هویت ایرانی، قلمروی مهم در مطالعات بنیاد ایران شناسی
مجله پگاه حوزه 15 تیر 1381، شماره 56
نویسنده : الویری، محسن
استقبال پژوهشگران داخلی از نخستین همایش ملّی ایران شناسی، نشان دهنده ی ظرفیت بالای کشور ما برای مطالعه درباره ابعاد و جنبه های مختلف ایران و فرهنگ و تمدن ایرانی از یک سو، و نیاز به سازماندهی این مطالعات از سوی دیگر بود. مطرح ساختن پاره ای از پرسش های فراروی بنیاد ایران شناسی، از جمله قلمرو و اولویت های پژوهشی ایران شناسی از سوی رئیس محترم بنیاد و یادآوری چندباره ی آن در نشست های علمی گروه ها و درخواست از شرکت کنندگان در همایش برای بیان دیدگاه های خود پیرامون آنها، نشانگر عزم جدی و صادقانه ی برپاکنندگان همایش برای آگاهی از نگاه و اندیشه ی دیگران در این زمینه بود. با وجود این، غیرطبیعی نبود اگر مجال عرضه برای همه فراهم نمی آمد. آنچه در این نوشته می آید، اقبال مطرح شدن در همایش را نیافت.
تنوع بالنسبه شگفت موضوع مقالات مطرح شده در همایش که تقریباً هیچ موضوع مرتبط به ایران را فرونگذاشته بود، درک مسئولان بنیاد ایران شناسی را از ضرورت رسیدن به قلمروی روشن و مورد وفاق دربارهٔ حیطه های مطالعاتی گواهی می کرد. بر این پایه، این پرسش که «چه چیز به راستی ایران شناسی است؟» و «چه چیز ایران شناسی نیست؟» نخستین پرسش های بنیادین است که بنیاد ایران شناسی باید دربارهٔ آن موضعی آشکار اتخاذ کند. آیا تنها مطالعات تاریخی و سخن از پیشینهٔ تمدن ایرانی گفتن، شایستهٔ قرار گرفتن زیر عنوان مطالعات ایران شناسی است؟ آیا اطلاعات مربوط به اوضاع اقتصادی ایران که در دوره های معین از سوی بانک مرکزی و یا مؤسسات جهانی منتشر می شود، خود نیز از مصادیق ایران شناسی است؟ به آسانی می توان انبوهی از چنین پرسش هایی را بر کاغذ آورد.
در کتاب «آشنایی با بنیاد ایران شناسی» که هم زمان با برگزاری همایش توزیع شد، ذیل عنوان «قلمرو اصلی فعالیت» چنین آمده است:
ایران شناسی به عنوان قلمرو اصلی و اساس فعالیت ها، مطالعات و تحقیقات بنیاد، شامل کلیهٔ مباحث و مسائل مربوط به جلوه های گوناگون فرهنگ و تمدن ایرانی در معنای وسیع کلمه است.
جلوه های گوناگون فرهنگ و تمدن ایرانی، دارای جوهره ای است که اگر این جوهره به درستی شناخته نشود، جلوه های آن نیز از غبار ابهام دور نخواهد ماند، این جلوه ها لایه ی بیرونی هویتی به نام «هویت ایرانی» هستند و لذا به نظر می رسد در درجه ی نخست باید لایه ی زیرین یعنی «هویت ایرانی» را به خوبی شناخت. درست تر آن است که «هویت ایرانی» موضوع و محور اصلی فعالیت های بنیاد ایران شناسی و قسیم جنّت و نار آن قرار گیرد و هر آنچه بالمآل به هویت ایرانی ارتباط یافت، در حیطه ی اهتمام بنیاد جای گیرد و غیر آن وانهاده شود. بنیاد ایران شناسی برای برنامه ها و فعالیت های خود، نیازمند چارچوب نظری روشن، استوار و مدون است و چنین تأملی برمفهوم هویت ایرانی، در آغاز راه می تواند این چارچوب نظری را برای آن به ارمغان آورد. این موضوع نه تنها از نظر دامنه ی شمول، گزینه ای مناسب به نظر می رسد، بلکه با شرایط و نیازهای نسل کنونی ایران زمین که بلازده ی بحران هویت نیز هست، سازگاری تمام دارد.
