موضوع : پژوهش | مقاله

تفسیر تجزیه‌ای‌ (ترتیبی‌) و تفسیر موضوعی‌

فهرست عناوین

فهرست عناوین

مجموعه‌ای‌از مدلولات‌ قرآنی‌2
روش‌ دوم‌3
امر اول‌6
امر دوم‌9
اصطلاح‌موضوعی‌10
Golestan Quran Weekly,Serial 131, No 8711
هفته نامه گلستان قرآن سال چهارم شماره پیاپی 131 دوره جدید شماره 87 دوشنبه 14 آبان ماه 138011

در تنوع‌ تفاسیر، گوناگونی‌ روش‌ها و تعدد مکتب‌های‌ آن‌ شکی‌نیست‌، در اغلب‌ مواقع‌ این‌ تفاوت‌ها، ناشی‌ از گرایش‌های‌ مختلف‌ تفسیر

است‌. تفسیری‌به‌ جنبه‌ لفظی‌ و ادبی‌ و بلاغیِ نص‌ قرآن‌ می‌پردازد و تفسیر دیگر به‌ محتوا ومعنی‌ آیات‌. تفسیری‌ بر حدیث‌

متمرکز است‌ و نص‌ قرآنی‌ را با مأثور معصومین‌ (ع‌)،صحابه‌ و تابعین‌ تفسیر می‌کند و تفسیر دیگر از عقل‌ به‌ عنوان‌ ابزار فهم‌

کتاب‌الله‌ استفاده‌ می‌کند.

 

در این‌ مقاله‌ که‌ متن‌ یکی‌ از سخنرانی‌های‌ استاد شهیدمحمدباقر صدر است‌، تفسیر تجزیه‌ای‌ (ترتیبی‌) و تفسیر موضوعی‌ قرآن‌ مجید

موردنگرش‌ قرار گرفته‌ و می‌تواند علاقه‌مندان‌ به‌ بحث‌ تفسیر را مفید واقع‌ شود. بااین‌ توضیح‌ که‌ در ترجمه‌ حاضر، بر حسب‌ ضرورت‌،

حالت‌ گفتاری‌ متن‌، توسط‌ مترجم‌به‌ حالت‌ نوشتاری‌ تغییر داده‌ شده‌ است‌.

 

تفسیری‌ جانبدارانه‌ سعی‌ دارد نص‌ قرآن‌را با مواضع‌ مذهبی‌ از پیش‌ تعیین‌ شده‌ منطبق‌ کند، و تفسیری‌ بدون‌ جانبداری‌،از خودِ قرآن‌،

پرسش‌ می‌کند و رأی‌ را بر اساس‌ قرآن‌ منطبق‌ می‌کند، نه‌ قرآن‌را با رأی‌.

 

اما آنچه‌ در ابتدای‌ این‌ بررسی‌ قرآنی‌ به‌ شکل‌ خاص‌ موردتوجه‌ است‌، توجه‌ به‌ دو گرایش‌ اصلی‌ تفسیر در اندیشه‌ اسلامی‌ است‌ که‌

یکی‌«گرایش‌ تجزیه‌ای‌» و دیگری‌ «گرایش‌ توحیدی‌ یا موضوعی‌» در تفسیر نامیده‌ می‌شود.

 

مراد از تفسیر تجزیه‌ای‌ تفسیری‌ است‌ که‌در چارچوب‌ آن‌ مفسر به‌ تفسیر آیه‌ به‌ آیه‌ قرآن‌ بر اساس‌ ترتیب‌ و تسلسلی‌ که‌در قرآن‌

دارند، می‌پردازد.مفسر در این‌ روش‌ با ابزار مورد اعتماد خود از قبیل‌:ظهور، احادیث‌ مأثور، و با توجه‌ به‌ آیة‌ دیگری‌ که‌ در اصطلاح‌ یا مفهوم‌

