نگاهى به ویژگىهاى دوره جوانى
با پایان دوران نوجوانى و آغاز مرحله جوانى، بسیارى از مشکلاتى که با آغاز بلوغ براى فرد بوجود آمده بود، فروکش کرده و تا حدودى فرد توانسته است به ثباتى نسبى قدم بگذارد. جایگاهها، نقش و هویت جوان تا حدودى برایش روشن شده و از این پس مىرود تا شرایط و موقعیت خود را مستحکمتر و باثباتتر سازد، هرچند آثار مربوط به بحرانهاى مرحله قبل ممکن است هنوز وجود داشته باشد و برخى جوانان هنوز با مسائلى چون سردرگمى هویت روبهرو باشند.
عوامل مختلفى مىتواند گذر از مرحله نوجوانى به جوانى را متأثر سازد. برخى عوامل به صورت عوامل تأخیردهنده و برخى عوامل به عنوان تسهیل کننده گذر از این مرحله مىباشند. به هر حال جوانى آغاز مىشود و فرد وارد دورانى مىشود که هرچند پختهتر و تواناتر از مراحل قبلى است، اما هنوز با مشکلاتى گریبانگیر است که با سرنوشت او در مراحل بعدى زندگى ارتباط مستقیم دارند.
فرد وقتى به دوران جوانى مىرسد با علم به اینکه به بهار عمر خود رسیده و توان و قدرت براى انجام بسیارى از کارها را دارد، مىخواهد بزرگترین و بهترین کارهایى را که در خاطرش داشته، انجام دهد و در اوج سربلندى باشد، اما هنوز خیلى از مسائل را نمىداند و بعضى امور را درک نکرده است بخاطر همین شاید در مسیر زندگىاش به انحراف کشانده شود و با مشکلات و خطرهاى زیادى برخورد کند.
بنابراین جوان باید با دقت و احتیاط حرکت کند تا بتواند در این دوره حساس از سردرگمىها رهایى یابد زیرا عمر آدمى بسرعت مىگذرد و اگر مرحله به مرحله آن را درک نکند و با غفلت و بىتوجهى فرصتها را از دست بدهد، باید بداند که دیگر عمر سپرى شده، به عقب باز نمىگردد تا جبران گذشته را بکند، پس جوان باید مسائل ویژه روحى و فردى خود را بشناسد تا بتواند فرصتهاى عمر خود را دریابد و به گونهاى شایسته از آن استفاده کند. (1)
در این مقال ابتدا به شناخت مسائل و خصوصیاتى که در فرد جوان وجود دارد مىپردازیم و اگر این خصوصیات مثبت و خوب باشد راهکارهایى براى تقویت آنها نشان مىدهیم و اگر خصوصیات منفى و بدى باشد، راههاى درمان آن را طبق احادیث نشان مىدهیم.
خودشناسى لازمه کمالجویى
مسئله شناخت از «خود» از اقدامات آغازین و ریشهاى در مسیر تربیت است. انسان تا زمانى که خود و ارزش خود را نشناسد قابلیت و ویژگىهاى خویش را نیابد و ناتوانى و نیازهاى خود را درک نکند نمىتواند در مسیر تربیتى قرار گیرد.
بنابراین «خودشناسى» لازمه تربیت و حرکت به سوى کمالجویى است.
به مقام برتر انسانى نمىتوان دست یافت مگر اینکه واقعیتهاى نفسانى خود را بشناسیم. اولین و نزدیکترین واقعیت زندگى، واقعیت «خود» است. در درون واقعیت «خود» است که بسیارى از مسائل و حقایق بزرگ جلوهگرى مىکند که مهمترین این حقایق حقیقت «خدا» است (2). درباره اهمیت خودشناسى همین بس که امام على (ع) مىفرمایند:
«افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه؛
بهترین شناخت، شناخت انسان از خودش است».
در جاى دیگر امام خودشناسى را مایه خیر و خوبى مىدانند و مىفرمایند.
«نال بالفوز الاکبر من ظفر بمعرفة النفس؛ (3) کسى که به خودشناسى دست یافته از بزرگترین خیر و خوبى برخوردار است.»
پس جوان باید بداند چه ویژگىهاى اخلاقى و روحى دارد تا بتواند با استفاده از آنها راه هدایت را پیدا کند و در مسیر صحیح تربیتى قرار گیرد.
