انقراض ششم، انقراض تودهای کنونی عامل زیستی دارد
روزنامه شرق، پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۲ - ۲۲ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۱۵ ژانویه ۲۰۰۴
ترجمه: طاهره رنجبر
برای زیست شناسان حرفه ای تردیدی باقی نمانده است که زمین اکنون با انقراض فزاینده گونه های در خطر تهدید ، مواجه شده است که با پنج انقراض بزرگ زمین شناختی پیشین برابری می کند. مدتی پیش در ۱۹۹۳، ادوارد ویلسون، زیست شناس دانشگاه هاروارد، تخمین زد که سیاره زمین در حال حاضر گونه هایش را با نرخ ۳۰ هزار گونه در سال از دست می دهد که این میزان حتی رقم دلهره آور سه گونه در هر ساعت را نیز پشت سر می گذارد. برخی از زیست شناسان گمان می کنند که این بحران تنوع زیستی که آن را انقراض ششم نامیده اند، حتی شدیدتر و قریب الوقوع تر از آن چیزی است که ویلسون حدس زده بود.
انقراض های پیشین
نوشدگی های بیوتا (Biotic turnover انقراض گونه ها در یک ناحیه و جانشین شدن آنها توسط گونه های دیگر. بیوتا مجموعه گیاهان و جانوران و موجودات ذره بینی یک ناحیه- م) در مقیاس جهانی همگی از رویدادهای فیزیکی ناشی شده اند که در محدوده آشفتگی های عادی اقلیمی و سایر اختلالات فیزیکی که گونه ها و کل اکوسیستم طعم آن را می چشند و از آن جان سالم به در می برند، نمی گنجد. پس علت آنها چیست؟
نخستین انقراض بزرگ ۴۴۰ میلیون سال پیش روی داد. به نظر می رسد که تغییرات اقلیمی (سرد شدن نسبتاً شدید و ناگهانی اقلیم جهان) به انقراض توده ای پایان دوره اردوویسین انجامید و باعث دگرگونی های شدید در حیات دریایی شد. در آن دوره حیات ناچیز در خشکی وجود داشت و شاید هم هنوز آثار حیات در خشکی پدیدار نشده بود.) در نتیجه این انقراض ۲۵ درصد از کل خانواده های موجود از دست رفتند. هر خانواده (Family) ممکن است دارای گونه های اندک یا هزاران گونه مختلف باشد.
دومین انقراض بزرگ ۳۷۰ میلیون سال پیش و در اواخر دوره دونین رخ داد. علت این انقراض نیز احتمالاً تغییرات اقلیمی در مقیاس جهانی بوده است. شاید هم علت دیگری داشته. در هر صورت در اثر آن ۱۹درصد از خانواده های موجود از بین رفتند.
سومین انقراض بزرگ ۲۴۵ میلیون سال پیش به وقوع پیوست. تمامی سناریوهایی که دست کم تاکنون در تبیین بزرگترین انقراض توده ای جهان در پایان دوره پرمین ساخته و پرداخته شده است، علت آن را ملغمه ای از تغییرات اقلیمی می دانند که احتمالاً در جابه جایی های زمین ساخت _ پهنه ای ریشه دارند. با این همه شواهد بسیار تازه ای حاکی از آن است که شاید همانند انقراض پایان دوره کرتاسه، برخورد یک شهاب سنگ منجر به این انقراض شده باشد که به نابودی ۵۴ درصد از کل خانواده های موجود انجامید.
چهارمین انقراض بزرگ ۲۱۰ میلیون سال پیش و در اواخر دوره تریاس، درست اندکی پس از آنکه دایناسورها و نخستین پستانداران تکامل یافته بودند، روی داد. از روی بقایای به جا مانده تعیین علت دقیق این واقعه که طی آن ۲۳ درصد از خانواده ها از بین رفتند، دشوار است.
