موضوع : نمایه مطبوعات | پگاه حوزه

پیش نیازهایی برای ترسیم چهره قرن


نویسنده : فرید مفیدی

زمینه های تاریخی و استراتژیکی حمله عراق به ایران و 8 سال جنگ تحمیلی
جنگ عراق علیه ایران، اولین جنگی نبود که در قرن بیستم - قرن جنگ های خانمان سوز و بنیان برانداز - اتفاق می افتاد; اما می توان گفت که یکی از مهم ترین رویدادهای این قرن پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران به شمار آمده و تحلیل های بسیاری را در پی آفریده است .

یک جنگ تمام عیار با دو روی متفاوت که یک روی آن ساده انگارانه و روی دیگر آن بسیار خارق العاده می نمود .

در اوایل قرن، لنین پیش بینی کرده بود که چهره این قرن را جنگ ها و انقلاب ها ترسیم خواهند کرد . اما تا زمانی که شعله های این جنگ افروختن گرفت، هیچ کس از چهره واقعی این چهره نگار قرن نشانی و ذهنیتی نداشت .

آنچه از پس این نقاب آشکار شد، ویژگی های منحصر به فرد اراده ای جنگ طلب و متخاصم بود که اصرار داشت ظهور خود را با چهره جنگی دیگر که حدودا 7 قرن پیش رخ داده بود، توجیه کند; لیکن در این رهگذر تنها توانست نامی از آن رویداد تاریخی وام گیرد و در ابعاد دیگر نتوانست به این شبیه سازی ادامه دهد . و آنچه این روند را وارونه و دگرگون ساخت، تولد اراده ای دیگر در نقطه مقابل آن با روحیه دفاع مؤمنانه از تمامیت زمین و آیین بود . با این حال هنوز نمی توان قضاوت کرد که این استراتژی ها و تاکتیک های نظامی بودند که چهره این جنگ را ترسیم می کردند، یا واکنش های غیر قابل پیش بینی در دفاع از آنچه هجمه خود را تقویت می کرد . از همین رو تاریخ نگاری این جنگ نیز دو بعدی است: بعدی از آن به اتکای متدهای سیستماتیک و روش های تحلیلی، و بعد دیگر آن بدون دخالت نظم ها و آرایه های سیستماتیک و فارغ از تحلیل ها، شکل می گیرد .

در واقع بخشی از نگاه ها معطوف به محاسبات و معادلات از پیش تعیین شده ای است که چهره این رویداد را تعیین و ترسیم می نماید، و بخشی دیگر معطوف به محاسبات و معادلات به هم ریخته و غیر قابل پیش بینی است .

شاید گذشت زمان و تکمیل شدن بسیاری از حلقه های این چرخه تاریخی، ناظر را از اتکای صرف به تحلیل ها تقریبا بی نیاز کرده باشد . به این ترتیب امکان واقعه نگری تاریخی و احتمال راهیابی به واقعیت های مکتوم، تقویت شده، و در نتیجه آن را به مثابه راهی مطمئن فراروی مخاطب قرار می دهد .

بنابراین در بررسی جنگ 8 ساله عراق علیه ایران با اتکا به این شیوه و اسلوب، می توان زمان را قدری به عقب تر برگرداند و زمینه ها و پیش نیازهای تاریخی این رویداد را بررسی کرد . این زمینه ها و پیش نیازها معمولا در چند دسته مهم قابل طبقه بندی است . 1 . تمهیدات و زمینه سازی سیاسی - تبلیغاتی;

2 . پاکسازی قومی و غربال گری جمعیتی;

3 . اختلاط قومی و تغییر ترکیب جمعیتی;

4 . نخبه زدایی سیاسی - مذهبی;

5 . تعطیل و تغییر کارکرد مراکز مذهبی;

6 . خریدهای نظامی و تسلیحاتی .

هفت ماه بیش تر به سقوط رژیم سلطنتی و وقوع انقلاب اسلامی در ایران - که بسیاری از تحلیل گران آن را مهم ترین رویداد قرن پیش قلمداد می کنند - نمانده است . مردی از چهره های با نفوذ حزب بعث و در واقع مرد شماره دو این حزب آماده می شود که میوه کودتاها و مهره چینی های خود را برای رسیدن به قدرت در عراق بچیند .

