موضوع : پژوهش | مقاله

هایدگر و بسط هرمنوتیک

مقصود از اندیشه های هرمنوتیکی هایدگر افکار و ایده‎ ‎های خاصی او در باب ماهیت فهم و ارتباط آن با هستی آدمی و سایر
ویژگی های فهم است‎. ‎در واقع همان اندیشه هایی که پس از هایدگر برای هواداران هرمنوتیک فلسفی، مبدأ‎ ‎الهام شد و هرمنوتیک فلسفی معاصر بر پایة آن ایده ها و افق جدید هایدگر در باب تأمل‎ ‎در ماهیت فهم و شرایط حصول آن گشوده بود، شکل گرفت‎.

‎تلقی هایدگر از فهم
از نظر هایدگر، فهم جنبه هستی شناختی به خود می گیرد‎ ‎و حالت یا جزء جدایی ناپذیر هستی آدمی می شود. تلقی هایدگر از فهم، غیر از تلقی‎ ‎دیلتای است. دیلتای میان دانش تجربی که دستاورد علوم تجربی و طبیعی است، با فهم که‎ ‎رهاورد علوم انسانی و تاریخی است و سروکار آن با رفتارها و حوادث و خلاقیت های معنا‎ ‎دار است، تمایز قائل بود. از این رو، در کنار روش شناسی علوم طبیعی به دنبال تأسیس‏‎ ‎روش شناسی علوم انسانی و تاریخی بود و آن را هرمنوتیک نامید. اما فهمی که هایدگر‎ ‎مطرح می کند، چنان عمومیتی دارد که همة اشکال مختلف فهم هرمنوتیکی را شامل می شود‎. ‎فهمی که هایدگر آن را مقوم "هستی ـ در جهان دازاین" می شمارد. نه مقابل علم تجربی و‎ ‎نه مقابل دانش مطرح در علوم انسانی است؛ بلکه در همة گونه های دانستن، حضور‎ ‎دارد‎.
‎جایگاه فهم در"هستی در جهان، دازاین به واسطة رابطة‎ ‎فهم با "امکان" آشکار می شود. امکان یکی از خصیصه های وجودی دازاین است و در واقع‎ ‎یکی از لایه های سه گانه دلمشغولی است. امکان های وجودی دازاین در سایه "فهم" حاصل‏‎ ‎می شود. فهم، امکان های دازاین را آشکار می کند و موقعیت و نحوة وجود جدیدی را به‎ ‎روی او می گشاید. با هر فهمی دازاین خود را پیش می افکند. دازاین، خویش را در امکان‎ ‎های فراآمده از فهم به پیش می افکند و با این پیش افکندن به سوی "تحقق خویش" گام بر‎ ‎می دارد‎.
‎از نظر هایدگر، وجود انسان اساساً موقت و زمانی است‎. ‎افق زندگی او شامل گذشته و حال و آینده است و او همواره خود را به سوی آینده پیش می‎ ‎افکند. فهمیدن، خود گونه ای بودن است که از طریق آن امکان ها و توانایی های زندگی‎ ‎برای دازاین آشکار می شود. دازاین"هستی ممکن" است و پیوسته امکان های هستی خویش را‎ ‎به حرکت و تموّج در می آورد و بر اثر آن این "هستی ممکن" به درجات مختلفی برای‎ ‎خود او آشکار می شود. بر اساس این تحلیل، فهم، هم امری وجودی است و هم هرمنوتیکی؛ ‎ ‎وجودی بودن فهم از آن روست که نحوة هستی دازاین و عنصر جدایی ناپذیر از اوست، و‏‎ ‎هرمنوتیکی بودن فهم نیز از آن جا است که موجب آشکار شدن "هستی در جهان دازاین"‎ ‎می شود‎.