پنجمین انقراض بزرگ که مشهورترین و شاید تازه ترین وقایع از این دست باشد، ۶۵ میلیون سال پیش و در پایان دوره کرتاسه روی داد. براساس شواهد سنگواره ای طی این انقراض بازمانده دایناسورهای خشکی زی و آمونیت های دریایی (گروه منقرض شده ای از سرپایان با صدف های مارپیچ- م) و بسیاری از گونه های موجود در کل طیف فیلوژنتیک در تمامی زیستگاه ها نابود شدند. در دهه گذشته نظر اکثریت دانشمندان این بوده که انقراض مذکور در اثر برخورد یک (شاید چند) شهاب سنگ آسمانی (احتمالاً ستاره دنباله دار) با سیاره زمین رخ داده است. با وجود این برخی از زمین شناسان یک حادثه آتشفشانی بزرگ را که تله های دیکن (Deccan Trap) هند را به وجود آورد، بخشی از زنجیره وقایع فیزیکی می دانند که اکوسیستم های موجود را به اندازه ای متلاشی ساخت که بسیاری از گونه های خشکی و دریا به سرعت رو به انقراض نهادند. طی این انقراض ۱۷درصد از خانواده ها از بین رفتند. تا بدین جا هر پنج انقراض توده ای بزرگ بر اثر عوامل طبیعی روی داده اند.
چه چیزی انقراض ششم را از پنج انقراض پیشین متمایز می سازد؟ در نگاه نخست شاید به نظر برسد که انقراض های پیشین که تحت تأثیر عوامل فیزیکی روی داده اند چیز زیادی برای گفتن درباره انقراض ششم که اکنون و آشکارا توسط انسان در حال روی دادن است، ندارند. تردیدی وجود ندارد که در دنیای مدرن انسان به واسطه فعالیت هایی نظیر تغییر شکل و انهدام زیستگاه های فیزیکی، بهره برداری بی رویه از گونه ها، آلودگی و معرفی گونه های بیگانه عامل بلاواسطه نابودی گونه ها و تخریب اکوسیستم ها شده است و از آنجایی که Homo sapiens آشکارا یک گونه جانوری است (هر چند که به لحاظ رفتاری و بوم شناختی حیوان منحصر به فردی است) به نظر می رسد که انقراض ششم نخستین انقراض جهانی ثبت شده ای است که به جای عامل فیزیکی دارای علت زیست شناختی است. براساس شواهد نحوه برخورد انسان با زمین کاملاً شبیه برخورد شهاب سنگ دوران کرتاسه است. ۶۵ میلیون سال پیش که آن برخورد فرازمینی با تمامی قدرت انفجاریش روی داد، بلافاصله با القای خرده ریزها و توده سنگ های متراکمش به لایه های بالایی اتمسفر منجر به کاهش درجه حرارت جهانی و از همه مهمتر سرکوب شدید فرآیند فتوسنتز شد و خسارت های ویرانگری را به سیستم های زنده زمین وارد آورد. این دقیقا همان بلایی است که انسان اکنون بر سر زمین می آورد. انسان عامل تغییرات فیزیکی گسترده ای بر روی سیاره خاکی است. انسان پس از پیدایش بر روی زمین بی درنگ نابودی محیط زیست را آغاز کرد.