با آن‌،اشتراک‌ دارد تفسیر می‌کند، به‌ اندازه‌ای‌ که‌ مدلولِ آن‌ بحثی‌ را که‌ می‌خواهدتفسیر کند روشن‌ سازد، طبعاً وقتی‌ از تفسیر

تجزیه‌ای‌ صحبت‌ می‌شود، وسیع‌ترین‌ وکامل‌ترین‌ شکل‌ موجود آن‌ معرفی‌ می‌شود. تفسیر تجزیه‌ای‌، تدرج‌ تاریخی‌ خود راپشت‌ سر

گذاشته‌ تا حدی‌ رسیده‌ که‌ تمام‌ قرآن‌ را دربرگرفته‌ است‌.

 

شرح‌ تجزیه‌ای‌ بعضی‌ آیات‌ قرآنی‌ و تفسیر مفردات‌ آن‌ از زمان‌صحابه‌ وتابعین‌ آغاز شد و با گذشت‌ زمان‌ نیاز بیشتری‌ به‌ تفسیر

آیات‌ احساس‌شد، تا به‌ ابن‌ماجه‌ و طبری‌ و کسانی‌ که‌ در اواخر قرن‌ سوم‌ و اوایل‌ قرن‌چهارم‌ می‌زیستند ختم‌ شد، و تفاسیرآنها را وسیع‌ترین‌

1

 

شکل‌ تفسیر تجزیه‌ای‌ می‌توان‌در نظر گرفت‌.

 

از آنجا که‌ فهم‌ مدلول‌ الهی‌ هدف‌ روش‌ تجزیه‌ ای‌ بوده‌ وفهم‌ این‌ مدلول‌ در ابتدا برای‌ تعداد بسیاری‌ از مردم‌ آسان‌ بود و سپس‌ به‌مرور زمان‌

وگسترش‌ فاصله‌ ها و دگرگونی‌ اوضاع‌ به‌ لحاظ‌ معنی‌ سخت‌ وپیچیده‌گردید.

 

به‌ این‌ دلیل‌ بود که‌ تفسیر تجزیه‌ای‌ به‌ تبع‌ ابهاماتی‌ که‌بر قرآن‌ عارض‌ شد، توسعه‌ پیدا کرد، و از شکی‌ که‌ در مفهوم‌ (کلام‌) خدا شروع‌شد

و به‌ شکل‌ دائرة‌المعارف‌های‌ تفسیری‌ درآمد. تا آن‌ جا که‌ مفسر از آیه‌ اول‌سوره‌ فاتحه‌ تا سوره‌ ناس‌ را آیه‌ به‌ آیه‌ تفسیر می‌کند. زیرا

بسیاری‌ از آیات‌در مرور زمان‌ به‌ لحاظ‌ معنا و مدلول‌ محتاج‌ به‌ بیان‌ و تجزیه‌ و تاکید و...شد که‌ همان‌ تفسیر تجزیه‌ای‌ است‌.طبعاً منظور از

تجزیه‌ای‌ بودن‌، قطع‌ نظر مفسراز سایر آیات‌ و کمک‌ نگرفتن‌ از آنها در فهم‌ آیه‌ مورد بحث‌ نیست‌، بلکه‌ مفسراز آیات‌ مرتبط‌ در زمینه‌

مربوط‌ استفاده‌ می‌کند، همان‌ گونه‌ که‌ از احادیث‌ وروایات‌.

 

 

2

 

 

مجموعه‌ای‌از مدلولات‌ قرآنی‌

 

اما این‌ استفاده‌ برای‌ کشفِ مدلولِ لفظی‌ آیه‌ مورد نظر انجام‌می‌گیرد، پس‌ هدف‌ در هر مرحله‌ از این‌ نوع‌ تفسیر، فهمِ مدلول‌ آیه‌ است‌،

که‌مفسر با تمام‌ ابزار به‌ این‌ امر دست‌ می‌زند. یعنی‌ هدف‌، هدفی‌ تجزیه‌ای‌ است‌زیرا دائماً در حد رابطه‌ این‌ جزء با آن‌ جزء از نص‌ قرآن‌ باقی‌

می‌ماند وغالباً از این‌ حد تجاوز نمی‌کند.

