محرم مینوتور، دیوید داگلاس دانکن
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

محرم مینوتور، دیوید داگلاس دانکن

روزنامه شرق، پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۲ - ۲۲ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۱۵ ژانویه ۲۰۰۴

شهروز نظری:

آدم، غول بی شاخ و دمی است، کدام جانوری را سراغ دارید که بتواند به این حد از مصونیت از حرف و حدیث برسد؟ کدام موجودی را می شناسید که یک عمل را چندین هزار بار تکرار کند و از همه مهم تر اینکه همه زوایای اشتباهش (تلقی خیلی ناهنرشناسان هم عصر) را هم بشناسد و باز هم بر رفتارش مصر باشد.

یک هیولای مالاگایی که با اینکه ندیدی اش احتمال اینکه بوی کهربایی بدهد بعید نیست. مرد اسب، گاو سر، که عاشق مثل های مونث بود _ صورت های کشیده دماغ های تیز و چشمان باهوش و هیبت های توپر و تا حدی یغر را می پرستید.اصولاً از آدم هایی که نسبتی با پیشینه داشتند لذت می برد. دانکن عکسی دارد از چشمانش، ذکاوت و جلبی اش نمی گذارد به مهربانی درون آن دو دایره پرفروغ که شصت و اندی سال بیرون را کاویده اند پی ببری، رندی و دقتی که به عدسی دوربین پرکار دانکن داشته است و اینکه چون کودکی دوربین ندیده به ماشین درون دستان عکاس زل زده است،از شرارت کودکانه اش خبر می دهد.به رکابی راه راه، شلوار دلقکی پوشیدن و مبلمان مالوف، لخت در خانه راه رفتن و اسباب بازی ساختن برای خودش عادت کرده بود، اسباب بازی هایی که خارج از وطنش برایشان بال بال می زدند و زرافشانی می کردند. آنچنان تلنگری بر هنر زد، که نقاشی به قبل و بعد از او تقسیم شده است. اینکه چرا باید به پیکاسو پرداخت با وجود این همه نوشته و گپ و عکس و فیلم در ستایشش از آ نجایی است که امروز از هر بنی بشری در دنیا بپرسی نقاش خواهد گفت پیکاسو _ تا پیش از او هنر وسیله بود، مطلقاً پیغام روشنفکرانه ای بیش نبود یا محدود به علم زیبایی شناسی اما او ساخت، ویران کرد، درید، دوخت، کشید با احزاب ساخت، نساخت، پاریس اشغالی را ترک نکرد. برای خودش تمسخر، تهدید، ارعاب، بدنامی، ستایش و تبختر خرید تا همه بدانند نقاش از فرانکو، دوگل، روزولت و چرچیل حرف های اساسی تر و جدی تری برای تاریخ و اندیشه دارد.نمی گذاشت کسی به هیبت و درون آخرین مینوتور دست بکشد، نزدیک شود، مبادا کسی بفهمد پشت آن تندی ها و تشر ها و بی تفاوتی آزارد هنده اش (حتی با نزدیکانش) فقط شهوت هنر خوابیده است.

هنرمند نمی تواند فقط از آدم بودن به معنی فیزیکی اش بهره ببرد، نمی خواسته در لیوان و جاسیگاری خصوصی اش، در کمدهای اسباب مورد علاقه اش با کسی شریک شود.به هنرمند های آینده اش آموخته است که نمی شود گنده بود، پیش از آنکه حجم و عظمت ات برای خودت به اثبات نرسیده باشد.

وقتی سیگار می کشید به همه اینها فکر می کرد، به اینکه خیلی ها را دوست دارد فقط به خاطر هنر از دست داده و خیلی ها را هم که نمی تواند تحمل کند و بپذیرد هم به خاطر هنر بر خودش تحمیل کرده است.

