گناه و اضطراب در سینمای هیچیکاک
نویسنده : احمد میراحسان
مرور آثار یک فیلمساز مشهور خارجی، می تواند شناخت عمیق تری نسبت به سینمای جهان برای ما به وجود آورد، و ما از هیچکاک شروع می کنیم . مخاطبان سینمای هیچکاک در ایران، خوب می دانند که پس از انقلاب، یکی از سینماگران خارجی که بخت آن را داشت تا منتقدان دیندار و متفکران اسلامی او را دوست داشته باشند، آلفرد هیچکاک بوده است . این البته تا حدی غیرمترقبه و عجیب است . هیچکاک از سوی روشنفکران چپ، مدت ها متهم به دفاع از نظم امریکایی بود . او یکی از استادان ایجاد تعلیق و داستان گویی به روش هالیوودی است . مشهورترین چهره سینمای امریکاست . البته در اصل او انگلیسی است و پس از فیلم های دوران جوانی، به هالیوود کوچ کرد . طی پنجاه سال بیش از پنجاه فیلم ساخت و به قول الکساندر آستروک تقریبا همیشه همان داستان همیشگی را روایت کرد: داستان جدال وجود با بدی . و در راستای این خط یگانه، نگهدار همان سبکی است که اساسا و به گونه مثال زدنی بر پایه عریان ساختن شخصیت ها و غوطه ور کردنشان در فضای ذهنی و هیجاناتشان بنا شده است .
او بسیار به نحوه تعریف کردن داستان و نیز ایجاد تعلیق علاقه مند بود . هیتلر روش فیلمسازی او را تضعیف مبارزات ملت آلمان می خواند و می گفت من از هیچکاک تنفر دارم، و رونالد ریگان هیچکاک را فاسدکننده نسل جوان خطاب می کرد . با این اوصاف چه چیزی در هیچکاک وجود داشت که کسانی مثل شهید مرتضی آوینی، از او خوششان می آمد؟ هیچکاک هرگز خود را در قالب فیلمسازی روشنفکر به جهان معرفی نکرد . او همواره دغدغه اش را سینما و نحوه روایت هیجان آلود و راهی که می توان صندلی سینماها را پر کرد، اعلام نمود . به صورت یک متخصص ایجاد اضطراب و تعلیق و فیلمسازی سرگرم کننده و بلکه میخکوب کننده، سخن گفت و فیلم ساخت . در همین طریق هم به مقام استادی رسید .
× × ×
او در سال 1899 متولد و در سال 1980 از دنیا رفت . فرزند یک فروشنده کاتولیک بود . مدرسه سیوعی در لندن و مدرسه سنت ایگناتیوس را طی و در مدرسه مهندسی و دریانوردی تحصیل کرد . در سال 1920 وارد صنعت فیلمسازی شد . به طراحی تیتر پرداخت، صحنه های ساده را کارگردانی کرد، دستیار کارگردان شد، فیلمنامه نوشت و بالاخره مشغول کارگردانی مستقل شد . «باغ لذت » را در سال 1925 که محصول مشترک آلمان و انگلیس بود، ساخت و از همان آغاز به درام تعلیقی علاقه نشان داد .
هیچکاک در سومین اثرش مستاجر که اولین فیلم واقعی اوست، داستان مردی متهم به جنایت را حکایت می کند که بی گناه است . از این به بعد تم گناه و بی گناهی، سوءظن و اضطراب به هسته فیلمسازی هیچکاک تبدیل شد و در همه آثارش، همیشه خلاف و شر و شرارت و بدی شکست می خورد و خیر و حقیقت، پیروز می گشت .
از سال 1934 با فیلم هایی «چون مردی که زیاد می دانست » هیچکاک شهرت بین المللی یافت . از همین فیلم مناسبات بین المللی و دنیای جاسوسی و جاسوسان، مورد توجه هیچکاک قرار می گیرد . چرا این جهان مورد توجه هیچکاک واقع شد؟ آن طور که پاره ای می گویند، به سبب آن که می توانست با آن علیه نظام کمونیستی و دشمنان غرب موضع بگیرد؟ یا به علت آن که در چنین روابطی، پشت ظاهر آرام انسان ها، مخاطرات و وضعیت مرگباری قرار دارد که افشاگر موقعیت متزلزل انسان در زندگی دنیوی است . شاید هیجان و تعلیق این جهان برای هیچکاک جالب بود . به هرحال او می توانست در این جا هم مبارزه خیر و شر را به نمایش درآورد و تماشاگر را با احساسات تمام در اختیار بگیرد . نام های آثار هیچکاک هم فضای هیچکاکی تفکر او را نشان می دهد: مامور مخفی، خرابکاری، جوان و بی گناه و . . . . هیچکاک بالاخره در سال 1940 با فیلم «ربکا» به هالیوود راه یافت . او در امریکا با فیلم هایی چون «یک ماجرای جاسوسی » و «سوءظن » درام تعلیقی را ادامه داد و با آثاری چون «خرابکار» و به ویژه با «سایه یک شک » طرح کتمان حقیقت و تعلیق کامل را به اوج رساند . او در امریکا، کاری گرانت را کشف کرد که بازیگر مورد علاقه و مقتدر آثار هیچکاکی است .