 

در هر صورت‌ نتیجة‌ تفسیر تجزیه‌ای‌ کل‌ قرآن‌ کریم‌ مجموعه‌ای‌از مدلولات‌ قرآنی‌ است‌، که‌ باز هم‌ با نظر تجزیه‌ای‌ به‌ قرآن‌ صورت‌

می‌گیرداست‌، اما در شکل‌ پراکنده‌ و به‌ لحاظ‌ عدد کثیر، بدون‌ آن‌ که‌ وجه‌ ارتباط‌ این‌مدلولات‌ کشف‌ گردد و بدون‌ آن‌ که‌ ترکیب‌ اجزاء این‌

نتایج‌ فکری‌ کشف‌ شود.

 

بدون‌ آن‌ که‌ در پایان‌ این‌ سیر، نظریه‌ قرآنی‌ مشخصی‌ برای‌هر یک‌ از موضوعات‌ حیات‌ به‌ دست‌ آید. پس‌ در آن‌ جا معلوماتی‌ به‌ لحاظ‌

تعدادمتکثر

 

وجود دارد، اما عمده‌ ارتباطی‌ که‌ بین‌ این‌ معلومات‌ هست‌رابطه‌ و تعلقاتی‌ است‌ که‌ این‌ معلومات‌ را تبدیل‌ به‌ نظریه‌های‌ ترکیبی‌ وساختهای‌

فکری‌ می‌کند که‌ می‌توان‌ بر اساس‌ آنها به‌ نظر قرآن‌ درباره‌ مسائل‌ ومواضع‌ مختلف‌ رسید. اما این‌ هدف‌ اصلی‌ در روش‌ تفسیر تجزیه‌ای‌

نیست‌، گر چه‌در بعضی‌ مواقع‌ حاصل‌ می‌شود.

 

حالت‌ پراکندگی‌ روش‌ تجزیه‌ای‌ به‌ ظهور تناقص‌های‌ مذهبی‌بسیاری‌ در اندیشه‌ اسلامی‌ منجر گردید، چرا که‌ کافی‌ بود، یکی‌ از مفسرین‌

آیه‌ای‌را در توجیه‌ مذهب‌ خویش‌ پیدا می‌ کرد ،تا داد آن‌ را سر داده‌ و هواداران‌ وافرادی‌ را دور خود جمع‌ کند. مانند بسیاری‌ از مسائل‌ کلامی‌ همچون‌

مسئلة‌ جبر وتفویض‌ و اختیار. اگر مفسر تجزیه‌ای‌ قدمی‌ دیگر برمی‌داشت‌ و فقط‌ به‌ جمع‌ آوری‌عددی‌ معلومات‌ اکتفا نمی‌کرد، چه‌ بسا

امکان‌ داشت‌ از بسیاری‌ تناقضات‌ جلوگیری‌شود، همان‌ گونه‌ که‌ در روش‌ دوم‌ دیده‌ می‌شود.

 

3

 

 

روش‌ دوم‌

 

این‌ روش‌، روش‌ توحیدی‌ یا موضوعی‌ در تفسیر نامیده‌ می‌شود.این‌ روش‌ به‌تفسیر آیه‌ به‌ آیه‌ قرآن‌ نمی‌پردازد، بلکه‌ سعی‌ در جستجو و

تبیین‌ موضوعی‌ ازموضوعات‌ اعتقادی‌، اجتماعی‌ و یا وجودی‌ حیات‌ دارد ،مانند عقیدة‌ توحید در قرآن‌یا بحث‌ نبوت‌ در قرآن‌ یا مکتب‌

اقتصادی‌ قرآن‌ یا سنن‌ تاریخی‌ قرآن‌ یا آسمان‌هاو زمین‌ در قرآن‌ و امثال‌ آن‌. هدف‌ تفسیر توحیدی‌ (موضوعی‌) مشخص‌ کردن‌ دیدگاه‌نظریِ

قرآن‌ کریم‌ و نهایتاً منظر اسلام‌ درباره‌ موضوعی‌ از موضوعات‌ حیات‌ ووجود است‌.

