سکولاریزم تونسی یا واقعگرایی سیاسی؟
آیا موضعگیریهای سکولاریستی جدید النهضه تاکتیکی مصلحت گرایانه و موقتی است؟
سالها پیش، اینهولد نیبور، الهیاتشناسی مسیحی، که او را «ماکیاول مسیحی» نامیدهاند، با اظهار تردید جدی درباره این که آیا رفتار و سیاست دولتها میتواند برگرفته از دین باشد، گفته بود:«در جهانی که از قدرت اشباع شده باشد، هر اقدامی در جستجوی ایدهآل مذهبی یا معنویگرایی، به نابودی جدی منتهی خواهد شد»؛ او از نظر هنجاری به سیاستمداران و دولمتردی توصیه کرده بود از میان بد و بدتر، گزینه بد را انتخاب کنند!
به طور مشخص در بین سالهای 1967 – 1789، جهان با افزایش و تسلط روز افزون سکولاریسم سیاسی همراه بود اما از 1967 تا امرزو، بازیگران و ایدئولوژیها مذهبی، روز به روز از نظر سیاسی فعالتر شدهاند؛ به ویژه پس از سپتامبر 2011 نظامها و ایدئولوژیهای سیاسی، در یک حالت تدافعی در مقابل تمایلات مذهبی قرار گرفتهاند! در چنین شرایطی چه چیز میتواند توجیهگر حرکت «النهضه» تونس از مخالفت با سکولاریسم به سمت پذیرش علمی آن باشد؟ آیا برای ماندن در میدان سیاست (قدرت) یا به گفته اینهولد نیبور، ادامه بقا در جهانی اشباع شده از قدرت است که النهضه، از برخی شعارهای مذهبی پیشین خود دست میکشد یا این مواجهه بخشی از گذار به نوع دیگری از سکولاریزم است که میتوان آن را «سکولاریزم ملی - مذهبی» یا «سکولاریزم مذهبی بومی» خواند؟
آیا موضعگیریهای سکولاریستی جدید النهضه، که بر خلاف شعارهای ضد سکولار آن درگذشته مینماید، مبتنی بر نوعی خردورزی واقعگرایانه سیاسی است یا تاکتیکی مصلحت گرایانه و موقتی؟
چرخش غیر منتظره یا قابل پیشبینی
«ما مسلمانان دموکرات هستیم و دیگر ادعایی نسبت به اسلام سیاسی نداریم – این یک گذار موفقتآمیز و دموکراتیک در تونس است... ما اخلاقیات، ایدئولوژی و فرهنگی اسلامی را حفظ میکنیم اما این به آن معنا نیست که ما واقعا آنها را بر خلاف ارزشهای دموکراتیک و مترقیانه تلقی کنیم... مسجد، محل فعالیتهای سیاسی نیست بلکه مسجد محل گردهم آمدن مردم است و ما نمیخواهیم از مسجد برای فعالیتهای فلان حزب استفاده کنیم. ما میخواهیم دین منبع اتحاد برای تونسیها باشد نه منبع تفرقه. به همین دلیل، ما نه خواهان خطیب در مسجد هستیم و نه خواهان اینکه آن خطیب از یک حزب سیاسی باشد. ما حزبی میخواهیم که در مورد مسائل روزمره صحبت کند، در مورد مشکلات خانوادهها صحبت کند نه حزبی که در مورد روز قیامت، بهشت و ... به مجادله بپردازد. میخواهیم فعالیت سیاسیمان کاملاً از فعالیت دینیمان جدا باشد. این برای سیاست هم خوب است زیرا در این صورت سیاست متهم به دستکاری در دین به دلایل سیاسی نمیشود این برای مذهب هم خوب است زیرا دین گروگان سیاست نمیشود و از سوی سیاست در آن دستکاری نمیشود.»
اینها بخشی از سخنان الغنوشی در مصاحبه با لومند است، دقیقاً پس از آن که در دهمین گردهمایی سراسری النهضه(19 مه 2016) اعلام کرد: ما به دنبال این هستیم تا به حزبی سیاسی تبدیل شویم که صرفاً به فعالیت سیاسی بپردازد و فعالیتهایش به اصلاح جامعه و دولت خلاصه شود و سایر زمینهها را در اختیار جامعه مدنی میگذاریم تا جامعه مدنی به آن بپردازد.