پیکاسو به این دلیل بیش از هر فرد دیگری در تاریخ معاصر نقاشی دارای شأن و مرتبه و اعتبار است که متد و الگویی نانوشته اما مدون و جامع به تاریخ معرفی کرده است مبنی بر اینکه هنرمند زاییده می شود، هنرمندانه بسته های پستی را باز می کند، هنرمندانه تغذیه می کند و می جنگد و در آخر بی توجه به هیچ، هنرمندانه می میرد. حتی برای هنر با آدم ها ارتباط می گیرد یا نمی گیرد، نگاهی به لیست دوستان و معاشرانش خود نشان از شامه فاخرپسندش می دهد.

آندره مالرو، گرترود استاین، آپولینر، ژان پل سارتر، سیمون دوبوار، ژان موله، ژان کوکتو، آندره برتون، همینگوی، پل الوار اینها تمامی نبوغ خردگرایانه غرب آن دورانند به جز اینکه اکثر نواندیشان هنرهای تجسمی را می توانی در کنار این لیست داشته باشی. نقاش و مجسمه ساز، عکاس _ عکاسانی چون من ری (Man Ray) نیوتن، دانکن، کاپا، هالسمن، ایروینگ پن (Irving Pen)، براسی (Brassi) و در این میان عکس های دانکن خصوصی ترین و نزدیک ترین لحظاتی است که از پیکاسو رو درروی مخاطب قرار می گیرد و غالباً با این تلقی که دانکن توانسته بود، رخنه ای به این دژ دست نیافتنی بزند و آن چنان نظرش را جلب کند که پیکاسو حضورش را دراتمسفر زندگانی و کارش احساس نمی کرد و این برای آدمی که با نزدیکانی چون دورامار، فرانسواز ژیلو نیز هویت نهان روشانه ای داشته، نمی  تواند خیلی دقیق و صحیح باشد.

درمورد عکس های دانکن باید گفت پیکاسو جلوی دوربین او پیکاسو را بازی کرده است به این دلیل که روحیه ژورنالیستی و رپرتاژی عکس هایش به پیکاسو این اطمینان قلبی را داده بود که هدفی جز عکسبرداری ندارد و آنچه او را از لیست عکاسان متمایز می کرد ذات عکاسی آمریکاست. عدم کنکاش و تعبیر و تفسیر و تلقی های شخصی و پرهیز از پالودن احساسات با رویدادهای در جریان، همه آن چیزی است که پیکاسو را متقاعد می کند که با بی تفاوتی و بدون واهمه و نگرانی از تبعات عکس ها به کارش ادامه دهد و عملاً ایجاد چنین آرامش خاطری برای یک روحیه  نگران و وهم انگیز و حساس اسپانیایی کار آسانی نیست.

در مورد لحظات بسیار درونی و شخصی که در مجموعه دانکن فراوانند باید گفت که چشمانی که به ظرافات بصری آشنا می شود، نمی تواند حضور یک آدم دیگر را در محیط کار و زندگی آن قدر خودی  کند که نتواند آنها را ببیند. بنابراین تنها احتمال می تواند نقش بازی کردن این رند نقاشی برای دانکن باشد بدون آنکه او به تصنعی بودن آنها پی ببرد و با پذیرش چنین پیش انگاره ای واقعاً بازیگر بزرگی هم هست. البته نوشته های ژیلو و دورامار در مورد او نشان می دهد که درنقش بازی کردن برای افراد نزدیک، برایش بازی کودکانه شعف برانگیزی بوده است در ضمن اینکه دانکن می توانست تصاویر او را به سرزمینی ببرد که سال ها پیش با نقاشی های آدمی آشنا شده بودند در حالی که تصور دقیقی از چهره و نحوه زندگی اش نداشتند و بعد از عکس های دانکن پیکاسو را با آن تصور مالیخولیایی نقاش بازیگوش ، آن گونه که خودش می خواست باور کردند. دانکن دوست صمیمی و عکاس نقاش شد و پیکاسو یک بار می گوید:  «اگر می خواستم عکاس شوم احتمالاً عکس هایی شبیه کاپا می گرفتم.»
 

نظر شما