موضوع : پژوهش | مقاله

انسان آزاد نباشد انسان نمی ماند

شهید مظلوم، آیةا... دکتر بهشتی از شخصیتهای بزرگ فکری سیاسی تاریخ معاصر ایران به شمار می رود که می توان او را یکی از برجسته ترین معماران بزرگ تجدید بنای تفکر انقلابی و تشکیلاتی انقلاب اسلامی ایران به شمار آورد. ایشان از شخصیتی جامع برخوردار بود و به سرپنجه تدبیر و مدیریت کارآمد خود، بسیاری از تنگناها و مشکلات و موانع پیش روی انقلاب را رفع نمود. اندیشه وری و فرزانگی و بهره مندی از دانشها و بینشهای عمیق به همراه صلابت و پایداری، مدیریتهای او را تأثیرگذارتر می کرد و در بازدهی و نتیجه بخشی شتاب می داد. به مناسبت سالگرد شهادت ایشان، به بازخوانی اندیشه های سیاسی اجتماعی این شهید مظلوم می پردازیم.


افکار و اندیشه های شهید بهشتی
در این مقاله، برخی از واژگان کلیدی و مفاهیم اساسی که در گفته ها و نوشته های شهید بهشتی به چشم می خورد، مورد بررسی و بازخوانی قرار می دهیم.

1 - مردم
در اندیشه شهید بهشتی، مردم در تمامی امور حکومت سهیم هستند و اساساً یکی از مهمترین و اساسی ترین آموزه های اسلام، توجه به امور دیگر مسلمانان است؛ به گونه ای که حتی سکوت و مشارکت نکردن در امور اجتماعی مسلمانان، عملی مذموم و ناپسند به شمار می رود. به فرموده ایشان؛ اگر یک انسان، یک حزب، یک تشکیلات، یک قشر، یک ملت و یک نژاد بخواهد به سعادت برسد؛ یعنی مسؤولیتهایی را که بر عهده دارد، انجام بدهد، طبق جهان بینی اسلام باید به آزادی، به نجات و رستگاری و فلاح همه انسانها بپردازد. باز در جای دیگری ایشان می فرماید: اسلام، نه تنها پرداختن به مسایل و مصالح اجتماعی و عمومی را بر مسلمانان لازم شمرده، بلکه پرداختن به احتیاجات شخصی برادران مسلمان را عبادتی بس بزرگ و پرثواب دانسته است. اما نکته مهمی که در اندیشه های شهید بهشتی در رابطه با مردم و آرای عمومی به چشم می خورد، این است که ایشان، نقش آرای عمومی را پشتوانه قدرت و قانونیت و نفوذ و تأثیر حکومت دانسته و قائل به این است که حکومت باید بر آرای مردم، متکی باشد و در جهت خواسته های مشروع آنها حرکت نماید، آرای عمومی از نظر اینکه پشتوانه اعتبار و استحکام قدرت یک فرد یا یک گروه اداره کننده است، روشی است که باید کاملاً به آن توجه شود؛ یعنی هیچ حکومتی در هیچ درجه ای نباید خود را بر مردم تحمیل کند و همچنین حکومتی که از حمایت مردم برخوردار نباشد، از همکاری آنها هم برخوردار نیست و اصولاً نمی تواند کاری انجام بدهد و ناچار می شود که به زور سرنیزه خودش را سر پا نگه دارد؛ در نتیجه، هم کارآیی اش کم می شود و هم ظالم می شود.
ایشان در جای دیگری با تأکید بر نقش کلیدی مردم در حکومت می گوید: حکومت باید متکی به مردم باشد. تمام درجات و سطوح مختلف مدیریت باید مورد قبول و پذیرش و متکی به رأی مردم باشد. بنابراین، ما در اندیشه ایشان، شاهد نوعی خاص از توجه به مردم و آرای عمومی هستیم؛ به گونه ای که حتی ایشان راه سهیم کردن و احساس حضور و مسؤولیت مردم در حکومت را توجه به مردم در اداره امور عمومی و بها دادن هر چه بیشتر به آنان می داند.

