تفاسیر منسوب به اهل بیت (ع)
فهرست عناوین
ا.م.موسوی
به استثنای صحیفة مبارکهسجادیه، که ادعیة حضرت سجاد علیهالسلام و نیز نهجالبلاغه سخنانامیرالمؤمنین علیهالسلام، گرد آوردة
شریف رضی، چندین رساله و کتاب، بهعناوین مختلف به ائمه علیهمالسلام نسبت داده میشود. این کتابها ازدیرباز جسته و گریخته
مورد بحث وبررسی قرار میگرفتند و دربارة صحت و ضعفآنها میان ارباب نظر بحث و گفتگو بوده است.
مراد از کتابهای ائمهعلیهمالسلام، تنها کتابهایی نیست که نام یکی از ائمه علیهمالسلام را بهدنبال داشته و یا به نام آن حضرت شناخته
شده، مثل: فقهالرضا (علیهالسلام)،مصباح الشریعه و... بلکه شامل رسالهها و کتابهایی میشود که به حسب ظاهر،به شخص دیگری
نسبت داده میشود، ولی در حقیقت، تمام آن یک روایت از یکامام معین است.
اینگونه کتابها رانیز در اینجا مورد بحث قرار میدهیم، و از این قبیل است: رساله علل الشرایعفضل بن شاذان، که به حسب ظاهر از
فضل است، ولی در آخر آن تصریح میکند،تمام مضامین کتاب را از حضرت رضا علیهالسلام در مجالس متعدد شنیده است.
1
1. رسالة المحکم والمتشابه
گفته میشود مرحومسید مرتضی آن را نوشته، که ایشان نیز آن را از تفسیر مرحوم نعمانی گرفتهاست، ولی کتاب به صورت یک
روایت واحده، با ذکر سلسله سند بهامیرالمومنین علیهالسلام منتهی میشود، و آن را جزء رسالهها و کتابهایمنسوب به اهل بیت
علیهمالسلام میدانیم.
این کتاب به نام«رسالةالمحکم و المتشابه» به چاپ رسیده است. مرحوم مجلسی تمام آن را،در بخش قرآن بحارالانوار درج نموده است.
کتاب مذکور حاویمقدمه کوتاهی در دو صفحه است و حدود یک صفحه از امام صادق علیهالسلامسخنی دربارة ارزش قرآن، و اینکه افرادی با عدم
معرفت به کنه قرآن واقسام و انواع آیات آن، مرتکب اشتباهات بزرگی در تفسیر و تأویل کلاماللّهشدهاند نقل شده، پس از آن حضرتش
علیهالسلام سخنانی از امیرالمؤمنین علیهالسلامدر مورد اقسام آیات قرآن، و شرح مفصل مطالبی که از قرآن در شئون مختلفاستفاده
میشود، نقل میفرماید.
ظاهر عبارات مشعر بهاین است که از اینجا تا آخر کتاب، همگی از سخنان حضرت مولا علیهالسلاماست. در چند قسمت ـ در اثناء کتاب ـ نام
امیرالمؤمنین علیهالسلام تکرار شده،که تأکیدی بر انتساب کلی کتاب به آن حضرت باشد.
اینک به بررسیتشخیص مؤلف کتاب در سه بخش میپردازیم:
تا آنجا که شواهدموجود حکایت دارد، از قرن دهم به بعد این رساله به مرحوم سیدمرتضی نسبتداده شده، و به نظر مرحوم صاحب ذریعه، از زمان
مرحوم مجلسی و شیخ حرعاملی این کتاب به نام ایشان اشتهار یافته است.
بهر حال اشتهارانتساب کتاب به سید مرتضی از قرن دهم به بعد، به هیچ وجه جای انکارنیست، اما متأسفانه در مصادر و مدارک قبل از آن،
نامی از این کتاب جزءتألیفات مرحوم سید مرتضی نمیبینیم:
سید مرتضی در سال417 (حدود بیست سال قبل از وفات) به محمد بن محمد بصروی، میگوید نامتألیفات وی را بنویسد، که در آن، نام
این رساله نیامده است. شاید سیدمرتضی آن را پس از این تاریخ تألیف نموده باشد.