‎تقدم فهم بر زبان و تفسیر
آن چه را هایدگر، فهم می داند و آن را از مقدّمات‎ ‎هستی دازاین می شمارد، امری بنیادی تر و آغازین تر از دانش و معرفت رسمی و متداول‎ ‎بشری است و حتی می توان آن را مقدم بر شمرد و تفکر دانست؛ به گونه ای که باید شهود‎ ‎و تفکر را فرع بر گرفته از فهم انگاشت‎.
‎در تصور هایدگر، دازاین پیش از آن که به زبان آید و‎ ‎در قالب قضیه و گزاره، دانشی را ابراز کند و حتی قبل از آن که در امری تأمل کند، از‎ ‎آن امر فهم هرمنوتیکی دارد و تمام فعالیت های بعدی او شاخ و برگ این فهم هرمنوتیکی‎ ‎است که از هستی دازاین جدایی ناپذیر است. هایدگر این فهم را حتی غیر زبانی مقدم‎ ‎می داند؛ یعنی تفسیر غیر گزاره ای، امری است که مرتبه اش پس از فهم هرمنوتیکی است‎. ‎بر اثر فهم، دازاین هستی خویش را به روی امکان هایی پیش می افکند و امکان های تازه‎ ‎تری را به روی خویش می گشاید‎.
‎هایدگر بر این نکته اصرار می ورزد که دازاین، در‎ ‎دنیای خودش، با هیچ چیز مواجهة خالی از فهم هرمنوتیکی ندارد: یعنی ما بدون فهم با‎ ‎اشیا مواجه نمی شویم که آن گاه اشیا را تفسیر کنیم و به آن ها معنا و ارزش ببخشیم، ‎ ‎بلکه اشیا به طور معنادار و توأم با فهم هرمنوتیکی وارد دنیای دازاین می شوند‎. ‎به تعبیر دیگر، شیء تا در سایة فهم هرمنوتیکی معنادار نگردد و دازاین به سوی آن پیش‎ ‎افکنده نشود، پابه دنیای دازاین نمی گذارد‎.
‎از نظر هایدگر، جهان تجربة علمی بشر، جهان ارتباطات و‎ ‎نسبت است؛ نسبت هایی که دائماً میان دازاین و اشیا و امور پیرامونی او برقرار می‎ ‎شود. این نسبت ها، معمولاً بر اساس فهم دازاین از کاربرد و فواید استعمال اشیا است‎. ‎آگاهی دازاین از این که میخ، نیزه، چوب یا تیشه به چه کاری می آیند و برای چه‎ ‎اغراضی سودمندند، آن ها را برای دازاین معنا دار می کند‎. ‎