2 - آزادی
آزادی از مفاهیم کلیدی اندیشه شهید بهشتی به شمار می رود که اغلب اندیشوران در باب آن، دیدگاه های خود را بیان کرده اند. شهید بهشتی نیز آزادی را این گونه تعریف می کند که تسلط انسان بر ساختن خویش و ساختن محیط خویش. امتیاز انسان بر همه موجودات دیگر عالم طبیعت، این است که می تواند بر طبیعت مسلط باشد و شرایط طبیعی را بر وفق خواسته و نیاز خود دگرگون کند یا در برابر هجوم عوامل نامساعد طبیعی، سد و مانع به وجود آورد. بهشتی، آزادی را شعار اساسی اسلام دانسته و قائل به این است که بزرگترین شعار اسلام، آزادی است.
ایشان در ادامه بحث خود عنوان می کند: شاید من کمتر بحثی را داشته ام که روی آزادی و ارج آن در اسلام تکیه نکرده باشم. به تعبیر این شهید مظلوم، اسلام، دین آزادگان و احرار است. از دید اسلام، انسان تا آزاد نباشد، انسان نمی ماند. در نگاه شهید بهشتی، نفی آزادی، مساوی با مسخ شخصیت و انسانیت انسان است؛ زیرا وقتی آزادی نباشد، انتخاب معنا ندارد و وقتی انتخاب معنا نداشت، دیگر انسان نمی تواند خالق شخصیت و معمار سرنوشت خویش باشد. در واقع، آزادی، ذاتی انسان است. انسان بدان لحاظ که انسان است، آزاد است و آزادی طلب و وقتی قبول کردیم که آزادی، بخشی از هویت انسان است، طبیعتاً سلب آن به مسخ آن منجر خواهد شد. ایشان، آزادی را که به صورت یک واقعیت درآمده باشد، مورد قبول می داند و می فرماید: اگر آزادی از بطن جامعه سر بر نیاورده و پایگاه اجتماعی نداشته باشد، چیزی جز آزادی کاذب نیست... آزادی به عنوان یک واقعیت اجتماعی، همچون دیگر واقعیتهای اجتماعی، چیز انتزاعی و مجزایی نیست تا بتوان بدان دست یافت، بلکه از متن جامعه سر بر می آورد و باید به آن فعلیت بخشید و محقق نمود.

3 - انتقاد و پاسخگویی در حکومت
انتقاد و پاسخگویی در حکومت از جمله اساسی ترین لوازم برای ارتباط مردم با نظام و حاکمان به شمار می رود. شهید بهشتی، انتقاد سازنده و روشنگر را وظیفه ای می داند که باید انجام شود. به اعتقاد ایشان، در جامعه اسلامی باید باب نقد و انتقاد باز باشد تا مسؤولان متوجه نقایص کار خود شوند. به گفته ایشان، مگر می شود در جامعه اسلامی بگوییم کسی انتقاد نکند؟... مطبوعات و سخنرانی ها و انتقاد باید سازنده و خیرخواهانه باشد؛ نه اینکه اختلاف افکنانه باشد. بنابراین، همان گونه که مشاهده می شود، در سخنان ایشان، میان انتقاد سازنده، دلسوزانه و انتقادی که مغرضانه و تفرقه افکنانه باشد، تفاوت است.
به گفته ایشان؛ شما درباره هر مسؤولی در هر موقعیتی که باشد، آنچه را که می دانید، می توانید بگویید. همه زنان و مردان در جمهوری اسلامی ایران از جمله مسلمان و غیرمسلمان در اظهار نظر درباره شخصیت و طرز کار مدیران و مسؤولان جامعه در هر درجه که باشند، آزادند؛ با رعایت این دو شرط که دروغ نگویند و بیانشان، بیان نصیحت و دلسوزی و ارشاد باشد. ایشان به حدی به این مسأله بها می دادند که همواره بر امنیت انتقادکنندگان هم تأکید می کردند و می فرمودند: با صراحت، این را می گویم، هر جا در هر گوشه ایران، کسی مزاحم و متعرض کسی دیگر شود که چرا نسبت به مسؤولان کشور، انتقاد یا خرده گیری کردی، این مزاحمت کننده کارش مورد تنفر ماست.
وی حتی انتقاد را امر به معروف و نهی از منکر عنوان کرده و می فرماید: من اعلام می کنم هر کس به هر عنوان بخواهد جلو انتقاد سازنده؛ یعنی همان امر به معروف و نهی از منکر عمومی اسلامی را در این پدیده جمهوری اسلامی بگیرد، از راه اسلام، منحرف است و به عنوان مسلمان از او بیزارم.
در جای دیگری ایشان می فرماید: شما مردم ایران مطمئن باشید که ما احدی را به دلیل انتقاد از خودمان یا انتقاد از دست اندرکاران دیگر جمهوری اسلامی به هیچ عنوان نمی گذاریم کسی تعقیب کند، تهدید کند.
ایشان همچنین دانشگاه را محلی برای انتقادات سازنده عنوان کرده و معتقد است: دانشگاه باید جای آزادی باشد، برای اینکه اینها بتوانند از مسؤولان انتقاد کنند و دانشگاه هم باید سعی کند که مسؤولان را به آن جا دعوت بکند تا این انتقادها با توضیح مسؤولان همراه باشد و چه خود اینها و چه انتقادکنندگان بتوانند به یک جمع بندی ساده برسند.

