فارسی بیهقی هاضم واژههای بیگانه
واژههای بیهقی هنوز حملة مغول را ندیدهاند. هنوز سایههای انزوا بر آنها نیفتاده است. ذهنیت بیهقی لبریز از روح حماسی سامانیان است. این است که با خواندن تاریخ بیهقی احساس یأس و اندوه نمیکنیم. گرچه در دورة بیهقی نژاد ترک بر ما چیره شده، هنوز میتوان از واژههای بیهقی هویت ایرانی جستجو کرد. (جهاندیده، متن در غیاب استعاره، 1379: 108) اگر هم برخی تعبیرات و ترکیبات بیهقی ـ و نه زبان و نحو او ـ امروزه به نظر بیگانه بیاید، گذشته از نتیجة تطور طبیعی سیر زبان فارسی طی هزار سال، آن را به سبک بیهقی و خصوصیت زبان دری در سرزمین خراسان بازباید بست; مطلبی که هنوز هم در تداول مردم آن سرزمین و نواحی مجاور آن ـ از قبیل خراسان بزرگ قدیم و افغانستان و تاجیکستان ـ چگونگی خود را کمتر از دست داده است. (دبیر سیاقی، گزیده تاریخ بیهقی، 1381: 18)
با این حال متن تاریخ بیهقی در دورة رواج عربیگرایی نوشته میشده، توسط کسی که لغات تازی را به دبیران میآموخته. میمندی وزیر محمود غزنوی زبان دیوانی را از پارسی به تازی برگردانید و اندکی بعد، ابوالفضل بیهقی رسالهای گرد آورد شامل لغات تازی که باید دبیران به جای واژههای پارسی در نوشتههای خود به کار برند. (ریاحی، فردوسی، 1375: 24) بیتردید از اعجاز قلم بیهقی است که حتی لغات نامأنوس عربی چون «هزاهز، غضاضت1 و عُظم2،...» و کلماتی از این دست چنان نرمی و ملایمتی پیدا میکند که خواننده خشونت آنها را در میان مفردات زیبا و خوشآهنگ فارسی حس نمیکند. (روانپور، گزیدة تاریخ بیهقی، 1374: 8) عمدة تأثیر بیهقی از عربی آن بوده که در نثر او، مفردات عربی زیادتر از نثرهای پیش وارد شده است; (فیاض، نثر بیهقی، 1352: 300) و در نحو، تأثیر محدودی پذیرفته است. الفاظ تازی هم زیادتر از صدی ده نیست. لغات تازی بر همان قاعدة قدیم است یعنی لغاتی است که یا فارسی ندارد یا لغات درباری و دولتی و علمی است که با فرامین و احکام و کتب علوم وارد ایران شده و یا لغات دینی است و یا لغاتی است که تازی آن از فارسی روانتر و سادهتر بوده است. جز اینکه در بیهقی یک دسته لغات تازه موجود است که از این قبیل بیرون و از لغاتی است که به وسیلة ادبا و مترسلان و به تقلید تازیان وارد زبان فارسی شده است. (شمیسا، سبکشناسی نثر، 1383: 53) بیهقی ظاهراً به دلیل ارتباط با دربار و مکاتبات آن با زبانهایی چون خوارزمی3 نیز آشنایی داشته است. بیهقی در وقایع زمان ابوالعباس خوارزمشاه راجع به یعقوب جندی که به عنوان رسالت به دربار سلطان محمود غزنوی آمده بود چنین مینویسد: یعقوب جندی چون نومید شد بایستاد و رقعتی نبشت به زبان خوارزمی به خوارزمشاه و بسیار سخنان نبشته بود و تضریب در باب امیر محمود و آتش فتنه را بالا داده، و از نوادر و عجایب: پس ازین به سه سال که امیر محمود خوارزم بگرفت و کاغذها و دویتخانه بازنگریستند. این رقعت به دست امیرمحمود افتاد و فرمود تا ترجمه کردند و در خشم شد و فرمود تا جَندی را بر دار کشیدند و به سنگ بکشتند. (بیهقی، تصحیح فیاض، 1383: 642)