قابلیت و اثرپذیرى
انسان موجودى اثرپذیر و آموزشپذیر است و به طور غریزى و طبیعى دیدهها و شنیدهها را مىآموزد. طبیعت انسانى در دوران جوانى از قابلیت و توانایى بیشترى برخوردار است و از آنجایى که فکر و دل جوان هنوز دچار دل مشغولىهاى روزگار و مسائل متنوع فردى و اجتماعى نگشته، از موقعیت بسیار مناسبى براى یادگیرى بهرهمند است و قلب و دل او مانند زمین آماده کشت، هر دانهاى را پذیرفته و مىپروراند. امام على (ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن (ع) نوشتهاند:
«و انما قلب الحدث کالأرض الخالیة ما القى فیها من شىء قبلته فبادرتک بالأدب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبّک لتستقبل بجدّ رأیک من الأمر ما قدکفاک اهل التجارب بقیة و تجربته فتکون قد کفیت مؤنة الطلب و عوفیت من علاج التجربة...؛ (4) قلب و دل جوان مانند زمین خالى از کشت است که هرچه در آن انداخته شود قبول مىکند. از این رو قبل از اینکه دل تو سخت و فکر تو مشغول شود، در تربیت تو سرعت گرفتم تا با تمام اندیشهات روى بکار آرى، و از آنچه خداوند تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهرهبردارى، و رنج و طلب از تو برداشته شود و نیازت به آزمون نیفتد.» (5)
برخى نکات مهمى که در این نهفته است عبارت از:
1- فکر و دل جوان، بدون انتخاب و گزینش، آماده پذیرش آموزههاست پس جوان باید بکوشد و بداند که چه آموزشهایى مىخواهد یاد بگیرد.
2- جوان باید زودتر بکوشد تا روح تشنه خود را از آموزشهاى صحیح سیراب کند.
3- جوان باید تعالیم و آموزشهایى را که مىخواهد یاد بگیرد اولویتبندى کند و در ابتدا به آموزشهاى اصلى و مهم بپردازد.
4- در صورت عدم اقدام به موقع، روح جوان بر اثر مشغولیتهایى که در او پدیدار مىشود کمتر اثرپذیر مىگردد و شاید دیگر آموزشها بر قلب و دل او اثرگذار نباشد.
5 - آموزشها باید صحیح و براساس مبانى اسلام باشد وگرنه موجب انحطاط جوان مىشود.
اثرپذیرى و شکلگیرى شخصیت
اگر بخواهیم خصلتها و ویژگىهاى جوان را طبقهبندى کنیم، اثرپذیرى جایگاه اول را داراست به موجب اثرپذیرى، شخصیت فرد نیز شکل مىگیرد. اثرپذیرى در جوانى، عنصر ذاتى و اصلى شخصیت را تشکیل مىدهد و در مراحل بعد این شخصیت شکل گرفته قابلیت تغییر را ندارد.» (6)
درست است که در شکلگیرى شخصیت، نقش کلیدى برعهده خود فرد است اما قبل از خود فرد، محیط تأثیر خود را گذاشته و جوان آن را تکمیل مىکند و شکل شخصیت فرد نقش مىبندد.
تأثیرات محیطى که فرد در آن است، بیشتر از تأثیراتى است که خود فرد بر روى خویش دارد، از این روست که امام على (ع) مىفرمایند:
«لاتصحب الشریر؛ فان طبعک یسرق من طبعه شراً و أنت لاتعلم؛
با فرد بدکار و بدجنس دوستى و رفاقت نکن؛ چرا که طبع و خوى تو از طبع و خوى او اثر مىپذیرد، بدون آنکه بدانى.» (7)
رشد عقلى و سیر تکاملى
جسم و جان جوان در یک حرکت همه جانبه پیوسته رو به رشد است. در پیکر پر رمز و راز جوانان هر لحظه تحولى عظیم صورت مىگیرد. نیروى عقل جوان، هر روز و هر شب در جایگاه متکاملترى قرار مىگیرد و این تحول مبارک و پربرکت تا نهایت سنین جوانى ادامه دارد و در واقع یکى از شاخصههاى جوانى وجود همین سیر تکاملى اوست.
امام على (ع) مىفرمایند:
«رشد عقلى انسان در 35 سالگى به حد کمال مىرسد و پس از آن هرگونه رشد دیگرى که باشد براثر تجربه است.»
