نگاهی به واقعیت شکاف نسلها
در سالهای اخیر شاهد طرح دیدگاهی در برخی مطبوعات و محافل فرهنگی هستیم که با ارائه بعضی نمونه ها و واقعیت های تلخ، ایجاد شکاف میان نسل جوان جامعه ما با نسل پیشین را ادعا کرده و سپس با فرض قطعی بودن این شکاف، به استنتاج های منفی و انفعالی می پردازد. در این دیدگاه که گاه با استدلال های به ظاهر علمی و منطقی مطرح می شود، شکاف نسل ها غالباً نه به عنوان یک آسیب فرهنگی که در حد یک ضرورت طبیعی در گذر زمان تبیین شده و پذیرش و قبول آن توصیه میگردد. تأمل در این دیدگاه و قرائن و ادله ای که معمولاً برای اثبات آن بدان تکیه می شود، نقدها و نظرات متفاوتی را برانگیخته است، اما در این میان هنوز جای تأملات و ریشه یابی های واقع بینانه خالی است. در این مجال، نکاتی در مبانی این دیدگاه و نوع نگاه به مسأله مطرح شده که شاید بتواند در فهم درست موضوع و چگونگی مواجهه با آن مفید باشد.
تعریف شاخصها و عرصه های شکاف
شکاف یا گسست، فاصله ای است ژرف که ناشی از قطع پیوندها و روابط بین نسلی می باشد. عرصه های شکاف نه در مشترکات طبیعی و تاریخی یک جامعه، که در مشترکات فرهنگی تعریف می شود. اگر در عناصر اصلی و اصیل فرهنگی یک جامعه، در گذر زمان و تبدّل نسل ها خلل های عمیق ایجاد گردد آنچنانکه چارچوب اصلی فرهنگی جامعه را دچار تغییر و آسیب سازد، می توان سخن از شکاف بمیان آورد.
شاخص های شکاف بین نسل ها را می توان در امور زیر برشمرد:
- تغییر در مبانی و ریشه های باورها و معتقدات
- تغییر در شاخص ها و ملاک های اصیل ارزشی و اخلاقی
- تغییر در آرمان ها و کمال مطلوب های اجتماعی و فردی
- تغییر در نگرش نسبت به سرمایه های تاریخی و اجتماعی
- تغییر در چگونگی مواجهه با رویدادهای سرنوشت ساز در مسیر حرکت جامعه
در برابر این شاخص ها، باید تأکید و تصریح کرد که تغییر در برخی نمادها یا قالب های فرهنگی و یا تغییر در ابزارها و شیوه ها - که بطور طبیعی در مسیر حرکت جامعه انسانی رخ می دهد ـ هرگز نمی تواند به عنوان شاخص شکاف و گسست بین نسل ها مطرح گردد. بخصوص برای جامعه ما و هر جامعه ای که اسلام ناب و شریعت ختمیّه را به عنوان مبنا و چارچوب اصیل و ریشه ای فرهنگ خود شناخته و پذیرفته باشد. ظواهر و شیوه های متغیّر جامعه تا جایی که به باورها و ارزش های حقیقی لطمه ای وارد نسازد به هیچوجه ملاک شکاف و گسست تلقی نمی گردد. بنابراین برای ارزیابی وضعیت جامعه و نسبت نسل ها در عرصه فرهنگ، باید به این شاخص های ایجابی و سلبی توجه داشت.