همچنین مرحوم شیخطوسی در فهرست، و مرحوم نجاشی در فهرست خود، که هر دو از شاگردان معروفسید مرتضی بودهاند نامی از این کتاب
نبردهاند و مرحوم ابن شهر آشوب (متوفی588) نیز در معالمالعلماء نامی از کتاب مذکور، جزء تالیفات سید نمیبرد.
2
علاوه بر این شیوهادبی سید مرتضی، و سبک استدلالات علمی او، در خلال کتب ادبی و علمی اوکاملاً واضح است، و رساله فعلی نه به
متانت سبک ادبی سید است، و نه باروش استدلال او تطابق دارد.
اما عدم تشابه آنبه سخنان حضرت علی علیهالسلام، و اصولاً سبک آن را میتوان با نقل بعضیعبارات روشن نمود.
پس مؤلف آن کیست؟
1. مرحوم نعمانیمؤلف آن باشد، همانطور که ظاهراً اول رساله است، و توضیح آن گذشت.
2. شخصی غیر از سیدمرتضی معروف، که همین نام یا لقب را داشته، آن را جمعآوری کرده و خطبهکوتاهی در ابتدای آن افزوده، و بعدها
اشتباهاً به نام سید مرتضی معروفاشتهار یافته است.
3
خلاصه
1. عدم انتساب رسالهمحکم و متشابه به عنوان عینالفاظ روایت یا روایاتی ـ به ائمه علیهمالسلامتقریباً قطعی است.
2. عدم انتساب آنبه مرحوم سید مرتضی نیز تقریباً قطعی است.
3. احتمال انتساب آنبه مرحوم نعمانی - تالیفاً یا روایه - اگر چه چندان قوی نیست، ولی احتمالضعیفی هم نیست.
4. احتمال انتسابرساله سعدبن عبداللّه به ایشان، بسیار ضعیف است.
5. احتمال تأثیرتفسیر حسن بن علی بطائنی و یا پدرش، بر این دو رساله تا حدودی واضح است.
تفسیر امام حسنعسکری (علیهالسلام)
کتابی است که ازنیمه دوم قرن چهارم، در اوساط علمی انتشار. و به حضرت امام حسن عسکریسلاماللّهعلیه، یازدهمین پیشوای معصوم
شیعه منتسب است.
این کتاب اضافه برنسخههای خطی، و بعضاً قدیمی، چندین بار با عنوان: التفسیر المنسوب الیالامام ابی محمد الحسن بن علی
العسکری علیهمالسلام، به چاپ رسیده است.
همچنانکه از نام آنپیداست، موضوع کتاب، تفسیر قرآن کریم است. در مقدمه کتاب آمده که حضرتامام حسن عسکری علیهالسلام این
تفسیر را مدت هفت سال بر نویسندگان آن(که دو نفرند) املاء فرموده، و نمیدانیم آیا کتاب فعلی، نتیجه همان هفتسال است، یا اصل
کتاب بیشتر بوده، و این در حقیقت جزئی از آن تفسیر اصلیاست. کتاب فعلی مشتمل است بر تفسیر: استعاذه، بسماللّه،
فاتحهالکتاب،اکثر سوره بقره به شرح ذیل: از اول سوره بقره تا آیه 108، و از آیة 153تا آیة 175، و از آیة 194 تا آیة 206، و بخشی از
آیة 282».
4
سیر اجمالی کتاب
با اینکه حضرت امامحسن عسکری علیهالسلام در نیمة دوم قرن سوم هجری (هشتم ربیعالاول 260) بهشهادت رسیدهاند، ولی ظاهراً تا یک
قرن بعد، نامی از تفسیر ایشان در میاننبوده است. در این یک قرن، شمار زیادی از بزرگان علمی شیعه، در زمینههایحدیث، فقه،
تفسیر، رجال... میزیستهاند، همچون: احمد برقی، علی بن ابراهیمقمی، احمد بن ادریس، محمد بن یعقوب کلینی، ابن قولویه، محمد بن
همامبغدادی، ابن عقده (زیدی مذهب) محمد بن ابراهیم نعمانی... و صدها چهرةبارز علمی دیگر که آثار نسبتاً فراوانی، فعلاً از آنان در
دست است، و هیچیک از آنان نه تنها حدیثی از آن نقل نکردهاند که حتی نامی از کتاب و یاراویان آن نبردهاند.