پیش ساختار داشتن فهم‎
‎از مباحث مهم هرمنوتیکی هیدگر، نظر خاص او دربارة‎مسبوق بودن هر گونه فهمی بر پیش ساختار فهم است. این نظریه، توجه معتقدان به‎ ‎هرمنوتیک فلسفی را به خود جلب کرد، و به عبارت مختلفی در کلمات دیگر متفکران فلسفی‎ ‎باز گویی شد و توسعه یافت‎.
‎از نظر هایدگر، هرگونه فهم و تفسیری ـ چه تفسیر پیش‎ ‎گزاره ای و چه تفسیر زبانی و گزاره ای ـ مبتنی بر پیش ساختار است. این پیش ساختار، ‎ ‎مانع از آن است که ما موضوعی ـ چه شیء خارجی و چه متن مکتوب ـ را فارغ از پیش فرض‎ ‎ها و پیش داوری ها فهم و تفسیر کنیم. ذهن ما در هر تفسیر، پیش تر مشمون از فهمی‎ ‎آغازین از آن موضوع است و این نکته به واقعیت "هستی ـ درجهان" ما باز می‎ ‎گردد‎.
‎پیش ساختار فهم سه لایه دارد؛ یعنی از سه جزء تشکیل‏‎ ‎شده است: "پیش داشت"؛ یعنی واقع بودگی و پرتاب شدگی به عنوان چیزی که دازاین واجد‎ ‎آن است و بدون انتخاب و دخالت او از قبل داشته، و در فهم او از امور تاثیر گذار‎ ‎است‎. ‎فهم که پیش افکندن دازاین به امکان های جدید است، در چارچوب‎ ‎محدودیت های وجودی دازاین صورت می پذیرد و واقع بودگی و پرتاب شدگی دازاین آن طور‎ ‎که در بروز اموال و احساسات تاثیر گذار است و دازاین هر حالی را پیدا نمی کند و‎ ‎تنها برخی اموال مناسب هر دازاین است ـ در باب فهم و تفسیر نیز داستان از همین قرار‎ ‎است و پیش افکندهای او (فهم و تفسیر)
تاثیر پذیر از ساختار از پیش داشته او است‎. ‎دازاین به منزلة هستی فهم کننده، آگاه در چیزی که می فهمد. برای رفع پاره ای‎ ‎ابهامات، نیازمند تفسیر است. تفسیر از برخی امور پوشیده، پرده بر می دارد و آن ها‎ ‎را آشکار می کند و این انکشاف از طریق تفسیر که نوعی اختصاص دادن و تصرف است، حاصل‏‎ ‎می شود‎. ‎
بنابراین، هر تفسیری، ریشه در چیزی دارد که مفسّر از‎ ‎پیش دیده است و ارمغان عمل تفسیر که "قابل فهم و تصور ساختن" است، برخاسته وواژه بر‎ ‎گرفته از پیش دانسته ها و بصیرت هایی است که پیش از تفسیر، برای مفسّر حاصل شده‎ ‎است‎.
‎پدیدار شناسی و هرمنوتیک در وجود و‏‎ ‎زمان در کتاب وجود و زمان کوشش هایدگر همواره معطوف به‎ ‎روشن ساختن دو وجهه یا دو جهت است، یکی تحقیق در حقیقت وجود و دیگری تحقیق در حقیقت‎ ‎ظهور و انکشاف حجب‎.
‎تفکر هایدگر مجالی است برای دریافت این معنی که چگونه‎ ‎تحقیق در حقیقت وجود با تحقیق در نحوة خاص ظهور و خفاء وجود در یک دور تاریخی‎ ‎ملازمه دارد. هایدگر از ابتدای امر روشی را میطلبید تا به مدد آن بتواند به ماوراء‎ ‎و ریشة تلقی غریبان از وجود رسوخ کند. وی در پدیدار شناسی هوسرل به مفاهیمی دست‎ ‎یافت که دیلتای و نیچه را بدان دسترس نبود. او در تفکر هوسرل روشی یافت که می‎ ‎توانست سیر وجود را در اگزیستانس آدمی عیان سازد. هایدگر در حیث تاریخی و زمانی کون‎ ‎ فی العالم، سر رشته ای دید که می توانست او را به حقیقت وجود راهبر باشد. وجود‎ ‎در عین این که خود را در
تجربه های حیاتی اظهار می دارد، از هر گونه بحث مفهومی و‎ ‎مکانی کردن مقولات غیر زمانی تفکری که بر مدار تصورات و معانی دایر است. بر کنار می‎ ‎ماند. وجود، زندانی فراموش شدة مقولات ایستای غربی بود که هایدگر در صدد بود آن را از‎ ‎بند برهاند‎.
‎هایدگر در فصلی از کتاب وجود و زمان تحت عنوان "روش‎ ‎تحقیق مبنی بر پدیدارشناسی، آشکارا طریق فکری خود را "تفسیری" یا هرمنوتیک می داند؛ ‎ ‎وی معتقد است که این ذهن نیست که معنایی به پدیدار می بخشد؛ بلکه آن چه به ظهور می‎ ‎آید در واقع، جلوه کردن و به ظهور آمدن خود اشیاء است. جلوه کردنی که بر بنیاد وجود‎ ‎استوار است‎. ‎
اما چگونه این مطالب با تفسیر و مبانی تفسیری ارتباط‏‎ ‎پیدا می کند؟ در واقع ماهیت که در تلقی اشیاء به وجهة قابلی خود و آمادگی برای قبول‎ ‎حقایق اشیاء استنادجستیم، تفسیر دیگر نمی تواند بر مبنای حرف آگاهی و مقولات ذهن ما‎ ‎قرار گیرد. بر اساس آن چه که بنیاد هر گونه عمل تفسیری تواند بود همانا ظهور اشیاء‎ ‎و مواجهه ای است که ما با آن ها داریم. باید به اشیاء این امکان را داد که در ما‎ ‎تاثیر کند و در سیر درونی آدمی معنای آن ها آشکار شده و تفسیر شوند‎.
‎در واقع با تفکر هایدگر این معنی نیز آشکار می شود که‎ ‎هستی شناسی به پدیدار شناسی وجود مبدل شود، بایستی به تفسیر اگزیستانس بپردازد‏‎. ‎پیداست که این نوع مباحث تفسیر، از روش شناسی قدیمی مبتنی بر فقه اللّغه و نیز از‎ ‎روش شناسی عمومی علوم انسانی دیلتای، بعد بعید دارد. در این طریق آن چه که پنهان‎ ‎بوده به ظهور می رسد و لذا نمی توان آن را تفسیر تغیر دانست؛ بلکه آن فعل اولی و‎ ‎اصیل تفسیری است که اشیاء را از مستوری به بر می آورد‎.

‎منابع‎:
‎احمدی، بابک و دیگران؛ ‎ ‎هرمنوتیک مدرن (مجموعه‎ ‎مقالات‎) ‎، تهران، نشر مرکز، 1377‏‎
‎نصری، عبداله، راز متن‎ (‎هرمنوتیک، قرائت‎ ‎پذیری متن و منطق فهم دین)، تهران؛ نشر آفتاب توسعه، 1381‏‎
‎واعظی، احمد؛ ‎ ‎درآمدی بر هرمنوتیک، تهران، ‎ ‎پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1386‏‎
‎ریخته گران، محمدرضا؛ ‎ ‎منطق و مبحث علم‎ ‎هرمنوتیک، تهران، نشر کنگره، 1378‏‎
‎هولاب، رابرت، ‎ ‎یورگن ها برماس، ترجمه، حسین‎ ‎بشیریه، تهران، نشر نی، 1375‏‎


منبع: روزنامه رسالت ۱۳۸۹/۴/۱
نویسنده : مسعود فولادفر

نظر شما