دلیل دیگر ضرورت روشن شدن مبانی نظری بنیاد در فعالیت های خود، رسوبات اندیشه ی ناصوابی است که به هر دلیل رونق فعالیت های ایران شناسی را ناسازگار با اندیشه ی اسلامی می داند. آنان که چنین می پندارند، بر دو گونه اند: گروهی دل در گرو محبت ایران و ایران شناسی دارند و به این بهانه نسبت به هر آنچه که از هویت اسلامی ایران سخن می راند، روی ترش می کنند و با تأکید فراوان «ایران خالص» و «ایران شناسی خالص بدون هیچ قید اضافی» را می ستایند[1] و گروهی دیگر ناخشنود از این که مبادا غبار غفلت از آموزه ها و ارزش های اسلامی بر دل ها و ذهنها بنشیند، رونق مطالعات ایران شناسی را، زنده کردن ناسیونالیسم به عنوان حرکتی استعماری در دهه های پیشین برای سست کردن باورهای دینی تلقی می کنند. این دو گروه از یک تبارند و همانطور که گرفتار آمدن بنیاد در فعالیت های آینده ی خود در دام غوغای احتمالی گروه اخیر ناخوشایند خواهد بود، رخنه و یا سیطره ی افکار گروه اول نیز بر روند فعالیت های بنیاد، نگران کننده است.
البته اگر هویت ایرانی به همین اجمال مطرح شود، گرهی گشوده نخواهد شد؛ پس باید - و لو یک بار و برای همیشه - مطالعات، تحقیقات و گفت وگوهایی پیشبرنده در این باره صورت پذیرد تا مفهوم و مرزهای آن از بوته ی ابهام بیرون آید. بحث از هویت ایرانی، نیازمند یک بحث مقدماتی درباره ی مفهوم هویت است و طبیعی است اگر روزی بنیاد به چنین مطالعاتی روی آورد، باید مباحثی مهم مانند تعریف هویت، اجزاء و مقومات و لایه های آن را برای خود روشن نماید. اگر عناصری مانند نژاد، سرزمین، زبان، دین، روحیه، آداب و رسوم، بخشی از هویت شمرده شود، هر کدام از اینها فضای مطالعاتی خاص خود را ایجاد خواهند کرد، و طبیعی است که اگر در یک مطالعه ی نظری، هر کدام از اینها به کنار گذاشته شود، دیگر توجیهی برای مطالعه و تحقیق و فضاسازی تحقیق برای آن وجود نخواهد داشت.
اگر روزی نظریه ای روشن و مورد وفاق درباره ی هویت، مبنای کار فعالیت های بنیاد قرار گیرد، آنگاه درباره ی هویت ایرانی نیز پرسش ها و ابهام هایی ویژه باید محور یک سلسله نشست و گفت وگو و مطالعات علمی قرار گیرد؛ از جمله رابطه و تعامل بین هویت ایرانی و هویت ملّی، تعامل بین هویت ایرانی و هویت اسلامی، تعامل بین هویت ایرانی و هویت قومی، میزان سهم هر یک از مقوّمات هویت در شکل دهی هویت به ایرانی و تأثیر مقوّمات هویت ایرانی بر یکدیگر.
اگر در چنین مباحثی، سودای رسیدن به پایه ای برای بنیان نهادن دیگر مطالعات و تحقیقات در سر پرورانده نشود، بیم غرق شدن در مباحث نظری کم فایده و بی کرانه، خاطر همگان را خواهد آزرد، پس روشن است که در کنار توصیه به تدوین چارچوب نظری برای فعالیت های بنیاد ایران شناسی، باید آفت دورماندن از مقصود را نیز در نظر داشت.
امید است «بنیاد ایران شناسی» بتواند با کامیابی، مرحله ی تدوین و تنقیح مبانی نظری خود را پشت سر نهد و فضایی سالم و علمی برای همه ی فرهیختگان ایران دوست فراهم آورد و میقات و میعاد همه ی کسانی باشد که به اعتلای ایران اسلامی می اندیشند.
پی نوشت:
[1] گوشه ای از کنایات فراوانی که در لابلای سخنان پاره ای از صاحب نظران ایرانی در گوشه و کنار همایش مطرح می شد.
نظر شما