حدود یک قرن پس ازوفات حضرت، شخصی به نام محمدبنالقاسم الجرجانی الاسترآبادی، (منسوببگرگان فعلی) که با القاب «مفسر»،
«خطیب» شناخته میشود، این کتاب را برایمرحوم شیخ صدوق (متوفی 381) نقل مینماید.
مرحوم صدوق، قطعاتیاز آن را در کتاب گرانمایه «من لایحضره الفقیه» توحید، امالی، عیون اخبارالرضا علیهالسلام، و احتمالاً تمامی
آن را در کتاب تفسیر خود، نقل مینماید.در تمام این موارد، از شخص مذکور، با تعبیر «رضیاللّه عنه» یاد مینماید.
مرحوم صدوق تنها کسیاست که از شخص مذکور، این کتاب را روایت مینماید.
پس از مرحوم صدوق،برجستهترین اندیشمندان شیعی، نه از کتاب، نه از مؤلف آن و نه از راویاناخیر ـ که کتاب را از حضرت امام حسن
عسگری علیهالسلام شیندهاند ـ حتینامی نمیبرند. در این میان، بالخصوص شیخ طوسی که بیشترین آثار علمی ازاو داریم، در هیچ یک
از کتب علمی متنوع خود: در تفسیر، فقه، رجال، حدیث، نه تنها از آن نقل نمیکند،که حتی نام آن افراد را نیز نمیبرد.
تنها شخصیتی که دراین دوره (اوائل قرن پنجم) از این کتاب و مؤلف آن نام میبرد احمدبنحسین غضایری است که صریحاً
محمدبنالقاسم جرجانی را «ضعیف کذاب» و کتابرا مجعول میداند.
در قرن ششم، مرحومابن شهر آشوب (متوفی 588)، در کتاب معالمالعلماء، کتابی به نام«تفسیرالعسکری من املاءالامام علیهالسلام» را
به حسن بن خالد برقی نسبتمیدهد که 120 جلد است، یعنی پس از گذشت حدود سه قرن از شهادت امام علیهالسلام،برای نخستین بار نام
5
این کتاب در مصادر شیعه برده میشود.
در قرن ششم، قطعاتی از همان تفسیر محمدبنالقاسمجرجانی، در کتابهایی که جنبة نقل معجزات و کرامات دارند، آمده است کهعمدتاً
عبارتند از: مناقب ابن شهرآشوب، خرائج و جرائح قطب الدین راوندی(متوفی 573) احتجاج طبرسی (احتمالاً متوفی نیمة اول قرن
ششم)، و این کتاباخیر اعتراف دارد این تفسیر همچون سایر مصادر شیعه معروف و مورد اتفاق نیست،و لذا فقط سند خود را به آن نقل
مینماید.
در قرن هفتم، هشتم،«ابن داود حلی» در رجال خود، شخص مذکور را «کذاب» توصیف مینماید. او درکلام خود رمز «لم» بکار میبرد، شخص
مذکور از ائمه علیهمالسلام نقل ننمودهاست.
همچنین علامه حلی،در رجال خود، دقیقاً همان سخن ابن غضایری را تکرار، و شخص مذکور را «ضعیفکذاب» توصیف مینماید.
اصولاً بعد از شیخصدوق، تا حدود صفویه، باستثنای چند کتاب که بعضی را نام بردیم، و بهاستثنای حسنبن سلیمان حلی (اوائل
قرن نهم) در کتاب «المختصر» در مصادرمعروف شیعه، در حدیث، فقه، تفسیر، نشانهای از تفسیر و مؤلف آن نیست.
از زمان صفویه (قرندهم) تا زمان حال، بحث بر سر صحت انتساب تفسیر به حضرت امام علیهالسلامداغ و جنجالآمیز بوده است. عدهای آن
را صحیح، و از املاء حضرت، و معجزاتو کرامات منقول در آن را واقعی، و مطالب آن را از اسرار و لطائف اهل بیتعلیهمالسلام به حساب
میآورند.
