تحلیل شاخص هاى استکبار آمریکایى
شعار، ترنم شعور اجتماعى مردمى است که با بینش، هدفدارى و آرمانگرایى، در راه سعادت قوم خویشتن مى کوشند. هم از اینرو، هر ملت هوشمند و فرزانه اى راه و هدفى دارد که هویت آن جامعه است. پس هویت جامعه، هم سود و زیان جامعه را از دیدگاه مردم، برجسته و درخشان مى کند و هم شعور و حیات جامعه، بر پایه آن مى پاید و دوام مى یابد.
خاستگاه شعارها شعور جمعى است. شعار، اصرار و تأکید مردم و افراد جامعه بر ارزشها و اهدافى است که متضمن منافع ملى آنهاست. مردم مى کوشند تا در شعارهایشان قدرت و عزم خود را در حفظ منافع و دفع زیانها، از جامعه خویش متجلى نمایند. بر این اساس، محتوا و مفاد شعارها دو گونه است؛ یا اعلام و تأکید بر منافع و یا اصرار و عزم بر دفع زیانها.
مقدمه
این مقاله، کنکاش در یافتن پاسخ این پرسش است که آیا شعار «مرگ بر آمریکا» به نفع ما یا به زیان ماست؟ آیا با توجه به اوضاع جهانى و بین المللى، بهتر نیست که به جاى شعارهاى تند، از دوستى و رابطه سخن بگوییم و یا دست کم اگر رابطه به نفع ما نیست، سر میز مذاکره نرویم، اما چنین شعارهایى ندهیم تا تنشها افزایش نیافته، استکبار جهانى تهدیدات خود را علیه ما عملى نکند؟
روش این پژوهش، توصیفى و پدیدارشناسانه است؛ زیرا اگر استکبار آمریکایى به خوبى توصیف شود، ضرورت مبارزه با آن به همه اشکال، چه علمى، چه سیاسى و حتى زبانى آشکار مى گردد.
آمریکا
براى یافتن پاسخ پرسش بالا لازم است مقصود از آمریکا تبیین شود. آیا منظور از آمریکا، مردم آن است؛ مردمى که زیر زنجیرهاى امپراطورى خبرى و رسانه هاى استکبارى آن دولت، تاب برآوردن فریادى را ندارند؟ یا منظور از آمریکا، سیاستهایى است که از سوى حکومت و دولت آمریکا در دنیا اعمال مى شود؛ دولتى که روح استکبارى و خوى فرعونى آن بر کشورهاى بسیارى سایه انداخته است؟
درباره روح آمریکایى نمى توان به سادگى محدوده و قلمرویى براى پژوهش تعیین کرد. روح استکبارى آمریکا تنها در کالبد دولت و حکومت آمریکا دمیده نشده است؛ بلکه بسیارى از مؤسسات اقتصادى، شبکه هاى مخفى و آشکار سیاسى، مراکز فرهنگى و پژوهشى خصوصى و بین المللى، حتى با عنوان خیریه و بخش عمده اى از مطبوعات و رسانه هاى جهانى، با روح استکبارى آمریکا و به منظور پیشبرد اندیشه و اراده آمریکا در کار و حرکت هستند.
براى روشن شدن این که آیا شعار دادن علیه آمریکا لازم است یا نه، اندیشه و اراده استکبارى آمریکا را در شاخصه هاى سیاسى، اقتصاد و فرهنگى مطالعه مى کنیم.
شعارى برآمده از تجربه هاى بسیار
مردم ایران سالهاست که خوى استکبارى آمریکا را تجربه کرده اند و همواره شعار «مرگ بر آمریکا» از جان مردم مى جوشد. خاطرات تلخى از آمریکا در حافظه تاریخى مردم ما به یادگار مانده است؛ از جمله کودتاى 28 مرداد، فعالیتهاى جاسوسى(2) سفارت آمریکا، هواپیماى مسافربرى و غیره، چشمه هایى بودند که شعور ظلم ستیزى مردم از آنها جوشید و به رود خروشنده و با عظمت «مرگ بر آمریکا»، مایه بیشترى بخشید. (باشد که روزى این سیل خروشان، همه ظلمها را فرو شوید و از ریشه برکند.)
دو عامل، سبب تداوم این شعار شده است؛ نخست، روح ظلم ستیزى مردم ایران که نیروى ایجاد انقلابى عظیم را داشت و دیگر، رسوایى آمریکا در این که نشان داد مظهر بیداد و فرعونیت است و از هیچ تجاوز و جنایت و خیانتى براى شکستن عمود خیمه استقلال و به قفس درآوردن آزادى این ملت فروگذار نمى کند. این دو عامل، همچون دو بال پر توان، شعار «مرگ بر آمریکا» را در سپهر شعور تاریخى مردم ایران به اوج رسانید.
استکبار آمریکا ضد استقلال و منافع ملتها
آمریکا، بدین جهت با استقلال و آزادى ایران مخالف است که این استقلال، علیه منافع سلطه طلبانه اوست. پروفسور آمریکایى، پ. رامازانى، توضیح مى دهد که «ایران از نظر ایالات متحده آمریکا، به مثابه حلقه دوم استراتژى در سیستم دولتهاى خاور نزدیک و میانه است. ایران بیشتر از همه، دولتى قوى در تمام خلیج فارس مى باشد.»(3)
دخالتهاى آمریکا در ایران از کودتاى 28 مرداد آغاز شد و بهترین طعمه مورد طمع آمریکا، نفت ایران بود. البته منافع آمریکا در ایران تنها نفت نبود، بلکه ایران با تولید بالاى نفت و پولى که از فروش آن به دست مى آورد، بازار خوبى براى کالاهاى مصرفى آمریکایى بود. «از سال 1960 تا 1974، یعنى در مدت 14 سال، حجم صادرات ایالات متحده به ایران بیش از 10 برابر افزایش یافت.»(4)
سلطه جویى آمریکا تنها در برابر ایران نیست، بلکه نمونه هاى مشابه بسیارى در جهان دارد و این اراده سلطه جو و تسخیرگر، همه جا پنجه خود را نمایان ساخته است؛ تهاجم اقتصادى به تایوان(5)، ایجاد بحران در مکزیک(6) و آرژانتین، اجراى سیاست دامپینگ(7) در کره جنوبى(8)، تحمیل برنامه هاى تعدیل اقتصادى در جهان سوم که موجب ویرانى اقتصادى آنها گردید ـ براى نمونه در سال 1991 هند را به زانو درآوردـ(9)، طراحى و اجراى کودتاى پینوشه در شیلى و سپس فساد اقتصادى در آن کشور(10) و نمونه هاى دیگر که «بیو» به خوبى در کتاب «پیروزى سیاه» نشان داده است و نمونه هاى جدیدتر، مثل جنگ در افغانستان و افزایش تولید خشخاش و مواد مخدر و یا جنگ در عراق و غارت نفت این کشور.