انقراض ششم چیست
انقراض ششم را می توان به دو مرحله جدا از هم تقسیم کرد. مرحله نخست زمانی آغاز شد که نخستین انسان های کنونی نزدیک به ۱۰۰ هزار سال پیش شروع به پراکنده شدن در نقاط مختلف جهان کردند. مرحله دوم نیز تقریباً از ۱۰ هزار سال پیش و پس از روی آوردن انسان به کشاورزی، آغاز شد. مرحله نخست اندکی پس از آنکه Homo sapiens در آفریقا تکامل یافت و این انسان به لحاظ آناتومیکی مدرن شروع به مهاجرت به خارج از آفریقا و پراکنش در سرتاسر جهان کرد، آغاز شد. انسان مدرن ۹۰ هزار سال پیش به خاورمیانه رسید و تقریباً ۴۰ هزار سال پیش شروع به مهاجرت به اروپا کرد. نئاندرتال ها که از مدت ها پیش در اروپا زندگی می کردند کمتر از ۱۰ هزار سال پیش پس از رسیدن ما به اروپا همچنان زنده ماندند، اما پس از آن به طور ناگهانی و غیر منتظره ناپدید شدند. به اعتقاد بسیاری از دیرین انسان شناسان قربانیان رسیدن ما یا از طریق نبردی تمام عیار از پا درآمدند یا به روشی زیرکانه تر، در اثر باختن در رقابتی بوم شناختی که در قیاس با نبرد رودررو آثار ویرانگر کمتری در پی داشت، برای همیشه از صفحه روزگار محو شدند. در همه جا بسیاری از گونه های بومی (به ویژه گونه های بزرگ جثه تر) اندکی پس از رسیدن انسان مدرن منقرض شدند. انسان مانند نره گاوی بود که در یک فروشگاه ظروف چینی رها شده باشد. او اکوسیستم ها را با شکار بیش از اندازه گونه های شکارچی که تا پیش از آن هیچ تجربه ای از رویارویی با انسان نداشتند، ویران ساخت و با انتشار میکرواورگانیسم های بیماری زا موجب نابودی و انهدام اکوسیستم ها شد. هرجایی که انسان مدرن پاگذاشت سایر گونه ها منقرض شدند. شواهد سنگواره ای، نابودی اکوسیستم ها توسط انسان را تایید می کند.
انسان ها نزدیک به ۱۲۵۰۰ سال پیش در تعداد بسیار زیاد به آمریکای شمالی رسیدند و مکان هایی که حاکی از قصابی ماموت ها و ماستودون ها و نیز انقراض بوفالوها هستند در سرتاسر قاره پیدا شده اند. این انقراض عظیم فلور و فون دوره پلئیستوسن در حفره قیر «لابرین» (La Brea) با رسیدن ما به آمریکای شمالی همزمان شده است. کارائیب نیز شماری از گونه های بزرگش را پس از رسیدن انسان به آنجا در حدود ۸ هزار سال پیش از دست داد. انقراض بخش هایی از مگافون (بزرگ ترین حیوانات همچون گوزن، گربه های بزرگ، فیل و شترمرغ. جانورانی با بیش از ۱۰ کیلوگرم وزن- م) استرالیایی به مدت ها پیشتر یعنی ۴۰ هزار ساله پیش که انسان به آنجا رسید، مربوط می شود. ماداگاسکار که تا اندازه ای یک مورد غیر عادی و استثنایی است و انسان تنها ۲۰۰۰ سال پیش برای اولین بار به آنجا رسید، باز هم به خوبی با الگوهای انقراض جور در می آید. در این جا نیز گونه های بزرگ تر (فیل مرغ، گونه ای از اسب آبی به علاوه لمورهای بزرگ) اندکی پس از ورود انسان به سرعت ناپدید شدند. در واقع تنها در مکان هایی که آدمسانان ابتدایی تر از گذشته های دور زندگی می کردند (آفریقا و همچنین اروپا و آسیا) جانوران با حضور آدمسانان از قبل سازگاری داشته و توانستند تا اندازه زیادی از نخستین موج های انقراض ششم جان سالم به در ببرند. مابقی گونه ها که تا پیش از آن هیچ گاه با آدمسانان در اکوسیستم های محلی خود مواجه نشده بودند به اندازه تمامی گونه های جزایر گالاپاگوس- جز آخرین گونه هایی که به آنجا رسیده اند نظیر مگس گیر ورمیلیون- به طرز ساده لوحانه ای در برابر آدمسانان بی احتیاط بودند. گونه های گالاپاگوس تا به امروز نیز همچنان بی احتیاط مانده اند.