پذیرش «سکولاریزم» و اعلام رسمی جدایی از اخوانالمسلمین توسط جنبش النهضه تونس، ناظران بیرونی و به ویژه بسیاری از اسلامگرایان را متعجب کرد! بیشتر ناظران انتظار داشتند با توجه به شرایط جدید در تونس، که آن را شرایطی مطلوب برای گروههای اسلامگرا و به ویژه النهضه تصور میکردند، این جنبش به دنبال تصاحب تام و تمام دولت و حکومت در نوتس باشد – چیزی که آرمان و هدف نهایی برخی از جنبشهای اسلامی بوده است! بهویژه که برخی از شعارهای پیشین النهضه در گذشته نیز، چنین تصوری را ایجاد کرده بود! اما نگاهی دقیقتر به سیر تحولات اندیشهای این جنبش و رهبران آن، موضعگیریهای اخیر النهضه و رهبران آن را تا حدود زیادی طبیعی و قابل انتظار نشان میدهد؛ آنچه را که برخی موضعگیری جدید النهضه تلقی میکنند، پیش از اینها و بیش از دو دهه پیش نیز بیان شده بود؛ یعنی زمانی که این جنبش هیچ مجالی برای فعالیت سیاسی رسمی در تونس نداشت و رهبران آن در تبعید به سر میبردند؛ الغنوشی در دسامبر 1991، گفته بود: «النهضه یک مدرسه اندیشه اسلامی است و در این راه خشونت فیزیکی و لفظی را رد میکند... این روش یک حزب است... ما معتقد به دادن فرصت به هر کسی برای دستیابی به قدرت هستیم»! عملکرد النهضه پس از انقلاب یاسمین در سال 2011 نشان داد که این سخنان الغنوشی در آن شرایط، ادعایی مصلحتگرایانه یا صرفا تاکتیکی نبوده است و اینک که شرایط جدید میتواند برای یکهتازی یا سهم خواهی بیشتر این جنبش فراهم باشد، الغنوشی به حرفهای خود وفادار مانده است.
النهضهای که هست/ النهضهای که تصور میشد!
تعجب برخی از ناظران یا مفسران سیاسی از سخنان و موضعگیری جدید غنوشی را باید ناشی از چند چیز دانست: الف- تصوراتی که از این آرمانها، شعارها و موضعگیریهای پیشین النهضه وجود داشت؛ برای مثال در سال 1981 میلادی و زمانی که این جنبش هنوز با اسم«جنبش گرایش اسلامی» یا «نهضت الاتجاه الاسلامی» فعالیت میکرد، مهمترین مبانی خود را چنین عنوان کرده بود: رد اصول سکولاریسم؛ ارتباط و پیوند این جنبش با تمام مسلمانان جهان؛ به رسمیت نشناختن قومین عربی و بیان اینکه آزادی فلسطین تنها از طریق آزادی اعراب از بند استعمار و استثمار و ایجاد سازمانهایی خواهد بود که بیانگر منافع توده مردم باشند. همچنین این که الغنوشی تا زمانی که در تبعید بود از مخالفان سکولاریسم به شمار میآمد و این را بارها در مصاحبهها و پیامهای خود مطرح کرده بود.
ب- انتساب این گروه به «اخوانالمسلمین» که طبیعتاً نمیتوانست به چنین موضعگیریهایی بینجامد.
گویی تصور میشد النهضه همچنان باید به موضعگیریهایاش در سه دهه پیش، وفادار بماند! اما واقعیت این است که سخنان و موضعگیریهای النهضه، به ویژه پس از سرنگونی بن علی، برای کسانی که با تاریخچه تحولات النهضه، سیر اندیشه الغنوشی و اوضاع فرهنگی – سیاسی تونس آشنایی دارند چندان عجیب یا دور از انتظار بود. البته در اینجا باید به این نکته نیز توجه داشت که بر چسب «اسلامگرایی» یا «اصولگرایی» شناخته میشد، برای بسیاری از ناظران بیرونی دور از انتظار و عجیب مینماید.
النهضه یعنی الغنوشی!
اگر چه گروه رهبران النهضه در طول چند دهه مدیون حضور شخصیتهای متعددی است اما در تحلیل وضعیت النهضه، نقش اساسی الغنوشی را باید نقشی محوری و تعیین کننده دانست؛ حضور مستمر و تاثیرگذار غنوشی در النهضه یعنی اینکه این جنبش را نمیتوان چیزی جز بازتاب اندیشهها غنوشی دانست؛ اگر چه در طول سالها انشعابهایی از النهضه صورت گرفته است، اما غنوشی همواره به عنوان محور این جنبش باقی مانده است. بنابراین، برای تحلیل و درک تاریخچه تحولات النهضه، شناخت سیر دیدگاه و اندیشه الغنوشی الزامی است.
