زنان و دختران چرا به افسردگی می رسند؟
روزنامه ایران، شماره ۱۷۷۲ سال هفتم شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۰ Sat, Apr 7, 2001
بررسی علل و عوامل افزایش افسردگی زنان در گفت وگو با خانم دکتر فردوسی پور
* وقتی اجتماع و خانواده، زنان و دختران را تنها می گذارد؟ آنان افسردگی را می آموزند
آمارها می گویند میزان افسردگی در زنان و دختران افزایش یافته است البته بازگفتن علل این افزایش در شرح وظایف آمار و ارقام نیامده است، اما کارشناسان خبره این علل را برمی شمارند. مشکلات اقتصادی و شکافهای عظیم طبقاتی، افزایش آگاهی های زنان و نتیجتاً افزایش مطالبات سیاسی و اجتماعی آنان از یک سو و عدم دریافت پاسخ مناسب، این مطالبات از سوی دیگر، سهیم شدن زنان در مناسبات اقتصادی جامعه و برخورد با تنش ها و نوسانات معمول آن و … اینها و علل و عوامل بسیار دیگر ناشی از پیچیده شدن روزافزون روابط اجتماعی وحضور گسترده زنان در این روابط، در افزایش افسردگی زنان دخیلند.
خانم سیما فردوسی پور روانشناس بالینی در این مورد نظرات جالب توجهی دارد که در این گفت وگو می خوانید:
• افسردگی چیست و به چه صورت در زنان و دختران نمود پیدا می کند؟
• • افسردگی یک اختلال عاطفی است که در بعد عواطف فرد اختلال ایجاد می کند. افسردگی می تواند هم دلایل بیرونی و محیطی و هم علل ژنی و درونی داشته باشد. به لحاظ ژنی هورمونها تغییراتی در بدن ایجاد می کند. از آنجا که زنان به سبب طبیعت شان بیشتر از مردان در معرض تغییرات هورمونی هستند، طبیعتاً بیشتر از آنها دچار افسردگی می شوند. دوران بلوغ، ازدواج، بارداری، شیردهی و حتی سقط جنین شرایطی ایجاد می کند که زن را در معرض بیماری افسردگی قرارمی دهد. نمودهای جسمانی این افسردگی عبارتند از: کمردرد، سردرد، سرگیجه، تغییر در میزان خواب و اشتها و نمودهای روانی آن نیز لذت نبردن از فعالیتهای روزمره زندگی، خلق تحریک پذیر، میل به خودکشی و مرگ (در حد اندیشیدن) هستند. اما در بسیاری از موارد افسردگی زنان کاملاً زاییده محیط بیرونی شان است. زمانی که زن احساس کند در زندگی به بن بست رسیده است و توان و امکان تغییر این شرایط و همچنین راه حلی برای آن ندارد، چاره یی جز افسردگی برای او باقی نمی ماند. زنان، خواه خانه دار و خواه شاغل، در سمتهای مختلف استاد، مدیر، مادر، همسر و… ایفای نقش می کنند اما جامعه و بویژه خانواده زنان را تنها گذاشته اند. همه این طور فکر می کنند که تربیت فرزندان تنها در گرو دستان توانمند مادران است و پدران عملاً نقشی ندارند و این زن است که در همه مسؤولیت ها به تنهایی بار دشوار فرزند پروری را بردوش دارد. حالا که ما او را اینچنین در بحرانهای خانوادگی، مشکلات اقتصادی، فرزندپروری و مسائلی که نیاز به حضور زن و مرد در کنار یکدیگر است تنها می گذاریم و عملاً جای مردان و اعضای دیگر خانواده در این میان خالی است، زنان یاد می گیرند افسرده باشند.
• تأثیراتی که افسردگی دختران جوان و زنان می تواند در بعد خانواده و اجتماع داشته باشد چیست؟
• • یک زن افسرده نمی تواند در فعالیتهای زندگی بخوبی عمل کند و با فرزندان و همسر خود ارتباط مناسب داشته باشد. فرزندان تحت تأثیر این حالات روحی مادر تفکر منفی پیدا خواهند کرد و نظام فکری آنها مبتنی بر بدبینی رشد می یابد و بر فعالیتهای مدرسه یی، در رفتار و بازی با همسالان و … تأثیر منفی برجای خواهد گذاشت. ضمن آنکه منشأ بسیاری از اختلافات خانوادگی و جدایی ها به افسردگی زنان و دختران برمی گردد. افسردگی ابعاد بسیار گسترده یی دارد و در طرز تفکر افراد به جهات مختلف اثر می گذارد. ممکن است بسیاری از رفتارها از فرد سر بزند اما احساس نکنیم که ناشی از افسردگی است. چه بسیار دختران افسرده که از خانه و مدرسه فرار می کنند و یا دست بر اعمال خلاف اجتماع، خشونت، قتل و خودکشی می زنند. مادر سبب شناسی بسیاری از مسائل به افسردگی برمی خوریم.
• نقش چه افراد و چه مسائلی در خانواده و اجتماع می تواند زمینه ساز افسردگی زنان باشد؟
• • پدر، همسر و بطورکلی افرادی که نقش جنس مخالف را در زندگی افراد دارند در ایجاد افسردگی مؤثرند.