این همه تجاوز و برترى طلبى و افساد، نه از منطقه اى جغرافیایى در غرب عالم به نام آمریکا است و نه از مردم آن دیار که گاهى خود از قربانیان هستند(11)، بلکه این ظلمها و فسادها از اندیشه و اراده فاسدى است که تمام امکانات در آن کشور را در خدمت خویش گرفته است. با تعبیرى پدیدار شناسانه، آمریکا شیطانى است که در دولت و ساختارهاى بین المللى موجود در آن کشور ماهیت خود را نمایانده است.
ماهیت استکبارى آمریکا
آمریکا، اراده اى معطوف به قدرت است؛ اراده اى در طلب قدرت نامشروع و سلطه گرانه، اندیشه اى که تنها منافع خود را مى بیند و خواستى که فقط سود و مصلحت خویش را مى جوید و در بهاى مصلحت و منفعت خود از هیچ اقدام حد شکنانه و حق کشانه اى رو گردان نیست. حق در نظر او آن است که بر اعمال قدرت خویش بیفزاید و اساسا ملاک عدالت در اندیشه آمریکایى، «منفعت من» است.
تجاوز و خیانت و قلدرى آمریکا تنها در برابر ایران نیست، بلکه او در همه دنیا همین روش را دارد. او مى خواهد همه چیز را صاحب شود و بر همه حکم براند و هر چیز را آن طور که مى خواهد تعریف کند و شکل دهد. هم قدرت را مى خواهد، هم ثروت را و هم قصد تسخیر دانش و فرهنگ و باورهاى مردم جهان را دارد.
بعضى از پژوهشها نشان مى دهد، کمیته اى سیصد نفره، حکومت آمریکا و سایر مراکز و نهادها و دولتهایى را که در راستاى اندیشه آمریکایى فعال هستند زیر تدبیر خود دارند(12)؛ گروهى که نزد آنها اقتصاد و سیاست و فرهنگ و دانش و جنگ، جملگى تبدیل به یک چیز مى شود و ماهیتى استکبارى مى یابد، دانشى که جنگ تمدنها و قتل عام مردم بى دفاع را مشروع مى سازد، نظریاتى که در قلمرو رشد اقتصادى کشورى همانند فیلیپین و مکزیک و آرژانتین را طعمه آمریکا مى سازد، سیاستهایى که امثال کره جنوبى را به ورطه سقوط مى راند، تنها به جرم موفقیتهاى اقتصادى و این همان استکبارى است که هشت سال جنگ را براى مردم ایران به ارمغان آورد.
استکبار اقتصادى
شرکتهاى چند ملیتى، عضوى از پیکره آمریکایى در آن دمیده شده و بر اساس اندیشه و اراده استکبارى پیش مى روند. شرکتهاى چند ملیتى، کارخانه ها و مراکز صنعتى و تولیدى هستند که شعبه هاى آن در دنیا پراکنده است. و به ظاهر، نه آمریکایى هستند، نه آلمانى و نه ژاپنى.
شارل لون سون مى نویسد:
«گسترش چند ملیتى ها... همه چیز را در محل تهدید قرار مى دهد، کالاهاى ساخته شده در ژاپن در واقع به دست شاخه هاى ژاپنى «تراست»(13)هاى آمریکایى ساخته مى شود. هجوم به بازار آمریکا به وسیله نیویورک از طریق توکیو رهبرى مى شود. دشمن [و رقیب[ کارگران آمریکایى نه کارگران ژاپنى و نه دولت ژاپن، بلکه سرمایه آمریکا است که هیچ چیزش جز ریشه و نام آمریکایى نیست.»
«بسیارى از تراستهاى آمریکایى، فعالیتهاى خود را یکسره به خارج منتقل کرده اند: تمامى دستگاههاى عکس بردارى که در ایالات متحده به فروش مى رسد، در خارج ساخته شده است... اگر به صنایع پیشرفته نظر افکنید، تصدیق خواهید کرد که یک مشت شرکت که بیشتر به صورت کنسرسیوم یا مجتمع به هم پیوسته اند، بر جهان مستولى شده اند.»
اگر مى پندارید این غولها، چاقو به دست، براى افزایش سهم خویش در بازار جهانى با هم مى جنگند، زود از اشتباه به در آیید. بى تردید در موارد و در مناسبتهایى، بازار رقابت هنوز گرم است، اما در میان شرکتهاى جا افتاده، گرایش به سوى جنگ نیست، بلکه به سوى توافق(کارتل)(14) است. به سوى تبانى به سبک جنتلمن هاست. و به سوى همیارى با هدف تحکیم شالوده هاى استیلا و راه بندى بر نو رسیدگان. مورد لاستیک سازى را در نظر بگیرید، شاید برایتان گفته باشند که «میشلین» در آمریکاى شمالى با دردسرهایى روبروست؛ زیرا مى خواهد در این نیم قاره کارخانه هاى بزرگ بر پا کند. بى تردید از این گفته نتیجه مى گیرید که جنگ میان غولهاى لاستیک سازى «انلپ ـ پیرلى»، «گودرپیچ»، «فایرستون» و «گودیر»، آتشین است. اما ناگهان کشف مى کنید، که دانلپ در بسیارى از کشورها به حساب «گودیر» لاستیک تولید مى کند، «میشلین» و «دانلپ» در قلب مجتمعهاى معاملاتى، دست به یکى هستند و منتهاى شرارت این که یک کارخانه ایرلندى که به حساب یک شرکت آمریکایى لاستیک مى سازد، متعلق به شرکت اتریشى «سمپریت» است که زیر نظر شرکت فرانسوى ـ بلژیکى «کلبر ـ کولومب» قرار دارد و شرکت اخیر، زیر نظر شرکت فرانسوى میشلین کار مى کند که کرسى آن در «بال» سوئیس است.