النهضه؛ از طهطاوی تا انقلاب یاسمین
سیر تحول و تطور جنبش النهضه را باید در دو بخش دنبال کرد: 1- بنیانهای اندیشهای النهضه و دگرگونیهای آن
2- شرایط فرهنگی و سیاسی تونس؛ با فهم این شرایط زمینهای است که فهم شرایط کنونی این جنبش و رفتارهای سیاسی آن ممکن خواهد بود؛ رهبران این جنبش نیز در چنین زمینهای به هدایت و راهبری آن پرداخت و به وضعیت کنونی رسیدهاند.
بنیانهای اندیشهای النهضه و دگرگونیهای آن
معمولاً و آنچنان که مرسوم است، النهضه به طور مشخص، به عنوان شاخه تونسی اخوانالمسلمین معرفی شده است؛ در این نامگذاری معمولا بخش «اخوان المسلمین» آن بوده که مورد توجه قرار گرفته و پسوند «تونسی» آن ندیده گرفته شده است؛ واقعیت این است که برای چندین دهه، اخوانالمسلمین، مهمترین و الهامبخشترین جنبش اسلامیگرای قدرتمند در جهان اسلام بود؛ فعالیتهای اخوان برای فعالان و اندیشمندان عملگرا (سیاسی) در کشورهای مسلمان انگیزهبخش و الگو بود؛ اخوان، نشان دهنده این بود که میتوان از اسلام به عنون پشتوانهای عقیدتی برای اصلاح جامعه(مبارزه با استبداد، استعمار، برقراری عدالت و ...) استفاده کرد؛ بنابراین و به طور طبیعی همه جنبشهای اسلامگرای معاصر، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، کم و بیش تحت تأثیر اخوان بودند. «جنبشگرایش اسلامی» در تونس(نهضت الاتجاه الاسلامی) نیز از این قاعده مستنثنی نبود.
واقعیت این است که تونس اگر چه در میان کشورهای عربزبان، بیشتر کشوری حاشیهای قلمداد میشود اما در حوزه اندیشه، آن را باید نمونهای کاملاً متفاوت شمرد؛ تونس را باید یکی از دو پیشگام اصلی اندیشه تجددخواهی جهان اسلام قلمداد کرد؛ «طهطاوی» در مصر و «خیرالدین پاشا تونسی» از نخستین و جدیترین اندیشمندان اسلامی در دنیای معاصر بودند که با رویکرد اصلاحگرایانه پیشگام موج بیداری اسلامی بودند. اندیشه این دو، رویکردی«تمدنگرا- عربگرا» داشت؛ از یک سو دستاوردهای تمدن نوین غرب را میستودند و مسلمانان را به پیشرفت دعوت میکردند و از سوی دیگر بر عنصر عرب بودن(و مسلمان بودن) و ضرورت برگشت به ریشهها تاکید میکردند. این در حالی است که کسانی چون البنا و سید قطب، که آنها را اصولگرای اسلامی، مینامند، حالتی تدافعی و سلبی در برابر تمدن غرب داشتند.
خیرالدین تونسی (1899 – 1810) شاید برای ما کمتر شناخته شده باشد اما متفکری است جدی که همزمان با شخصیتهای شناخته شدهای چون سید جمالالدین اسدآبادی، محمد عبده یا عبدالرحمان الکواکبی، با بینشی اصلاحطلبانه کوشید تا قرائتی جدید از رویکردهای سیاسی ارائه کند؛ رویکردی که بخش عمدهای از تلاش آن، تعیین تکلیف برای مسلمانی بود که ناگزیر در معرض تمدن جدید غرب و جلوههای آن قرار گرفته بودند.
از زمان نگارش کتاب «اقوم المسالک فی تقویم الممالک» در 1867 به موضوع اصلاحات سیاسی در جهان عرب توجه کرد و در این کتاب تلاش کرده بود تا به رعم خود درستترین راه اصلاح حکومتها را معرفی کند؛ در این اندیشه، هر گونه حکومت استبدادی تقبیح و بر استفاده مسلمانان از تجربهها و دستاوردهای دنیای مدرن تاکید میشود.
