موضوع : نمایه مطبوعات | همشهری

گفتگو با مسعود كيميايي كارگردان فيلم ضيافت دعوت به مهرورزي و سازندگي

يكشنبه 3 تير ,1375 23 ژوئن ,1996 سال چهارم , شماره 1000

o در اجراي ضيافت حالا, مناسبات تغيير كرده اند, مهرورزي , يگانه تر
است آواز مهرورزي و سازندگي است
o يك جامعه مدعي رو به رشد, بر زمينه انتقادي صحيح حركت سازنده تري
خواهد داشت
حرف اصلي فيلم ضيافت چيست و چگونه اين حرف پرداخت شده است
اشاره:
مسعود كيميايي فيلمسازي را با فيلم بيگانه بيا( 1345 ) آغاز كرد و
بعد از هفده اثر به ضيافت رسيد. درضيافت قهرمان عصيانگر جاي خود
را به گروهي قهرمان داده است كه با رقابت و دوستي خواهان برقراري
مهر و سازندگي در فضايي تفاهم برانگيز هستند. ضيافت در كمتر از سه
ماه در زمستان 74 ساخته شد و همين فشردگي زماني تاثيرات نامطلوبي در
ساخت فيلم داشته است. همين طور عوض شدن تهيه كننده فيلم و سناريو
پيشنهادي از ديگر عوامل بازدارنده فيلم براي رسيدن به يك فيلم مطلوب
بود. با اينحال ضيافت به خاطر توجه فيلمساز به نسل جوان و آشتي او
با مسائل اين قشر وسيع جامعه و نيز پيدا كردن قالب بياني مناسب براي
ارائه حرف فيلم به همين نسل جوان در ميان منتقدان ,صاحب نظران و
مردم فيلمي ديدني است.