احمد حسن البکر استعفا می دهد و صدام حسین بر اریکه قدرت تکیه می زند . مردی با رؤیاهای بلند و پریشان . اما هنوز کسی نمی داند که او چه در سر دارد . با این حال نگاهی به برخی وقایع و اتفاقاتی که ماه ها پیش از آغاز جنگ از سوی شخص صدام، طرح و هدایت می شد، می تواند نشانگر آن باشد که از پیش سناریویی تراژیک در ذهن این ماجراجوی خیال پرداز، در حال تکوین بوده است .

در واقع این وقایع و اتفاقات بیانگر پیش نیازهایی است که می بایست تدارک شود تا زمان اعلان جنگ فرا رسد .

1 . تمهیدات و زمینه سازی سیاسی - تبلیغاتی
رژیم بعثی عراق، برخلاف عادت گذشته و همیشگی و همزمان با به قدرت رسیدن صدام حسین، سیاست دیدارهای رسمی - که غالبا در سطح بالایی قرار داشتند - از اهالی دهکده ها، روستاها و شهرهای عراق را آغاز کرد و در چندین مورد نیز طی این دیدارهای رسمی، رییس بعثی عراق به ایران و نیز عراقی هایی که به تعبیر او مفتون و مجذوب انقلاب اسلامی این کشور شده بودند، هشدارهای غیر آشکار داد . او در 17 اکتبر 1979، حدودا یک سال پیش از جنگ، طی نطقی در شهر نجف، به اخراج هایی که 6 ماه بعد از آن آغاز شد، اشاره کرد . این اخراج ها در راستای سیاست پاکسازی قومی - جمعیتی بود .

9 ماه بعد در ژوئیه 1979 کشف تی . ان . تی و مواد منفجره از یک مدرسه عراقی در خرمشهر، منجر به اخراج کنسول عراق از این شهر شد و این موقعیت را در اختیار ایران قرار داد تا در کنسولگری عراق به مدارک و اسناد بسیاری - که هیچ گونه تردیدی در نقش عمده رژیم عراق در برقراری بی ثباتی در خوزستان باقی نمی گذاشت - دست یابند .

همزمان تعدادی تروریست در حالی که موفق به عبور از مرز عراق و ایران شده بودند، دستگیر شدند و اسلحه آنان، چند روز پس از این ماجرا در مرکز فرهنگی اهواز به نمایش گذاشته شد .

یک ماه قبل از آن عراق طی یادداشتی (به تاریخ 27 ژوئن 1979) رسما از ایران خواسته بود که موضع خود را در مقابل موافقت نامه 1975 روشن سازدکه این یادداشت ظاهرا بدون پاسخ ماند .

در واقع در این مقطع دولت عراق اظهارات غیر رسمی یک کارمند وزارت کشور ایران را جدی تلقی کرده، از آن نیت لغو قرارداد الجزایر را استنتاج کرده بود که البته ایران بلافاصله، با ارسال تلگرافی (به تاریخ 24 ژوئن 1979) به سفارت متبوع خود در بغداد، واکنش نشان داد، مبنی بر این که تنها باید اظهارات وزارت امور خارجه را در نظر قرار گرفت و اجرای مواد موافقت نامه الجزایر همچنان ادامه یابد و هیچ گونه گریزی از آن مجاز نخواهد بود . تلگرام دیگری، دو روز پس از آن، مخابره و مجددا تاکید شد که اظهارات کارمند جزء وزارت کشور را که علنا هیچ گونه رابطه ای با وزارت امور خارجه نداشته است، رد می کند . این تلاش ها در حاشیه کنفرانس غیر متعهدها در هاوانا نیز ادامه پیدا کرد تا هرگونه سوء تفاهم را از اذهان عراقی ها بزداید و اتفاقا در آن زمان هیچ گونه تفاهمی در مورد ایفای مفاد معاهده الجزایر به وجود نیامد .

درتاریخ 8 فوریه 1980 صدام حسین منشور پان عرب را به منظور حاکمیت و امنیت ملی اعراب اعلام کرد که در یکی از اصول هشتگانه آن این گونه آمده بود:

«کلیه کشورهای عرب موظفند که به هنگام تجاوز و تهاجم از سوی یک کشور بیگانه، به حاکمیت منطقه ای هر کشور عرب و یا حتی به هنگام جنگ با یکدیگر همبستگی داشته باشند . در چنین مواردی کشورهای مذکور به منظور شکست کشور بیگانه، مهاجم، به کمک کلیه امکانات و تکنیک های ممکن و در دسترس، به ویژه عملیات نظامی، پاسخی مشترک خواهند داد .»

