موضوع : نمایه مطبوعات | همشهری

آموزش و پرورش تطبیقی آموزش و پرورش امریکا و مقابله بارقابتهای جهانی. . . فراز و فرود آموزش و پرورش در امریکا

سه شنبه 5 تیر ,1375 25 ژوئن ,1996 سال چهارم , شماره 1002

در امریکا, فقط 88 درصد از جوانان تا سن 25 سالگی , مدرک دیپلم
دبیرستانی یا معادل آن را کسب می کنند اغلب بررسیها حاکی از این است
که دانش آموزان امریکایی تکالیف کمی انجام می دهند و مواد درسی را جدی
تلقی نمی کننددانش آموزان امریکایی در سال 180 روز به مدرسه می روند,
درحالی که دانش آموزان ژاپنی 240 روز در مدرسه حاضر می شوند در
امریکا, هیچگونه کوشش متناسبی برای بهبودبخشیدن به آموزش و یا
شرایط کاری معلمان صورت نگرفته است تحقیقات به عمل آمده, ضعفهای عمده
دانش آموزان امریکایی را در مسایلی نظیر حل مسئله, ترکیب, تجزیه و
تحلیل, استنباط آماری و درک متون پیچیده نثر قلمداد می کند برخی
صاحب نظران می گویند سیستم آموزش عمومی در امریکا خوب عمل کرده است و
اکنون و در آینده چنین آموزشی, باید مسائل پیش بینی نشده ای را پاسخگو
باشد. آیا چنین سیستم آموزشی خواهد توانست از عهده رقابتهای جهانی
برآید
سیستم آموزشی امریکا معروف به K در اواسط قرن بیستم برای
ارائه آموزش به دانش آموزان به وجود آمد. این سیستم آموزشی تا همین
اواخر در مقایسه با دیگر کشورها, دارای بالاترین نرخ جذب و آموزش
دانش آموزان بوده است . اما از سال 1970 دیگر کشورهای صنعتی نظیر
انگلستان, استرالیا و ژاپن به گونه حیرت آوری نرخ و جذب و آموزش
دانش آموزان را بالابرده اند. در امریکا 88 درصد از جوانان تا سن 25
سالگی, مدرک دیپلم دبیرستانی یا معادل آن را کسب می کنند.
. آموزش پس از متوسطه: . در صحنه بین المللی سیستم آموزش پس از
متوسطه امریکا یکی از نقاطقوت آن به شمار می رود.
در سال ,1988 امریکا بالاترین درصد تولیدات ناخالص ملی خود را صرف
آموزش عالی دولتی و خصوصی کرد که این درصد بالاتر از هر کشور دیگری
در جهان است. علاوه براین, بودجه صرف شده برای آموزش عالی امریکا
به نسبت درصدی از کل بودجه آموزشی 39,4 درصد بوده است; این رقم را
می توان با رقم 20,8 درصد برای آلمان غربی و 21,4 درصد برای ژاپن
مقایسه کرد. درمقایسه با ژاپن , دانش آموزان امریکایی در سال 180 روز
به مدرسه می روند درحالی که دانش آموزان ژاپنی 240 روز در مدرسه حاضر
می شوند. اما این نکته را نباید ازنظر دور داشت که درصد 24 ساله های
فارغ التحصیل از کالج های چهارساله یا دانشگاهها در امریکا, بالاترین
درجهان است. دراین خصوص مزیت ویژه سیستم آموزشی امریکا درصد زنان
فارغ التحصیل از کالجها و دانشگاهها است . در امریکا 24 درصد از 24
ساله های زن از کالجها و دانشگاهها فارغ التحصیل می شوند اما در ژاپن
12,4 درصدو در آلمان غربی 10 درصد.
اغلب بررسیها حاکی از این است که دانش آموزان امریکایی تکالیف کمی
انجام می دهند و مواد درسی دبیرستانی راجدی تلقی نمی کنند. اما
دانش آموزان امریکایی در کالجها, برنامه درسی شان سنگین است. برای
اغلب دانش آموزان امریکایی سخت است که خودشان را با برنامه سنگین
تحصیلی در سال اول دانشگاه تطبیق دهند. اما بدین ترتیب ,عقب ماندگی
دوران تحصیلی متوسطه راجبران می کنند. سختی تجربه آموزشی پس از
متوسطه امریکا در تباین کامل با وضعیت ژاپن است. در ژاپن سالهای
تحصیلی دانشگاهی دوران راحتی بین دوران سخت تحصیلی متوسطه و بازار
کار تلقی می شود. دانشگاههای ژاپن برنامه درسی شان به اندازه
دانشگاههای امریکا سخت نیست, این امر به ویژه در مورد زنان دانشجو
صادق است که برنامه درسی شان بیشتر آنها را برای کارهای خانه داری
آماده می کند. بررسی وضعیت دانشجویان تربیت معلم امریکا و ژاپن در سال
1988 چنین نتیجه گیری می کند که: گرچه در آغاز دوره تحصیلی دانشگاهی