و در جاى دیگر مىفرمایند:
«العقل عقلان: عقل الطبع و عقل التجربة و کلاهما یؤدى الى المنفعة؛ (8)
عقل دو نوع است: عقل طبیعى و عقل تجربى که هر دو مایه منفعت است.»
الف) عقل طبیعى (منظور رشد طبیعى و جرمى و فیزیکى عقل است) که همان طور که گفته شد تا 35 سالگى رشد طبیعى و فیزیکى عقل ادامه دارد که در این رشد، تغییراتى در سیستم مغز و اعصاب و عروق صورت مىپذیرد و شکل مادى جایگاه فکر و اندیشه، کامل مىشود و به رشد نهایى خود مىرسد.
ب) عقل تجربى (منظور رشد اکتسابى و آموزشى عقل است) که این رشد بر اثر آموزشها و دریافتهاى تجربى و علمى صورت مىگیرد پس در این رشد هرچه اندوختههاى علمى و تجربى بیشتر باشد نیروى عقل از توان بیشترى برخوردار است. روایاتى دیگر نشان مىدهد منظور از عقل، همین رشد اکتسابى و آموزشى است که بیان مىشود عقل مىتواند رشد دائمى داشته باشد که ناظر به اینگونه رشد عقلى بر اثر تجربى است که نمونه آن فرمایش امام على (ع) است که مىفرمایند:
«العقل غریزة تزید بالعلم و التجارب؛ (9)
عقل نیرو و غریزهاى است که بر اثر دانش و تجربه بیشتر مىگردد.»
جوانان باید از رشد عقلى خود در زمینههاى علمى و تجربى استفاده کنند و آن را ارتقاء دهند.
پاک دلى و رقت قلب جوان
جوانان به طور طبیعى کمتر از بزرگترها در تاریکىهاى روحى و قساوت قلبى غوطهورند و غالباً داراى دلى روشن، قلبى پاک و روح و فکرى جوان مىباشند. به همین دلیل است که زودتر از بزرگترها به سوى حق و فضیلت رو مىآورند. این خوى و خصلت نیکو است که مایه تمایل جوان به خیر و نیکى است. در ابتداى دعوت به اسلام، در زمانى که پیران و بزرگان قریش پیامبر (ص) را تکذیب مىکردند، جوانان با همین خصلت و خوى پسندیده پیامبر را یارى کردند.
رقت قلب جوان باعث مىشود که به سوى حق گرایش پیدا کند.
عوامل ایجاد رقت قلب در جوان عبارتند از: حفظ روحیه پاک جوانى، محیط سالم و معنوى، صفا و صمیمیت در محیط سالم و الگو قراردادن عالمان دینى. همیشه به یاد خداوند بودن در ایجاد و حفظ پاکى دل کمک شایان مىکند. (10)
حقطلبى و فضیلتخواهى
جوانان براساس فطرت پاک انسانى به نداى حق و فضایل اخلاقى گرایش دارند و همیشه خواستار جهانى هستند که حق و فضیلت انسانى در آن حاکم باشد. جوانان تا زمانى که روح پاکشان به گناهان آلوده نگشته است، همواره در پى رسیدن به فضایل انسانىاند و براى رسیدن به حق تلاش مىکنند و سختىها براى رسیدن به حق براى آنان معنا ندارد زیرا هدفشان فقط رسیدن به حق است. طبق فرمایش امام على (ع): «من جعل الحق مطلبه لان له الشدید و قرب علیه البعید؛ آن کس که مطلوب و مقصودش حق باشد سختى بر او آسان مىگردد و دور براى او نزدیک مىشود.» (11)
پس اگر جوانى، تحمل سختى براى عدالتخواهى و حق را نداشته باشد و خواهان فضیلت هم نباشد و مخالف با حقطلبى باشد، مسلماً این جوان سعى نکرده که طبق فطرت انسانى، خود را تربیت کند.
جوانى و دینگرایى
یکى از روحیات پرارزش بشرى که نتیجه روحیه حقطلبى و فضیلتخواهى است، «دینگرایى» مىباشد. این روحیه در آغاز جوانى به شدت فعال گردیده و رشد مىیابد و اگر بهاء و ارزشى داده نشود این میل سرکوب و منحرف مىشود.