 

لازم‌ به‌ توضیح‌ است‌ در عالم‌ واقع‌ و عمل‌ و بررسی‌ تاریخی‌فرآیند تفسیر، فصل‌ این‌ دو روش‌ فصل‌ حدی‌ (منطقی‌)نیست‌، زیرا طبعاً

تفسیرموضوعی‌ نیازمند تعریف‌ و مشخص‌ کردن‌ مدلولات‌ تجزیه‌ای‌ خود است‌ از آیاتی‌ که‌قصد تعامل‌ با آنها در چارچوب‌ موضوعی‌ که‌ پایه‌

گذاری‌ می‌کند.همان‌ گونه‌ که‌تفسیر تجزیه‌ای‌ به‌ حقیقت‌ قرآنی‌ دیگر از حقایق‌ حیات‌ می‌رسد، اما این‌ دو روش‌علی‌ رغم‌ آنچه‌ گفته‌ شد هم‌

چنان‌ دو روش‌ مغایر در شکل‌، اهداف‌ و نتایج‌ فکری‌باقی‌ می‌مانند.آنچه‌ به‌ شیوع‌ روش‌ تجزیه‌ای‌ تفسیر و استیلای‌ آن‌ بر ساحت‌تفسیر

کمک‌ کرد، گرایش‌ روایی‌ و حدیثی‌ تفسیر بود. از آن‌ جا که‌ در هر صورت‌تفسیر در حقیقت‌ و در آغاز نمی‌توانست‌ چیزی‌ غیر از شعبه‌ و

جزئی‌ از حدیث‌ باشد.

 

و تقریباً حدیث‌ به‌ علاوه‌ بعضی‌ اطلاعات‌ لغوی‌ و ادبی‌ وتاریخی‌ که‌ به‌ آنها ارجاع‌ می‌شود تنها دستمایه‌ اصلی‌ تفسیر در زمان‌های‌طولانی‌

بوده‌ است‌.به‌ این‌ دلیل‌ است‌ که‌ نمی‌ توان‌ تفسیر را در حد مأثور ازروایات‌ صحابه‌ و تابعین‌ و رسول‌ و ائمه‌ متوقف‌ کرد، روایاتی‌ که‌

غالباًبرانگیختة‌ استفهامات‌ عقلی‌ از سوی‌ مردم‌ و یا از سوی‌ پرسشگران‌ است‌.در این‌صورت‌ نمی‌ تواند قدم‌ به‌ جلو بردارد و سعی‌ در

ترکیب‌ مدلولات‌ قرآن‌ و مقایسه‌بین‌ آنها و استخراج‌ نظریه‌ایی‌ در پی‌ این‌ مدلولات‌ لفظی‌ داشته‌ باشد.

 

تفسیر تجزیه‌ ای‌ در اصل‌ خود تفسیری‌ لفظی‌ بوده‌است‌ ، تفسیرمفردات‌ و تغییرات‌ مفردات‌ و شرح‌ بعضی‌ از مصطلحات‌ جدید و

تطبیق‌ بعضی‌ ازمفاهیم‌ با اسباب‌ نزول‌ و برای‌ رسیدن‌ به‌ نظرات‌ اساسی‌ که‌ قرآن‌ در پی‌ آیات‌پراکنده‌ خود و در ورای‌ مدلولات‌ لغوی‌ و

لفظی‌ سعی‌ در القای‌ آنها داشته‌ است‌،چنین‌ فرآیندی‌ نمی‌تواند نقش‌ اجتهادی‌ خلاق‌ و مبدعی‌ ایفا کند.می‌ توان‌ این‌دو روش‌ مختلف‌

4

 

تفسیری‌ را با مثالی‌ از تجربة‌ فقهی‌ به‌ ذهن‌ تقریب‌ کرد.

