موضوع : پژوهش | مقاله

عدالت در اندیشه نراقی

مفهوم عدالت از کانونی‌ترین مفاهیم سیاسی به شمار می‌رود که بیشتر اندیشمندان در ارتباط با آن، نظرات خود را به گونه‌های مختلف بیان کرده‌اند. نراقی را هم می‌توان ازجمله فقیهانی دانست که علاوه بر توجه ویژه به مبحث عدالت، آن را در کنار مباحث اخلاقی خود در کتاب ارزشمند معراج‌السعاده آورده است. این نوشتار در پی تبیین عدالت و لوازم آن در اندیشه سیاسی ملااحمد نراقی با تکیه بر این کتاب اخلاقی است.


ملااحمد نراقی، مشهور به فاضل نراقی در چهاردهم جمادی‌الاخر 1185 هجری قمری در روستای نراق از توابع کاشان به دنیا آمد (مقدمه عوائد الایام.)
نراقی که در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار می‌زیست، از برجسته‌ترین فقهای سده سیزدهم هجری محسوب می‌شد و دارای شاگردان بسیاری بود که از مهم‌ترین آنها می‌توان به شیخ مرتضی انصاری اشاره کرد که در کتاب‌های فقهی خود، نراقی را با عناوینی چون «بعض مشایخنا و بعض مشیخنا المعاصرین» یاد کرده است.
(شیخ مرتضی انصاری، کتاب الخمس و کتاب الزکاه) از مرحوم نراقی، آثار بسیاری بر جای مانده است که یکی از آنها کتاب ارزشمند معراج‌السعاده است که از برترین کتاب‌های اخلاقی به شمار می‌رود، اما در آن می‌توان به برخی مبانی اندیشه سیاسی ایشان دست یافت که عدالت، یکی از مهم‌ترین آنهاست.
عدالت از مفاهیم کلیدی در اندیشه سیاسی ملااحمد نراقی به شمار می‌رود که تاکنون کمتر به آن توجه شده است؛ در حالی که بخش تقریبا قابل توجهی از مباحث نراقی در کتاب معراج‌السعاده به عدالت اختصاص یافته است.
عدالت از دیدگاه نراقی، ملکه‌ای است که تمامی صفات کامل انسان، مبتنی بر آن است؛ چنان که ملااحمد نراقی در تعریف از عدالت می‌گوید: عدالت، ملکه‌ای است حاصل در نفس انسان که به سبب آن قادر می‌شود بر تعدیل جمیع صفات و افعال و نگاه داشتن در وسط و رفع مخالفت و نزاع فیمابین قوای مخالفه انسانیه به نحوی که اتحاد و مناسبت و یگانگی و الفت، میان همه حاصل شود.
پس، جمیع اخلاق فاضله و صفات کامله، مترتب بر عدالت می‌شوند. (ملااحمد نراقی، معراج‌السعاده، ص 78) چنان که از تعریف نراقی از عدالت برداشت می‌شود، ایشان همه صفات کامل انسان را مبتنی بر این ملکه می‌داند و اصلا عدالت را ابزار ثابت و محکمی تلقی می‌کند که قادر بر به اعتدال کشاندن افعال و کردار آدمی است و از آنجا که این عدالت در انسان به صورت ملکه درآمده و آیینه تمام‌نمای صفات کامل آدمی شده است، جزو بافضیلت‌ترین فضیلت‌ها به حساب می‌آورد.
به گفته نراقی عدالت، افضل فضایل و اشرف کمالات است زیرا مستلزم جمیع صفات کمالیه است، بلکه عین آنهاست. همچنان که جور که ضد آن است مستلزم جمیع رذایل، بلکه خود آنهاست. (همان) ‌
این وصف عدالت، دارای خواص و فضایلی است که وی به آنها اشاره کرده و بیان می‌کند که شان او (عدالت)، الفت میان امور متباینه و تسویه فیمابین اشیای متخالفه است، غبار نزاع و جدال را می‌نشاند و برمی‌گرداند همه چیزها را از افراط و تفریط به حد وسط که امری است واحد و در آن تعدی نیست، برخلاف اطراف که امور متخالفه متکثره هستند، بلکه از کثرت به حدی هستند که نهایت از برای آنها نیست و شکی نیست که وحدت، اشرف از کثرت و هر چه به آن نزدیک‌تر، افضل و اکمل و از حوادث و آفات و بطلان و فساد، دورتر است و آنچه مشاهده می‌شود از تاثیر اشعار موزونه و نغمه‌های متناسبه به جهت تناسبی است که میان اجزای آنها واقع و نوع اتحادی که فیمابین آنها حاصل است و جذب قلوبی که در صور جمیله و وجوه حسنه است، به جهت تناسب اعضا و تلایم اجزای آنهاست.
(همان) عدالت باید آنقدر در فرد ملکه شده باشد که حتی آن عدالت ملکه شده بتواند میان اموری که با یکدیگر در تخالف و تباین هستند را هم جمع کرده و آنها را به اعتدال برساند.