بارى، وقتى با شما از نبرد غولها سخن مى گویند، لبخند بزنید «غولهاى واقعى با یکدیگر نمى جنگند» در این کار خطرهاست. مناقشه هاى آن به شیوه مسالمت آمیز، دور یک قالى سبز حل و فصل مى شود. بدینسان که «شل» در 25 و استاندار اویل آو نیو جرسى «اسو» در 35 مجتمع معاملاتى با دیگر شرکتهاى نفتى شریکند.»
«تصویر غریبى که از این داده ها بر سر دست مى آید تصویر یک «اولیگارشى» (حکومت مُتنفذان) جهانى است که از چند صد شرکت بزرگ تشکیل مى شود. مدیران این شرکتها که بزودى، مدیران روسى هم بر آن ها افزوده خواهند شد، از مدارس واحد و از محیط اجتماعى واحدى برآمده اند و عقاید یکسانى را ابراز مى دارند و هدف واحدى را با وسائل واحدى تعقیب مى کنند.»(15)
یکى از عوامل مهم توسعه چند ملیتیها، اجراى نظریه مراحل رشد بود که والت ویتمن روستو طرح کرد و از سوى بانک جهانى به سیاستمداران ملل در حال توسعه تحمیل شد.(16) اینجا یکى از همان مواردى است که به وضوح، یکى شدن سیاست و فرهنگ و دانش و اقتصاد در ماهیتى استکبارى پدیدار مى گردد.
این توضیحات بدان معنا نیست که جهانى شدن، مطلقا شرّ است، بلکه اگر قرار باشد در این فرایند، تمامى صنایع، تکنولوژى و منافع، به گروه اقلیتى تعلق بگیرد و آنها با شیوه هاى هنرى و ابزار رسانه اى، اقتصادى مصرفى ایجاد کنند. از سوى دیگر، با هر نیرنگى بکوشند تا پیدا شدن هر رقیبى را در نطفه خفه کنند و به بهاى گرسنگى و بیمارى و فقر و جنگ، روز به روز فربه تر شوند؛ این صورت از جهانى شدن در واقع جهان خوارى و ظهور روح خود خواه و استکبارى در عرصه اقتصاد است. در این شکل از جهانى شدن، تولید به جهان سوم منتقل مى شود، اما نه براى این که آنها به نان و نوایى برسند، بلکه به منظور تسلط بر نیروى انسانى و منابع طبیعى آنها. لذا حاصل این جهانى شدن سود بیشتر سرمایه داران جهانى و بحران محیط زیست در کشورهاى در حال توسعه است. که نمونه هاى آن در کاستاریکا، غنا و فیلیپین(17)، تجربه شده است.
جهانى شدن زیباست، آنگاه که صحنه گردانان آن، اهل تقوا و انسانیت باشند و همه انسانها از رشد و رفاه و آسایش، سهمى ببرند.
نقش جنگ افروزى در استیلاى اقتصادى
گزارش شارل لون سون، زوایاى شرافتمندانه تر فعالیتهاى اقتصادى حکومت پنهان منتفذان را نمایان مى سازد. هولناکترین فرازهاى این تراژدى نشان مى دهد که کاخهاى ثروت و صنعت بر خون شناور است. یک مقدمه کوتاه، همه چیز را روشن مى کند: اگر جنگ باشد، خرید اسلحه به هر قیمتى از نان شب ضرورى تر است.
براى رسیدن به ثروت و سرورى در جهان باید تحریک و تهدید و ناامنى و حتى جنگ به راه انداخت و بعد، با کلّى ناز و منّت و با قیمت گزاف، به فروش اسلحه پرداخت. براى نمونه، در اواسط دهه 1960 که درآمد حاصل از فروش نفت در عربستان روزبه روز افزایش مى یافت و این ثروت باید به آمریکا مى رسید، بهترین راه، فروش اسلحه بود. البته رونق بازار اسلحه یک بهانه کوچک مى خواست و آن هم خیلى مشکل نبود. مصر از طریق یمن، عربستان را تهدید کرد و در پى آن، نخستین قرارداد بزرگ اسلحه میان عربستان و آمریکایى ها و انگلیسى ها امضا شد.(18) شاید یکى از علل طمع محمدرضا شاه در خرید سلاح، تسلیح عربستان بود. تا جایى که در سال 1973، خرید دو میلیارد دلار اسلحه را از آمریکا تقاضا کرد.(19) طبق گزارش آژانس کنترل تسلیحات و خلع سلاح آمریکا، کشورهاى خاورمیانه در سالهاى 1977 تا 1987، 3/165 میلیارد دلار خرید اسلحه داشتند.
از اوایل دهه 1960 تاکنون قاره افریقا شاهد بروز صد فقره کودتاى نظامى بوده که حاصل آن، گرمى بازار سلاح بوده است. حتى پول آذوقه اى که براى مردم گرسنه اتیوپى از سراسر جهان جمع آورى شد، به مردم گرسنه و بیمار تعلق نگرفت، بلکه صرف خرید اسلحه براى جنگ با اریتره شد.
اقتصاد آمریکا کاملاً متکى به حدود صد میلیارد دلارى است که از فروش سلاح، همه ساله به دست مى آورد.(20)
استکبار سیاسى
استکبار سیاسى به معناى نفوذ لجام گسیخته گروه خاصى در عرصه بین المللى است؛ نفوذى که مى کوشد انسانها و امکانات جهان را در راستاى اهداف و منافع خود و با برنامه هایى مناسب، سازماندهى و رهبرى نماید.
مدیریت استکبار سیاسى آمریکا که به سایر ابعاد سلطه گرى آن پوشش مى دهد، بر عهده شوراى روابط خارجى است. این شورا اولین بیانیه رسمى خود را در سال 1922 صادر و بر این موضوع تأکید کرد:
«شوراى روابط خارجى در نظر دارد یک مباحثه مستمر را در مورد جنبه هاى بین المللى مسائل سیاسى و اقتصادى و مالى آمریکا ترتیب دهد... شورا عبارت از گروهى از افراد است که دست اندر کار ترویج دانش در زمینه روابط بین المللى و بویژه توسعه یک سیاست خارجى به دقت تنظیم شده براى آمریکا هستند.»(21)
یکى از اعضاى هیأت مدیره شورا ایسایابومن (Isaiah Bowman) که ریاست کمیته تحقیق را در بیشتر سالهاى دهه 1920 تا 1930 به عهده داشت، محدوده جغرافیایى منافع امریکا را منطقه اى از آن سوى مدار قطب شمال به طرف جنوب تا ساموا و از شرق تا غرب از چین تا فیلیپین و لیبریا تنجر تعریف کرد.(22)
این شورا پس از جنگ جهانى دوم، نهادها و سازمانهاى جهانى براى نظم را طراحى و راه اندازى نمود و سازمان ملل، بانک جهانى و صندوق بین المللى پول، حاصل فعالیت هاى شورا بود.