 

یکی‌ از معانی‌ فقه‌، تفسیر احادیث‌ وارده‌ از نبی‌ اکرم‌ وائمه‌ (ع‌) است‌ و این‌ چنین‌ است‌ که‌ کتب‌ فقهی‌ احادیث‌ را حدیث‌ به‌ حدیث‌

شرح‌کرده‌اند.

 

حدیث‌ را ذکر کرده‌، شرح‌ آن‌ را آورده‌ و از دلالت‌، سند و متن‌حدیث‌ سخن‌ گفته‌اند و آن‌ بنابر اختلاف‌ روش‌ شارحان‌ بوده‌ است‌ همان‌ طور که‌در

شارحان‌ کتب‌ اربعه‌ و شراح‌ وسائل‌ دیده‌ می‌شود.

 

اما تعداد زیادی‌ از کتب‌ فقهی‌ در این‌ زمینه‌ به‌ این‌ روش‌عمل‌ نکرده‌اند، بلکه‌ درباره‌ مسائل‌ بر اساس‌ وقایع‌ حیات‌ بحث‌ کرده‌اند ودرباره‌ هر

موضوع‌، احادیث‌ مربوط‌ به‌ آن‌ را آورده‌ و به‌ اندازه‌ آن‌ مسئله‌ راروشن‌ کرده‌اند تا به‌ تبیین‌ موضع‌ اسلام‌ در آن‌ مسئله‌ بینجامد و این‌ همان‌روش‌

موضوعی‌ در بستر فقهی‌ است‌.همان‌ طور که‌ روش‌ قبلی‌، همان‌ روش‌ تجزیه‌ای‌در تفسیر احادیث‌ است‌.

 

کتاب‌ جواهر شرح‌ کامل‌ و شاملی‌ از روایات‌ کتب‌ اربعه‌ است‌اما نه‌ شرحی‌ که‌ به‌ تک‌ تک‌ روایات‌ کتب‌ اربعه‌ بپردازد، بلکه‌ به‌ روایات‌ براساس‌

نیازهای‌ زندگی‌ می‌پردازد. کتاب‌ بیع‌، کتاب‌ جعاله‌، کتاب‌ احیاء موات‌،کتاب‌ نکاح‌. سپس‌ ذیل‌ هر یک‌ از این‌ عناوین‌ روایاتی‌ که‌ به‌ آن‌

موضوع‌ مرتبط‌است‌ آورده‌، آنها را شرح‌ کرده‌ و به‌ مقایسه‌ آنها می‌پردازد، تا به‌ نظریه‌ای‌برسد، زیرا کافی‌ نیست‌ که‌ معنای‌ یک‌ روایت‌ را به‌

تنهایی‌ و به‌ شکل‌ منفردبداند و معنی‌ یک‌ روایت‌ به‌ شکل‌ منفرد به‌ حکم‌ شرعی‌ خاص‌ منجر نمی‌شود و تنهااز طریق‌ مطالعه‌ مجموعه‌ای‌ از

روایات‌ که‌ دربردارنده‌ توضیح‌ حکم‌ واحد یا بابی‌واحد از ابواب‌ حیات‌ هستند می‌توان‌ به‌ حکم‌ شرعی‌ رسید سپس‌ از طریق‌ این‌بررسی‌ جامع‌،

نظریه‌ واحدی‌ را استخراج‌ کرد که‌ حاصل‌ بررسی‌ مجموعه‌ای‌ ازروایات‌ است‌ ، نه‌ تک‌ تک‌ روایات‌.این‌ همان‌ روش‌ موضوعی‌ شرح‌ احادیث‌ است‌.