4 - احزاب
شهید بهشتی در تعریف از حزب می گوید: حزب در نظام اسلامی؛ یعنی گردهم آمدن و سازمان یافتن افرادی که همدیگر را می شناسند و به همدیگر اعتماد دارند. به اسلام معتقد هستند به عنوان یک دین و یک نظام اجتماعی و اقتصادی و معنوی، و می خواهند بر پایه حاکمیت اسلام، جامعه اسلامی را اداره کنند یا در اداره آن جامعه اسلامی سهیم گردند.
وی انحصارطلبی در احزاب را نفی کرده و معتقد است، مهم این است که باید حزب، انحصارطلب نباشد؛ یعنی این عقیده را نداشته باشد که فقط ما خوبیم و آنها که در خارج از تشکیلات هستند، خوب نیستند، به دردبخور نیستند. باید هر کجا انسان مؤمن و دارای ارزشهای تشکیلات شورا شناسایی کردند، بگویند او هم می تواند مثل ما باشد و منشأ تصمیم باشد و منشأ خیر و منشأ ثمر باشد.
به تعبیر شهید بهشتی، اگر یک جامعه ای بدین صورت چند حزبی باشد، دیگر اشکالی پیش نمی آید. برای اینکه از مجموع این احزاب، یک جبهه متحد به وجود می آید که می تواند کار بکند و مرکزیت هم می تواند به وجود بیاورد.