این اصل می توانست به وجودخطری در کمین عراق تعبیر شود; اما این خطر چه بود و از کدام سو می توانست متوجه بغداد شود؟

به هر صورت نه اصول منشور به وضوح به این سؤال پاسخ می گفت و نه از نطق صدام حسین در همین تاریخ که به خطر وزش بادهای زرد و سیاه اشاره کرد، چنین پاسخی استنباط می شود .

دو ماه پس از آن (2 آوریل 1980) صدام در یک گردهمایی در دانشگاه مستنصریه حضور یافت و یک بار دیگر رسما منشور پان عرب را اعلام کرد و در نطق خود چنین گفت:

«من سه بار سوگند یاد می کنم که خون پاک ریخته شده در این مکان، هرگز فراموش نخواهد شد . . . این حمله خیانتکارانه کار بزدلانی است که قصد انتقام جویی از جریان قادسیه را دارند!»

اما این خون پاک ریخته شده، مربوط به چه فرد یا افرادی بود که صدام را به خونخواهی واداشت؟

این خونخواهی رسمی رییس جمهوری عراق در مقابل سوء قصدی بود که یک روز قبل از آن (اول آوریل 1980) به هنگام دیدار طارق عزیز، معاون نخست وزیر، از این دانشگاه از سوی یک دانشجو به وسیله پرتاب نارنجک انجام پذیرفت .

این سوء قصد که حاصلی جز جراحت سطحی طارق عزیز در برنداشت، یک نتیجه مهم در نظر صدام بوجود آورد که وی سرچشمه سوء قصد دانشگاه مستنصریه را ایران بداند که در صدد انتقام جویی جنگ قادسیه (633م) برآمده است و همین ذهنیت که در مخیله او لانه کرد و بارور شد، بعدها باعث شد که به مناسبت های مختلف از جنگ قادسیه سخن به میان آورد و خود را در جنگ با ایران، سردار قادسیه معرفی کند . اما مطبوعات و رسانه های غربی نام و هویت ضارب طارق عزیز را فاش کردند که افشای هویت وی جایی برای ابهام مورد نظر، صدام باقی نمی گذاشت .

در حالی که ادعا می شد که فرد پرتاب کننده نارنجک یک جوان ایرانی بوده است، نشریاتی چون لوموند (3 آوریل 1980) و ژون آفریک (16 آوریل 1980) نوشتند که دانشجوی مهاجم، عراقی و سمیه نورعلی نام داشته که بلافاصله توسط نیروهای امنیتی عراق از پای در آمده است .

بنابراین می توان گفت که این حمله در انتقام از جنگ قادسیه نبوده، بلکه یک حرکت درون خیز انقلابی در واکنش به ترورهای بی شماری بود که در داخل عراق از سوی رژیم آن صورت می گرفت . بنا بر گزارش سازمان عفو بین المللی در آن زمان، فقط در طی یک ماه (مارس 1980) بیش از هزار تن در عراق اعدام شدند . البته عراقی ها این انتقام را با انتقام دیگری از سوی خود پاسخ گفتند و در تاریخ 5 آوریل، یعنی 4 روز پس از واقعه دانشگاه مستنصریه، مرحوم شهید محمد باقر صدر را به همراه خواهرش بنت الهدی ربوده و چهار روز بعد نیز (8 آوریل) آن ها را به قتل رساندند .

اما شاید همین ذهنیت و توهم صدام در واقعه دانشگاه مستنصریه بود که اشغال سفارت ایران را در لندن، در همین ماه (آوریل) رقم زد .

این اقدام، توسط یک کماندوی جبهه آزادی عربستان به هدایت ورهبری عراق انجام پذیرفت . البته این ذهنیت برای صدام پایانی نداشت و در واقع هنوز آغاز شده بود و درحال بازسازی خود در ذهن خیال پرداز او بود; به طوری که در مراحل تکوین هنوز به بروز بهانه هایی چون «اشغال جزایر سه گانه ابوموسی و تنب های کوچک و بزرگ توسط ایران » انجامید .

