روسیه و حزب کمونیست جدید
چهارشنبه 6 تیر ,1375 26 ژوئن ,1996 سال چهارم , شماره 1003
زیوگانوف که چون بسیاری ا ز کمونیست های ارتدوکس دیگر از گورباچف و
حزب او قطع امید کرده بود, در 1990 به تاسیس حزب کمونیست جداگانه ای
در روسیه کمک کرد و به عضویت هیئت اجرائیه یاپولیت بوروی آن
درآمد.
اشاره: با نزدیک شدن دور دوم انتخابات ریاست جمهوری روسیه رقابت
سرسختانه زیوگانوف با یلتسین توجه جهانیان بیش از پیش معطوف به
روسیه ,گروههای سیاسی آنجا و بخصوص گنادی زیوگانوف و حزب
کمونیست جدید او شده است که به گمان برخی از ناظران, درصورت پیروزی
در انتخابات, احتمال دارد که درصدد پنبه کردن بسیاری از آنچه
یلتسین و دستیاران او در پنج سال گذشته رشته اند برآید و در مسیر
تجدید اتحاد شوروی و امپراتوری آن و درنتیجه, شروع جنگ سردی تازه و
به هم ریختن استراتژیهای کنونی دولتهای جهان گام گذارد. مقاله زیر,
با استفاده از منابع خبری موجود, ازجمله نشریات اکونومیست, تایم و
نیویورک ریویوآوبوکس, در آغاز تصویری از زندگی و گذشته زیوگانف, سپس
تحلیلی کوتاه از موقعیت و برنامه های حزب کمونیست جدید کنفدراسیون
روسیه و در آخر, تفسیری کوتاه در باب امکانات عملی و اجرایی برنامه
کمونیست ها درصورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری روسیه ارایه داده
است.
سرویس مقالات
نوشته: دکتر هرمز همایون پور
1 پس از شکست کودتای نیم بند برخی ازسران حزب و ارتش شوروی در اوت
,1991 وقتی گورباچف از دوره کوتاه مدت توقیف خود در خانه اش در کریمه
به مسکو بازگشت, فقط برای یک روز باز هم از جانب حزب سخن گفت. اما
چون نزدیکترین دستیارش, الکساندر یاکوولف, برایش روشن ساخت که تلاش
برای احیای حزب چیزی جزتعارف کردن چای به بدنی مرده بیش نیست ,
بلافاصله از دبیرکلی استعفا داد. کمیته مرکزی را منحل کرد و ظاهرا
بر بلشویسم و عصر آن مهر پایان نهاد. در همه جای جهان گفته شد که
عمر حزب کمونیست به آخر رسید. پرچم داس و چکش از فراز کاخ کرملین
فروکشیده شد و پرچم قرمز, سفید و آبی دوران کرنسکی به جای آن بر بام
کرملین به اهتزاز درآمد. چهره لنین هم از اسکناسهای روبل محو شد. در
آن حال, اما, بسیاری از سردمداران و متنفذان حزب کمونیست اتحاد
شوروی, که امیدشان دیگر از حزب و دولت بریده شده بود, با بهره گرفتن
از روابط و ارتباطهای خود, به کسوت مردان بازار و کسب و کار و
مشاوران فعالیتهای تولیدی و اقتصادی درآمدند و با سرعتی گاه
سرسام آور به جرگه ثروتمندان و میلیونرها پیوستند. مردانی چون بوریس
گیداسپوف, که در دهه هشتاد با حمایت سرسختانه ازاصول حزبی و
مخالفت با گورباچف برای خویش شهرتی دست و پا کرده بود. ناگهان برای
مدتی ناپدید شد و تا سال 1995 اساسا از او خبری نبود. ولی همو
ناگهان دوباره پدیدار شد, آن هم با هیئتی جدید. نویسنده نیویورک
ریویوآوبوکس می نویسد: یک روز بعدازظهر, در فرودگاه سنت پطرزبورگ
(لنینگراد سابق) بعداز سالها گیداسپوف را دیدم که از هواپیمایی که
از مسکو آمده بود پیاده می شد. به سویش رفتم و با معرفی خودم شروع به
صحبت کردیم. اما بعداز مدتی کوتاه چنین گفت: معذرت می خواهم. باید
بروم. جلسه ای در شهر دارم. می دانید که بیزنسمنی یعنی چه. بعد تلفن
موبایلش را درآورد و به سوی لیموزینی که منتظرش بود به راه افتاد.