آیا شکاف ممکن است؟
در بررسی یک واقعیت، قبل از هر چیز باید به امکان پذیری آن توجه کرد. اگر در امکان تحقق یک پدیده تردید وجود داشته باشد، نمی توان با استناد به علائم و نشانه هایی که تلازم آن با آن پدیده قطعی نیست، آن پدیده را اثبات کرد. در بحث شکاف بین نسل ها ـ با توجه به تعریف و شاخص های شکاف - باید بررسی کرد که آیا انسان -ـبماهوانسان ـ می تواند نسبت به باورها، ارزش ها و آرمانهای حق تغییر موضع داده و اگر تا قبل از این پیشینیان او به این باورها و ارزش ها معتقد و پایبند بوده اند، او راه دیگری را برگزیند؟ اگر عرصه و شاخص شکاف، عناصر اصلی اعتقادی و اخلاقی است، آیا پیوند یک نسل با این عناصر، تنها بخاطر زمینه ها و شرایط اجتماعی، فرهنگی و تربیتی است یا این پیوند به عوامل و ریشه های دیگری هم مربوط می شود؟
به نظر می رسد یکی از مبانی انسان شناختی شکاف نسل ها که در بررسی این موضوع مورد غفلت قرار گرفته است، پاسخی است که به این پرسش داده می شود. اگر آنچنان که دیدگاه اسلام اقتضا می کند، پیوند معرفتی و عاطفی میان باورهای دینی و ارزش های اخلاقی با انسان پیوندی وجودی و فطری باشد، دیگر به راحتی و سادگی نمی توان از فاصله یک نسل با این باورها و ارزش ها سخن گفت و با مشاهده نمونه هایی از ظواهر نامناسب یا سستی برخی جوانان نسبت به بعضی از وظایف دینی، وجود گسست را ثابت کرد! به اعتقاد ما عناصر ریشه ای و اصیل دین، از جایگاهی محکم در فطرت انسان ها برخوردار است و تحولات اجتماعی در سطح کلان جامعه بشری راه را به سوی نزدیک تر شدن انسان ها با این اصول فطری پیوسته هموارتر می سازد. همانگونه که آیه 30 سورة مبارکه روم به صراحت بیان می کند، خلقت انسان هماهنگ و هم سو با این اصول و ارزش ها است و اگر هم در شرایط نامناسب اجتماعی و فرهنگی، فاصله ای با این اصول رخ دهد، این فاصله، غیر طبیعی، عارضی و گذرا است و نمی توان از آن به شکاف تعبیر کرد. بنابراین امکان پذیر بودن شکاف و گسست باید مورد تأمل و تردید جدی قرار گیرد و به سادگی نمی توان آن را ثابت شده و تحقق یافته تلقی کرد.
عوامل و زمینه های فاصله
فاصله و تفاوتی که میان نسل جوان جامعة ما با نسل پیشین احساس می شود، ناشی از عوامل گوناگونی است که برخی طبیعی و برخی ناشی از شرایط خاص جامعه و جهان کنونی ما است. در این بخش تنها به شمارش این عوامل و توضیحی کوتاه پیرامون هر کدام می پردازیم.
1- اقتضائات سنّی:
هر انسانی در دوران های مختلف سنی خود، اقتضائات و شرایط خاصی دارد که در نوع خواست ها، رفتارها و نگرش های او مؤثر خواهد بود. بخشی از تفاوت ها و فاصله های بین نسلی ناشی از تفاوت های سنی است که نه به تفاوت دو نسل، بلکه به تفاوت های دو مرحله سنی از هر انسان مربوط می شود. هر فردی غالباً در مرحله جوانی و نوجوانی، آرمانگرا، مطلق نگر، تحول طلب و نقّاد است ولی همین فرد در مرحله میان سالی، واقع بین و محافظه کار می شود و بیش از اینکه به مسائل جامعه و جهان توجه داشته باشد، به مسائل شخصی و خانوادگی خود سرگرم می گردد.
2- شهوت پرستی و غفلت:
برخی از رفتارهای دوران جوانی ناشی از غفلت و غلیان شهوات است که گرچه بعضی از جوانان موفق به کنترل آن می شوند ولی بخش قابل توجهی از جوانان کم و بیش به دام آن گرفتار شده دچار پیامدهای آن می گردند. اینها بدون اینکه ارزش ها و باورهای دینی جامعة خود را نفی و انکار کنند، در عین حال مرتکب تخلفات و انحرافاتی می شوند که چه بسا زود یا دیر پشیمان شده و آن را ترک کنند. رفتارهای خاص این دوران را که ناشی از غفلت و جاذبه های نفسانی است، نمی توان شکاف و بریدگی از نسل های پیشین تلقی کرد. گاهی مشاهده می شود که همین افراد در جهت فکری و دینی کاملاً از دیدگاههای اصِیل چنان دفاع می¬کنند که پدران و مادرانشان هرگز بدان حد مدافع این باورها و ارزش ها نبوده اند!