5 - نقش روحانیت در جامعه
شهید بهشتی، نقش روحانیت را صرفاً یک مسأله صنفی نمی داند، بلکه معتقد است این مسأله، مسأله بنیادی، در رابطه با جامعه اسلامی، در رابطه با نظام اسلامی و در رابطه با جمهوری اسلامی ماست. ایشان برای شناخت بهتر نقش روحانیت در امروز و فردای جامعه می گوید ما باید نقش همین روحانیت را در این دو سال اخیر پیش از پیروزی انقلاب مورد بررسی قرار بدهیم.
به گفته ایشان، روحانیت، نقش بیان اسلام اصیل را برای جامعه بر عهده داشت. اگر مردم می خواستند بفهمند دینشان، اسلامشان، قرآنشان، کتابشان، سنتشان، عقاید اسلامی و احکام اسلامی و اخلاق اسلامی چه گفته است، به روحانی مراجعه می کردند. روحانیان کم حرکت تر، آنهایی بودند که در ایفای این وظیفه می نشستند تا مردم به آنها مراجعه کنند. روحانیان پر حرکت تر و مسؤولیت شناس تر، آنهایی بودند که نزد مردم می رفتند تا رسالت خداوند را تبلیغ کنند، ولی به هر حال وظیفه بیان اسلام، در درجه اول برعهده روحانیت بود. وظیفه تحقیق درباره اسلام، اسلام شناس، مجتهد، صاحب نظر، مرجع، کسانی که صلاحیت مرجعیت در زمینه مسایل اسلامی داشته باشند، اینها در درجه اول باید از حوزه های علوم اسلامی و از حوزه های روحانیت بیرون بیایند. آن جا باید نشو و نما کنند، ساخته شوند، بزرگ شوند، شناخته شوند؛ شناختنی که در آن مدرک نبود و مدرک بود. آنچه نبود، مدرک کتبی کاغذی بود و آنچه بود، مدرک عینی اجتماعی بود.
شهید بهشتی، وظیفه تحقیق درباره اسلام را بر عهده روحانیت می داند و اعتقاد دارد که روحانیت، این وظیفه را خود، عهده دار شده بود. از دیگر وظایفی که وی برای روحانیت بر می شمارد، وظیفه تهذیب اخلاق است.
به گفته ایشان، روحانیت، نقش عمده خود را در این می دید که باید با سخنش، با بیانش، با عملش و با رفتارش، با معاشرتش، با هدایتش، با تذکرش، مردم را به اخلاق پاک دعوت کند. اخلاق جامعه را مهذب کند، جامعه را از آلودگی ها دور کند و به کمالات اخلاقی بیاراید. این نقش به تعبیر ایشان، نقش بسیار مهم روحانیت بود.
از دیگر نقشهایی که شهید بهشتی برای روحانیت بر می شمارد، نقش روحانیت در خدمت به مردم و گرهگشایی از کار مردم است. به گفته ایشان، مردم باید ببینند که روحانی، مرد دنیا و آخرت، هر دو است. برای اینکه اسلام دین دنیا و آخرت، هر دو است. در اسلام، دنیا و آخرت جدا نیست و آخرت هم از دنیا جدا نیست. این جا دار عمل است و آن جا دار جزا. این جا جای ساختنی است و آنجا جای بهره و رشد و ساختنی که این جا داریم فقط نماز و عبادت نیست که البته نماز و عبادت، ستون دین است، ولی فقط آن نیست، خدمت به خلق هم هست. روحانیون هر قدر در مناطقشان به مردم بیشتر خدمت کنند، خدمت روحانیت شان را بهتر انجام داده اند.
شهید بهشتی از دیگر نقشهای روحانیون را بیدار کردن مردم نسبت به افکار انحرافی دانسته و می گوید: روحانیون در بیدار کردن مردم نسبت به افکار انحرافی، نقش بسیار مؤثری داشته اند؛ برای اینکه می دانستند: اذا ظهرت البدء فلیظهر عالم علمه: وقتی نوآوریهای انحرافی و التقاطی را می دیدند، در گوشه و کنار جامعه، با آنها به مبارزه بر می خاستند، مردم را روشن می کردند، به مردم می گفتند که آنچه مایه نجات است، اسلام اصیل است، نه اسلام آمیخته به غیر اسلام.
ایشان داشتن جاذبه برای روحانیون را لازم دانسته و می فرماید: یک روشی هم روحانیون ساخته شده و تربیت شده در این باره داشتند و آن روش، این بود؛ روحانیون زبده در برخورد با کسانی که دچار انحراف شناختی درباره اسلام بودند، می کوشیدند، اینها را در درجه اول جذب کنند، بعضی ها بودند خیلی خوش سلیقه نبودند، از همان اول، دعوا می کردند. بنابراین بیشتر دفع می کردند و سخن ما همواره با این دوستان این بود، که برای یک عالم دینی، برای یک مسلمان متعهد، بخصوص یک عالم و روحانی، قدم اول، جاذبه است. تلاش در راه جذب کردن، از راه روشن کردن با سخن و با اندیشه روشنگر و از راه ایجاد جاذبه اخلاقی و عملی است تا دافعه.
البته ایشان، دافعه را در کنار جاذبه لازم می داند و معتقد است: جاذبه بدون دافعه به درد نمی خورد. هر انسان مکتبی، خود به خود دافعه هم دارد. آنهایی که می خواهند سراپا جاذبه باشند، بدون دافعه، اینها از آن صلح کلی هایی هستند که خود دچار نوعی التقاط و انحراف هستند، صوفی م؛ بانه هستند. به تعبیر ایشان، اسلام، خود یک مکتبی است که جاذبه دارد و دافعه دارد. تبشیر دارد و تنذیر دارد انذار و تبشیر هر دو در اسلام هست.
شهید بهشتی، بودن روحانیت و زیست در کنار آنها را از مهمترین عوامل جذب مردم دانسته و می گوید: با مردم زیست کردن، این شأن روحانی است و روحانیت باید به این عامل، بیش از هر عامل دیگر توجه کند. برای اینکه اگر می خواهد روشنگر اسلام باشد و بیانگر اسلام باشد، برای مردم، باید در دل مردم جا داشته باشد. اگر می خواهد آنها را موعظه کند، باید در قلب مردم جا داشته باشد و در متن مردم. اگر می خواهد آنها را ارشاد کند، اگر می خواهد آنها را از نظر اخلاقی اصلاح کند و تهذیب کند، این باید در متن مردم باشد. اینها امتیاز نقش روحانی بوده است در گذشته.
شهید بهشتی معتقد است: روحانی در جامعه امروز هم باید همه آن نقشهای گذشته را حفظ کند. حوزه ها باید محل درس خواندن و درس گفتن و تحقیق کردن باشد. بیان و قلم روحانیت باید همچنان نافذ باشد و روز به روز نافذتر.
توصیه ایشان به طلاب جوان این است که برای یاد گرفتن، سخن گفتن بهتر و نافذتر و نوشتن رساتر و بلیغ تر، باید وقت صرف کنند. ایشان بلیغ بودن را فقط در الفاظ نمی داند، بلکه معتقد است بلاغت به این است که شما باید دایماً در فرهنگ معنوی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی روز، حضور داشته باشید. باید بدانید امروز جوانان چه کتابهایی را می خوانند، چه پرسشهایی برایشان مطرح است، توده مردم چه پرسشهایی برایشان مطرح است. حتی این کافی نیست. روحانی اگر می خواهد در نقش امامت و پیشوایی، نقش ایفا کند، باید دو روز و سه روز و ده روز و یک ماه و یک سال هم از جامعه اش جلوتر باشد. باید دور هم بنشینید، بحث کنید، که مسأله ای که فردا برای مردم ما مطرح می شود کدام است، ما امروز پاسخ او را آماده کنیم. مسأله دینی، اعتقادی، عملی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، تربیتی، اقتصادی و هر گونه مسأله دیگر.