گوناگوني در نگاه به يك اثربخش ملتهب اجتماعي است كه اين را صاحب
اثر هم نمي تواندمستقيم و براه گزارش كند. صاحب اثر آنچنان مالك
اثر خودنيست كه تحليل و تفسيرش حرف اصلي وتمام باشد. هنرهاي
اجتماعي بيشتر در اين جدول قرار مي گيرند و اين بواسطه همان التهاب
اجتماعي است كه اثر در چه تاريخي, خصوصا در چه موقعيت اجتماعي ,
سياسي, به نمايش بيايد و منظر شود. توجه مي دهم, جامعه هنر پذير ما
شايد خاص ترين دوره معاصر را مي گذراند. حوزه هاي قدرت در الگوسازي
براي شعر و ادبيات و خصوصا سينما, بسيار شده اند و اين حتي حوزه
مطلوب و اصلي را تهديد مي كند, انتخاب اثر مطلوب و الگو بواسطه آراي
گوناگون متغير است, اين خلاقيت را متوقف مي كند, زمينه هاي انتقادي را
ترسانده و مشكوك مي كند, چالاكي را از اثر مي گيرد, اثر گيج و بيراه
ميان الگوهاي بيان نشده مي ماند, زمينه رشد انتقادي وقتي متوقف شد,
هنر محافظه كار رشد مي كند و براي اينكه فضا را ملتهب نكند پاداش
مي گيرد.
بدون شك جامعه رو به رشد باآهنگ تند مقابله با بخشي از
سياست هاي مردود جهاني, وتبليغات وسيع سازندگي و مقابله با
ناآگاهي و رشد آگاهي در طبقه جوان و صاحب آينده ,هنر محافظه كار را كه
به شكلي اداري پيشنهاد مي شود, مردود مي داند. حرف بر آن نيست كه كدام
فرقه و قوم منتقد درست و بجا مي گويد حرف بر آن است كه مراكز
تصميم گيرنده بر اعلام الگوي هنرهاي خصوصا اجتماعي يكدست شوند. چون
هنرهاي ما بشدت تهديد به محافظه كاري, دردسر گريزي, آرام گوئي مي شوند,
كه اين منطبق با آراء هيچكدام از آن مراكز نيست, يكي از حرفهاي اصلي
فيلم ضيافت, به شكلي, طرح همين مسئله بصورت عام تري است. يك جامعه
مدعي رو به رشد به زمينه انتقادي صحيح حركت سازنده تري خواهد داشت.
مالكيت هاي ذهني اجتماعي هرهنرمندي, حيثيت هنرمندانه وانساني
اوست. اگر به اين ذهنيت با خشونت حمله شود,آسايش براي هنرهاي
تقليدي ومحافظه كار و بي سيما مهيا مي شود. زمينه رشد انتقادي اگر
مهيا شد, حتي اگر مالكيت هاي ذهني, اجتماعي هنرمندي, حياي پذيرش
نقادي صحيح و عادل را نداشت, در آن مركز مطلوب يكدست, حذف نخواهد
شد. به تكنوكرات اجتماعي و يا هنربان, انطباق هنرمندانه را با زمانه
هنر پذيرش تصحيح خواهد كرد. اثر تصحيح شده, با مميزي ياسانسور فرق
بسيار دارد. همانطور كه نظامي حقوقي و مقتدر با سلطه بدون توضيح فرق
بسيار دارد.
براي حفظ فضيلت ادب و هنر در يك جامعه مذهبي مترقي حافظان آن بايد
مسلح به تحليل و بينش اديبانه و هنرمندانه باشند, خشونت حافظ
نمي شود.
آگاهي هاي ناشايست بيگانه ,تهاجم بر آگاهي هاي اجتماعي ماست كه بايد
سخت كنترل شوند,تهاجم فرهنگي, به دليل منظم و معين نبودن معني
آن, مقابله شهودي ندارد. چون فرهنگ هر چه انباشته تر و انبوه تر باشد,
شايسته تر است فرهنگ تهاجم ندارد. فرهنگ سازنده است, اگر هجوم
آگاهي هاي ناشايست را بشناسيم, اجراي آنرا كشف خواهيم كرد و آنگاه
مقابله با آن تاريك و مخفي نخواهد بود. هر تهاجمي يك اجرا دارد, و
هر مقابله با آن اجرايي ديگر. پنهاني نمي ماند, كه در اين پنهان ها,
پاره تهاجم هاي خيانتكارانه, آگاهانه و يا ناآگاهانه. . . (ريائي) خود
را اجرا كنند.
در زماني كه تنها خانواده تاثيرمستقيم به رشد جوانان مي گذاشت و
تنها مجراي انتقال اخلاق دانش و تفهيم و تحكيم مباني اصول بود,
ارتباطات بيرون ازخانواده گسترده گي امروز را نداشت و علوم
ارتباطات در حد رشته تحصيلي بيرون از ميراث اخلاق خانواده بود.
تهاجم پنهان از گسستن ميراث اخلاقي خانواده, شروع مي شود. زماني كه
زبان آسيب مي بيند, تهاجم آغاز مي شود. سينما و نمايش و در اصل تمام
هنرها اگر از زبان سرزميني خود جدا شوند, تسليم زبان ديگري خواهند
شد. زباني ديگر, تقليد مي شود. تقليد اصولي مستقل ندارد و اثري كه
اصول مستقل زباني خود را نداشته باشد تبديل به تهاجم مي شود. در
كوتاه ترين زمان, بايد كالايي معرفي شود و بگويد كه بهترين است. چرخ
تمام كانالهاي تلويزيون در جهان از معرفي كالاها و تبليغات مي چرخد.
مدت عمر يك نمايش از تئاتر فيلم و يا حتي اخبار بسيار كوتاه تر از
تداوم آگهي ها و تبليغات است. ذهن و آگاه يك بيننده عادت به سرعت
مي كند سرعت درنمايش هاي تلويزيوني از مفهومات بايد بپرهيزد و فقط
حمله كند تهاجم تصاوير كوتاه يك تربيت سطحي و تفريحي از ذهن
خواهدساخت كه او را از مفاهيم دورمي كند. بايد نشان داد فقط همين
اولين حرف يك گرافيست كهنه كار اين است كه پوستر يا اعلان, اولين
وظيفه اش اين است كه به سرعت من را نگاه كن, اگر به سرعت اعلاني نگاه
شد, وظيفه تمام است و اعلان موفق است. اين شيوه بطور كامل دارد به
نقاشي منتقل مي شود, اكثر نقاشان امروز اينكه اثرشان به گرافيك نزديك
مي شود, راضي و مدعي ترند.
زني پنجاه ساله خانه اي دارد كه چوبي است و كوچك كه منظرش يك