ازدواجها و زندگی های تحمیلی و ظلم به زنان در محیط خانواده زنان را افسرده خواهد کرد. ناهماهنگی بین ارزشهای اجتماعی و ارزشهای حرفه یی زنان شاغل می تواند عامل دیگری در تشدید افسردگی آنها باشد. درصد بالایی از مشاغل جامعه را زنان عهده دار هستند. برای اینکه بیشترین بهره وری را از این نیروی عظیم کار در جامعه داشته باشیم باید بین این ارزشها هماهنگی ایجاد شود. اگر استادی شغل مقدسی است باید به همان اندازه به نقش زن شاغل در این حرفه اعتبار دهیم.
در اجتماع بسیاری از مردان هستند که حالت زن ستیزی دارند و زن را به عنوان شهروند درجه دوم به حساب می آورند. این موضوع به نوع تربیت مردان در دوران کودکی (پسرسالاری) و نقص فرزند پروری خانواده برمی گردد بسیاری از مردان هستند که نمی توانند با زنان خوب حرف بزنند یا در مشکلات به جای ایستادگی حالت قهر و پرخاش به خود می گیرند و حتی در بعد اجتماعی بسیاری از مشاغل برعهده زنان گذاشته نمی شود که این خود نوعی زن ستیزی است.
به دلیل همین شرایط که در اجتماع ایجاد می کنیم و بطورکلی وقتی از لحاظ اجتماعی عاطفی و مدنی با زنان برخورد درستی نمی شود، در چنین شرایطی زمینه افسردگی برای زنان فراهم می شود.
• فکر می کنید دلیل اینگونه برخوردها با زنان و دختران بجز نقص تربیتی به چه چیز برمی گردد؟
• • ندانستن روانشناسی زن، عدم شناخت نیازها، احساسات و موجودیت او عامل مهمی در بروز برخوردهای ناصحیح اجتماعی نسبت به جنس زن است. ما نباید فقط به تشابهات فکر کنیم باید تفاوتهای زن و مرد را در ابعاد درونی، سرشتی و روانشناسی شناخت درک این تفاوت ها، برخورد سازنده با این فطرت و شرایط جسمانی و روحی را فراهم می کند.
• سهم اجتماع بویژه نگاه جنسیتی آن به زن در ایجاد و گسترش افسردگی تا چه میزان است؟
• • اگر آمارها بیانگر افزایش افسردگی در میان زنان و دختران کشورمان است باید به عوامل روانی و اجتماعی بیشتر توجه کنیم. آیا به اندازه کافی در عرصه اجتماعی به زنان ارزش و بها داده ایم؟ آیا از لحاظ تفریح و ورزش و فراهم آوردن وسایل انبساط خاطر به آنها توجه شده است؟ آیا نگرش جامعه نسبت به زن تغییر کرده است. اگر پاسخ مثبت است آیا زنان این تغییر را احساس می کنند. آیا جامعه به شناخت توانمندیهای زن رسیده است؟ تنها یک روز را در تقویم به نام روز زن ثبت کردن کافی نیست. ببینیم در اجتماع آنجا که زن به لحاظ حقوق اجتماعی و معنوی مورد ظلم قرارمی گیرد کدام مرجع بجزدادگاه و شکایت به او پناه خواهد داد؟
عدم شناخت نیازهای زن، سختگیری و محدودیتهای افراطی جز افسردگی و منزوی کردن بیشتر زنان نتایج دیگری ندارد. توجه به استفاده از رنگهای شاد در پوشش زنان در شادابی آنها مؤثر خواهد بود اما تا زمانی که یک زن از درون شاد نباشد و از زن بودنش وحقوق فردی و اجتماعی خویش رضایت نداشته باشد رنگ سفید هم چاره ساز نیست. باید کمتر لبه انتقاد و حمله را متوجه زنان کنیم. در رسانه های گروهی به جای نقش زن منفعل گریان، نمایشگر زنان موفق باشیم و به تمام ابعاد وجودی این موجود توجه کنیم.
• فکر می کنید چه راهکارهایی می تواند در خانواده و اجتماع در نظر گرفته شود تا افسردگی زنان و دختران کاهش یابد؟
• • تغییر تفکرمردان نسبت به زنان با آموزش آنها درارتباط با شناخت موجودیت یک زن، تجدیدنظر در روشهای فرزندپروری، شناخت نیازهای زن در عرصه اجتماع و ارزشگذاری مقام زن به وسیله وارد کردن او در جامعه دادن مسؤولیت بیشتربه مردان در خانواده، ضمن آنکه ما می توانیم با کاهش ساعات کار زنان شاغل بدون تغییر در دستمزد یا بازنشستگی زودهنگام با حقوق کامل و مزایا اجبار به استفاده از امکانات ورزشی و تفریحی ادارات و سازمانها و وجود مشاوران متمرکز در ادارات و تخصیص بودجه ویژه زنان توسط دولت در این زمینه قدم برداریم چرا که خانواده متعلق به اجتماع است افسردگی زنان هم در اجتماع و هم در بعد خانواده در کنش وری عملکرد و بازدهی زنان و به تبع آن دیگر افراد جامعه تأثیرگذار است اگر جامعه یی دارای افراد افسرده باشد جامعه سالمی نیست و در درازمدت دچار عقب ماندگی در مرحله تولید، صنعت و فن آوری خواهد شد.
نظر شما