شوراى روابط خارجى تا اوایل دهه 1970 رو به رشد رفت و سیاستهاى خارجى آمریکا را طراحى نمود. از مهمترین فعالیتهاى شورا در این سالها، ارائه خدمات مشاوره اى و اجرایى به شرکتهاى سرمایه اى ایالات متحده بود. بیش از 50% اعضاى شورا، همواره مدیران سیاسى و اجتماعى و اقتصادى و.... رسانه ها و مطبوعات آمریکا بوده اند. شوراى روابط خارجى که با هزینه سرمایه دارانى همچون خانواده راکفلر اداره مى شود، در گزارش سالانه 1974، گامهاى آغازین برنامه اى را برداشت که امروزه با عنوان جهانى سازى، همه را سرگرم کرده و گویا ضرورتى خود پیش آمده است. شورا براى این منظور، تشکیلات سازمانى تمام وقت و مفصلى با عنوان «طرح دهه هشتاد» را سامان داد. در پى این طرح، به ابتکار کلاوز شوآب (Klaus schwab)، هر ساله در اواخر ژانویه و اوایل فوریه در دهکده داووس (Davos) در سویس، اجلاسى در راستاى تحقق اهداف جهانى سازى برگزار گردید. این اجلاس، به قول نویسنده روزنامه گاردین: «پر هزینه ترین و انحصارى ترین تعطیلات دنیا که طى آن و در یک ملاقات سالانه، سیاست اقتصادى جهان تعیین مى شود.»(23)
معمولاً معلوم نمى شود در پشت پرده این اجلاس چه مى گذرد، اما «آنچه از داووس به بیرون درز کرد، رفرم اقتصادى ژاپن و کره جنوبى، حرکات جدید براى صلح خاورمیانه، نحوه تضمین وامهاى ایران و آینده پس اندازهاى یهودى هاى دوره هیتلر در بانکهاى سویس بود.»(24). اما آنچه مسلم است هدف اصلى، تسلط بر تصمیمات سیاست گذاران جهان است. طرح رهبران آینده جهان که در سال 1992 با اهتمام و توجه بسیار راه اندازى شد، دلیلى بر این راهبرد اساسى است.
«مأموریت رهبران آینده جهان این است که شبکه اى جهانى از افرادى تشکیل دهند تا در مقابل چالشهاى رهبرى پیشرفتهاى اقتصادى، اجتماعى، حمایت متقابل و پویایى از یکدیگر بنمایند.
رهبران آینده جهان افراد کمتر از 45 سال هستند که با توجه به مشاغل خود، قدرتمند، متنفذ و مسؤول مى باشند و توان و کارایى بالفعل آنها جنبه جهانى دارد.»(25)
حاصل این سیاستهاى سلطه طلبانه و سودجویانه، به یغما رفتن کره زمین و افزایش شکاف فقیر و غنى (در کشورها) و فاصله شمال و جنوب (در عرصه بین المللى) است. «با وضع قوانین اجتماعى در قرارداد تجارت جهانى، از سهیم شدن کشورهاى فقیرى در رفاه جلوگیرى مى شود.»(26)
نقش جنگ در استکبار سیاسى
جنگ افروزى، تنها سلطه اقتصادى را در پى ندارد؛ آن که ابزار حفظ زندگى در دست اوست، نحوه زندگى را تعیین مى کند. از بارزترین پیامدهاى به دست داشتن بازار سلاح، سلطه سیاسى و توان دخالت در تصمیم گیرى هاى داخلى کشورهاى وابسته نظامى است.
وقتى کشورهایى همچون کویت، عربستان و ژاپن در امور نظامى به آمریکا وابسته هستند، چندان غریب نیست که در راستاى سیاستهاى او حرکت مى کنند.
تسلط و سیطره حکومت پنهان منتفذان ـ که آمریکا را آلت دست خود قرار داده اند ـ در سیاست، جدا از سلطه اقتصادى آنها نیست. همین گروه پنهان و پرنفوذ هستند که تصمیم مى گیرند چه کسى در آمریکا رئیس جمهور شود، سازمان ملل به چه امورى توجه کند و چه مسائلى را مهمل گذارد، یا بانک جهانى به چه کشورهایى و با چه شروطى وام پرداخت کند. خون سرخ مظلومان گوشه و کنار جهان به دامن ناپاک آنها مى ریزد که در مجالس شیطانى شان وقایع جهان را مقدّر مى سازند و رقم مى زنند. چندان عجیب نیست که مسؤولین نظامى ایالات متحده، به اجماع، از وقوع اغتشاشات در ایران، پیش از رخ دادن، خبر مى دهند. آنها مى کوشند در هر فرصتى منافع نامشروع خویش را به دایه ظلم بسپارند و برایشان مهم نیست که چه بلایى سر فلسطینى ها مى آید، یا جوانهاى ایرانى پرپر شوند و یا مردم افغانستان و عراق در فجیعترین شرایط به سر برند. هر فاجعه اى که در راستاى منافعشان باشد زیباست؛ حتى اجازه مى دهند برجهاى ساختمان تجارت جهانى بر سر مردم آمریکا خراب شود تا آخورشان آباد گردد. سیاست کلى آنها این است:
هدف: زر
وسیله: زور و تزویر
روح استکبارى در علم و فرهنگ
آمریکا دقیقا راه و روشى را که در عرصه اقتصاد و سیاست پیش گرفته، در میدان علم و تحقیق دنبال مى کند. جیره خواران دانشمندى! که اجیر سرمایه داران و اسیر سرمایه دارى هستند، براى مشروعیت بخشیدن به روند توسعه نظام سلطه در جهان مى کوشند.
نظریات و تئوریهایى که در کارگاه هاى تولید دانش دنیوى پرداخته مى شود و با ترفندهاى تبلیغاتى به سبک اقتصاد مصرفى در مراکز علمى جهان شایع شده و بر سر زبانها مى افتد(27)، همگى بیانگر جایگاه تزویر و دورویى و ریا در سیاستهاى سلطه طلبانه آمریکاست.