 

در مقایسه‌ بررسی‌های‌ قرآنی‌ و مطالعات‌ فقهی‌ مواضع‌ اختلاف‌دو روش‌ در دو زمینه‌ قابل‌ مشاهده‌ است‌. از طرفی‌ روش‌ موضوعی‌ و توحیدی‌

درزمینه‌ فقهی‌ رواج‌ پیدا کرده‌ و قدم‌هایی‌ که‌ فقه‌ و اندیشه‌ فقهی‌ در راستای‌رشد و تحول‌ خود برداشته‌، تا آنجا است‌ که‌ این‌ روش‌ در بحث‌های‌

فقهی‌ برتری‌یافته‌ است‌.

 

5

 

از طرف‌ دیگر عکس‌ این‌ در زمینة‌ قرآنی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد،زیرا روش‌ تجزیه‌ای‌ تقریباً سیزده‌ قرن‌ استیلای‌ خود را بر تفسیر حفظ‌ کرد،

به‌نحوی‌ که‌ هر مفسر همچون‌ مفسران‌ قبل‌ از خود، تفسیر آیه‌ به‌ آیه‌ قرآن‌ را آغازمی‌کرد.روش‌ موضوعی‌ بر ساحتِ فقهی‌ استیلا یافته‌، همان‌

طور که‌ روش‌ تجزیه‌ای‌بر ساحت‌ قرآنی‌ استیلا دارد.

 

اما آنچه‌ در ساحت‌ قرآنی‌ ظهور یافته‌ و به‌ تفسیر موضوعی‌معروف‌ گردیده‌ احیاناً از نوع‌ مطالعات‌ بعضی‌ از مفسرین‌ حول‌ یک‌ موضوع‌معین‌

در قرآن‌ است‌، مانند اسباب‌ نزول‌ یا قرائات‌ یا ناسخ‌ و منسوخ‌ یا مجازهای‌قرآنی‌ که‌ تفسیر موضوعی‌ نیست‌. زیرا این‌ مطالعات‌ در حقیقت‌

گردآوری‌ تعدادی‌از قضایای‌ تفسیر تجزیه‌ای‌ است‌ که‌ بین‌ آنها تشابهی‌ وجود دارد. به‌ عبارت‌دیگر هر فرآیند گردآوری‌ یا جداسازی‌ مطالعه‌

موضوعی‌ نیست‌ و مطالعه‌ موضوعی‌ فقط‌مطالعه‌ای‌ است‌ که‌ یکی‌ از موضوعات‌ اعتقادی‌ یا وجودی‌ حیات‌ را مطرح‌ می‌کند وبه‌ مطالعه‌ و ارزشگذاری‌

آن‌ از زوایة‌ قرآنی‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ نظریه‌ای‌ قرآنی‌در آن‌ خصوص‌ می‌پردازد.

 

به‌ نظر می‌رسد، روش‌ توحیدی‌ و موضوعی‌ در فقه‌ با رواج‌ خوددر حد زیادی‌ به‌ تحولِ اندیشه‌ فقهی‌ و پربار ساختن‌ مطالعات‌ علمی‌ فقهی‌

کمک‌کرد، همان‌ گونه‌ که‌ گسترش‌ روش‌ تجزیه‌ای‌ به‌ بازدارندگی‌ رشد تکمیلی‌ فکراسلامی‌ قرآنی‌ و تکراری‌ شدن‌ قالب‌ آن‌ کمک‌ کرده‌ است‌.تا آن‌

جا که‌ می‌توان‌گفت‌ قرن‌ها از تفاسیر طبری‌، رازی‌ و شیخ‌ طوسی‌ گذشت‌ و مکاتب‌ جدیدی‌ برای‌اندیشه‌ اسلامی‌ به‌ وجود نیامد، علی‌ رغم‌

تغییرات‌ گوناگونی‌ که‌ در عرصه‌های‌مختلف‌ حیات‌ ایجاد شد، تفسیر ثابت‌ ماند و طی‌ آن‌ قرون‌ به‌ جز اندکی‌، تغییری‌در آن‌ ایجاد نشد. که‌

توضیح‌ آن‌ در خلال‌ مقایسه‌ روش‌ تجزیه‌ای‌ و توحیدی‌خواهد آمد و حقیقتی‌ که‌ در پس‌ این‌ موضوع‌ هست‌ بیان‌ خواهد شد.