به نظر می رسد که دانشجویان امریکایی کمتر از دانشجویان ژاپنی در مورد
مسائل جهانی آگاهی داشته باشند, اما هنگام فارغ التحصیلی وضع
دانشجویان امریکایی بهتر است.
نقاط ضعف برنامه درسی
استانداردهای جاری ناحیه ای وایالتی, موفقیت تحصیلی دانش آموزان و
عملکرد معلمان فاقد توانایی بوده واطلاعات دسته بندی شده ای را در
مورد برون داده ها به دست نمی دهند. چنین اطلاعاتی برای مقایسه بین
ایالتها و نواحی ضروری است.
آزمونهای چندگزینه ای رایج, در راستای اندازه گیری مهارتهای پایه سطح
پایین ,جهت دهی شده اند که در آنها تنها یک پاسخصحیح است. علاوه بر
این ادارات آموزش و پرورش ناحیه ای, بیشتر تمایل به استفاده از
آزمونهای تجارتی دارند که این آزمونها درحد لازم و شایسته بر تجزیه و
تحلیل, استنتاج آماری, حل مسائل ریاضی, نوشتار توضیحی و خواندن متون
پیچیده تاکید ندارند.
از آنجا که آزمونهای چند گزینه ای استاندارد مورد استفاده معمول ,
سطحشان پایین بوده و آسان هستند, به والدین وعامه مردم
داستانهایی مبالغه آمیز و دروغین گفته می شود. این داستانهای دروغین
در مورد معلومات و موفقیتهای دانش آموزان امریکایی در حال حاضر در
مقایسه با دهه های قبل و یا دانش آموزان دیگر کشورهاست.
دانش آموزان چندان توجهی به آزمونهای خود نمی کنند. تنها شمار اندکی
ازکارفرمایان به مدارک تحصیلی دانش آموزان توجه می کنند.
علاوه براین, آزمونهای ایالتی ازنظر راهیابی به کالجها فاقد ارزشند.
مشکلات مدارس امریکا
درنظر نگرفتن طبقات پایین جامعه
امریکا به ویژه در ارائه مهارتهای سطح بالا برای حدود نیمی از
دانش آموزان که پس از دوره متوسطه ادامه تحصیل نمی دهند, دارای ضعف
است. بخشی از این عدم موفقیت, به دلیل عدم آمادگی افراد و عدم نسبی
حمایت از آنها در مقایسه با دیگر کشورهای جهان صنعتی است.
امروزه بیش از 20 درصد کودکان امریکا در فقر زندگی می کنند که این
رقم نسبت به سال 1969 به میزان 14 درصد افزایش نشان می دهد. درطول
گذشت سالها, شکاف بین درامد خانواده های فقیر و غنی عمیق تر شده است.
با کم شدن درامد واقعی طبقات پایین , خانواده های غنی 40 درصد از
توزیع درامدها را به خودشان اختصاص داده اند. نژاد, قوم گرایی, جنس و
ساختار خانوادگی در ارتباط تنگاتنگ با زندگی درفقرند. در سال 1992
نیمی از خانواده های بی سرپرست در فقر زندگی می کرده اند درحالی که تنها
وضعیت 11,4 درصد از خانواده های معمولی چنین بوده است .
باتوجه به این امر که بیشتر کودکان درخانواده های کم درامد زندگی
می کنند بررسی هانشان داده است که کودکان در این شرایطبه احتمال
زیاد در دوران طفولیت یااوایل دوران کودکی می میرند, از بیماریهای
شدید رنج می برند و یا ترک تحصیل می کنند. همچنین احتمال اینکه آنها
پس ازدوران متوسطه ادامه تحصیل دهند, کم است. امکان روبه کاهش
برخورداری از فرصتهای زندگی برای فقرا, شاید درارتباط با عدم دستیابی
به امکانات بهداشتی و تغذیه, کیفیت اغلب پایین تحصیل در مدارس واقع
در مناطق فقیر, تاثیرفقر بر روابط خانوادگی و یا دیگر عوامل مختلف
باشد.
. عدم توجه به ساختار خانوادگی: . از نظرسنتی اغلب موسساتی که
به ارائه خدمات به کودکان و جوانان می پردازند فرض ضمنی شان این است
که کودکان ازنظر بیولوژیکی ,پدرشان خارج از منزل کار می کند و
مادرشان خانه دار است. اکنون این خانواده های سنتی تنها یک سوم کل
خانواده ها را شامل می گردند. چهل و شش درصد از کودکان در خانه هایی
زندگی می کنند که در آن هم پدر و هم مادر خارج از خانه کار می کنند.
به علت افزایش میزان طلاقها و فرزندانی که در خانواده های بدون پدر
به دنیا می آیند, حدود 60 درصد از کل کودکان و جوانان دوره ای از
زندگی شان را در خانواده ای بدون پدر زندگی می کنند.
ادامه دارد

نظر شما