بنیادهاى فرهنگى کارنگى، راکفلر و فورد و مؤسسات وابسته از قبیل صندوق پیشبرد آموزش، مرکز مطالعات عالى علوم رفتارى، شوراى بین المللى توسعه آموزش، شوراى پژوهشهاى علوم اجتماعى، آموزش و امور جهانى، کمیته خارجى شوراى آموزشى آمریکا و غیره، همگى در راستاى توسعه سلطه خارجى آمریکا تلاش مى کنند و با شوراى سیاست خارجى ایالات متحده، رابطه تنگاتنگ دارند.(28) روند کار آنها به طور خلاصه این است که از سویى دانش تسلط و راهکارهاى عملى را مى یابند و در اختیار سیاستمداران قرار مى دهند و از سوى دیگر، مبانى نظرى و زیربناى مشروعیت علمى براى سلطه گرى آنها را تدوین و ترویج مى نمایند.(29)
فعالیتهاى هر بنیاد، مکمل فعالیت سایر بنیادهاست و در رقابت با یکدیگر عمل نمى کنند. آنتونیوگرامشى در نظریه سلطه فرهنگى نشان داده بود که چگونه طبقات حاکم جامعه، حاکمیت خود را از طریق کنترل باورها و فرهنگ، تداوم مى بخشند. «بنیادهاى عمده، همگام با نهادهاى رسمى حکومتى و سازمانهاى اداره کننده کمکهاى چند جانبه از سال 1945 به بعد، فعالیتهاى اساسى در اشاعه باورهایى معیّن، در میان کشورهاى در حال توسعه آفریقا، آسیا و آمریکاى لاتین مبادرت ورزیده اند تا از این راه، حمایت آنان را از اهداف سیاست خارجى ایالات متحده تضمین کند.»(30) اینها در حالى است که سخنگویان بنیادها همواره بر ماهیت نوع دوستانه مؤسسات خود تأکید کرده و در همان حال، هر اتهامى را رد کرده اند؛ چنان که گویا هدف اصلى شان، پیشبرد اهداف سلطه گرانه آمریکا در صحنه جهانى نیست. این همان شیطان بزرگ و ام الفساد روزگار ماست؛ دجّالى که یک پا در این سوى و پاى دیگر را در آن سو نهاده و همه را به دنبال خود مى کشد و سلطه گرى اش تا درونى ترین لایه هاى اندیشه و روان انسانها نفوذ و رسوخ یافته است. دکتر جان کولمن با پژوهشهایى درباره مؤسسه فرهنگى «تاویستاک» و باشگاه روم، با دهها نهاد فرهنگى که زیرمجموعه آنهاست، نشان داده است که چگونه برنامه هاى جنگ روانى، موسیقى هاى راک و پاپ و غیره و سایر مظاهر هنرِ مبتذل و مواد مخدر و غیره در میان مردم جهان ترویج و اجرا مى شود.
به طور کلى، دانشهایى که در مراکز علمى وابسته به سرمایه دارى تولید مى شود و ماهیت استکبارى است، به دو دسته تقسیم مى شود؛ یکى، دانشهاى سلطه پذیرى، یعنى علومى که فراگیرى آنها مردم را به تن دادن و انقیاد در برابر نظام سلطه وا مى دارد و دیگر، دانش سلطه گرى که راهکارهاى تحقق اهداف استکبارى و نحوه تسلط بر مردم را به سلطه گران مى دهد.
دانشهاى سلطه پذیرى
اساس دانشهاى سلطه پذیرى بر دو محور شکل مى گیرد؛ نخست، تقسیم بندى هایى که ارزشهاى سرمایه دار و کشورهاى سرمایه دار و قدرتمند را که در اختیار الیگارشى پنهان جهانى است، از سایر کشورها با فرهنگ و نظامهاى سیاسى متفاوت جدا مى کند.
دوم، شیوه ها و راه هایى که براى رسیدن به ارزشهاى سرمایه دارى و شکل دادن نظام اجتماعى و اقتصادى و سیاسى بر اساس آن رقم مى زند.
از گونه اول، تقسیمهاى بسیارى که با عناوین توسعه یافته و توسعه نیافته، محور و پیرامون، شمال و جنوب، جهان اول و جهان سوم، صنعتى و غیرصنعتى و... انجام مى شود و علوم اجتماعى و سیاسى و اقتصاد و مفاهیمى را پیرامون خود مى سازد. براى نمونه، استفاده یک قدرت بزرگ سرمایه دارى و توسعه یافته از زور و نیروى نظامى و تهدید براى منافع غیرقانونى و جهانى «دیپلماسى زور و فشار نامیده مى شود.»، اما همین عمل در راستاى اهداف و منافع قانونى و ملى، تروریسم نام مى گیرد.(31)
از گونه دوم، راهکارهایى که براى رشد و توسعه به ما معرفى مى کنند، از قبیل سیاست درهاى باز، اقتصاد سرمایه گذارى براى حرکت توسعه، آزادى مطبوعات (هرج و مرج رسانه اى)، تساهل و تسامح سیاسى و فرهنگ پذیرش ارزشهاى سرمایه دارى، برقرارى نظام سیاسى بر اساس دموکراسى غربى و رعایت حقوق بشر به معناى فاصله گرفتن نظام فقهى و حقوقى اسلامى و...
در حالى که اسلام، گذر از حیات طبیعى به حیات طیبه را اساس توسعه و پیشرفت انسان معرفى مى کند و توسعه معرفتى و معنوى را مهمترین زمینه ساز و علت توسعه و شکوفایى در سایر حوزه هاى حیات بشرى مى داند.
معمولاً این دانشها براى سلطه پذیران ساخته مى شود؛ به این معنا که به آنها عرضه گردد و به سوى تمدن رو به زوال لیبرال دموکراسى بکشد.
در نشر و گسترش این علوم، دقیقا از سبک اقتصاد مصرفى استفاده مى شود.
اقتصاد مصرفى جهان بر سه پایه است؛ تولید کالاهاى کم عمر، محصولات جدید و نوبه نو و ایجاد مدهاى تازه و تبلیغات براى ایجاد نیاز کاذب در قلمرو دانش.