لیموزینش از مدلهای جدید همان لیموزینی بود که به هنگام اقتدار حزبی
در اختیار داشت. تعجب کردم که این هزینه های سنگین را چه کسی می دهد.
ولی بعداز تحقیق متوجه شدم که گیداسپوف اکنون رئیس هیئت مدیره و
مدیرعامل شرکتی است به نام تکنوکم.
گیداسپوف مظهری است ازنومنکلاتورای دوران بلشویسم و مسیری که
بیشتر آنها با استفاده از امکانات خود به آن پا نهاده اند. بعداز
فروپاشی حزب, منافع مادی و نه ایمان و آرمان دست بالا یافت. با
درهم ریختن برنامه ریزی مرکزی و اقتدار مسکو, برای رئیسان محلی حزب
در مناطقی دورافتاده چون ولادی وستوک ممکن شد که از عوامل و
ارتباطهای خود بهره گیرند و به صورت رئیسان و بارون های مالی و
اقتصادی درآیند. متنفذان سابق حزبی به سرعت به کسب و کار در
زمینه هایی چون نفت, گاز, طلا, الماس, خدمات بانکی و بانکداری و خرید
و فروش املاک پرداختند و در شرایطی که اقتدار قانونی و حکومت مرکزی
تقریبا مفقود بود یک شبه ره صدساله پیمودند.
اما این راهی نبود که همه حزبی ها انتخاب کنند. برعکس, گروهی
کوچک از آنها که ازخیانت گورباچف و فروپاشی امپراتوری شکوهمند
شوروی در خشم و عذاب بودند, از اینکه به راه دیگران روند امتناع
کردند. در ,1992 یعنی کمتر از یک سال بعداز کودتا, آنها به دیوان
قانون اساسی عارض شدند تا منع فعالیتی را که یلتسین برای حزب
کمونیست مقرر داشته بود ازمیان بردارند; دولت یلتسین می گفت که حزب
کمونیست اتحاد شوروی غیرقانونی است. پس جماعتی از اعضای حزب سابق به
دیوان قانون اساسی رفتند تا ازجانب حزب و به دفاع از عملکرد آن سخن
گویند. یکی از آنها, دمیتری استپانوف, ادعا کرد که تعداد قربانیان
حوادث رانندگی به مراتب از قربانیان تصفیه های استالینی بیشتر بوده
است و اظهار داشت که حزب با استفاده ازروشهای مشابه کودتاگران اوت
به قدرت بازخواهد گشت. در آن زمان, که همه چیز بر وفق مراد یلتسین و
طرفداران او می چرخید, کسی سخنان استپانوف راخیلی جدی نگرفت. دادگاه
هم حکمش را در حضور فقط چند نفر به این ترتیب صادر کرد: اموال و
ساختمانهای حزب کمونیست اتحاد شوروی متعلق به دولت روسیه است و حزب
کمونیست (جدید روسیه) فقط می تواند در سطح محلی و منطقه ای فعالیت کند
(به عبارت دیگر, فعالیتش منحصربه فدراسیون روسیه باشد).