و معتقدند آنان کهبا مایههای کلام اهل بیت علیهمالسلام آشنایی دارند، عبارت تفسیر را صادراز اهل بیت عصمت و طهارت میدانند، و در
مقابل جمعی دیگر آن را قطعاً مجعول،ساخته و پرداخته محمد بن القاسم جرجانی، با مطالبی سبک و مبتذل که در شانیک انسان عالم
نمیدانند چه رسد به امام معصوم علیهالسلام!
البته مرحوم محققداماد (در کتاب شارعالنجاة) با تکرار کلمات ابن غضایری در مورد مؤلف کتاب،تفسیر امام را در حقیقت متعلق به
حسنبن خالد برقی میداند.
در میان مؤیدین کتاببا چهرههای اندیشمند و گرانمایهای روبرو هستیم، همچون:
1. شهید ثانی، درکتاب اخلاقی خود «منیه المرید» و در اجازهای به پدر شیخ بهایی
2. مجلس اول، در شرحمن لایحضره الفقیه، به نام روضةالمتقین، و در شرح فارسی فقیه.
6
3. مرحوم مجلسی صاحببحارالانوار، که در مقدمة بحار راجع به اعتبار کتاب نیز بحثی دارد.
4. مرحوم شیخ حرعاملی، مؤلف کتاب گرانقدر وسائلالشیعه، که اضافه بر نقل از کتاب، درخاتمه وسائل بحثی پیرامون اعتبار آن دارد.
5، 6، 7، 8، 9 ـ درکتابهای رجالی: اکلیل الرجال، تألیف ملامحمد جعفر خراسانی، منتهی المقال،تعلیقة مرحوم وحید بهبهانی بر منهج
المقال رجال مرحوم طه نجف، تنقیحالمقال مرحوم مامقانی، و پارهای کتب رجالی دیگر.
10. مرحوم علامهآقابزرگ تهرانی، در الذریعه، جلد چهارم (به عنوان: تفسیر العسکری علیهالسلام)که اضافه بر تحقیقات مرحوم نوری،
خود ابداعاتی دارد، ایشان تفسیر حسن بنخالد را از امام هادی علیهالسلام میدانند.
در مقابل، بهتریننوشتهای که به نقادی کتاب پرداخته، و آنرا مجهول و بی اساس توصیف کردهالاخبارالدخیله 1112ـ228 اثر علامه
متتبع معاصر حاج شیخ محمد تقی تستریاست.
عمدهترین دلیلمنکرین: ضعف و لااقل جهالت محمدبن القاسم جرجانی، جهالت دو راوی اخیر،سبک و مبتذل بودن متن کتاب که با سایر
روایات معصومین علیهمالسلامتشابهی ندارد، عدم اعتماد بزرگان اصحاب چه قبل و چه بعد از صدوق.
و اساسیترین دلیلمؤیدین: اعتماد صدوق بر این شخص که خود معاصر او بوده و مباشرةً از او نقلنموده اعتماد گروهی از محققین در طی
سدههای گذشته بر آن، مطابقت مضامینروایات آن با سایر روایات و شواهد تاریخی.
7
نظر نهایی
1. راجع به مؤلفیعنی مفسر جرجانی، کل معلومات ما عبارت است: روایت مرحوم صدوقِ منحصراً ـاز او و با تعبیر: «رضیاللهعنه» در
تمام موارد روایت، روایت او ـ باز هم منحصراًـ از چندین فرد مجهول، عبارت شدید ابن غضایری و علامه و ابن داود دربارهاو، کتاب تفسیر و
پارهای روایات متفرقه غالباً با یک لحن و اسلوب واحد،عنوان «مفسر» و «خطیب» بعد از نام او، که احتمالاً هر دو وصف او باشند،
نهوصف پدر.
از این مجموعهمعلومات چه نتیجه میتوان گرفت؟ بعضی حتی احتمال دادهاند شخص مذکور ازمخالفین بوده، و با این وسیله در فکر بد نام
ساختن چهره روشن اهل بیتعلیهمالسلام بوده است. شاهد بر این کلام تعریف و تمجید از برخی اشخاصبگونهای است که با روش اهل بیت
عیلهمالسلام متناسب نیست.، مثل همینمدح سعدبنمعاذ، و یا مدح عکرمه فرزند ابوجهل - البته عبارت او خیلی صریحدر مدح نیست ـ و
موارد دیگر.