نظریاتى که براى توجیه و ترویج سرمایه دارى تولید مى کنند، اساسا نمى تواند عمرى طولانى داشته باشد؛ زیرا با واقعیت انسان و حقایق حیات انسانى هماهنگ نیست. اما ایجاد نظریات تازه به تازه، این فایده را براى آنها دارد که فرصت تفکر را مى گیرد و فراگیرندگان را در دورى بى پایان از تصورات، به چرخشى سرسام آور وادار مى کند.
تبلیغ نظریات از طریق نشریات علمى، دایرة المعارفهاى جهانى، سمینارها، همایشها و بزرگ کردن شخصیت صاحبان نظریات، زمینه هاى مقبولیت را فراهم مى کند. از این رو، پیر بوردان، استاد کالج فرانسه، در سخنرانى براى اعتصاب کنندگان پاریس در 12 دسامبر 1995 مى گوید:
«باید در مقابل علم فلج شده اى که آنها از آن استفاده مى کنند، دانشى به میدان آورد که احترام بیشترى براى انسان و واقعیت قائل است.»(32)
البته ظاهرا او درباره علم اقتصاد این نظر را مى دهد، اما دست کم در سایر حوزه هاى علوم انسانى هم این مشکل وجود دارد.
دانشهاى سلطه گرى
از مهمترین ویژگى هاى دانش سلطه گرى این است که این نظریات، محرمانه بوده و در دسترس همه قرار نمى گیرد. شما در هیچ کتاب روانشناسى اجتماعى یا روابط بین الملل و یا اقتصاد نخوانده اید که «براى تسلط بر منابع جهانى باید همه رسانه ها را تصاحب کنید و براى نفوذ در رسانه ها و مطبوعات ملى، طرح کردن شعار آزادى رسانه ها و مطبوعات به عنوان شاخص دموکراسى، راهکار مناسبى است.»
البته این نظریات، بعد از اجرا براى همه قابل درک است و ممکن است محققان با شواهد تجربى و به روش توصیفى، آنها را در پژوهشهاى خود بازگو نمایند، اما هنگامى که به صورت نظریه اى دستورى در حوزه اخلاق سلطه گرى طرح مى شد، هیچ کس از آنها خبر نداشت مگر سران سرویسهاى جاسوسى و امنیتى، سرمایه داران بزرگ (زرسالاران صهیونیست) و محققان و دانشمندانى که در مؤسساتى نظیر باشگاه رم یا مؤسسه تاویستاک و سایر مراکز پژوهشى وابسته به نظام سلطه گرى خدمت مى کنند. امروزه پس از این که سیطره رسانه اى استکبار، شالوده هاى سیاسى و اقتصادى سرمایه دارى را در جهان تحکیم نموده، به گونه اى که نمى توان از مقتضیات آن سرباز زد، محققانى همچون هرمان و مک چنى در اواسط دهه 1990 نشان دادند که قدرت شرکتهاى فراملى رسانه اى «نه فقط اقتصادى و سیاسى است، بلکه فرضیات پایه اى و شیوه هاى اندیشه را نیز شامل مى شود» در گستره اى که کوچک هم نیست، ثبات نظام بر پذیرش گسترده یک ایدئولوژى شرکتى جهانى مبتنى است.»(33)
مى توان دانش سلطه گرى را تحت یک عنوان خلاصه کرد و آن دانش جنگ روانى (Psychological warfar) است. محور اصلى این علم، «تأثیرگذارى بر عواطف و عقاید و اعمال فشارهاى روانى براى هدایت جامعه مورد نظر به سوى اهداف طراحان جنگ روانى است.»(34)
نمونه اى دیگر از نظریات جنگ روانى و دانش سلطه گرى که چند سال اخیر از سوى آمریکا علیه ایران مورد استفاده قرار گرفته، متعلق به «برنارد لوین» در کتاب «دور نماى زمان و اخلاق» از انتشارات «باشگاه» است.
جان کولمن در تبیین این نظریه مى نویسد:
«شخص را در مقام تردید [و ترس] به ترتیبى نگاه دارید که از مواضع فکرى خود ناآگاه بوده و نداند باید در انتظار چه چیزى باشد. افزون بر آن، اگر دودلیهاى میان انضباط سخت [و هراس] و برخورد مطلوب با زندگى، با انتشار اخبار متضاد همراه باشد، به گونه اى که فرد در موقعیتى نامعلوم قرار گیرد، در آن صورت در شناخت راهى که او را به مقصود نزدیک یا دور مى سازد، دچار سرگردانى کامل خواهد بود. در چنین شرایطى حتى کسانى که داراى آرمان مشخصى بوده و براى هرگونه خطر کرده آمادگى داشته باشند، بر اثر تضاد درونى خود، نسبت به آنچه باید انجام دهند دچار تزلزل خواهند گشت.»(35)
تهدیدات جرج بوش علیه ایران پس از جنگ با افغانستان و حمله به عراق، دقیقا اجراى همین نظریه از یک طرف تهدید و از طرف دیگر تطمیع بود؛ زیرا همزمان با او، بعضى از اعضاى کنگره و سران سیاسى آمریکا از جمله البرایت، وزیر خارجه دولت کلینتون، ایران را به گفتگو دعوت مى کند. پس از آن، جرج بوش نیز اعلام مى کند ایران یا باید گفتگو کند و یا از نظر ما در لیست محور شرارت و اهداف بعدى آمریکا قرار دارد. اینها نشانه نابسامانى و ناهماهنگى میان سیاست مداران آمریکایى نیست؛ زیرا آنها هیچکدام از خودشان حرفى ندارند، بلکه برنامه ریزى مشخصى در پس این سخنان است. سیاست این است که همراه با افزایش وحشت، امیدوارى به گزینش راههاى مورد پسند استکبار افزایش یابد.
خلاصه این که، دانش سلطه گرى که در اختیار نیروهاى فعال استکبار قرار مى گیرد، به منظور انقیاد مردم در جهان تولید شده، مورد استفاده قرار مى گیرد.
حکم قرآن
مرگ چه به معناى نابودى زوال و چه به معناى گذر و انتقال در مورد هر چیز که نامطلوب و ناحق است خواسته مى شود. چنان که زوال بیمارى یا انتقال از آن به سلامتى خواسته مى شود. روح فرعونى آمریکا موجب لعن و خواستن مرگ براى اوست. خداوند متعال به جهت همین روح برترى جویى و استکبارى، هم فرعون را لعن کرده و هم شیطان را. در مورد فرعون فرمود: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الأَْرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ(36)؛ همانا فرعون در زمین گردنکش و برترى جویى کرد و میان مردم تفرقه و اختلاف انداخت و گروهى را به استضعاف مى کشید و پسرانشان را مى کشت و زنان را زنده نگه مى داشت، همانا او از فسادگران بود.»