عدالت از دیدگاه نراقی را می‌توان به 3 گونه مهم دسته‌بندی کرد که عبارتند از:
1- عدالتی که میان بندگان و خالق ایشان است
2- عدالتی که میان مردم است
3- عدالتی که میان زندگان و ذوی‌الحقوق ایشان است از اموات، مثل این که قرض‌های مردگان خود را ادا کنند و وصیت‌های ایشان را به جا آورند و ایشان را یاد کنند به تصدق و دعا.
(همان) این تقسیم‌بندی و توجه به مساله عدالت در زندگی انسان در اندیشه فاضل نراقی، بیانگر اهمیت والای رعایت حقوق آن هم از نوع حق‌الله و حق‌الناس در مبحث عدالت است که می‌تواند درس‌های مهمی را به انسانی که در دنیای مدرن زیست می‌کند، بدهد زیرا مثلا در قسم اول از عدالت در دیدگاه ایشان که به عدالت میان بندگان و خالق آنها می‌پردازد، مشاهده می‌شود که با برشماری نعمت‌های خداوند می‌گوید: البته حقی واجب از برای خدا بر بندگان، ثابت است که باید به ازای آن، عدالت فی‌الجمله حاصل شود؛ چراکه از هر که فیضی و نعمتی به دیگری رسد و او در مقابل نوع، مکافاتی (پاداشی) به عمل نیاورد، البته ظالم و جابر خواهد بود، ولی مکافات نسبت به اشخاص مختلف می‌شود و در ادامه می‌گوید بر بندگان، واجب است کسب معرفت و تحصیل محبت او و سعی در به جا آوردن فرمان و کوشش در اطاعت پیغمبران او و انقیاد احکام شریعت و امتثال آداب دین و ملت؛ هرچند به گفته مرحوم نراقی، توفیق اینها نیز ازجمله نعمت‌های او به شمار می‌رود. (همان، ص 82)
یا در ارتباط با قسم دوم از عدالت که به حقوق انسان‌ها نسبت به یکدیگر مربوط می‌شود در جایی که ادا کردن حقوق و رد امانات، انصاف در معاملات، تعظیم بزرگان، احترام پیران، فریادرسی مظلومان و دستگیری ضعیفان از حقوق متقابل انسان‌ها محسوب می‌شود؛ البته به گفته نراقی، این نوع از عدالت، مقتضای آن است که آدمی به حق خود راضی بوده و ظلم به احدی روا نداشته باشد و به قدر استطاعت و امکان، حقوق برادران دینی خود را به جا آورد و هر کسی را از ابنای نوع خود به مرتبه‌ای که لایق او باشد بشناسد و بداند که هر کسی را از جانب پروردگار، حقی لازم است و به ادای آن بشتابد. (همان) ‌
با توجه به آنچه پیشتر در اشاره این نوشتار بیان کردیم، رویکرد فاضل نراقی به مبحث عدالت، برگرفته از اخلاق است؛ چرا که در مباحث وی؛ بویژه در کتاب معراج السعاده که اصلا یک کتاب اخلاقی به شمار می‌رود، عدالت در کنار مباحث اخلاقی مطرح شده است، به گونه‌ای که حتی ایشان در بخشی از مباحث خود به اقسام عادل‌ از نگرگاه علمای اخلاق پرداخته و می‌گوید: علمای اخلاق، عدول (جمع عادل) را 3 قسم گفته‌اند:
اول عادل اکبر و آن شریعت الهیه است که از جانب خداوند صادر شده که محافظت مساوات میان بندگان را نماید. دوم عادل اوسط و آن سلطان عادل است که تابع شریعت مصطفویه بوده باشد و آن خلیفه ملت و جانشین شریعت است و سوم عادل اصغر و آن طلا و نقره است که محافظت مساوات در معاملات را می‌نماید و چنان که مرحوم نراقی شاهد مثال می‌آورد که در کتاب الهی هم به این سه عادل اشاره شده است.
ما فرستادیم قرآن را که مشتمل است بر احکام شریعت و ترازوی عدل را که مردم به واسطه آنها بر حد وسط بایستند و از حد خود تجاوز نکنند و فرستادیم آهن را که در آن است عذاب شدید و منفعت بسیار از برای مردمان. (سوره حدید، آیه 25) بنابراین، کتاب (قرآن) در اینجا عبارت است از شریعت پروردگار و میزان، اشاره به درهم و دینار و آهن، اشاره به شمشیر سلطان عادل است که مردم را به راه راست وابدارد و از جور و تعدی در جمیع امور محافظت نماید. (معراج السعاده، ص 81) ‌