اما چرا انقراض ششم همچنان ادامه می یابد؟ دومین مرحله انقراض ششم در حدود ۱۰ هزار سال پیش و با اختراع کشاورزی آغاز شد. کشاورزی ظاهراً در چند زمان مختلف و در چند جای مختلف جهان اختراع شد و در خلال سال ها در سرتاسر جهان انتشار یافت. کشاورزی به تنهایی دگرگونی های بوم شناختی بسیار شدید و اساسی را در کل تاریخ ۵/۳ میلیارد ساله حیات به وجود آورد. با اختراع کشاورزی انسان دیگر مجبور نبود که برای ادامه بقایش با سایر گونه ها ارتباط متقابلی داشته باشد به علاوه با این اختراع او توانست با مهارت بسیار سایر گونه ها را برای استفاده های شخصی خود تحت کنترل درآورد. او دیگر مجبور نبود که تابع ظرفیت تحمل اکوسیستم ها باشد و از این رو توانست جمعیت اش را به طور بی رویه ای افزایش دهد.
انسان نه با طبیعت بلکه خارج از آن زندگی می کند. Homo sapiens نخستین گونه ای است که از زندگی در اکوسیستم های محلی دست کشیده است. سایر گونه ها از جمله نیاکان آدمسان ابتدایی ما، تمامی انسان های پیش _ کشاورزی و بازمانده جوامع شکارچی_ جمع آوری کننده که هنوز هم به صورت جمعیت های نیمه منزوی وجود دارند، در اکوسیستم های محلی خود نقش ویژه ای داشتند یا به عبارت دیگر آشیان بوم شناختی خاصی را اشغال می کردند. اما این در مورد انسان های انقلاب پسا _ کشاورزی که پا را از اکوسیستم های محلی خود فراتر گذاشته اند، صدق نمی کند. در واقع برای توسعه کشاورزی رویارویی با اکوسیستم ها _ تبدیل زمین به مکانی برای تولید یک یا دو محصول غذایی و نابودی سایر گونه های گیاهی بومی که اکنون در ردیف علف های هرز قرار می گیرند _ و تمامی گونه های جانوری نه چندان اهلی شده که اکنون آفت تلقی می شوند، ضروری و اجتناب ناپذیر به نظر می آید. اما زمین دیگر قادر به تحمل روند رو به رشد جمعیت انسان نیست. زمین اکنون به حد نهایی ظرفیت تحمل خود نزدیک می شود. تعداد کل افراد یک گونه خاص در نتیجه عوامل مختلفی که مهم ترین آنها، ظرفیت تحمل اکوسیستم آن منطقه است، محدود می شود. با توجه به نیازهای وابسته به انرژی و سازش های فراهم سازی انرژی در یک گونه خاص تنها تعداد معینی از یک گونه نظیر سنجاب، بلوط و قوش می تواند در قطعه معینی از یک زیستگاه ساکن شود. اما کشاورزی محدودیت هایی را که اکوسیستم های طبیعی بر اندازه جمعیت انسان اعمال می کردند، از میان برداشته است. با آنکه هنوز هم محصولات کشاورزی مرتباً نابود می شود و بیماری و قحطی بر زمین سایه می گستراند اما تردیدی نیست که کشاورزی توانسته تاثیر شگرفی بر اندازه جمعیت انسان بگذارد. برآورد ها متفاوت است اما جمعیت یک تا ۱۰ میلیون نفری انسان طی ۱۰ هزار سال گذشته اکنون از مرز ۶ میلیارد نفر گذشته است. جمعیت انسان به طور لگاریتمی در حال افزایش است تا جایی که تا سال ۲۰۲۰ به ۸ میلیارد نفر خواهد رسید. احتمالاً یک حد نهایی برای ظرفیت تحمل انسان بر روی زمین وجود دارد _ حدی که کشاورزی قادر به حمایت از آن است _ و تخمین زده می شود که این رقم می تواند بین ۱۳ تا ۱۵ میلیارد نفر باشد.
