نقدی بر آبجی خانم صادق هدایت
سخن گفتن از مردی که وجدان بیدار ایران است بسی مشکل است. اگر می خواستم تمام حرف هایم را در عبارتی خلاصه کنم دست به دامان شاملو می شدم: “ روزگار غریبیست... !” در این آشفته بازاری که هرکس گلیم خودش را به قیمت زیر آب کشیدن گلیم دیگران از آب می کشد، “ نقد طلب از دلق پوش صومعه جستن ” بیهوده است. آثار هدایت که “ گهی چنان است و گهی چنین ” رنجنامه نسلی است که تلخکامی چشیده اند. روایت زندگی است با تمام بودها و نبودها و بایدها و نبایدهایش.
نوشته هایش تنها روایت دردها، کژی ها، ناراستی ها، پوچی ها و بن بست ها نیست بلکه درس بزرگی است برای آموختن زندگی در فضای مسموم و خطرناک جامعه. درس غرق نشدن در منجلاب جامعه ای است که هرکس به فکر خویش است. درد هدایت فقط یک درد نیست. از آن صدای فریاد می آید، فریادی که واکنشی است در برابر “ صدای اره بر استخوان ” دردی است از جنس درد. هدایت می گفت و می نوشت و می جوشید و می خروشید و سیل آسا جاری می شد و زمانی که از دست رجاله های بی حیا و گدامنش، معلومات فروش و چشم و دل گرسنه و از دست این “ جویبارهای کم عمق ” به ستوه آمد و به مرگ می گریزد مرگ در آثارش پدیده ای است زیبا که می توان توسط آن از تمام پلیدی ها رهایی یافت:
و فوت باید کرد که پاک پاک شود صورت طلایی مرگ
آبجی خانم عنوان و شخصیت اصلی یکی از از داستان های رئالیستی ( رئالیستی انتقادی)، صادق هدایت و قصه دختری است که به سبب زشت بودنش هرگز موفق نمی شود خواستگار پیدا کند و سرانجام دست به خودکشی می زند. آبجی خانم دختری است، بلند بالا و لاغر و گندمگون و با لب های کلفت و موهای مشکی و در کل زشت. بر عکس خواهر کوچک او. ماهرخ، دختری است با قدی کوتاه، سفید، بینی کوچک، چشمانی گیرا و خوشرو همین موضوع باعث می شود که برای ماهرخ به زودی خواستگار بیاید و آبجی خانم خجالت زده و افسرده مورد طعن و سرزنش مادر و اطرافیان خود قرار گیرد. داستان در یک فضای بسته و فقیرانه که از نظر هدایت تمام بدبختی ها از آن سرچشمه می گیرد اتفاق می افتد: “ پدرخانواده بناست عباس نامزد ماهرخ، از طبقه پایین اجتماع است و جهیزیه ماهرخ که کلفتی یک خانواده را می کند یک سماور قدیمی است با یک چارقد و یک تنبان. ”
در این داستان هر حادثه با روندی طبیعی و منطقی به حادثه ای دیگر می پیوندد. هدایت در این داستان می کوشد تا با همزمان قراردادن جشن عروسی ماهرخ و خودکشی آبجی خانم عمق فاجعه را بیشتر نمایان سازد:“ از ته حیاط صدای تنبک ننه حسن می آمد که می خواند: ای یار مبارک بادا... یک احساس مخلوط از تنفر و حسادت به آبجی خانم دست داد. پرده را انداخت، رفت روی رختخواب که کنار دیوار گذاشته بود نشست. بدون اینکه چادر سیاه خودش را بازکند، دست ها را زیر چانه زده به زمین نگاه کرد... ”