نکته مهمی که نراقی در بحث خود از عدالت به آن اشاره می‌کند این است که وی کسانی را که عادل نیستند و این صفت تعادلی را در خود، ملکه نکرده‌اند شایسته اصلاح دیگران و اجرای عدالت نمی‌داند؛ چنان که می‌گوید: و بدان کسی که قوه و صفات خود را اصلاح نکرده باشد و در مملکت بدن خود، عدالت را ظاهر ننموده باشد، قابلیت اصلاح دیگران و اجرای حکم عدالت میان دیگر مردمان را ندارد، نه قابلیت تدبیر منزل خود را دارد و نه شایستگی سیاست مردم را، نه لایق ریاست شهر است و نه سزاوار سروری مملکت. (همان، ص87) راهکار دست یافتن به ملکه عدالت، همانا توجه به عقل در نهاد آدمی است؛ چراکه به قول نراقی حقیقت عدالت یا لازم آن، این است عقل که خلیفه خداست غالب شود بر جمیع قوا تا هر یکی را به کاری که باید و شاید بدارد و نظام مملکت انسانی فاسد نشود.
پس بر هر انسانی واجب است سعی و مجاهده کند عقل که حکم حاکم عادل و خلیفه از جانب خداست بر قوای او غالب شود و اختلاف قوا را بر طرف کند و خواهش‌ها و هواهای آنها را کنار گذارد و همه را به راه راست، مستقیم بدارد. (همان) در اینجا توجه فاضل نراقی به عقل در نهاد انسان را شاهدیم که می‌تواند دیگر قوای انسان را کنترل کند و آنها را از فساد نجات دهد و این همان ویژگی یا عطیه‌ای است که فقط در وجود آدمی نهاده شده است و او را از دیگر حیوانات متمایز کرده است.
ملا احمد نراقی در جای دیگری به فواید دنیوی عدالت اشاره کرده و می‌گوید فواید عدالت، آنقدر زیاد است که قابل شماره نیست و تنها می‌توان به برخی از آنها اشاره کرد. وی برخی از این فواید را در کتاب معراج‌السعاده خود بیان می‌کند که عبارتند از:
1- به عقل و نقل و تجربه و عیان، ظاهر و روشن است که این شیوه پسندیده، مایه تحصیل دوستی نزدیک و دور، و باعث رسوخ محبت پادشاه و فرمانفرما در دل‌های سپاهی و رعیت است.
2- به این صفت خجسته نام نیک حاکم در اطراف و اکناف عالم مشهور و تا صفحه قیامت به بلند نامی مذکور می‌شود و هر لحظه، دعای خیری عاید روح بزرگوارش می‌شود.
3- شیوه عدالت و دادخواهی باعث دوام و خلود حکومت می‌گردد، چون دولت سرای حاکمان را پاسبانی از این هوشیارتر و کاخ رفیع‌البنیان سلاطین را نگاهیانی از این بیدارتر نیست؛ چنان که حضرت علی(ع) در غررالحکم، ج 1، ح 16 می‌فرماید: حسن‌ الریاسه یستدیم الریاسه؛ یعنی نگاهداری رعیت بر وجه نیکو باعث دوام ریاست و بقای آن می‌گردد.
4- شیمه (خوی و عادت) کریمه دادگری و صفت خجسته رعیت‌پروری سبب خوشی احوال روزگار و باعث آبادی هر کشور و دیار است.
5- حاکم کشوری که به عدالت مشهور گردد بسا باشد که پادشاهان دیگر اقالیم را عرق حمیت(رگ، غیرت) به حرکت در آمده، ایشان نیز طریقه دادگستری و رعیت پروری پیشنهاد خود ساخته و او نیز در ثواب همه اینها شریک خواهد بود و باشد سپاهی و رعایای سایر ممالک، به واسطه عدالت این پادشاه، بلاد خود را به کارکنان او سپارند و به واسطه عدالت، مملکت وسیع گردد.
6- پادشاهی که به عدالت، موصوف و به دادخواهی معروف گردد، او را در اطراف و اقطار عالم، شان و شوکتی دیگر و در نظرها عظم و وقعی بیشتر است. حرمت او در دل‌ها متمکن و حشمت و بزرگی او در خاطرها رسوخ می‌کند.
7- عدالت و رعیت پروری، باعث تحصیل دعای دوام دولت و خلود سلطنت می‌گردد و همه رعایا و کافه برایا (خلایق) شب و روز به دعای او اشتغال می‌دارند و به این جهت از عمر و دولت برخوردار می‌گردد.
8- چون حاکم، طریقه عدالت خود را پیشنهاد گردانید، همه اصناف عالم فراغ بال به مکاسب و مقاصد خود اشتغال نمایند و بازار علم و عمل را رونقی تازه و گلستان شریعت را طراوتی بی اندازه حاصل گردد و به این جهت، صاحب شریعت، حفظ و حراست او را نماید.
همچنان که مکرر مشاهده می‌شود هر فرمانروایی که سعی در حفظ ناموس شریعت نماید و آثار دین و ملت را رواج دهد، دولت او دوام نماید. بلکه روزگار دراز دولت در دودمان بماند و اولاد او میوه درخت عدالت او را بچینند. (همان.)


منبع:روزنامه  جام جم ۱۳۸۷/۰۹/۱۷
نویسنده : سید جواد میر خلیلی

نظر شما