در حالی که برخی گمان می کنند که رقم نهایی شاید بیش از اینها باشد. رشد بیش از اندازه جمعیت، گونه های مهاجم و بهره برداری بی رویه آتش انقراض را شعله ورتر می سازد. انفجار جمعیت انسان به ویژه در سال های انقلاب پساصنعتی طی دو قرن گذشته و نیز توزیع و مصرف نابرابر ثروت های زمین دلیل واقعی انقراض ششم است. در نتیجه تمامی این ها یک چرخه خطرناک به وجود آمده است: هر چه زمین های بیشتری پاک تراشی می شوند و تکنیک های کارآمدتری به یاری رشد جمعیت انسان می آیند (به ویژه پیشرفت هایی که اخیراً در مهندسی ژنتیک به وجود آمده) بر میزان جمعیت انسان افزوده تر می شود.
مصرف سوخت های فسیلی بیشتر بر دامنه کشاورزی می افزاید و در نتیجه تغییرات بیشتری را بر محیط اعمال می کند. انسان همچنان به صید ماهی ادامه می دهد (در حال حاضر ۱۲ ذخیره گاه از ۱۳ ذخیره گاه بزرگ ماهیان سیاره زمین به شدت تهی شده است) و درختان را برای تهیه الوار قطع می کند. مصرف بی رویه سوخت، آلودگی و فرسایش خاک در اثر کشاورزی مناطق مرده ای را در ذخیره گاه های زمین به وجود آورده که خلیج مکزیک نمونه ای از این دست است. پراکندگی یهودی مانند انسان منجر به پراکنش گونه های بیگانه ای است که غالباً به اندازه گونه های بومی دچار خسارت نمی شوند. به عنوان مثال گونه های مهاجم در ایجاد ۴۲ درصد از تمامی گونه های در خطر تهدید و در خطر انقراض ایالات متحده آمریکا سهم بسزایی داشته اند.
طی انقراض توده ای سوم تنها ۱۰ درصد از کل گونه های جهان جان سالم به در بردند. آیا در این انقراض نیز همین تعداد گونه زنده خواهند ماند؟ آیا اقدامات حفاظتی می تواند انقراض ششم را متوقف سازد. اکنون اکوسیستم های جهان غرق در آشوب و اغتشاش اند. برخی از زیست شناسان طرفدار حفظ محیط زیست معتقدند که هیچ سیستم و حتی هیچ اقیانوس پهناوری از حضور انسان در امان نمانده است. اما گویی که اقدامات حفاظت محیط زیست، توسعه پایدار و در نهایت ثبات جمعیت انسان و الگوهای صحیح مصرف این نوید را می دهد که شاید انقراض ششم به اندازه انقراض جهانی سوم که در ۲۴۵ میلیون سال پیش تقریباً ۹۰ درصد از گونه های موجود را از بین برد، بسط نیابد. در حقیقت حیات به طرزی باور نکردنی کشسان است و همیشه پس از انقباض های انقراضی بزرگ خود را ترمیم کرده است اما این تنها در صورتی بود که عامل انقراض از میان برداشته شده حال آنکه در مورد انقراض ششم خودمان Homo sapiens عامل بروز آن شده ایم از این رو تنها دو راه پیش روی ماست. یا همچنان به راهمان در جهت انقراض حیات ادامه می دهیم یا ترجیحاً رفتارمان را همسو با اکوسیستم های جهانی که خود همچنان بخشی از آنیم، تعدیل می کنیم. راه دوم را باید پیش از آنکه انقراض ششم بیش از اینها باعث نابودی حیات شود، برگزینیم تا شاید حیات بتواند یک بار دیگر به وضع سابق خود باز گردد.
www.actionbioscience.org
نظر شما