سلطه تکنیکی هیچکاک در ساختمان دادن به آثار ترس آور و هیجانی و آموزش فنی و گام به گامی که در انگلستان از سر گذرانده بود، سبب شد که تکنیک فیلم های او در سطح فیلم های امریکایی باشد . به زودی او حتی برای سینمای امریکا هم درس های تکنیکی و فنی تازه ای آورد . کم کم روانکاوی در فیلم های هیچکاک کانون شخصیت پردازی شد . «طلسم شده » که در سال 1945 ساخته شد، چنین آغازی را اعلام می دارد . او با فیلم «طناب » (1948) تجربه ای در فیلمبرداری بدون قطع انجام داد . دهه پنجاه که با فیلم هایی نظیر بیگانگان در ترن، پنجره او به حیاط عقبی، سرگیجه، مرد عوضی، شمال از شمال غربی و روانی، رنگ و جلا یافته بود، یکی از شاخص ترین دوران فیلمسازی آلفرد هیچکاک محسوب می شود و بسیاری از برجسته ترین آثار او در این ده سال پدید آمده است . ملودرام های تمام تعلیقی او بالاخره در موج نو فرانسه، مخاطبان روشنفکر یافت . فرانسوا تروخو و کایه، دو سینماگر، او را دوباره کشف کردند و ارزش های فکری و معنوی اش را باز نمودند و از او به عنوان کاشفی که به عمق تشویش های متافیزیکی رهنمون می شود، نام بردند . انبوه آثار در تحلیل و تفسیر جهان هیچکاکی و معنای آثارش نوشته شد . او که تکنیسینی عالی بود، حال در مقام یک متفکر معرفی می گشت . این است جلوه ای که دائرة المعارف سینما از هیچکاک بازتاب می دهد: بزرگترین جادوگر سینمای جادویی!
× × ×
رابین وود، مقاله ای دارد به نام هیچکاک و مسئله گناه به همه مضامینی که هیچکاک به کار می گیرد تا ما را با بیماری های نفسانی و یا برعکس موقعیت های تیره و تار آشنا سازد اشاره می کند . او اولین طرح داستانی مورد نظرش را چنین شرح می دهد: فیلمی که شخصیت اصلی در مظان اتهام است . این گونه داستان اغلب شکل تعقیب مضاعف را پیدا می کند که در آن قهرمان مورد تعقیب پلیس است و به نوبه خود در تعقیب تبهکاران واقعی است؟ یا تلاش برای افشای چهره آنان .
دومین طرح داستانی، همان حکایت زن گناهکار است: بدنام، در برج جدی، پرونده پاراداین، سرگیجه، روح، پرندگان، مارنی . همگی وارسیون هایی از این ساختار اولیه هستند .
پیام اخلاقی هیچکاک کاملا روشن و در لابلای داستان های او جای می گیرد . بی نظمی جنسی، غالبا در فیلم های هیچکاک به جنایت ختم می شود . جنسیت بالقوه تهدیدگر و ویران ساز زن، وقتی از چارچوب های اخلاقی درمی گذرد و به گناه می غلطد، مایه تباهی است، و با خود رعب و خشونت به ارمغان می آورد، و حتی به جاسوسی و خیانت بزرگ تر ختم می شود . بیماری روانی بر بستر همین تخطی ها و تباهی سربرمی آورد . بیماری و نهاد بد و شرور با تاریکی و گناه و جنایت درآمیخته است . هیچکاک جهان مدرن را غرق اضطراب ها و تخطی هایی می بیند که فساد و جنایت و خیانت به بار می آورد; اما در منظر او حق همیشه پیروز است، و جنایتکاری و شرارت عقوبت می یابد . آشفتگی های روانی که سرمنشا آن ها آشفتگی جنسی و انحراف های جنسی است، به اعمال فاشیستی و خشن ختم می شود . هیچکاک همیشه در آثارش تاکید کرده است که بین اعمال خلاف و شخصیت های منفی، با شیطان رابطه ای وجود دارد . از این نظر در آثار او یک نگاه دینی قوی نهفته است . حال می توان فهمید علی رغم عقیده فراوان هیچکاک به دموکراسی غربی و آزادی امریکایی که در برابر نظام های بسته کمونیستی از آن دفاع می کرد، چرا سینمای او تا به این حد مورد اقبال علاقه مندان مسلمان سینما است . هیچکاک عمیقا باورمند به یک نگره دینی - اخلاقی است و در آثارش با تردستی و استادی، این زاویه دید را جا داده است . او پیام های جذاب خود را به شیوه جذاب منتقل کرده، تماشاگر را هرگز در معرض شعارهای کسل و پرحرفی و پند اخلاقی قرار نمی دهد; اما واضح ترین نتایج اخلاقی و ضدیت با انحراف و فساد را از طریق قصه های پرتعلیقی که تعریف می کند، در جان تماشاگر می کارد . درواقع او ما را به سوی خیر و سلامت روحی، راهنمایی می کند و از بدی و فساد برحذر می دارد . تشخیص زبان سینما و نحو تصویر و کاربرد درست آن، در ادراک اهمیت معنوی سینمای هیچکاک نقش بارزی دارد . هیچکاک در پشت آثار جاسوسی، هیجانی، روانکاوانه، و پرتعلیقش، آشکارا یک مسیحی اخلاق گراست .