رژیم عراق در سوم آوریل 1980 به ایران اخطار کرد که باید «بلافاصله قوای نظامی اشغال گر خویش را از سه جزیره عرب نشین خلیج - که نیروهای شاه در 30 نوامبر 1971 و پس از خروج انگلیسی ها از خلیج فارس، اشغال کرده بودند - خارج کند .»

افکار عمومی با این اخطار عراق در مقابل این سؤال قرار گرفت که صدام حسین به چه استنادی در مورد جزایری که به عمق پنجاه کیلومتر و با فاصله 600 کیلومتری از عراق قرار دارند و هیچ گونه مجاورتی با عراق ندارند، طرح ادعا می کند؟ حتی به راحتی می توان به یاد آورد که صدام حدودا ده سال قبل، هنگام استقلال جزایر در سال 1971 گفته بود که «ما فلسطین دومی در خلیج نمی خواهیم!» البته طارق عزیز بعدها در 25 سپتامبر 1980 وقتی عرصه را بر جنگ تنگ دید، این گونه اظهار نظر کرد که: «با وجودی که عراق همیشه به حکمروایی ایران به سه جزیره تنگه هرمز معترض بوده است، ادعای مالکیت آن ها را ندارد . . .»

اما صدام حسین نمی توانست از این ادعا صرف نظر کند و لذا پس از سه روز، طی اظهارات متضادی از ایران خواست که حق قانونی عراق (!) را از لحاظ حقوقی و در عمل بپذیرد و به اشغال غیرقانونی (!) جزایر تنگه هرمز خاتمه داده، نیروهای نظامی خویش را بی قید و شرط از این جزایر خارج سازد .

تکوین ذهنیت انتقام جویی از قادسیه در افکار صدام حسین سر منشا اقداماتی با نام و یاد قادسیه شد . به طور مثال در ژوئیه 1980 (دو ماه قبل از جنگ) نخستین ضلع مجتمع ساختمانی چشم انداز قادسیه افتتاح شد که به تقلید از مجتمع ساختمانی بروکسل که یادآور جنگ واترلو بود، ساخته شده بود .

در تابستان همان سال فیلمی با بودجه سنگین 5/7 میلیون دلار، پیرامون فتح قادسیه ساخته و به نمایش درآمد که به شکست در فستیوال فیلم های عربی انجامید . هم چنین صدام حسین سازماندهی یک اردوگاه تمرینات نظامی را در منطقه رشیدیه، به نام اردوگاه قادسیه، در اواسط ماه اوت 1980، یعنی یک ماه پیش از آغاز جنگ با ایران، در دستور کار خود قرارداد . و نهایتا در آخرین نطق خود که در تاریخ 23 اوت 1980 (یک ماه قبل از جنگ) در منطقه دربندی خان سلیمانیه ایراد کرد، چنین گفت:

«هر کس که اقدام به پرتاب سنگی به سوی مرزهای ما کند، با بمب به درخانه اش خواهیم کوفت .»

این در حقیقت یک وعده انتقام جویانه بود که به فاصله یک ماه جامه عمل به خود پوشید . صدام حسین در این انتقام جویی خود چنان امید به موفقیت بسته بود که روزها پیش از اعزام نیروها و تجهیزاتش به سوی مرزها و روستاهای ایران، صدها خبرنگار خارجی را به وسیله سفارتخانه هایش دعوت کرده بود که فتوحات جنگی اش را گزارش کنند، اما با دگرگونی اوضاع و شرایط جنگ در همان روزهای آغازین جنگ، زمزمه های شکست در بین مسافران هتل الرشید بغداد که وقایع جنگ را دنبال و به جهان مخابره می کردند، شیوع یافت و در نهایت صدام مجبور شد که تا 10 اکتبر 1980 اکثر آن ها را اخراج کند .

2 . پاکسازی قومی و غربال گری جمعیتی
یکی دیگر از پیش نیازها که به منظور کنترل اوضاع داخلی و ایجاد فشار بر دشمن فرضی از سوی رژیم بغداد انجام گرفت، پاکسازی قومی و جمعیتی بود که البته مسبوق به سابقه هم بود .

