مدارک تاریخی را می توان پیش درآمدی بر تاریخ سیستماتیکی دانست که سالها پس از او ابن خلدون نوشت. او با همان مسائل که موجب نگرانی نظریه پردازان سیاسی عصر وی بود درگیر بوده است.» 10
حلقه پیوند
از منظر تئوریهای مدرن نقد ادبی و تاریخی نگری، تاریخ بیهقی در هر دو حوزة تاریخ و ادب از جایگاه والایی برخوردار است. از نگاه نو تاریخی گری11، نه تنها متون تاریخی و ادبی، بلکه فرهنگها را هم می توان و باید چون متنی دانست و به همان شکل قرائت کرد. نه متن، نه نویسنده، نه زمینه اجتماعی، نه نظام هژمونی12 و نه خواننده هیچکدام پدیده هایی یکپارچه و یکدست نیستند. هیچ راوی هم یکسره «من خود بنیاد» نیست. هر «من» نویسنده در عین حال بخشی از یک موج تاریخی است و در کانون شبکه ای پیچیده و گاه مرئی و اغلب نامرئی از نفوذ و تأثیرهای فلسفی و سیاسی قرار دارد. میشل فوکو13 در کار تأیید این شبکه و ابعاد نفوذ آن چنان راه اغراق گزید که بالاخره ادعا کرد که در متون معاصر اصولاً نویسنده ای در کار نیست. 14
نزد نو تاریخی گران سبک نه تنها از محتوا جدا نیست، بلکه خود وجهی ا ز محتواست و ارزیابی هر کدام بی عنایت به دیگری نوعی تقلیل گری است. 15 در این چشم انداز هر کس می تواند با توجه به نیازها و ویژگیهای متن و فرهنگ مورد تحقیق خویش، روش مناسب و زمان لازم برای بررسی متن مورد نظر را بیابد. وحدت نظری منادیان این چشم انداز را می توان در چند فرضیه مشترک خلاصه کرد: می گویند هر متنی، به شکلی پیچیده و لایتجزا با شرایط مادی زمان خویش در پیوند است. می گویند قواعد مبادله کالا و حرکت و انباشت سرمایه شباهتهایی مهم با قواعد مبادلات هنری، تأثیر و تأثر ادبی و انباشت و گردش سرمایة نمادین (Symboliccapital) در جامعه دارد. می گویند روشهای نقد ادبی که برای شناخت آثار هنری به کار می آیند در عین حال برای حلاجی آثار تاریخی نیز لازم و کارسازند. معتقدند هر اثر تاریخی بالمآل نوعی کار ادبی است و هر کار ادبی، خواهی نخواهی آینه ای از تاریخ است. 16
وجه ادبی
گام اول بیهقی در ورود به عرصة نویسندگی و نگارش اثر ادبی با ورود به عرصه دبیری و کتابت برداشته شده است و ممارست همراه با وسواس بسیار در دبیری و کاتبی دیوان و دربار قدرت از او نگارنده ای چیره ساخته بود که می توانست به تعبیری در مدت 3 سال اثری ماندگار و محکم در 30 جلد پدید آورد. پس از قتل عبدالرشید – همانکه دستور حبس بیهقی را صادر کرده بود – در 444، بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهایی خود مناسب یافته و از سال 448 هـ.ق به تألیف تاریخ پر اززش خود پرداخت. وی قطعاً در این نگارش پرحجم و پرسرعت و دقیق یادداشتهایی را که در طول حدود 30 سال پیوند با دربار و امر کتابت و دبیری فراهم آورده بود مورد استفاده قرار داد و اینگونه بود که توانست به سال 451 این اثر را به انجام رساند، اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود (جلوس 451، ف 492). 17