رودخانه است. جاده اي مي كشند كه مسيرش خانه زن راخراب مي كند و
چاره اي نيست ,زن رضايت نمي دهد. در اين خانه دنيا آمده. عروس شده.
بچه دارشده. شوهر مرده شده. بچه هايش رفته اند و خودش مانده تنها.
تمام اداره راه, دولت جمع مي شوند كه خانه زن را به قيمت زياد از
او بخرند, حتي خانه اش را همينطور كه هست به آنسوي رودخانه منتقل
مي كنند. زن رضايت نمي دهد. از زن يك چهره مبارز مي سازند, خانه دوستي ,
يعني سرزمين دوستي, يعني غيرت, ايستگاه هاي سيار تلويزيوني از او
مصاحبه مي خواهند. مردم براي ديدنش جمع مي شوند. تا بالاخره با قانون
زن را وادار به قبول مي كنند. زن فقط در خفا آهسته مي گريد. نرفتنش
بخاطر قبر شوهرش بود كه در پشت ساختمان چوبي علف بر آن روئيده است.
توضيحش اين است, جاده از روي قبر شوهرم مي گذرد كه ديگر زير چرخهاي
اتومبيل ها خواهد رفت و من گمش مي كنم و اين راز مبارزه زن است.
سينماي امروز ديگر طاقت تنهايي اين زن را ندارد. حوصله رازكوچك
اين زن كه به وسعت عشق است را ندارد, اين يك فيلم ديروزي است و
ديروز در هنر كهنه است.
سئوال را فراموش كردم. بله ضيافت ديروز را به امروزمي كشاند.
قرار ديروز زيباست ,جاذبه دارد, كودكانه سخاوتمنداست, به حال
مي انجامد. زندگي در حال متغير شده, يكي تا پاي جان براي عقيده اش
در جنگ رفته, يكي هم معلم مانده يكي مامور است, يكي ثروتي دارد,
حالا سخاوت تنها يك صفت نيست, غيرت و صداقت و اجرا مي خواهد. بايد جمع
شد. دستها را بر هم گذاشت عاشقانه تا دلها يكي شود. رازي نيست, خود
زندگي است.
سناريوي اصلي چه بود بعد از فيلم گوزنها دو طرح داشتم كه هر دو را
بسيار مي خواستم. يكي همين بود, تا جمع شدن دوباره در رستوران
ماطاوس همين بود. رامين يك شخصيت مبارز آن روزگار بود, مثل قدرت
گوزنها, مخفي بود. مي روند و به ضيافت دعوتش مي كنند. مي ترسد كه كار
دست ديگر بچه ها بدهد. نقش پليس, پليس ديگري بود. قبول مي كند كه
مواظبش خواهد بود. اما رستوران ماطاوس محاصره مي شود. زنداني فراري
را مي خواهند دستگير كنند, دوستان دستشان رو مي شود, يكي از دردسر
مي ترسد, يكي زن و بچه دارد و ديگراني مي مانند و قول داده اند كه دوست
را تحويل ندهند. مبارزه شروع مي شود و رستوران ماطاوس در سفيدي صبح با
ضيافتيان مانده منفجر مي شود.
انسان در زمينه هاي اجتماعي, شكل مي گيرد, زمينه هاي اجتماعي, مناسبات
را متغير مي كند. در اجراي ضيافت حالا, مناسبات تغيير كرده اند.
مهرورزي, يگانه تر است, قهرمان يكنفر نيست, آواز مهرورزي و سازندگي
است, اعتماد و عشق است, هر چه داريم, روي هم بگذاريم, خيلي
مي شود, وسعتي مي شود به اندازه جهان و چرخ رضا. معلم عاشق به عشق
مي رسد كه تا قبل از ضيافت فقط معني آنرا مي دانست. وكيل بدمست
روزگار, اما هنوز ته مانده غيرتي دارد كه ضيافت و علي يزداني سر آخر
هوشيارش مي كنند. دلال در ضيافت مي گريد كه دلالي و واسطه گري نمي داند.
كاش گرد رضا هم بر او مي نشست. اگر ضيافت نبود مهياران با صداي مسخره
و فريادهاي ساختگي, پنهان مي ماند.
حتي ضيافت جاي خالي مادام هازميك را براي ماطاوس پرمي كند, در
مغازه اش را رنگ سفيد مي زند و فرصت آليك خواندن پيدا مي كند. ضيافت
خيلي كارها مي كند. ضيافت نشان ازيك سينماي آرام دارد كه
رازداري مي كند, دوست داشتم كه اينطوري بود, شده يا نشده با شماست.
فضاي موجود در فيلم, نسبت به فيلمهاي گذشته شما به نوعي روشن و
اميدوار كننده است, علت چيست گفتم, وقتي حرف برمهر آئيني است ,
بر تشكل است. برپيمان و اصول پيمان است, بر تشكل و اصول اميد
مي بارد.
چرا فيلمي مثل گوزنها وقيصر ساخته نمي شود وجدان سينما, مال
رئاليسم است ,پيش رئاليسم است. ادبيات كتابخانه اي تبديل به سينما
نمي شود. سينما واقعه خود را دارد, حتي فيلمنامه بعضي از وقتها مزاحم
سينماست. جوهر پنهان سينما مستقل از ادبيات است. گوزنها و يا قيصر
از خانواده سينماي ماهر است و سينماي ماهر, ادبيات را ماندني
نمي كند, به دليل حقيقت سازي در وقت و زمان معين, يك دوره از جامعه را
ماندني مي كند, با آدمهايش و بخشي از حوادثي كه زندگي است. بايد
جامعه و زمانه اين اجازه ضبط را بدهد, سينماي سياسي با فيلمنامه اي
كه عقيده ايدئولوژيك دارد, فرق دارد. سينماي سياسي ضبط يك بزنگاه
اجتماعي است, قيصر وگوزنها و خاك, بزنگاه خودش راداشت, بزنگاه
را من نمي سازم. به وجود مي آيد, هر واقعه اي اجازه خودش را مي خواهد.
شيوه رامي شود ادامه داد اما واقعه را نه, واقعه را تكرار كردن ,
فراموش كردن زمينه هاي متغير اجتماعي است, اما شيوه نگاه كردن, يك
زبان مشخص است, تشخيص شيوه, استقلال هنرمند است. (توضيح آن است كه من
تعريف مي دهم, از اينكه فيلم هاي من در اين حوزه ها, ايست و زيست داشته
باشند با نقادي و منتقد است )

 

نظر شما