اخراج هزاران تن از اتباع عراق که از ماه آوریل 1980 آغاز شد، ادامه و تکمیل روندی بود که از اوایل سال های دهه 70 آغاز شده بود که طی آن هزاران شهروند عراقی حکم خروج اضطراری از کشور را به دلیل اصلیت ایرانی خویش، دریافت کردند . در آن زمان کردهای شمال عراق که علیه رژیم کشورشان به مبارزه برخاسته بودند، از کمک های مالی و مادی شاه بهره می بردند و ارتش عراق 60 هزار سرباز خود را بدین ترتیب از دست داده بود . این رخداد دولت عراق را مصمم ساخت تا به منظور وادار ساختن شاه به تغییر موضع خویش، 60 هزار عراقی را اخراج کند . اخراج های جدید نیز غیر موجه تر و بیرحمانه تر از سال 1971 بود; به طوری که روزانه 2000 تن ایرانی الاصل بی آن که اجازه برداشتن لوازم شخصی و یا پول خود را داشته باشند، بدون وسیله و با پای پیاده از عراق رانده شدند .

این افراد در حقیقت ایرانی الاصل نبودند، بلکه بازماندگان کسانی بودند که در دهه 1920 در مقابل مداخله انگلیسی ها اعتراض کردند و حالا دیگر به شهروند درجه 2 تبدیل شده بودند . بعدها این روند شدت گرفت و حتی در سال 1981 هر مرد که زن ایرانی داشت، در قبال طلاق زنش 2500 دینار و اگر نظامی بود 4 هزار دینار پاداش می گرفت .

به این ترتیب موج بی پناهی زنان مطلقه و کودکان آواره و بی سرپرست، مناطق عراق را در برگرفت و این به معنای تدارک آرام و بی دردسر جنگ بود .

باید افزود که این دلیل صدام برای اخراج عراقی ها بیش تر از آن جهت غیر موجه بود که اساسا متناقض بود . به طور مثال مرحوم سید محمد باقر صدر را ایرانی می دانست; در حالی که وی سید و از سلاله جدش پیامبر اسلام (ص) بود که عرب بود . در مقابل میشل عفلق که جدش یونانی است، عراقی قلمداد می شود یا رژیم عراق که مذهبش سنی حنفی است، عراقی معرفی می شود، در حالی که امام ابی حنیفه اصالتا ایرانی است و یا ارامنه ای که براثر سیاست ایرانی سازی رضاشاه به عراق پناهنده شده بودند، عراقی قلمداد می شدند .

3 . اختلاط قومی و تغییر ترکیب جمعیتی
به موازات پاکسازی قومی و در راستای تکمیل پروژه پاکسازی، دولت بغداد لازم دید که یک پروژه دیگر را به مرحله اجرا بگذارد و آن اختلاط قومی - اجتماعی، به منظور تغییر در بافت سابق مردم بود . به این ترتیب عراق نه تنها درهای کشور را به روی هزاران خارجی نخبه گشوده بود، بلکه کلیه تسهیلات و امکانات رفاهی را جهت استقرار آن ها و پذیرش تابعیت عراقی در اختیار آنان قرار داد . این افراد نورسیده، در ابتدا به شهروند درجه یک بودن، رضایت دادند، لیکن از آغاز جنگ، گام به گام کشور را در اختیار کامل خود گرفته تقریبا جزو نیروها و افراد تاثیر گذار در امور عراق شدند . در یک سرشماری مربوط به سال 1984، یعنی در سه سال اولیه جنگ، اعلام شد که از 14 میلیون جمعیت عراق، 5 تا 7 میلیون نفر (حدودا نصف از آن) خارجی بوده اند که در میان آن ها فقط 3 میلیون نفر مصری وجود داشت . حتی وجود و نقش این مصری ها در ماشین جنگی صدام نیز قابل رؤیت بود و تعداد زیادی از آن ها به اسارت نیروهای ایرانی درآمده بودند . بقیه افراد خارجی غالبا از کشورهای کره، فیلیپین، هند، پاکستان و کشورهای اروپایی بودند که به عنوان شهروند عراقی در این کشور سکونت داشتند .