3- شرایط جهانی:
نباید فراموش کرد که آنچه در دو دهه اخیر در عرصة هجوم گستردة فرهنگی و رشد فن آوری ارتباطات حاصل شده، کم و بیش فرهنگ همة جوامع را تحت تأثیر خود قرار داده است. این پدیده نوظهور و جدیدى است که مواجهه با آن و رسیدن به نقطه تعادل در برخورد با آثار آن، به تجربه و زمان نیاز دارد. ممکن است در آغاز پیامدهای منفی پیش بینی نشده این مواجهه، بسیار نگران کننده باشد و به بروز فاصله های به ظاهر ژرف میان نسل جوان، با اصالت های فرهنگی او بیانجامد، ولی بنظر می رسد رسیدن به نقطه تعادل، این نگرانی ها را می تواند برطرف سازد.
4- شکاف درون نسلی:
بخشی از آنچه به عنوان شکاف نسل جوان با پیشینیان تلقی می شود، در درون یک نسل هم حتی بمراتب قوی تر و عمیق تر ملاحظه می گردد. مگر همة اقشار، گروه ها و افراد نسل پیشین افرادی باورمند به ارزش ها و اعتقادات دینی و ملتزم به آداب و سنت های اصیل فرهنگی بوده اند؟! مگر نسل اول انقلاب همه هوادار سینه چاک و فداکار انقلاب بودند؟ مگر در دوران دفاع مقدس همه رزمنده و جبهه ای بودند؟! بدیهی است در هر نسلی، اگر اکثریتی هم پایبند به ارزش ها باشند، اقلیتی در همان نسل در جهت مخالف قرار دارند. بنابراین سست اعتقادی و عدم التزام بعضی از جوانان نسبت به ارزش ها و شاخص های فرهنگ خودی، مسئله جدیدی نباید تلقی شود زیرا نه ناشی از گسست بین نسلی، بلکه ناشی از تفاوت ها و تضادهای اعتقادی و فرهنگی است که به هر دلیل در هر جامعه ای وجود دارد و ملاک آن نه تفاوت نسلی بلکه تفاوت های اعتقادی و اخلاقی است.
5- شرایط خاص جامعه ما:
جنگ در هر جامعه ای پیامدها و آثار اقتصادی، اجتماعی و روانی خاص خود را دارد. دوران 8 سالة جنگ تحمیلی و شرایط خاصی که بر فضای فرهنگی و روانی جامعه تحمیل می شد، عکس العمل هایی را هم ایجاب می کرد که خواه ناخواه تا سال ها و دهه ها پس از پایان جنگ باید شاهد آن باشیم. برخی رفتارهای نامناسب و افراط در روی آوردن به مظاهر ضد ارزشى در بعضی جوانان را باید به حساب این عکس العمل ها بگذاریم.
6- کوتاهی نسل اول و دوم انقلاب در انتقال ارزش ها:
بخشی از بی توجهی، بی اعتنایى یا تردید در ارزش ها و باورهای اصیل دینی و انقلابی ـ که در میان برخی جوانان مشاهده می شود ـ ناشی از عدم تدبیر و برنامه ریزی فرهنگی صحیح و کوتاهی نسل های اول و دوم انقلاب برای انتقال صحیح و مؤثر ارزش ها به نسل جوان کنونی است. در نتیجه این کوتاهی و ضعف، بسیاری از جوانان ناآگاه و بدون تعهد، نسبت به این ارزش ها و باورها توجیه نشده و از آن فاصله گرفته اند. برخی روش های سخت گیرانه خشن و نامناسب که توسط بعضی از دوستان جاهل یا غافل و علی رغم خواست رهبری و مسئولان عالی نظام برای حفظ ارزش ها اعمال شد، تأثیری عکس در مخاطبان نهاده و آنان را نسبت به ارزش ها بد بین و سست باور ساخت. این عامل که عمدتآً از بی تجربگی و شتاب زدگی ناشی می شد، آثار نامطلوبی بجا نهاده که هنوز هم مشاهده می شود. طبعاً اصلاح روش ها و تلاش مدبرانه و عالمانه برای انتقال ارزش ها، خیلی زود می تواند این عامل را خنثی ساخته فاصله ها را کاهش دهد.