بیهقی در زمانی سرآمد اقران از نویسندگان شده بود که دبیر چهل و شش ساله جوان دانسته می شده. پیشتر به اشاره آمد که پس از درگذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشینی استاد از هر جهت شایسته ولی «سخت جوان» دانسته، هنگامی که وی چهل و شش ساله بوده است. از این رو بوسهل زوزنی سالخورده را جایگزین آن آزادمرد کرد و بیهقی را بر شغل پیشین نگاه داشت. 18 حال آنکه بیهقی در نیشابور مرکز فرهنگی آن روزگار به تحصیل پرداخته بود و در 412 در حالی که بیش از 27 سال نداشت به دیوان رسالت محمود غزنوی (حک: 421 – 387) راه یافته بود. 19 وی ابتدا شاگرد ابونصر مشکان بود. پس از نوزده سال به نیابت ابونصر به دبیری سلطان محمود و سپس به دبیری دیوان محمد بن محمود (حک: شعبان – شوال 421 و چند ماه در سال 432) و سلطان مسعود (حک: 432 – 421) و سپس سلطان مودود (حک: 441 – 432) و بالاخره فرخزاد بن مسعود (حک: 451 – 444) برگزیده شد. 20
این دبیر چیره در ادب عرب نیز دستی داشت. پس از آنکه خواجه احمد حسن میمندی وزیر محمود غزنوی 21 زبان دیوانی را از پارسی به تازی برگردانید، ابوالفضل بیهقی رساله ای گرد آورد شامل لغات تازی که باید دبیران به جای واژه های پارسی در نوشته های خود به کار برند.22 علی بن زید بیهقی (ابن فندق) 23 همشهری بیهقی، ضمن نقل اندرزهایی اخلاقی از بیهقی چهار بیت عربی از او نقل می کند که دو بیت از آنها دربارة دورة زندان او در حبس قلعه در عهد طغرل است. 24
اما در جایگاه تاریخ بیهقی میان ادب و تاریخ در نگاه نخست چنین می نماید که بیهقی در اثر خود به تاریخ گراییده است؛ به ویژه اگر – همچون رضا براهنی – معتقد باشیم مورخ قاضی روحیات قهرمانها و مشاهیر تاریخی نیست بلکه گزارش کننده و علت جوی همة حوادث منجمله حوادثی است که بر سر آنها آمده است و تاریخ برونگراست، و قصه با چیزهایی سر و کار دارد که در تاریخ کمتر به زبان می آیند. قصه با طبیعت درونی انسان سر و کار دارد و فقط وجود انسان بر آن حکومت می کند. اعمال ظاهری و کلّی انسان متعلق تاریخ و افکار و احساسات درونی او متعلق به قلمرو قصه است.
براهنی با چنین نگاهی نتیجه می گیرد: « نویسندة تاریخ بیهقی از احساس حسنک حرفی بر زبان نمی راند فقط ظواهر و کلیات و محیط و تضادهای امر را می دهد و می گذرد.»25 و نگارنده که قصه حسنک را – ولو حکایتی تاریخی در آن گزارده شده باشد - در بیان دیگر پژوهندگان نیز به درستی جلوة توانایی بیهقی در پرداخت داستانی به وقایع تاریخی یافته است قول براهنی را محل تأمل می داند. در این قصه، در میکائیل ننگریستنِ حسنک و هیچ جواب ندادن (ص 232) 26 شرارت و زعارت مؤکد شده در طبع بوسهل (ص 222) پوشیده خنده زدن خردمندان بر بوسهل (همان)، عاقبت نگری بونصر مشکان (همان) حلیم و کریم بودن امیر (ص 224) تا دیر اندیشیدن خواجه احمد حسن (ص 225) و فراوان مصادیق دیگر نشان تعریف درونگرایانه و روانکاوانه شخصیتها در حکایات و قصه های تاریخی بیهقی است. بلکه می پندارد تصویرهای درونکاوانه بیهقی از شخصیتها تا بدانجا دقیق است که مستغنی از هر منبع دیگر می توان نمایة توصیفی جامع و دقیق از اشخاص مذکور در تاریخ بیهقی مستند به عبارات این تاریخ و حکایات و قصه های آن فراهم آورد. براهنی خود نیز جای دیگری پذیرفته است که ماجرای بردار کردن حسنک « از لحاظهایی بی شباهت به قصه نیست.»27