یکی از چند نفری که در دادگاه حضورداشتند و به نفع حزب شهادت
دادند, گنادی زیوگانوف نام داشت که از کارمندان میان مرتبه بخش
ایدئولوژی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود. زیوگانوف قول
داد که او و رفقایش بازخواهند گشت و آنگاه دوباره پرچم حزب برفراز
کرملین به پرواز درخواهدآمد. حال چهار سال از آن ماجرا می گذرد و از
قضای روزگار احتمال آن می رود که قول و پیمان زیوگانوف به تحقق
بپیوندد.
گنادی آندره یویچ زیوگانف در سال 1944 در دهکده ای کوچک
به نام میمرینو در دل روستاهای روسیه به دنیا آمد. خودش می گوید:
من هم مانند چرچیل هفت ماهه متولد شدم, در برج سرطان (خرچنگ.) اما
اگر نه ماهه به دنیا می آمدم, برج اسد(شیر) می شد. بنابراین, من خرچنگی
هستم متمایل به شیر. نزدیکترین شهر به روستای او اوریول نام داشت ,
موطن تورگنیف و عرصه نبردهای سنگین در جریان جنگ جهانی دوم. پدر و
مادر گنادی که هر دو معلم بودند, از جنگ جان سالم بدر بردند. مادرش
که سخت منظبط بود, معلم گنادی هم بود. می گویند پسرک جوان فقط یک بار
توانست او رامامان خطاب کند.
گنادی تصمیم گرفت معلم علوم وریاضی شود و به تحصیل در این رشته ها
پرداخت . در دهه ,1960 دوران خدمت وظیفه اش را در آلمان واورال
گذراند و مامور خدمت درنیروهای اطلاعاتی مرتبط باجنگ افزارهای
شیمیایی بود. در همان زمان بود که همانند بسیاری از سربازان
همقطارش به حزب کمونیست پیوست. بعداز مراجعت به اوریول, از او
خواستند که در سازمان جوانان (کامسامول) به صورت تمام وقت خدمت کند.
سپس, مثل بسیاری دیگر,مراتب ترقی را در سازمان جوانان و بعد در
شعبه منطقه ای حزب پیمود. آهنگ ترقیش کند واداری بود و معمولا
برجستگی خاصی از خود بروز نمی داد. درقیاس با ستارگان هم نسلش, مثلا
گورباچف , پیشرفت او ویژگی خاصی نداشت . عاقبت در 1983 به مسکو
فراخوانده شد تا به پستی نسبتا پایین در بخش تبلیغات حزب مشغول
شود. در 1989 به معاونت بخش ایدئولوژی منصوب گردید که سمتی نسبتا
با اهمیت بود.
در اواخر دهه 1980 که صاحب منصبان کمیته مرکزی اجازه یافتند که در
جلسات حزبی از سیاستهای گورباچف وخیانت او به آرمانهای بزرگ لنین
انتقاد کنند. نام زیوگانوف برای نخستین بار به گوش این و آن رسید.
او به گروهی پیوست که خواهان برکناری گورباچف, و بخصوص یاکوولف ,
بودند و در مقاله ای در سووتسکایا روسیا, یاکوولف را که در عهد جوانی
به مدت یک سال در دانشگاه کلمبیا درس خوانده بود, عامل نفوذی امریکا
خواند, کسی که امریکاییها آموزشش داده بودند تا در دستگاه حزب و
دولت ترقی کند و بعد اساس حکومت را متزلزل سازد, آن مقاله اکنون
سالهاست که مبنای نظری برخورد کمونیست ها با اصلاح طلبان و لیبرال های
روسی به شمار می رود.