 

چرا روش‌ تجزیه‌ای‌ مانع‌ رشد شد؟ و چرا روش‌ موضوعی‌ و گرایش‌توحیدی‌ عامل‌ رشد و ابداع‌ و گسترش‌ حوزه‌ حرکت‌ اجتهاد شد؟ برای‌ پاسخ‌به‌

این‌ پرسش‌ها لازم‌ است‌ برداشت‌های‌ روشن‌تر و مرزبندی‌ دقیق‌تری‌ از این‌ دوگرایش‌ تجزیه‌ای‌ و توحیدی‌ صورت‌ گیرد. و این‌ بعد از

توضیح‌ جنبه‌های‌ اختلاف‌بین‌ این‌ دو روش‌ روشن‌تر می‌شود، برخی‌ از وجوه‌ اختلاف‌ بین‌ این‌ دو روش‌ بدین‌قرار است‌:

 

6

 

 

امر اول‌

 

نقش‌ مفسر تجزیه‌ای‌ در تفسیر غالباً انفعالی‌ است‌، او به‌بررسی‌ نص‌ قرآنی‌ مشخص‌، مثلاً آیه‌ یا بخشی‌ از قرآن‌، بدون‌ هر گونه‌

پیش‌ فرض‌می‌پردازد و می‌کوشد مدلول‌ قرآنی‌ را در پرتو نیازی‌ که‌ لفظ‌ برمی‌آورد و به‌کمک‌ قرائن‌ متصله‌ و منفصله‌ آن‌ مشخص‌ کند.

 

فرآیند تفسیر در شکل‌ کلی‌ خود، تفسیر نص‌ معینی‌ است‌. در این‌فرآیند نقش‌ نص‌ نقش‌ گوینده‌ و نقش‌ مفسر شنونده‌ای‌ است‌ که‌ در

پی‌ فهم‌ است‌ واین‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ نقش‌ انفعالی‌ می‌توان‌ گفت‌.

 

کار مفسر در این‌ جا شنوندگی‌ است‌، اما با ذهن‌ گزارشگر و فکرصاف‌ و بی‌ آلایش‌ و با روحی‌ مسلط‌ به‌ آداب‌ لغت‌ و قالب‌های‌ آن‌ ،با

این‌رویکرد مفسر، با چنین‌ ذهن‌ و فکر و روحی‌، در برابر قرآن‌ می‌نشیند تا شنونده‌باشد. و این‌ همان‌ نقش‌ انفعالی‌ است‌ و اما قرآن‌ در این‌

بین‌ دارای‌ نقش‌افعالی‌ است‌ و در این‌ جا قرآن‌ به‌ اندازه‌ فهم‌ مفسر، مدلول‌ لفظ‌ را دراختیارِ مفسر می‌گذارد، تا در تفسیر خود ثبت‌ کند.

 

برعکس‌ آن‌، مفسر روش‌ توحیدی‌ و موضوعی‌ کار خود را از نص‌قرآن‌ آغاز نمی‌کند، بلکه‌ نظر خود را بر روی‌ موضوعی‌ از موضوعات‌

اعتقادی‌،اجتماعی‌ یا وجودی‌ حیات‌ متمرکز می‌کند و تمام‌ مشاکل‌ به‌ جای‌ مانده‌ از تجارب‌و راه‌ حل‌های‌ اندیشه‌ بشری‌ و پرسش‌های‌ به‌ جا مانده‌ از