6 - ارزشها
شهید بهشتی برای بحث ارزشها اهمیت فراوانی قائل است و آن را اساس انقلاب دانسته و معتقد است: ارزش، پایه اساسی انقلاب اسلامی است. این انقلاب که پرتوی از انقلاب صدر اسلام و نهضت عاشورا است، صرفاً با عشقی که در وجود مردم نسبت به احیای ارزشهای دینی، جوشیدن گرفت، به پیروزی رسید. از این رو، انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک انقلاب ارزشی شناخته شده است. به گفته شهید بهشتی، تأکید پیوسته و بی وقفه بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی(ره)، بر ضرورت پایبندی کارگزاران این نظام به ارزشها و ترویج عملی و قولی آن، نشان دهنده اهمیت فوق العاده نقشی است که ارزشها در تداوم انقلاب اسلامی و تحکیم نظام جمهوری اسلامی دارند. بنابراین، می توان این گونه نتیجه گیری کرد که شهید بهشتی، در گفتار و عمل، جلوه گاه ارزشها بود. او همواره به ارزشها می اندیشید، ملازم ارزشها بود و دیگران را نیز به پایبندی نسبت به ارزشها توصیه می کرد.

منابع:
1 - آزادی سیاسی در اندیشه آیةا... مطهری و آیةا... بهشتی، شریف لک زایی، قم: بوستان کتاب، 1382
2 - بهشتی، سید مظلوم امت، (راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام) دفتر دوم، انتشارات واحد فرهنگی بنیاد شهید، 1361
3 - او به تنهایی یک امت بود، (راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام) دفتر اول، انتشارات واحد فرهنگی بنیاد شهید، 1361
4 - روزنامه جمهوری اسلامی
5 - سایت شهید بهشتی
6 - بهشتی، اسطوره ای بر جاودانه تاریخ، (راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام) دفتر سوم، انتشارات واحد فرهنگی بنیاد شهید، 1361
7 - سخنرانی های شهید مظلوم آیةا... بهشتی، تهران: سید جمال، بی تا

منبع: روزنامه قدس ۱۳۸۸/۰۴/۰۷
نویسنده : سید جواد میر خلیلی

نظر شما