جمال میر صادقی، یک نوع قصه را قصه هایی ] می داند [ که جنبه تاریخی دارد و اغلب در ضمن وقایع کتابهای تاریخی آمده است، مثل قصه های «تاریخ بیهق»، تألیف علی بن زید بیهقی و «عقد العلی للموقف الاعلی» تألیف افضل کرمانی و قصه های «تاریخ بیهقی» تألیف ابوالفضل محمد بیهقی از جمله قصه حسنک وزیر. اگر چه این نوع آثار یک نوع واقعه تاریخی است اما به علت چربیدن جنبة آفرینش داستانی آنها بر واقعیت تاریخی شان، پهلو به قصه میزند نه تاریخ.» 28 به نظر میرصادقی، واقعة تاریخی قبلاً اتفاق افتاده است و تاریخ نویس آن را عیناً گزارش می کند. به عبارت دیگر جنبة کلّی و عینی واقعه همیشه مورد نظر تاریخ نویس است اما واقعة داستانی بر خلاف واقعة تاریخی زادة ذهن نویسنده است. وی در تبیین وجه تمایز قصه و تاریخ دیدگاهی مشابه براهنی دارد، اما با قائل شدن به «واقعة داستانی»، متفاوت از براهنی دربارة قصه حسنک و قصه های نظیر آن اظهار نظر می کند: «ممکن است نویسنده یک واقعة تاریخی را موضوع داستان خود قرار دهد، اما در پرداخت و خلق دوبارة آن، خلاقیت ذهن او دخالت داشته است و نویسنده واقعه را با تمام ویژگیهای داستانی بازآفریده است. قصههای حسنک وزیر و قصه های نظیرآن که در کتابهای تاریخی و گاهی در تفسیرها آمده است از چنین کیفیتی برخوردار است.» 29
البته براهنی نیز که جایی با اشاره به وظیفه دانی و وظیفه گرایی بیهقی، وی را مورخ دانسته است30 در مواردی از جمله بیان حالت روحی امیر مسعود پس از شکست، پناه بردن او به شراب، قدرت و ظرفیت جسمانی مسعود در برابر دیگران و به نماز برخاستن او پس از میخوارگی31 «که جزء به جزء توصیف و بیان گردیده اند و شخصیت امیرمسعود را با عینیت تمام در برابر ما می گذارند» به چیرگی بیهقی در پرداخت داستانی تاریخ اشاره می کند: «طوری که اگر بیهقی نام امیرمسعود را بر می داشت و بجایش نامی غیرتاریخی می گذاشت و از درباریان مسعود نامی نمی برد و فقط می گفت «آنهایی که با مسعود شراب می خوردند» با صحنة یک قصة امروزی رو به رو می گشتیم. 32» به گفته براهنی پرداخت داستانی این حوادث در تاریخ بیهقی طوری است که «شخصیت موقعیت روحی و جسمانی خود را در برابر ما به روشنی می گشاید و ما در می یابیم که با یک شخصیت واقعی سر و کار داریم نه کسی که در ابهام افسانه و تاریخ از چشم ما نهان شده است.» 33 براهنی دست کم می پذیرد که تاریخ بیهقی را باید تاریخی دانست که «در بعضی جاها تا حدّی جنبه داستانی هم دارد.» 34
شاخصه دیگری که جایگاه تاریخ بیهقی را در عداد برترین آثار ادبی تحکیم می کند نژاد بی و فاخر آن است که حاصل کاربرد ادبی زبان است. «شاعر و نویسنده ای که در قلمرو کاربرد ادبی زبان گام بر می دارد از شگردها و تمهیداتی یاری می گیرد تا در پهنه بیکران هستی و زمان حضور یابد. برای چنین آفریننده ای جهان هستی عینیت و هویتی دوباره می یابد. جستن کاربرد ادبی زبان در حوزة شعر کار دشواری نیست چرا که شاعران، ساحران و امیران کلام اند، الشعراء امراء الکلام. شعر بی هیچ تردیدی35 کارکرد ابتدائاً ادبی دارد، برخلاف نثر که کارکردی ابتدائاً غیرادبی دارد. گویا در حوزة شعر
] ادبیت و [ ادبیات بیشتری می توان یافت تا در حوزه نثر. همواره ادبی بودن نثر به نزدیک بودن آن به قلمرو شعر و زبان شعر سنجیده شده است. 36 از این رو میدان نثر در تاریخ ادبیات ایران برای بهره مند شدن از گوهر ادب محدود شده و تواناییهای نثر مستقل از شعر برای ادبی بودن ودر حوزة کاربرد ادبی زبان نامکشوف مانده است. ] اینگونه است که[ حتی در متن های ادبی مانند تاریخ بیهقی، کشف المحجوب، کلیله و دمنه و مرزبان نامه، گرداگرد «شاعرانگی» آنها دور می زنیم و براین اساس عده ای مثلاً تاریخ بیهقی را شعر منثور می دانند.»37