ما اعتراف داریممعلومات ما پیرامون این شخص فوقالعاده اندک است، و بیشترین اطلاعات مااز نوشتههای او بدست آمده، اما از خلال این
نوشتهها نمیتوان اطمینانیافت شخص مذکور از مخالفین باشد، زیرا با تأمل در عبارات وی، معلوم میشوداین شخص در مراحل اولیه ادراک
قصور دارد، چه رسد به مطالب بالاتر، و اگردر خلال کتاب، به مدح چهرههایی پرداخته که با روش کلی اهل بیت علیهمالسلامسازگاری ندارد،
ناشی از تعمد وقصد او نیست، بلکه بیشتر ناشی از عدم درکآنست. متأسفانه باید اعتراف کرد که در همه مقاطع تاریخ دوستان
نادانفراوان داشتهایم، و نیازی نیست کسانی ماسک ولایت به چهره زنند.
2. راجع به کتاب،نفی انتساب آن به حضرت امام عسکری علیه السلام قطعی است، اما نمیتوانانکار داشت لابلای آن مطالب صحیح
فراوان، تعداد زیادی احادیث صحیح در حقاهل بیت علیهمالسلام، حوادث تاریخی واقعی، و... در این کتاب بچشم میخوردکه از نظر متن،
غالباً با متون اصلی اختلاف دارد، به اضافه بعضی از آب وتابها که جنبه خطابه گونه بهمان مطالب صحیح داده است. به نظر
میرسدهمین کیفیت ویژه متن منشأ بروز سه دیدگاه در مورد کتاب فعلی شده است: بهخاطر عدم تناسب آن با مقام امامت و وجود پارهای
8
حوادث و قضایای عجیب وغریب و سایر جهاتی که تا کنون متعرض شدیم، کتاب جعلی و غیر واقعی است.
و بخاطر وجود مضامینعدهای از احادیث صحیح و معتبر و اشتمال کتاب بر کرامات و مقامات اهل بیتعلیهمالسلام آن را صحیح و صادر از امام
علیهالسلام میدانند، و به خاطرآنکه بعضی مطالب آن صحیح و برخی دیگر غریب و بلکه غیر واقعی است، آنراهمچون کتابهای دیگر،
مشتمل بر صحیح و ضعیف دانستهاند. نظر ما هم روشن شد:کتاب به این صورت مجموعی، جعلی است، ولی پارهای از روایات و
حوادثتاریخی و تفسیر آیات آن، از جهت معنی و مضمون ـ و نه به لحاظ عین الفاظغالباً ـ مطابق با روایات صحیحه است.
یک نکته هم بعنواناحتمال بذهن نگارنده خطور مینماید، که شاید مؤلف اصلی کتاب در واقع بفکرنقل روایت از امام عسکری علیهالسلام
نبوده، بلکه در حقیقت میخواستهپارهای از مطالب صحیح تاریخی، تفسیری، حدیثی، را در قالب یک داستانخیالی که دو نفر خدمت
امام میرسند و آنان چنان گفتند و امام چنینفرمودند، بیان کند، و مؤید این مطلب آنکه حتی مطالب برخی روایات را بصورتقصه واقعی
ترسیم مینماید، و شرح و بسطی راجع به آنها میدهد که با روشقصهگویی بیشتر شباهت دارد، این کار در زمان ما بسی رایج است، و شاید
عدم رواجآن در آن زمان منشأ توهم اسناد کتاب به حضرت علیهالسلام شده است. برفرض صحت این توجیه، باید دانست مؤلف نه در ترسیم
صحنهها مهارت لازم رادارد، و نه در تعبیر از آن بلاغت کافی را.