قرآن درباره ایمانآورندگان به حضرت موسى مىفرماید:
«فما آمَنَ لِمُوسى الّا ذُرّیةٌ مِنْ قُومه على خَوفٍ مِنْ فرعونَ و مَلإیهم اَنْ یفتنهم؛
در آغاز هیچ کس به موسى ایمان نیاورد مگر گروهى از فرزندان قوم او، در حالى که از فرعون و اطرافیانش مىترسیدند که مبادا آنان را در شکنجه قرار دهد.» (12).
از این آیه شریفه دو نکته برداشت مىشود: اولاً جوانان و فرزندان از پیشگامان در قبول دین بودند. ثانیاً جوانان با وجود ترس از شکنجه که از عواقب قبول دین بود باز هم حاضر نشدند از دین دست بردارند.
علاوه بر این فطرت و خلقت انسان براساس دینخواهى و خداجویى است که این روح فطرى به همراه دیگر نیروهاى بشرى در زمان جوانى به اوج رشد و شکوفایى خود مىرسد.
شور و نشاط جوانى
جوانان داراى شور و نشاط ویژهاى هستند و همواره دوست دارند در اجتماع تازه و نو حضور داشته باشند. در روایات به این حس جوانى «شره الشباب» گفتهاند.
اسلام و تعالیم اسلامى هیچگاه به سرکوب این میل نمىپردازد، بلکه در مواردى شور و نشاط، جوان را تشویق نیز مىکند البته در مواردى نیز براى آن حد و مرز قرار داده است تا این میل در حد تعادل خود رشد کند و فرد را از مسیر حرکت صحیح خود باز ندارد.
امام على (ع) آن قدر براى جوانان اهمیت قائل مىشدند که در روایات نقل شده است که وقتى با غلام جوانشان قنبر، به بازار رفتند و دو پیراهن خریدند، بهترین پیراهن را به غلام دارند براى اینکه او جوان بود و شور و نشاط جوانى و احساس نوگرایى در او بود و خود امام پیراهنى را که نامرغوبتر بود را برداشتند.
با اینکه امیرالمؤمنین (ع) در آن زمان خلیفه مسلمین بودند و قنبر غلام ایشان. (13) پس این نشان مىدهد جوان، براساس تعالیم اسلام باید زیبا و خوب بپوشد، اما باید اعتدال داشته باشد. احساس نوگرایى و نشاط جوانى نباید به خودباختگى فرهنگى سوق پیدا کند بلکه جوان باید در کنار شور و نشاط هویت ملى و فرهنگى خود را حفظ کند و پا را از حدود و حریم ارزشهاى اخلاقى بیرون نگذارد.
بعضى جوانان متأسفانه انواع لباسهاى غربى و منحرفکننده را مىپوشند و به نوعى فساد را در جامعه ترویج مىدهند، فقط به این بهانه و دلیل که نوگرا هستند!! اینان با جهالت پیرو فرهنگ غربى مىشوند و به بهانه نوگرایى عملاً با ارزشهاى اسلامى مبارزه مىکنند و بىآنکه بدانند به فساد اجتماعى دامن مىزنند، همانطور که امام على (ع) مىفرمایند: «قل من تشبه بقوم الا اوشک ان یکون منهم؛ کمتر کسى است که خود را شبیه گروهى کرده و از همان گروه نگشته باشد.» (14)
پىنوشتها:
1) ر. ک، محمدعلى خادمى کوشا، جوان در پرتو اهل بیت، ص 40.
2) محمدعلى خادمى کوشا، جوان در پرتو اهل بیت، ص 129.
3) میزانالحکمة، محمدى رىشهرى با ترجمه فارسى، ج8، ص3566، دارالحدیث.
4) همان.
5) نهجالبلاغه، نامه 31.
6) رک: محمدرضا جواهرى، اخلاق جوانى، ص 13.
7) محمد على خادمى کوشا، جوان در پرتو اهل بیت، ص 45.
8) میزان الحکمة، ج 8، ص 3890.
9) همان، ج 8، ص 3924.
10) ر. ک: محمد على خادمى کوشا، جوان در پرتو اهل بیت، ص 54 و 55.
11) م - وجدانى، حدیث اخلاق، ص 128.
12) یونس، آیه 83.
13) محمد رضا جواهرى، اخلاق جوانى، ص 68.
14) محمد على خادمى کوشا، جوان در پرتو اهل بیت، ص 69.
منبع: ماهنامه پیام زن 1387 شماره 199، مهر ۱۳۸۷/۷
نویسنده : حسین کریمیان
نظر شما