7- عدم درک متقابل:
یکی از مشکلات بین نسل ها عدم درک متقابل نسبت به نیازها، آرزوها، شرایط و محدودیت های یکدیگر است. این مشکل عمدتاً در خانواده ها و بین پدران و مادران در رابطة با فرزندانشان رخ می نماید. پدران و مادران غالباً شرایط و احساسات دوران نوجوانی و جوانی خود را فراموش می کنند و فرزندان هم که در آغاز راه زندگی قرار دارند، بدون توجه به امکانات و محدودیت های والدین، انتظارات و مطالبات خود را می طلبند در این میان فقدان زبان مشترک و تفاوت های علمی و مهارتی فیمابین مشکل را افزون می سازد. بنظر می رسد بخشی از تفاوت ها و فاصله های بین نسلی ناشی از این عامل است و این عاملی است که در میان نسل های پیشین هم وجود داشته است و به هیچوجه نمی تواند از شکاف بین نسلی در عرصه باورها و ارزش ها حکایت بنماید. ارتقاء آگاهی ها و مهارت های تربیتی والدین و توجه آنان به شرایط و احساسات جوانان و نوجوانان می¬تواند بتدریج این عامل را کاهش داده و زبان مشترک بین نسل ها را تقویت نماید.
8- فاصله برخی پیشتازان از ارزش ها:
در هر انقلاب و نهضت اجتماعی، کسانی به عنوان پیشتاز حرکت و مدافع سینه چاک ارزش های انقلابی در جامعه به «چهره» تبدیل می شوند و این چهره ها در ارزیابی ها و رفتارهای توده مردم نقش ویژه ای ایفا می کنند. اگر برخی از این چهره ها ـ هر چند اندک و انگشت شمار ـ از ارزش های انقلابی فاصله بگیرند و در عمل راهی برخلاف شعارها و ادعاهای خود در پیش گیرند، قطعاً بازتابی منفی خواهد داشت. در این میان جوانان و نوجوانان ـ که الگوپذیری و مطلق گرایی از ویژگی های آنان است ـ دچار تردید و شبهه شده نسبت به اصل باورها و ارزش های انقلابی سست باور می کردند. اگرچه عدول برخی چهره ها از ارزش های انقلابی، امری طبیعی و ناشی از ضعف های شخصیتی و اعتقادی و یا شرایط اجتماعی و سیاسی است ولی برای جوانانی که همین چهره ها به عنوان الگو برایشان مطرح شده و تقدس و ارزش یافته اند، این امر غیر منتظره بوده و موجب تزلزل می گردد. بنابراین همواره باید ارزش ها را مستقل از شخصیت ها به جوانان معرفی کرد و اصل را نه افراد و شخصیت¬ها، که ملاک ها و شاخص ها قرار دارد.
راهکارها
وضعیتی که در جامعه ما به چشم می خورد، شکاف و گسست نیست بلکه بخشی از آن، فاصله ها و کاستی هایی است که به خاطر عوامل پیش گفته و آن هم نه به عنوان جریان غالب که در برخی لایه ها و سطوح در نسل جدید مشاهده می شود و بخش دیگری هم تحولات و تغییرات طبیعی است که نه تنها تهدیدی برای اصول و ارزش ها تلقی نمی شود که از تحول خواهی و کمال طلبی نسل جدید حکایت می کند. مقایسه این میزان فاصله و کاستی نسبت به سایر جوامع و نیز وضعیت مشابه در نسل های پیشین، نشان نمی دهد که وضعیت فوق العاده و غیر طبیعی رخ داده بگونه ای که قابل جبران و اصلاح نباشد. آنچه در درجه اول اهمیت قرار دارد این است که ما بتوانیم فاصله های طبیعی میان نسل جدید و نسل پیشین را درک کنیم و تفاوت های ناشی از گذشت زمان و تحولات اجتماعی را هضم نمائیم و آن را به رسمیت بشناسیم. از کاستی ها و ضعف ها غفلت نکنیم و در عین حال، از برخی ناهنجاری های سطحی و زودگذر دچار وحشت و یأس نگردیم. به توهم گسست نسل ها دچار نشویم و برخی تحلیل ها و دیدگاه های انفعالی که تنها چاره را رها کردن نسل جدید و عدول از همه باورها و ارزش های دینی و انقلابی می دانند، نپذیریم و این کاستی ها و فاصله ها را آسیب هایی بدانیم که با راهکارهای فرهنگی، تربیتی و اجتماعی می توان آن را کاهش داد. برخی از مهم ترین این راهکارها عبارت است از:
1- تفکیک آداب از ارزش ها:
همانگونه که استاد مطهری به درستی تأکید می کنند، نباید ارزش ها و ملاک های اخلاقی و اصیل را ـ که جاودانه و مطلق اند ـ با آداب و رسوم و شیوه های زندگی که دستخوش تحول و تغییر می کردند، یکی دانست. باید برای نسل جدید بین آداب و ارزش ها تفکیک قائل شویم و فضای ذهنی جامعه را نسبت به تفاوت های عمیق این دو مقوله و ضرورت وفاداری و حفظ ارزش ها و اصول در عین تغییر و تفاوت آداب و سبک های زندگی آشنا و توجیه نمائیم. مرزهای میان این دو و بخصوص موارد و مصادیق مهم را باید تبیین و تعیین کنیم تا جامعه و بویژه نسل جدید دچار ابهام و سردرگمی نشود و فضا برای هرج و مرج اخلاقی به بهانه تغییر شرایط زندگی آماده نگردد. در تدوین ضوابط و نظارت های اخلاقی و فرهنگی حاکمیت نیز این تفاوت ها باید شفاف و روشن گردد تا زمینه افراط و تفریط و سوء استفاده یا سوء تفاهم ایجاد نشود.
2- به رسمیت شناختن مطالبات:
همانگونه که بارها از زبان مسؤلان عالی نظام و بویژه رهبر فرزانه انقلاب شنیده ایم، مطالبات نسل جدید را باید جدی بگیریم، آن را به رسمیت بشناسیم و درصدد پاسخگویى بدان برآئیم. مطالبات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نسل جدید غالباً مطالبات درست و برحقی است که بخاطر ندانم کاری ها، سوءتدبیرها، غفلت ها و بی تفاوتی های برخی مسؤلان و دستگاه ها انباشته شده و در صورت بی اعتنایی بدان، موجب عکس العمل های طبیعی نسل جدید خواهد شد. نسل جدید جامعه ما به برکت انقلاب اسلامی و استقرار مردم سالاری دینی، خود را صاحب حق می داند و به راستی انتظار دارد که فراتر از شعارها و تبلیغات، نیازهای او در سطح قابل قبولی تأمین گردد.
3- زبان و ادبیات مشترک:
برای ایجاد تفاهم و شکل گیری تعامل مناسب میان نسل ها، به زبان مشترک نیاز داریم. زبانی که بر پایه همدلی بنا شود و عاری از سوء تفاهم و بدبینی، واسطة گفت و گو و تلاش مشترک دو نسل برای پیشرفت و تعالی جامعه گردد. ما هنوز نسل جدید را باور نکرده ایم و گمان می کنیم از همکاری و همفکری این نسل برای حل مشکلات بی نیازیم! باور کنیم که نسل جدید نسبت به نسل های پیشین از استحکام، خودباوری و تعهد بیشتری برخوردار است و با بکارگیری زبان و ادبیات مشترک، سعی کنیم این انرژی عظیم و نیروی تازه نفس را بیش از گذشته به میدان عمل بکشانیم.
4- انتقال ارزش ها:
با استفاده از زبان مشترک، می توانیم ارزش ها را به نسل جدید منتقل کنیم. ارزش های مورد نظر ما، ارزش هایی است که ریشه در فطرت سالم انسان ها دارد و از مبانی عمیق عقلانی برخوردار است.
اگر زبان تعصب و تحکم را به زبان منطق و همدلی تبدیل کنیم و از بسترهای فرهنگی و آموزشی موجود برای انتقال صحیح و درست ارزش ها استفاده نمائیم، نسل جدید را پذیرا و مشتاق خواهیم یافت.