در یک نگاه کلی نسبت به این دو پیش نیاز اخیر الذکر، می توان گفت که رژیم عراق از این دو اقدام، سه هدف عمده را نشانه گیری کرده بود:

1 . گشودن راه خویش به منظور گام برداشتن به سوی یک جنگ حتمی;

2 . مشکل کردن و پیچیده کردن کار نظام اسلامی ایران در امر رسیدگی به پناهندگان جدید که به پناهندگان افغانی اضافه می شدند;

3 . جلوگیری از فعالیت گروه های اسلامی مخالف رژیم عراق و ایجاد خفقان در میان آن ها

4 . نخبه زدایی سیاسی - مذهبی
شاید بسیاری بر این تصور باشند که نخبه زدایی مذهبی و سیاسی توسط رژیم عراق تنها مربوط به چند خانواده معروف حکیم یا صدر می باشد; اما واقعیت ها فراتر از این را نشان داده، گویای آن هستند که این هدف استراتژیک برای رژیم عراق به این دو خاندان محدود نمی شده است . طبق یک آمار موجود، تنها 38 مورد اعدام روحانیون مبارز عراقی تا سال 1981 (یعنی آغاز حمله به ایران) توسط رژیم بعثی صورت گرفت که فقط در 3 سال پس از آن (یعنی تا سال 1983) حدودا 10 مورد دیگر نیز به آن اضافه شد .

روحانیون مبارزی که به عنوان فعالان سیاسی - مذهبی به دست رژیم عراق ترور و به شهادت رسیدند، مطابق این آمار که در طول سال های یاد شده، تهیه شده عبارت بودند از:

قاسم المبرقع - قاسم شبر العالم - محمد طاهر الحیدری - مهدی السماوی - عارفه البصری - عبدالجبار البصری - عزالدین القبانجی - عماالدین الطباطبائی - خزعل السودانی - عبدالعزیز البدری - محمد علی مسلم الجابری - عباس حسین طاهر الشوکی - جاسم محمود المبرقع - عبدالجبار الموسوی - عبدالخالق صالح العوادی - عباس فاضل الترکمانی - ابراهیم حمودی قنبر - صلاح الرفاعی - محمود حسن الکعبی - زید الموسوی - نجاح حبیب الموسوی - صادق الکربلایی - طاهر ابورغیف - محمد باقر صدر - حسین معن المجاهد - عبدالرحیم الیاسری - عبدالجلیل مال الله - قاسم هادی ضیاف - عبدالامیر الساعدی - فرحان علی البغدادی - ناظم مزهر الغازی - حسن الشیرازی - بنت الهدی صدر - شریف صخرالجابری - صالح هادی الحسناوی - حسین مشکور الحلو - محمد تقی جدلی - محمد سجاد الیوسفی - عبدالصاحب محسن الحکیم - علاءالدین محسن الحکیم - محمد حسین محسن الحکیم - کامل یوسف الحکیم - عبدالوهاب یوسف الحکیم - عباس الحلو .

5 . تعطیل و تغییر کارکرد مراکز مذهبی
این تجربه برای رژیم بعثی ظاهرا کافی نبود و می بایست حمله خود را متوجه آثار تاریخی - مذهبی کند . از این رو پس از پروژه نخبه زدایی مذهبی به تعطیل و تغییر کارکرد مراکز مذهبی در شهرهای عراق روی آورد و به این ترتیب ده ها مسجد به روی مردم بسته شد و بسیاری از این مساجد به مغازه، رستوران، کافه و . . . . تغییر عنوان دادند . مهم ترین این محافل در شهر بغداد عبارت بودند از: مساجد الامام الباقر، سید الرسل، الامام الحسین، الرسول العسکریین، الهادی، حسینیة الهادی، حسینیه الزهرا، حسینیه التمیمی، حسینیه المبارکه، حسینیه الزویه، الرسول، براثا، الکریعات، الاسکان و الحی السلام . و در شهر نجف اشرف: مساجد الجزایری، البراک، الجواهری، کمیل الکرامه . و در شهر بابل: مساجد الرحمه، الهاشمیه، القاسم و حسینیه الخلف الکبیر . و در شهر ذی قار: حسینیه الامام الباقر، المسجد الکبیر و الغراف . و در شهر دیالی: مساجد جدیدة الشط، المقدادیه و حسینیه الخویلس و بمقوبه . و در شهر بصره نیز مساجد الفقیر، ال رحمه، السوق الکبیر، السماوه و الکبیر بودند . باید اضافه کرد که دامنه این تجربه وسعت بیش تری یافت و حتی کتاب ها و کتابخانه های اسلامی نیز از شر توقیف رژیم بعثی در امان نبودند . فهرست کتاب های ممنوعه روز به روز بیشتر و بلندتر و کلیه افرادی که مظنون به خواندن این نوع کتاب ها می شدند، بازداشت و شکنجه می شدند، این تجربه بعدها منجر به این شد که بازار کتاب های مبتذل رونق گرفت و جای خالی کتاب های اسلامی را پر کرد .