زیوگانوف که چون بسیاری ازکمونیست های ارتدوکس دیگر ازگورباچف
و حزب او قطع امید کرده بود, در 1990 به تاسیس حزب کمونیست
جداگانه ای در روسیه کمک کرد و به عضویت هیئت اجرائیه یاپولیت
بوروی آن درآمد. در این حزب جدید, او در نزدیک کردن لنینیست های
سنتی, ملیون, سلطنت طلبان, و حتی نئوفاشیست ها نقشی مهم ایفا کرد. از
آنجا که ایدئولوژی خالص مارکسیسم لنینیسم حتی نزد متعصبان حزبی نیز
بی اعتبار یا کم اعتبار شده بود. زیوگانوف کوشید تا به جای شعار
دیکتاتوری پرولتاریا, با توجه به احساسات ناسیونالیستی که در
شرایط خلاء ایدئولوژیکی سربرآورده بود, شعاری چون بزرگ باد دولت
روسیه را جا بیندازد.
2 یکی از مهارتهای زیوگانوف , توانایی او در نزدیک کردن و جوش
دادن جناحها و گروههای گوناگون داخل و خارج حزب است. برهمین اساس, و
به منظور جلب ناسیونالیست ها, او بخصوص از 1991 به بعد کفه مباحث
ایدئولوژیکی خود را از سوسیالیسم و بلشویسم به ناسیونالیسم و
دمکراسی معطوف کرده است. وقتی گورباچف و یلتسین در کار تجدیدسازمان
اتحاد شوروی بودند, زیوگانوف به اتفاق عده ای از سران محافظه کار
کشوری و لشکری اعلامیه ای خطاب به همه وطن پرستان انتشار داد. در 23
ژوئیه ,1996 سووتسکایا روسیا اعلامیه را منتشر ساخت: سرزمین مادری
ما, این کشور, این مملکت بزرگ که تاریخ, طبیعت, و اعقابمان حفاظت از
آن را به ما سپرده اند در حال مرگ است و دارد به حفره تاریک تجزیه و
پوچی فرو می افتد.. . برادران, بر ما چه می گذرد .. . خانه ما در حال
سوختن است. . . چگونه است که اجازه می دهیم کسانی که اصلا عشقی به کشور
خودشان ندارند بر اریکه قدرت صعود کنند, کسانی که در برابر حامیان
خارجی خود کرنش می کنند و اندرزها و سفارشهای بیگانگان را به جان
می خرند
دراین اعلامیه که کلامی بامردم عنوان داشت, از ارتشیان خواسته
می شد که دست اتحاد بهم دهند و آنچه را گورباچف ویلتسین درصدد
اجرایند بر هم زنند. در واقع, اعلامیه را درهمان زمان برخی از ناظران
نشانه کودتایی در شرف وقوع توصیف کردند; سه هفته نگذشته بود که
تانکهای ارتش به حرکت درآمدند.
سه تن از امضاکنندگان اعلامیه مستقیما در کودتا دست داشتند.
زیوگانوف در بین کودتاکنندگان نبود; در واقع, آنها سمتهایی به مراتب
بالاتر از او داشتند.
وقتی کودتا شکست خورد,یلتسین گمان می برد که حزب کمونیست را برای
همیشه برانداخته است. به همین دلیل, در خطابه ای در کنگره امریکا
رسما پایان کمونیسم را اعلام کرد. در عین حال, یلتسین و دستیارانش
ضرورتی برای استقرار یک ایدئولوژی جانشین نمی دیدند, و احتمالا همین
امر بود که در شرایط جامعه روسیه ابتدا به ناسیونالیسم و شووینیسم
میدان داد و سپس راه بازگشت کمونیست ها را هموار ساخت. یلتسین و
طرفدارانش با عباراتی کلی از دمکراسی و اقتصاد بازار و, به عبارت
دیگر, از روسیه ای صحبت می کردند که کم و بیش شبیه امریکا, اروپای
غربی, و ژاپن باشد. به گفته آنها, روسیه نه فقط مارکسیسم لنینسم
قرن بیستم که مفهوم پان اسلاویستی قرن نوزدهم را نیز که برای
روسیه نقشی خاص در جهان قائل بود به کنار افکنده است. و از قضا
همین مفاهیم است که در انتخابات گذشته و آینده با حاکمان کنونی به
معارضه برخاسته است.
نظر شما