این در حالی است که نثر به موازات شعر یکی از دو مجلای کلّی ادب فارسی شمرده می شود و تاریخ بیهقی را با نثر محکم، فاخر و بسیار زیبای آن می توان از قلل منثور ادب فارسی شمرد. لذا به رغم آنکه به نوشتة مریلین والدمن38 «بندرت اتفاق می افتد که از یک متن تاریخی ایرانی متعلق به قرن 11 میلادی ] و پنجم هجری [ پیوسته تعریف شود و آن را جالب توجه، شگفت آور و حتی گاه پرهیجان بخوانند، لیکن می توان تاریخ بیهقی را چنین متنی دانست.»39
نگارنده با این امید که در مجالی در خور این اثر زیبا را که از مفاخر ادبی فارسی زبانان است مورد مطالعه قرار دهد در پایان این مقال این نکته را خاطر نشان می کند که تاریخ بیهقی از دو چشمة جوشان ادب و ادب فارسی سیراب و سرشار شده است: داستان، که خود نوعی ادبی است، و نثر، که خود نوعی هنر کلام است آراسته به موازین فصاحت و بلاغت و صنایع لفظی و معنوی. به بیانی تاریخ بیهقی حتی اگر از یکی از این دو چشمه آب خورده بود هم اثرادبی در شمار می آمد. اینگونه است که خواننده، انسان زیبایی خواه آزادانه آن را بر می گیرد و با حلاوت در نکته های حکمت آمیز آن شناور می گردد: «مخاطب ادبیات یک خوانندة آزاد است که با رغبت و شوق به سراغ کلام مکتوب می آید تا با آن جفت شود - بی هیچ واسطه ای - و متن هیچگاه برای او تجلی گاه آراء و عقاید انتزاعی و آموختنی ها نیست. او در درجه اول می خواهد از خواندن متن لذت ببرد.»40
منابع و پی نوشتها
1. تن فروش (گزیده تاریخ بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، به کوشش دکتر محمد دبیر سیاقی، چاپ پنجم، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1381، ص 236).
2. تاریخ بیهقی، تصنیف ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر، تصحیح دکتر علی اکبر فیاض، مقدمه و فهرست لغات از دکتر محمد جعفر یاحقی، چاپ سوم، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، خرداد 1375، ص 232 و 233.
3. «ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی» ، رضا مصطفوی سبزواری در: دانشنامة جهان اسلام، ج 5، ب – پ، بهمنیان دکن - پیوند گیاهان، چاپ اول، تهران، بنیاد دائرهْْ المعارف اسلامی، 1379، ص 325.
4. تاریخ بیهقی، خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، 3 مجلد،
چاپ پنجم، [تهران] انتشارات مهتاب، پاییز 1375، ج 2، ص 445.
5. همان، ج 3، ص 932.
6. همان.
7. «نقد و بررسی کتاب زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی ]اثر مریلین والدمن[»، سیروس مهدوی در: خراسان پژوهی، س1ش 1، مشهد، مرکز خراسان شناسی آستان قدس رضوی، بهار و تابستان 1377، ص 141.
8. همان، ص 142 و 143.
9. گزیدة تاریخ بیهقی، به شرح و توضیح دکتر نرگس روانپور، چاپ سوم، تهران، چاپ و نشر بنیاد، 1369، ص 11.
10. زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، مریلین والدمن، ترجمة منصورة اتحادیه (نظام مافی)، چاپ اول، تهران،
نشر تاریخ ایران، 1375، صص 212 و 213.
11. New Historicism
12. Hegemony، رهبری یک طبقه بر جامعه یا یک کشور بر چند کشور ؛ برتری طلبی. ر.ک: فرهنگ علوم سیاسی، غلامرضا علی بابایی و دکتر بهمن آقایی، 4 مجلد، چاپ اول، تهران، نشر ویس، 1366، ج 2، صص 843-841.