یکی از زبانهایی که واژههایی از آن در تاریخ بیهقی راه یافته، پشتو4ست و ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی که یکی از دبیران حضرت غزنه بود، گرچه زادگاهش بیهق است ولی چون سالیان زیاد عمرش در غزنه گذشته و به یقین پس از 38 سال اقامت در غزنین و مضافات آن به نگاشتن اثر نامی و وزین خویش آغاز کرده است از تأثیر این زمان مجاور نرسته و در اثر وی جابجا کلمات مروّج پشتو دیده میشود مانند: کوندری، تاسه، پرکال، شل، کتاره، کرباس، هار، لت، دمابه. (رشاد، چند لفظ مروج پشتو در تاریخ بیهقی، 1374: 200) در نگاه و نگرش و مفاهیم مورد توجه بیهقی، نیز نثر او تأثراتی از فرهنگ و زبان هندی و چینی به چشم میخورد. کوتوال، شجگاه، درمیش پت، قتلغ سبکتگینی و آرهن واژههایی هستند که با تأمل در آنها آشنایی بیهقی با فرهنگ شبه قاره تا چین معلوم میشود.5
زبان دیگری که واژههایی از آن را میتوان در تاریخ بیهقی دید، ترکی است; زبانی که به حکام ترک غرنوی تعلق داشت. البته ترکان غزنوی در ایران زاییده شده بودند و مدتها در دستگاه سامانیان به امور خطیر اشتغال داشتند و پس از قدرت یافتن همان رسوم عهد سامانی را ادامه دادند. حتی مادر سلطان محمود ایرانی بود و ایرانیان از جمله فردوسی او را محمود زاولی میخواندند. (شمیسا، سبکشناسی نثر، 1383: 47) با این حال سلاطین غزنوی و حاجبان دربار آنان همه ترکنژاد بودند و این امر عملاً تأثیر بزرگی در ورود کلمات ترکی در ادب دری آن وقت از جمله در تاریخ بیهقی داشته است. آچار به معنی بازکنندة اشتها از فعل آچمک ترکی به معنی باز کردن، ارسلان یا اسلان به معنی شیر، بوقه در معنی قوی و تنومند، جوقه در معنی دسته و زیاد، ساتگین به معنی محبوب و مجازاً پیالة شراب، قلباق به معنی کلاه، قالی به معنی ضخیم و یال به معنی گردن و موی اسب، نمونههایی هستند از دهها کلمة ترکی ـ زبانی که ظاهراً پس از عربی بیشترین حضور را در تاریخ بیهقی دارد ـ و به کار رفته در نثر ابوالفضل بیهقی. (راعی6، لغات ترکی و مغولی و چینی در تاریخ بیهقی، 1374: 185 و 193 ـ 190)
لغات مغولی نیز در دورة موردنظر بر اساس اصل همجواری مغولها با ترکان و رابطههای عمیقی که میان این دو قوم موجود بوده، از خلال زبان ترکی به زبان دری وارد شده است.7 طمغا یا تمغا؟؟ به معنای مهر سلطنتی، خاتون به معنای زن و خانم، ایل به معنی عدهای خانوار صحرانشین، نمونههای لغات مغولی در تاریخ بیهقیاند. (همان: 185، 188، 189) ورود لغات و اصطلاحات چینی در آثار آن دوره و از جمله در تاریخ بیهقی روی دو اساس صورت گرفته است. یکی به اثر رابطة همجواری ترکان کاشغر یعنی اویغورها با دولت چین آن وقت که وسیلهای شده است برای انتقال مظاهر زبان و فرهنگ چینی به این سرزمینها و از طرف دیگر رابطههای مستقیمی که میان دولت غزنویان و دولت چین آن وقت برقرار بوده است.8 جنگ در معنی کارزار، و کلمات آشنای دیگری چون شیر، در معنی حیوان درنده، پوست، صفه و خان کلمات چینی به کار رفته در تاریخ بیهقیاند. (همان: 188 ـ 185) اما این نیز از نشانههای چیرهبودن بیهقی در نگارش نثری غالب و هاضم است که تاریخ بیهقی را به عنوان آمیزهای از واژههای فارسی، عربی، ترکی، مغولی، چینی، پشتو، هندی و امثالهم میخوانیم بیآنکه تردید کنیم در این واقعیت که تاریخ بیهقی یکی از سرآمدان نثر سره و پالودة فارسی است، اگر نگوییم زیباترین و محکمترین نثر فارسی را داراست. واژههای بیگانه چنان در طول و عرض و ژرفای این اثر با ظرفیت به دقت و درستی درج گردیدهاند که بخشی از آنها را به دشواری میتوان به عنوان واژة بیگانه شناسایی کرد; گویی بیهقی با تسجیل سنجیدة آنها در نثر خود به این واژهها شناسنامة فارسی داده است.