از نظر ارزش، کتابنمایانگر ورود اندیشههای ناخالص در میان عقاید اصیل شیعه، در قرنهای سوم وچهارم است. به نظر ما مرحوم صدوق با
نقل این کتاب - و صدها روایت از اینسبک و روش در تألیفات خود ـ یکی از بزرگترین خدمتها را در راه حفظ ونگهداری میراثهای
فرهنگی شیعه نموده که فوقالعاده شایان تمجید و تحسیناست. اگر چه علماء و اندیشمندان شیعی طی قرنهای متمادی به نقد و
بررسیاین احادیث و روایات همت گماشته، و حتی پارهای از آنان را مردود دانستهاند،اما نقل آنها بعنوان حفظ ارزشهای علمی مکتب بسی
ارزنده و والاست. در خصوصاین کتاب، چون در موارد نقل روایات صحیح مناقب اهل بیت علیهمالسلام نقلبه معنی یا به مضمون مینماید،
9
در سایر موارد که روایات مناقب منحصراً دراین کتاب است، احتمالاً در مصادر دیگری موجود بوده که فعلاً در اینجا بهصورت نقل به
مضمون یا به معنی شده است، به همین جهت حتی این روایاتمفرده ارزش اصالت احتمالی مییابند، با حذف بعضی معانی غریب و الفاظ
غیرمأنوس.
اینک که گفتار را بهپایان میبرم، به جهت حسن ختام سخنی را که از حضرت امام خمینی قدسسرهالشریفدر مجلس درس پیرامون تفسیر
شنیدهام میآورم:
نه «فقهالرضا» ازحضرت امام رضا علیهالسلام است و نه تفسیر از حضرت عسکری سلامالله علیه،فقط آن را یک آدم ملا نوشته، و این
تفسیر را یک آدم بیسواد.
سخنی است عین حق وصواب، قدسالله نفسهالزکیه.
10
دومین تفسیر امام عسکری علیهالسلام
مرحوم ابن شهر آشوب(متوفی 588) در کتاب معالمالعلماء، برای نخستین بار حکایت از تفسیری 120جلدی میکند که حسنبن خالد
برقی از امام عسکری علیهالسلام نوشته است.این آغاز اطلاع ما بر این کتاب است.
مرحوم محقق داماد درشارعالنجاة میفرماید: در تفسیر مشهور عسکری علیهالسلام که به مولای ماصاحبالعسکر علیهالسلام منسوب است
حدیثی مطول مشتمل بر حکایت آن حال علیالتفصیلمذکور شده، و من میگویم: صاحب آن تفسیر چنانچه محمد بن علی بن شهر
آشوبرحمهالله در معالم العلماء آورده ـ و من در حواشی کتاب نجاشی و کتاب رجالشیخ تحقیق کردم ـ حسن بن خالد برقی است، برادر ابی
عبدالله محمد بن خالدبرقی، و عم احمد بن ابی عبدالله برقی، و به اتفاق علماء ثقه و مصنف کتبمعتبره بوده است. در معالمالعلماء
گفته و هو اخو محمدبن خالد، من کتبه:تفسیرالعسکری من املاء الامام علیه السلام. و اما تفسیر محمد بن القاسم کهاز مشیخه روایت ابی
جعفر ابن بابویه است، علماء رجال او را ضعیفالحدیثشمردهاند، تفسیری است که آنرا از دو مرد مجهولالحال روایت کرده و
ایشانبابیالحسن الثالث العسکری علیهالسلام اسناد کردهاند، و قاصران نامتمهراناسناد را معتبر میدانند و حقیقت حال آنکه تفسیر
موضوع و بابیمحمد سهلبناحمدالدیباجی مسند، و بر مناکیر احادیث و اکاذیب اخبار منطوی، و اسناد آن بهامام معصوم مختلق و مفتری
است.