در انتقال ارزش ها، به سطحی نگری و ظاهربینی دچار نشویم و از درون و دل جوان آغاز کنیم. هر کدام از سه طریق حکمت، پند نیکو و جدال احسن را به جای خود بکار گیریم و با تأمل و تدبیر و استفاده از روش ها و تجربیات موفق، شیوه های درست و مؤثر انتقال ارزش ها را شناسایی و آن را بکار ببندیم.
5- وفاداری به ارزش ها و دعوت با عمل:
باید با عمل و رفتار، برای جوانان الگوسازی کنیم. برد زبان محدود است و وفاداری نسل پیشین و بخصوص چهره¬هایى که چشم جامعه به سوی آنان دوخته شده است تأثیر بسزایی در جذب نسل جدید به ارزش¬ها خواهد داشت. جوانان باید صداقت و صمیمیت را در رفتار و عمل مدعیان تجربه کنند واین تجربة ملموس است که بیش از هر زمان دیگری آنان را به ارزش ها ملتزم خواهد ساخت.
6- اصلاح عملکردها و ارتقای کارآمدی نظام:
نسل جدید جامعة ما نظام سیاسی حاکم بر کشور را تبلور عینی باورها و ارزش های دینی و انقلابی می شمارد و عملکرد آن را به حساب این باورها و ارزش ها می نویسد. توفیق نظام در پیشرفت کشور و حل مسائل جامعه را علامت حقانیت و درستی باورها و ارزش های دینی می داند و عدم توفیق آن را علامت ضعف و نادرستی باورها و ارزش های دین تلقی می کند. اگرچه این تلازم از نظر منطقی و فلسفی قابل مناقشه است، ولی نمی توان ربط آن را بکلی منکر شد. بنابراین اصلاح عملکردها و افزایش کارآمدی نظام و تلاش برای رفع موانع و کاستن از کاستی ها، از راهکارهای مهم و مؤثر برای کاهش فاصله های موجود میان نسل جوان و ارزش ها و آرمان های انقلابی و اسلامی خواهد بود.
جمع بندی و نتیجه گیری
نسل سوم انقلاب را متهم نکنیم! آنچه رخ داده است، شکاف و گسست نیست! فاصله ای است میان دو نسل، که به هیچوجه نمی توان آن را از فاصلة بین نسلی در نسل های گذشته جامعه ، یا فاصله موجود میان نسل های جوان و پیشین در سایر جوامع بیشتر دانست. بخشی از این فاصله کاملاً طبیعی است. آرمان ها، نیازها و احساسات نسل جوان هر جامعه ای با نسل پیش متفاوت است و این تفاوت اگر به درستی شناخته شود و با شیوه های صحیح با آن برخورد گردد، نه تنها عارضه ای به دنبال نخواهد داشت، که موجب پختگی و ارتقای نسل های آینده خواهد شد. بخش دیگری از این فاصله نه تنها طبیعی که مطلوب است و نشانة تحول خواهی، نوگرایی و سرزندگی نسل جوان می باشد.
ارزش گرایی و مطالبات درست نسل سوم نیز واقعیتى است که باید بدان توجه داشت. اگر نسل جدید، نسل پیشین را بخاطر عدول از ارزش ها و واگرایی از آرمان ها نقد و سرزنش می کند و آنان را بخاطر عدم تلاش و تدبیر کافی برای تحقق اهداف اسلام و انقلاب مؤاخذه می نماید، نباید او را بریده و گسسته از آرمان ها و ارزش ها دانست! حتی گسست از نسل های پیشین در برخی زمینه ها، نشان رشد و تعالی او است. آنچه که باید مهم تلقی شود نسبت نسل جدید با آرمان ها و ارزش ها است، نه نسل ها و اشخاص! البته تلاش برای یافتن راهکارهای جدید و علمی برای انتقال صحیح ارزش ها و تقویت درک متقابل بین نسلی را نباید دست کم گرفت.
این نکته را هم نباید فراموش کرد که تلاش¬ها و مجاهدت های نسل های اول و دوم انقلاب بوده است که زمینه را برای رشد و تحول نسل جوان امروز آماده ساخته و مطالبات آن را ارتقاء بخشیده است. آنچه را امروز مشاهده می کنیم باید تحول مبارکی بدانیم که ثمره طبیعی آن تلاش ها و مجاهدت ها است.
منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : علی ذوعلم
نظر شما