پینوشتها:
1 ـ پستی، خواری.
2 ـ عظمت، اهمیت.
3 ـ زبان خوارزمی معمول خوارزم قدیم و واحههای مسیر سفلای رود جیحون بوده و ظاهراً تا حدود قرن هشتم هجری رواج داشته است و پس از آن جای خود را به زبان فارسی و زبان ترکی سپرده. (معین، فرهنگ فارسی متوسط، 1364، 1: نوزده)
4 ـ پشتو یا پختو، زبان محلی مشرق افغانستان و قسمتی از ساکنان مرزهای شمال غربی پاکستان است. هرچند زبانهای فارسی و عربی در پشتو نفوذ یافته، این زبان بسیاری از خصوصیات اصیل زبانهای ایرانی را حفظ کرده است. (دکتر احمد صفار مقدم، وندهای رایج در زبان انگلیسی، تهران، پژوهشگاه، علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373، ص 28)
5 ـ ر. ک: غلام سرور همایون، «چند نکتة تازه دربارة تاریخ بیهقی»، یادنامة ابوالفضل بیهقی، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، 1374، صص 798 ـ 778
6 ـ وی افغانی دانش و زبان چینی آموخته است.
7 ـ تنها در اوایل قرن هفتم هجری قمری که حملات مغولها در این سرزمینها به عمل آمد، کلمات و اصطلاحات مغولی مستقیماً وارد زبان گردید. (راعی، لغات ترکی و مغولی و چینی در تاریخ بیهقی، 1374: 185)
8 ـ متن نامهای باقیمانده که از طرف شاه چین به سلطان محمود فرستاده شده. (همان: 186)
منابع
ـ جهاندیده، سینا، متن در غیاب استعاره، بررسی ابعاد زیباشناسی تاریخ بیهقی، چ اول، رشت، چوبک، بهار 1379، 175 صفحه.
ـ دبیر سیاقی، محمد، پیشاهنگان شعر پارسی، چ دوم، تهران. شرکت سهامی کتابهای جیبی، (1356)، 286 صفحه
ـ ریاحی، محمدامین، فردوسی، چ اول، تهران، طرح نو، 1375، 408 صفحه
ـ روانپور، نرگس، گزیده تاریخ بیهقی، چ ششم، (تهران) نشر علم، تابستان 1374، 208 صفحه
ـ فیاض، علی اکبر، «نثر بیهقی»، یادنامة علامه امینی، به اهتمام دکتر سید جعفر شهیدی، تهران، شرکت سهامی انتشار، اردیبهشت 1352، صص 304 ـ 297.
ـ شمیسا، سیروس، سبکشناسی نثر، چ هشتم، تهران، میترا، پاییز 1383، 328 صفحه.
ـ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، تصحیح دکتر علی اکبر فیاض، به اهتمام: دکتر محمد جعفر یاحقی، چ چهارم، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، پاییز 1383، 814 صفحه.
ـ رشاد، عبدالشکور، «چند لفظ مروج پشتو در تاریخ بیهقی»، یادنامة ابوالفضل بیهقی، چ دوم، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، زمستان 1374، صص 219 ـ 199.
- راعی،یادنامه بیهقی،1374.
منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : محمد حسن صنعتی
نظر شما