خود محدث نوری، پساز نقل عبارت مرحوم آقابزرگ تهرانی ـ رضوانالله علیه (4283ـ285) نظردیگری در این باره دارد که ترجمه خلاصه آن
را میآوریم: ظاهراً مراد از«عسکری» حضرت هادی علیهالسلام باشد که بلقب «صاحب العسکر» و «عسکری» یادمیشدهاند. دلیل بر این
مطلب آنکه به تصریح شیخ، احمد بن محمد برقی،برادرزاده حسنبن خالد برقی صاحب تفسیر ـ از عموی خود نقل مینماید، و اینشخص
همچنانکه از عموی خود نقل مینماید از پدر خویش نیز نقل مینماید، و چونشیخ طوسی، پدر او را جزء اصحاب حضرت موسیبن جعفر
(متوفی 183) و حضرت رضا(متوفی 203) و حضرت جواد (متوفی 230) علیهمالسلام میداند، پس زمان حضرتهادی علیهالسلام را درک
ننموده و یا روایتی نقل نکرده است، از سوی دیگراز عبارت مرحوم نجاشی که اول محمد و بعد حسن و سپس ابوالفضل را نام برده،معلوم
11
میشود، حسن از برادرش محمد کوچکتر است، و عادتاً حسن بعد از وفاتمحمد زنده بوده است، و در نتیجه حضرت هادی علیهالسلام را درک
نموده تابتواند در مدت امامت حضرتش (از سال 220 تا 254) تفسیر قرآن را در 120 جلدبنویسد. همچنین عادتاً این حسن بن خالد، عصر
حضرت امام حسن عسکری علیهالسلامرا درک ننموده، زیرا برادرش محمد بن خالد برقی ـ باید قبل از وفات حضرتموسی بن جعفر (سال
183) در حدود بیست ساله باشد تا بتوان او را از اصحابحضرت دانست، پس در وقت وفات حضرت جواد (سال 220) که اواخر حیاتش
بودهعمرش در حدود 60 سال باشد اما برادرش حسن که عادتاً دو سال و یا بیشترکوچکتر از او بوده، ممکن است بعد از برادر خود 10 یا 20
سال و نهایت 35 سالعمر کند، پس نمیتواند زمان حضرت امام حسن عسکری را درک نموده باشد، وخصوصاً بتواند در مدت حدود هفت سال،
120 جلد تفسیر بنویسد.
باید در نظر داشتمرحوم احمد بن محمد برقی، برادرزاده حسن بن خالد برقی، در کتابهای خود نهتنها یک حدیث از این کتاب 120 جلدی ـ که
مباشرة از امام معصوم علیهالسلامنوشته شده ـ نقل نمینماید، که حتی در «رجال» خود نام عموی خود را نه دراصحاب حضرت هادی و نه در
اصحاب حضرت عسکری علیهماالسلام نمیآورد.
به استثنایبرادرزاده، ما سخن دو تن از مشهورترین علمای رجال را که صد و اندی سالقبل از ابن شهر آشوب بودهاند، و دو تن که صد واندی
سال بعد از او میآوریم.
مرحوم شیخ در «رجال»خود او را جزء افرادی میآورد که از ائمه علیهمالسلام مستقیماً روایت نقلنکردهاند.
و اصولاً چگونه میتوانباور داشت، شخص مشهوری چون حسن بن خالد، از خاندان معروف برقی، اینمقدار فوقالعاده شگفتآور (120 جلد)،
آن هم در تفسیر قرآن ـ کتاب محوریمسلمانان ـ مباشرت از زبان امام معصوم (حضرت هادی یا عسکری علیهماالسلام)بنویسد و آنگاه هیچ
اثری، نه از کتاب و نه حتی یک روایت آن، بلکه حتینام آن هم برده نشود، تا سه قرن پس از آن، فقط و فقط نام آن، در یکمصدر رجالی،
بدون ذکر سند بیاید.
12
به احتمال قریب بهیقین، اگر مرحوم ابن شهر آشوب اشتباه نکرده باشد، حتماً این نام را درجایی دیده و یا از بعضی مشایخ شنیده و
بر اساس عشق به حفظ میراثهای علمی،نام آن را آورده است.
کوتاه سخن آنکه،این تفسیر هم وضع بهتری از تفسیر سابق ندارد، و نمیتوان اطمینان یافتمرحوم حسن بن خالد برقی یک تفسیر
120 جلدی داشته، چه رسد، که از املاءامام علیهالسلام باشد.
Golestan Quran Weekly, Serial 149, N 105
هفته نامه گلستان قرآن سال چهارم شمارهپیاپی149 دوره جدید شماره 105 دوشنبه 1 بهمنماه 1380
نظر شما