13. از نظریه پردازان نو تاریخی گری. ردّ پای آثار کسانی چون دریدا، والتر بنیامین، امبرتواکو، بوردیو، فروید، فرمالیستهای روسی و ریموند ویلیامز را نیز در شکل گیری چشم انداز نو تاریخی گری می توان مشاهده کرد. ر.ک.: تجدد و تجدد ستیزی در ایران (مجموعه مقالات)، دکتر عباس میلانی، چاپ پنجم، تهران، نشر اختران، 1383، ص 16.
14. همان، ص 14 و 15.
15. همان، ص 15 و 16.
16. همان، ص 14.
17. گزیده تاریخ بیهقی، روانپور، ص 12.
18. همان، ص 11.
19. «ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی» ، ص 325.
20. همان.
21. خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی وزیر بسیار معروف امیر محمود و امیر مسعود غزنوی ؛ وی دوبار وزیری کرد. به سال 401 هـ. به وزیری محمود نشست و در حدود سال 415 یا 416 هـ. معزول و در قلعه کالنجر هندوستان زندانی گردید و حسنک به جای او وزیر شد. پس از درگذشت محمود به فرمان مسعود از زندان بیرون آمد و دیگر بار وزیری یافت و تا محرم سال 424 که درگذشت درین مقام بود. گویند دیوانها که به روزگار وزیری ابوالعباس اسفراینی از تازی به فارسی درآورده بودند دیگر بار به تازی بازآورد. (گزیده تاریخ بیهقی، دبیر سیاقی، ص 182)
22. فردوسی، محمد امین ریاحی، چاپ اول، تهران، انتشارات طرح نو، 1375، ص 24.
23. نویسندة تاریخ بیهق.
24. «ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی»، ص 326.
25. قصه نویسی، رضا براهنی، چاپ چهارم، تهران، نشر البرز، 1368، ص 54 و 55.
26. تاریخ بیهقی، تصحیح فیاض.
27. قصه نویسی، ص 51.
28. ادبیات داستانی، قصه، داستان کوتاه، رمان، جمال میرصادقی، چاپ دوم، (چاپ اول ناشر) تهران، موسسه فرهنگی ماهور [بی تا]، ص 31.
29. همان.
30. ابوالفضل بیهقی وظیفة مورخ را در هزار سال پیش به سادگی بیان کرده است و آن وظیفه هنوز مسئولیت اساسی مورخ است: «عمر من بشصت و پنج آمده و بر اثر وی ] بوسهل [ می بباید رفت و در تاریخی که می کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تربّدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: «شرم باد این پیر را»، بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند.» در جایی استاندال گفته است که: «شرط مورخ بودن آن است که انسان قدرت آفریدن نداشته باشد.» (قصه نویسی، ص 99)
31. تاریخ بیهقی، تصحیح فیاض، ص 891 و 892.
32. قصه نویسی، ص 262 و 263.
33. همان، ص 263.
34. همان، ص 261.
35. دست کم به اعتبار نظم، وزن و آرایه ها و صنایع لفظی و معنوی که در آن به کار می رود.
36. معمولاً درس خواندگان رشته ادبیات فارسی میدانند که «به صحرا شدم عشق باریده بود»، نثر است؛ با این ادامه: «و زمین تر شده. چنانکه پای به برف فرو شود، به عشق فرو می شد.» (گزیدة تذکرهْْ الاولیا، شیخ فرید الدین عطار نیشابوری، به کوشش دکتر محمد استعلامی، چاپ سوم، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1370، ص 128) دیگران آن را شعر می دانند و شاید هست.
37. نثر نوین فارسی، دکتر حسن کامشاد، ترجمة جواد طهوریان – مهیار علوی مقدم، چاپ اول، سبزوار، آژند، بهار 83، «مقدمه مترجمان»، ص 7 و 8.
38. مریلین رابینسون والدمن (Marilyn Robinson Waldmon) استاد تاریخ دانشگاه شیکاگو
39. زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، ص 175.
40. تاریخ بیهقی، ابوالفضل بیهقی دبیر، ویرایش متن: جعفر مدرس صادقی، چاپ دوم، تهران، نشر مرکز، 1383، «مقدمه»، ص سیزده.
منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : محمد حسن صنعتی
نظر شما