و بعد مى فرماید: «وَ أَتْبَعْناهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً(37)؛ و در پى اعمالش در این دنیا لعنت است.»
خودخواهى، طغیانگرى، فسادانگیزى و خونریزى فرعون سبب شده تا خداوند او را لعن کند. پس لعن بر کسانى که حقوق انسانها را پایمال مى کنند و منافع وهمى خود را بر منافع و بلکه بر هستى انسانها ترجیح مى دهند، جایز و بلکه لازم است. آمریکا در دوران ما مظهر روح شیطانى و فرعونى است که ملعون و نفرین شده حضرت سبحان گردیده. آمریکا، تمامیت کفر و حق پوشى و حق کشى است. و این کلام خداوند است که بر انسان به جهت کفرش «مرگ باد» مى گوید:
«قُتِلَ الإِْنْسانُ ما أَکْفَرَهُ(38)؛ مرگ بر انسان باد. چه کفر مى ورزد.»
در جاى دیگر، درباره کسانى که به حق گوش فرا نمى دهند و گردن فرو نمى نهند، مى فرماید: «قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّى یُوءْفَکُونَ(39)؛ خداوند مرگ شان را برساند از حق کجا مى گریزند.»
بر مبناى عقل و وجدان و نیز وحى و قرآن، اصل و قاعده این است که با آمریکا، این جرثومه فساد و تندیس استکبار، در عمل مبارزه کنیم و با زبان نفرین فرستیم و در قلب، بیزارى جوییم.
تنش زدایى در رابطه با آمریکا یعنى راضى کردن او و او راضى نمى شود، مگر این که خود را به تیغ سلطه او بسپاریم؛ زیرا روح استکبارى به غیر این راضى نمى شود؛ گرچه اجراى سیاستهاى تنش زدایى با سایر کشورهایى که اختلافات عمیقى با آنها داریم ممکن است، اما استکبار آمریکایى مانع عقلى اجراى این سیاستها با آمریکا مى شود.
قرآن کریم، علاوه بر لعن مستکبران ملعون مى فرماید با ملعونین بستیزید: «مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلاً(40)؛ ملعونین را هر کجا یافتید، با جدیت در نابودى آنها همت گمارید.»
و در ادامه مى فرماید: «این سنت و قانون الهى است که در امم پیشین بوده و در آینده نیز دگرگون نخواهد شد.»(41)
آیه قبل از این آیات در مورد کسانى است که وقتى سخن مى گویند، چنان زیبا سخن مى رانند و شعار مى دهند که انسان را به شگفتى مى آورند، ولى در عمل، به جاى رعایت حقوق بشر و مبارزه با تروریسم و غیره، پیشتاز ظلم و فساد هستند.
در سوره توبه نیز آنگاه که از دشمنان مسلمین سخن مى گوید، کسانى که رسول اکرم صلى الله علیه و آله و مسلمانان را از سرزمین خود اخراج مى کنند و از خونریزى و خیانت ابایى ندارند، مى فرماید: «أَ لا تُقاتِلُونَ.... أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُوءْمِنِینَ(42)؛ آیا آنها را نمى کشید... از آنها مى ترسید؟ خداوند براى ترسیدن سزاوارتر است؛ اگر ایمان داشته باشید.»
حاصل این که مستکبران که به فساد در زمین مشغول هستند، ملعون ذات اقدس الهى بوده و باید قلبا و قولاً و عملاً به نفرت و نفرین و جهاد با آنها همت گماشت.
ممکن است در اینجا گفته شود: با این که حکم خدا بر قتال مستکبران و معاندان اسلام و مسلمین است، اما بنابر مصلحت، از جنگ با آنها پرهیز کرده ایم. آیا مصلحتى که بنابر آن پرهیز از شعارهاى تنش زا لازم شود وجود ندارد؟
پاسخ این است که
اولاً: این فریادى است که از جان به لب رسیده مردمى برآمده است که شاهد مظلومیت برادران و خواهران خود در گوشه و کنار دنیا و در موارد بسیارى در وطن خودشان بوده و هستند و چنین فریادى فرونشاندنى نیست.
ثانیا: بر فرض این که فرونشاندنى باشد، نباید چنین کرد؛ زیرا در برابر دشمنى چون آمریکا، اگر یک قدم عقب گذاشته شود، روح استکبارى او قدمهاى بعدى را مى طلبد تا آنجا که سلطه کاملش تحقق یابد. روح استکبارى این منطق را نمى شناسد که «اگر او یک قدم کوتاه آمد، من هم یک مرحله کوتاه بیایم.»
بلکه اراده استکبارى با این قاعده عمل مى کند: «حال که او کوتاه آمد، پس شکست خوردنى است و باید زیر سلطه من درآید.»
تنها خواسته آمریکا از ما این نیست که شعار ندهیم؛ بلکه خواسته او از ما این است که سیاستهاى استکبارى او را بپذیریم و عملاً از آن حمایت کنیم. اگر شعار نابودیش را سر ندهیم، باید فرودگاه و فضاى کشورمان را پایگاه نظامى آن کنیم؛ چنان که دیدیم عرفات در مقابل آنها اندکى کوتاه آمد تا حرف بزند و بشنود، کارش به جایى رسید که رو در روى مردم فلسطین ایستاد و دید که گفتگو با استکبار یعنى: مستکبر بگوید و دیگران عمل کنند. در غیر این صورت و در صورت امتناع، خودش زیر موشکهاى اسرائیلى خواهد بود.
آثار حیات بخش شعار «مرگ بر آمریکا»
این شعار، نداى حقى است که بر سنت و کلام حق استوار است. در این فریاد پاک و متعالى، دست کم دو وجه مثبت دیگر و فایده حیاتى مى توان یافت؛ نخست، وجهه سیاسى و بین المللى آن، این که صلابت «مرگ بر آمریکا»، بیان حق و فریاد مظلومیت است و پلیدى ظالم را آشکار و رسوا مى سازد و جسارت در برابر ظلم غالب را در میان مردم جهان پدید مى آورد و ظالم را ذلیل و پریشان مى کند. و امروزه شاهد هستیم که این شعار، در بسیارى از کشورها تکرار مى شود.