و داستان بدین گونه به اوج و پایان خود می رسد: “ نصف شب بود همه به یاد شب عروسی خوابیده بودند و خواب های خوش می دیدند. ناگهان مثل اینکه کسی در آب دست و پا می زند صدای شلپ شلپ همه اهل خانه را سراسیمه از خواب بیدار کرد. اول به خیالشان گربه در حوض افتاده سر و پا برهنه چراغ را روشن کردند. هر جا گشتند چیزی ندیدند. وقتی که برگشتند بروند بخوابند، ننه حسن دید دمپایی آبجی خانم نزدیک دریچه آب انبار افتاده، چراغ را جلوتر بردند، دیدند نعش آبجی خانم آمده بود روی آب... ”
در دنیای بسته داستان آبجی خانم تنها انگیزه دختران برای ادامه حیات یافتن شوهر و پس از آن خدمت کردن به اوست و غیر از این انگیزه ی دیگر برای ادامه حیات آن ها وجود ندارد. در این داستان زن قربانی قراردادها، معیارها و خرافات جامعه خویش می شود. معیارهایی که با حمله اعراب رفته رفته وارد جامعه ایرانی شد. بر اساس این معیار بزرگترین افتخار پدر و مادر آن است که دختران شان را در اسرع وقت به خانه شوهر بفرستند و هیچ رنجی برای پدر و مارد بدتر از آن نیست که دخترانشان در خانه بمانند. آبجی خانم برای رهایی از این سرزنش ها که رفته رفته در او ایجاد عقده حقارت نموده به نماز و دعا و جلسات قرآن روی می آورد ولی از آنجا که رویکرد به مذهب نیز نمی تواند این عقده حقارت را از بین ببرد دست به خودکشی می زند. در واقع هدایت می خواسته بیان کند کسانی که بدون هیچ پیش زمینه ای و تنها برای رهایی از عقدها و رفع نواقص و ناراستی ها به مذهب و اعتقادات دینی روی می آورند ( مثل رویکرد آبجی خانم به مذهب برای رهایی از سرزنش ها و عقده حقارتی که به سبب سرزنش اطرافیان در او ایجاد شده بود )، انسا ن های راسخ و با اعتقادی نیستند و ممکن است هم چون آبجی خانم به کارهای دست بزنند که عواقب ناگواری در پی داشته باشد. مرگ و خود کشی کم و بیش در همه آثار هدایت از بوف کور تا حاجی آقا حضور جدی دارد. مرگ در این آثار نه یک مرگ محتوم و منفعل بلکه مرگی فعال در معنای حقیقی آن است. هدایت خود می گوید: “ نه، کسی تصمیم به خودکشی نمی گیرد. خودکشی با بعضی هاست در ضمیر و سرشت آن هاست... ”
مرگ انسان که در آثار هدایت مطرح می شود مقوله ایست هم سنتی و هم مدرن. درتفکر عرفانی ایران مرگ رستگاری است، نجات از تنگناهاست و محدودیت های زندگی این جهانی و بازگشت به اصل خویش. از دید هدایت نیز مرگ تنها مفری است در مقابل زندگی با تمام تکرارها:قیافه او یک حالت روحانی داشت او ازتمام “ پلیدی ها... رهایی یافته بود و... ”
بسیاری از منتقدان بر این عقیده هستند که خصلت زن ستیزی در نوشته های هدایت مثل آبجی خانم، زنی که مردش راگم کرد به وضوح دیده می شود. اما واقعیت امر این گونه نیست. هدایت در آثارش با هنرمندی تمام خواسته است که این دیدگاه های زن ستیزی و مردسالار را زیر سوال ببرد. هدایت نسبت به زن دیدی رمانتیک دارد و خواسته است تا با طنز این دیدگاه منفی را به ریشخند بگیرد.
طنز در دست هدایت سلاح انتقام است. طنزش چنان تلخ و گزنده است که رنگی از نیست انگاری می گیرد. طنز دشنام گونه هدایت فوران خشم فرو خورده ای است علیه جامعه ای که ستم را بر می تابد و برای خود بهانه های واهی می تراشد.
منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : هادی خوش سیما
نظر شما