الغنوشی نشان داد که بیشتر تحت تاثیر رویکرد طهطاوی و به ویژه خیرالدین تونسی قرار دارد؛ طهطاوی و خیرالدین تونسی، هر دو صاحب منصب بودند بنابراین نگاه آنها به غرب و دستاوردهای تمدنی آن و همچنین توجهشان به اسلام و غربیت، «واقعگرایانه» بود؛ در واقع آنها رویکردهای اصلاح طلبانه را برای مسلمانان و حکام آنها تجویز میکردند نه موضعی انقلاب را. الغنوشی ضمن توجه جدی به تمدن غربی، به جای عربگرایی به بومیگرایی اعتقاد دارد؛ موضوعاتی چون وحدت اسلامی، که مورد توجه اسلامگراهایی چون اخوان است، و بر همام اساس به اندیشه تشکیل امت واحد اسلامی میانجامد در محورهای اصلی اندیشه الغنوشی جایی ندارد.
الغنوشی، همچنین تحت تاثیر جدی تفکرات اصلاحطلبانه متفکر الجزایری، مالکبن نبی(1973- 1905) قرار دارد؛ کسی که به زعم غنوشی، بهتر از اندیشمندانی چون قطب، دنیای جدید و مظاهر آن مثل دموکراسی را شناخته است؛ در نگاه سید قطب نمیتوان چندان به دنبال سازش با جهان غیر مسلمان(دیگران) بود زیرا در دیدگاه او جامعه اسلامی نمیتواند هیچ نقطه مشترکی برای ارتباط با جامعه جاهلی داشته باشد! این به شکل اجتنابناپذیری یعنی رویکردی سرتاسر انقلابی که در آن تسامح یا تساهل با دیگران(به زعم او جاهلان یا غیر مسلمانان) محلی از اعراب ندارد! اما مالکبننبی، اگر چه استعمار و استثمار غربی را برنمیتابد اما با رویی گشاده و عزمی بر همزیستی به غرب غیر مسلمان و تمدن آن مینگرد.
غنوشی، پلورالیسم دینی را میپذیرد و از همین روست که نمیتواند به حکومتی بیندیشد که غیر سکولار باشد؛ حکومت غیر سکولار خواه ناخواه، به طرد یا محدودیت دیگری (آن که متفاوت از ماست) منجر میشود.
از دیدگاه غنوشی، آن چنان که از نوشتههای او از جمله در کتاب«تضاد بین غرب و از دیدگاه غنوشی، آن چنان که نوشتههای او از جمله در کتاب «تضاد بین غرب و اسلام» بر میآید، تعارض میان اندیشه پلورالیسم و اسلام نیست؛ همانگونه که خداوند انسانها را متفاوت یا گوناگون آفریده و به آنها این اختیار را داده که متفاوت زندگی کنند. غنوشی بر این نکته تاکید دارد که در دولت اسلامی هیچ مرجعی حق تحمل یک دین خاص یا حذف ادیان دیگر را ندارد. وظیفه نظام سیاسی اسلام صرفاً این خواهد بود که مراقب باشد روابط اجتماعی و مذهبی از طریق گفتگو، شور و مشورت و همرایی به تناسب درآید. از دیدگاه الغنوشی یک جامعه حتی حق ملحد بودن را دارد؛ از نظر او حق شهروندی بدون تبعیض مذهبی است؛ امکان دارد شهروندان به این نتیجه برسند که منافعشان از طریق مشارکت درگروهها یا احزاب غیر مذهبی بیشتر و بهتر برآورده شود و اینها با مذهب تناقضی ندارد زیرا مذهب نیز تکثرگرایی را رد نمیکند؛ از این جهات اندیشههای الغنوشی را باید شبیه به حسن الترابی دانست؛ این دو حقوق بشر و احترام به آزادیهای خصوصی و عمومی را میپندارند. دموکراسی خواهی و سکولاریزم الغنوشی و عبدالفتاح مورو – و البته النهضه – از دل چنین اندیشههایی سر برمیآورد.
بخش دوم این مطلب را میتوانید با عنوان «الغنوشی برای تونس چه میخواهد؟» از لینکهای ستون سمت چپ دنبال کنید.
با انتخاب لینک کانال تلگرام در قسمت «صفحه اینترنتی مرتبط» به ما ملحق شوید.
۱۳۹۶منبع: مهرنامه شماره 48
صفحه اینترنتی مرتبطhttps://telegram.me/bashgah_net
نویسنده : افشین داورپناه
نظر شما