فایده دیگر، اثر روانشناختى این شعار است. اظهار تنفر از ظالم، ترحم بر مظلوم را در دل تقویت مى کند و از تمایل به ظلم و ظالم باز مى دارد. این امر، موجب صفا و صداقت دل و جان مى گردد؛ همچنانکه امیرالمؤمنین على علیه السلام در وصیت به امام حسن و امام حسین علیه السلام فرمودند: «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا(43)؛ دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.»
نتیجه این که اگر شرایط اجراى حکم قتال با مستکبران ملعون فراهم نیست، لازم است که شهادت طلبانه فریاد مرگ بر آمریکا را بلند و رسا فریاد زنیم و قدمى عقب نگذاریم، به امید روزى که جهانى بیدار و بى باک، دیو ظلم و ظلمت را از پاى درآورد. و دولت فرخنده یار فرا رسد. پس این شعار، چون اکنون در راستاى منافع ملى و حفظ حیثیت ملى و اعتقادى و انسانى ماست، بر آن تأکید مى کنیم؛ ولى لازم است بکوشیم مخالفت با استکبار آمریکا در حد شعار و سیاست باقى نماند، بلکه با تلاشهاى علمى، توفقیات اقتصادى و تقویت اعتقادى و فرهنگى و دیگر ابعاد، مبارزه اى همه جانبه صورت گیرد و از سطحى شدن پرهیز شود. همانطور که نباید از سایر ابعاد مبارزه و مقاومت و جهاد غافل شد، نباید از بعد سیاسى هم غافل گشت؛ زیرا کشورى مثل ژاپن، با توفیقات اقتصادى و تکنولوژیک، در زمینه هاى سیاسى، در بند استکبار آمریکاست.
پاورفی
1ـ محقق و نویسنده.
2ـ مرکز فرهنگى نور ولایت، روزها و رویدادها، انتشارات پیام مهدى(عج)، چاپ چهارم، 1379، ص393.
3ـ بورونو، نفت و سیاست ایالات متحده آمریکا در خاور نزدیک و میانه، ترجمه ماشاءالله ربیع زاده، انتشارات گوتنبرگ، تهران، چاپ اول، 1366، ص 220.
4ـ همان، صص 233ـ220.
5ـ والدن بیو و همکاران، پیروزى سیاه، ترجمه احمد سیف و کاظم فرهادى، انتشارات نقش جهان، تهران، چاپ اول، 1376، ص 140.
6ـ همان، ص 81ـ74.
7ـ دامپینگ (Dumping) به معنى قیمت شکنى، بازار شکنى، ارزان فروشى عمدى و ارزان فروشى مکارانه. فروش یک کالا در بازارهاى خارجى به قیمتى کمتر از هزینه نهایى آن را دامپینگ گویند.
8ـ همان، ص 130.
9ـ همان، ص 124.
10ـ همان، ص 81.
11ـ همان، ص 162.
12ـ جان کولمن، کمیته 300 کانون توطئه هاى جهانى، ترجمه یحیى شمس، انتشارات علم، تهران، چاپ چهارم، 1377.
13ـ تراست، اتحادیه واحدهایى است که داراى هدف متمرکز در تولید و فروش بوده و داراى رهبرى واحدى هستند.
14ـ کارتل، اتحادیه آزاد و اختیارى بین بنگاههایى که در یک رشته اقتصادى مشغول کار بوده و مواد یا کالاهایى مشابهى را تولید مى نمایند و به منظور پایان دادن به رقابت تشکیل مى شوند. در کارتل هر عضو استقلال خود را حفظ مى کند و باید از مقررات مشترک در بعضى از امور پیروى نماید و قصدشان انحصار بازار است دو نوع کارتل وجود دارد، ملى و بین المللى.
15ـ به نقل از: شهید سید مرتضى آوینى، توسعه و مبانى تمدن غرب، انتشارات ساقى، تهران، چاپ اول، 1376، ص 101.
16ـ والدن بیو و همکاران، پیشین، فصل 4 و 5.
17ـ همان، صص 107، 112ـ110.
18ـ آنتونى سمسون، بازار اسلحه، ترجمه فضل ا.. نیک آیین، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ اول، 1357، ص 208.
19ـ همان، ص 281.
20ـ شهید مرتضى آوینى، پیشین، ص 101.
21ـ محمدحسین رفیعى، آن سوى جهانى سازى، انتشارات صمدیه، چاپ اول، 1381، ص 22.
22ـ همان، ص 23.
23ـ گاردین، 3/2/1992.
24ـ گاردین، 5/2/1997.
25ـ محمدحسن رفیعى، پیشین، ص 59.
26ـ هانس پیتر و هارالدشومن، در دام جهانى شدن تهاجم به دمکراسى و رفاه، ترجمه حمیدرضا شهمیرزاد، مؤسسه فرهنگى دانش اندیشه معاصر، چاپ اول، 1381، ص 389.
27ـ ادوارد برمن، کنترل فرهنگ، ترجمه حمید الیاسى، نشر نى، تهران، چاپ سوم، 1373، فصل چهارم.
28ـ همان، فصل اول.
29ـ همان، فصل اول و چهارم.
30ـ همان، ص 17.
31ـ نوام چامسکى، 11 سپتامبر و حمله آمریکا به عراق، ترجمه بهروز جندقى، انتشارات عصر رسا، چاپ اول، 1381.
32ـ هانس پیتر مارتین و هارالد شومن، پیشین، ص 389.
33ـ فک جبان تاملیستون، جهانى شدن و فرهنگ، ترجمه: محسن آیتى، دفتر پژوهشهاى فرهنگى، چاپ اول، 1381، ص 117.
34ـ مدیریت مطالعات و برنامه ریزى دانشگاه امام حسین علیه السلام، جنگ روانى، انتشارات دانشگاه امام حسین، تهران، 1373، صص 8ـ7.
35ـ جان کولمن، پیشین، ص 46.
36ـ قصص / 4.
37ـ قصص / 42.
38ـ عبس / 3.
39ـ منافقون / 4.
40ـ احزاب / 61.
41ـ احزاب / 62.
42ـ توبه / 13.
43ـ ر.ک.: نهج البلاغه.
منبع: ماهنامه رواق اندیشه / 1383 / شماره 35 ۱۳۸۳/۰۰/۰۰
نویسنده : حمید رضا مظاهری سیف
نظر شما