×
اما اهمیت هیچکاک آن است که ارزش ها و پیام هایش را با شعبده و تردستی حیرت آور و مهارت و سلطه و استادی منتقل می سازد . او در پس یک کارگردان معمولی فیلم های سرگرم کننده، سیمای واقعی یک استاد متفکر و یک مؤلف تمام عیار را پنهان کرده است . این همان نکته ای است که فرانسوا تروخو متوجه آن شده است . او دلهره در آثار هیچکاک را تا سرحد یک دلهره فلسفی و اگزیستانسیالیستی انسان مدرن فرابرده است . هیچکاک استاد دلهره و خارق عادت و جا گذاشتن تماشاگر و سهیم کردن تماشاگر در حس دلهره قهرمان فیلم خود است .
به قول تروخو: اریک رومر و کلودشابرول در کتابی که راجع به هیچکاک نوشته اند، درست گفته اند که هیچکاک نه یک داستان سرای ساده است و نه یک زیبایی پرداز و هنرور خوب . به گفته ایشان، هیچکاک یکی از بزرگ ترین ابداع کنندگان فرم در تاریخ سینماست . از این نظر شاید فقط آیزنشتاین و مورنا را بتوان با او قابل قیاس دانست . تروخو ادامه می دهد:
«در این جا جمع اضداد نهفته است . کارگردانی که آثارش به خاطر روشنی و سادگی در سراسر جهان، بیش از کارهای هر فیلمساز دیگری در دسترس درک و تمتع تماشاگر قرار دارد; در عین حال کارگردانی است که در استفاده از ظریف ترین و نهفته ترین روابط بین افراد انسان، نظیر ندارد . . . .»
تروخو برخلاف امریکایی هایی که هیچکاک را صرفا یک فیلمساز سرگرم کننده می دانستند، او را در ردیف ژان رنوار، برگمن، بونوئل و ژان لوک گدار معرفی می کند و می گوید: او در همه جنبه ها، مثل کارگردانی، سناریو، فیلمبرداری، مونتاژ، صدابرداری تبحر دارد و سبک هیچکاک را نه تنها در صحنه های دلهره آور، بلکه حتی در گفت وگوی دونفره نیز می توان ردیابی کرد .
تروخو می افزاید هیچکاک با وضوح هراسناکی، به تباهی کشاندن زیبایی و پاکی را به دست بشر، مورد لعن قرار می هد و او را باید در ردیف هنرمندان رنج و تشویش، نظیر داستایوفسکی و کافکا و آلن پو قرار داد .
حیله های فنی و پیچیده هیچکاک، برای دستیابی به یک میزانسن مؤثر، هر دانشجوی سینما را مسحور می کند; اما آنچه از هیچکاک فیلمسازی نامور ساخته، صرف این حقه های سینمایی و مهارت های فنی نیست; بلکه وجوه پیچیده سینمایی است که در پس چهره ساده و جذابش، مشتی از مهم ترین دغدغه ها و اندیشه های انسان مدرن نهفته است . پاره ای کوشیدند که در فیلم های هیچکاک، یک تم نهیلیستی کشف کنند; ولی حقیقت آن است که موضع گیری شفاف او، روشن تر از آن است که بتوان این ایده را باور کرد .
افشای نقاط ضعف انسانی، هرگز به معنای عدم باور به رستگاری او نیست . چنین تفسیری عجیب است . دلهره و ترس های مستمر در آثار هیچکاک، به سبب عدم پایبندی به ارزش های اخلاقی و معنوی است; وگرنه همواره پاکی در آثار او مایه نجات بوده است . همه این ها به معنای حقیقت داشتن دلالت های اخلاقی در جهان هیچکاکی است . اگرچه آثار سرشار از بیماری و جنایت، می تواند بر ذهن مخاطبان و سلامت نظام اخلاقی جامعه امریکایی خدشه وارد کند اما این خدشه هرگز به معنای نفی اهمیت یک داوری اخلاقی بین خیر و شر و یک جهان متافیزیکی نیست; جهانی که ناظر بر اعمال انسان هایی است که بین دنیایی از جبرها، اراده دفاع خود را از خوبی و خیر را گم نگرده اند . اضطراب های بشر مدرن، محصول اغتشاش زندگی مدرن است اما در پس این تعقیب و گریز و تعلیق و نگرانی، بالاخره بن بست و یاسی حاکم نیست و خلاف کار به عقوبت می رسد، شر و بدی سزا می بیند، و خیر یک بار دیگر ظاهر می شود .
نظر شما