6 . خریدهای نظامی و تسلیحاتی
وجود تفکر میلیتاریستی در مرام حکومتی صدام بهترین و بدیهی ترین دلیل برای این بود که نگاه خاصی نسبت به بنیه و تجهیزات نظامی خود داشته باشد . بر همین اساس به موازات نگاه مشابهی که بر برخی از دیگر کشورهای عربی منطقه حاکم بود، منطق انباشت و تورم انبارهای نظامی و تسلیحاتی بر سیاست های این رژیم سایه افکنده بود و رسوخ این منطق در بطن سیاست های رژیم، آن را به عنوان مقام اول وارد کننده تسلیحات ارتقا داده بود و این بدون وجود یک سناریوی احتمالی هرگز امکان پذیر نبود و منطقا می بایست انگیزه ای قوی در پس پرده این خریدها و انباشت های نظامی وجود داشته باشد . وقایعی که پس از سال های 1980 و 1981 رخ داد نشان داد که این انگیزه می تواند متوجه هدفی به نام ایران بوده باشد .

بسیاری از کشورها در تحقق این هدف رژیم عراق پیشقدم بودند و حالا بازاری پررونق برای فروش سلاح های مختلف نظامی به عراق ایجاد شده بود . یک محقق امور نظامی در مؤسسه امریکایی (اینتر پرایز) می گوید: تسلیحات و فناوری هایی که در دوران جنگ ایران و عراق به عراق، سرازیر شده بود، به علت روابط بحرانی بین ایران و امریکا پس از انقلاب اسلامی و اشغال سفارت امریکا در ایران بود . وی این گونه توجیه و استدلال می کند که اگر ایران در آن زمان و درحال حاضر دوست امریکا بود، شاید امریکا سیاست حمایت از عراق را دنبال نمی کرد . اما این محقق در این برداشت خود نیز نتوانسته قاطعانه ابراز عقیده کند و با تردید سخن گفته است .

به هر صورت گزارش مؤسسه امریکایی کنترل تسلیحات و خلع سلاح که در تاریخ 14 مه 1984 منتشر شد، میزان تجارت جهانی تسلیحات در سال 1982 (یک سال پس از آغاز جنگ ایران و عراق و آخرین سال تحقیقات این موسسه در گزارش یاد شده) به رقم 5/36 میلیارد دلار یعنی رقمی 70 درصد بیش تر از رقم کل سال 1972 (ده سال قبل از آن) برآورد شده بود .

بر اساس این گزارش عربستان سعودی اولین کشوری بود که سالانه بیش از سایر کشورها هزینه صرف خرید تسلیحات می کرد . قطر، عمان، امارات متحده عربی، اسرائیل و کویت هم در مقام های بعدی قرار داشتند . اما عراق همچنان مقام نخستین وارد کننده جهانی اسلحه را دارا بود .

پرداخت خرید تسلیحات عراق در آغاز جنگ حدود 50 میلیارد دلار برآورد شد که فرانسه (سومین صادرکننده تسلیحات نظامی) با دریافتی بالغ بر 40 میلیارد فرانک (به جز هواپیما و موشک های فرضی) دومین مقام را در میان کشورهای فروشنده اسلحه به عراق پس از شوروی به خود اختصاص داده بود و به طور متوسط می بایست ماهیانه یک میلیارد فرانک دریافت می کرد . چین برابر با 2 میلیارد دلار اسلحه به عراق فروخته بود . امریکا نیز اگرچه نمی توانست مستقیما فروش تسلیحاتی به عراق داشته باشد، اما به واسطه و از طریق ایتالیا این کار را انجام داده بود . نمونه آن هلی کوپترهای بل 206 و 212 بود و این ها فقط بخشی کوچک از خریدهای نظامی عراق بود که با هدف براندازی و سرنگونی حکومت ایران انجام می گرفت; هدفی که هیچ گاه برای رژیم بعثی عراق رنگ واقعیت به خود نگرفت .

فرید مفیدی

نظر شما