تجربه‌ تاریخی‌ آن‌ رابررسی‌ می‌کند، سپس‌ به‌ نص‌ قرآن‌ روی‌ می‌آورد. نه‌ برای‌ آن‌ که‌ خود را درمقابل‌ نص‌ چون‌ شنونده‌ و یا نویسنده‌ای‌ صرف‌

قرار دهد، بلکه‌ برای‌ آن‌ که‌ درمقابل‌

 

نص‌ موضوعی‌ برآید ،بسیاری‌ از افکار و مواضع‌ بشری‌ را مطرح‌کرده‌ و سؤال‌ و جوابی‌ را با نص‌ قرآن‌ آغاز کند. مفسر پرسش‌ می‌کند و قرآن‌

پاسخ‌می‌دهد، مفسر در پرتو نتایجی‌ که‌ توانست‌ از تجارب‌ ناقص‌ بشری‌ و روش‌ خطا وآزمون‌ متفکران‌ زمینی‌ ، جمع‌ آوری‌ کند حتماً به‌

برآیندی‌ مرتبط‌ با موضوع‌خواهد رسید. سپس‌ از این‌ نتیجه‌، جدا شده‌ و در محضر قرآن‌ می‌نشیند، اما نه‌نشستن‌ خاموش‌ تا فقط‌ شنونده‌

باشد بلکه‌ نشستی‌ پرسشگرانه‌ و از روی‌ تعقل‌ و تدبر. پس‌ گفتگویش‌ رادر آن‌ موضوع‌ با قرآن‌ آغاز می‌کند و هدف‌ او از این‌ کار، کشف‌

7

 

نظر قرآن‌ در آن‌موضوع‌ است‌ و می‌تواند نظریه‌ قرآنی‌ را از خلال‌ مقایسه‌ نص‌ با برآیند افکار وروش‌های‌ تجربه‌ شده‌ بشری‌ ،دریافت‌ کند.از

این‌ جا است‌ که‌ نتایج‌ تفسیر موضوعی‌،ارتباط‌ دائمی‌ با جریان‌ تجربه‌ بشری‌ پیدا می‌کند، زیرا نگرش‌ ها و گرایش‌های‌قرآنی‌ برای‌

تبیین‌ نظر اسلام‌ در خصوص‌ موضوعی‌ از موضوعات‌ حیات‌ را نشات‌ می‌دهدو از همین‌ جا است‌ که‌ فرایند تفسیر، فرایند گفتگو با قرآن‌ و

پاسخ‌ یابی‌ از آن‌است‌.و تنها پاسخ‌ یابی‌ منفعل‌ نیست‌، بلکه‌ پاسخ‌ یابی‌ فعال‌ و به‌ کارگیری‌هدفمند نص‌ قرآنی‌، در راه‌ کشف‌

حقیقتی‌ از حقایق‌ حیات‌ بزرگ‌ به‌ شماره‌ می‌رود.

 

امیر مومنان‌ در مقام‌ صحبت‌ از قرآن‌ می‌فرماید:

 

«آن‌ قرآن‌ است‌ ،پس‌ از او استنطاق‌ کنید و هرگز به‌ نطق‌ درنیاید.اما من‌ از آن‌ به‌ شما خبر خواهم‌ داد. به‌ راستی‌ که‌ در آن‌ ،علم‌ آنچه‌پیش‌ خواهد آمد

، شرح‌ گذشته‌ ، درمان‌ دردتان‌ و رابطه‌ میان‌ شما آمده‌ است‌.»

 

تعبیر به‌ استنطاق‌ که‌ در کلام‌ فرزند قرآن‌ آمد، از تعبیر به‌فرآیند تفسیر موضوعی‌ به‌ این‌ وصف‌ که‌ گفتگو با قرآن‌ و طرح‌ مشکلات‌

موضوعی‌ برآن‌ به‌ قصد رسیدن‌ به‌ پاسخی‌ قرآنی‌ برای‌ آن‌، بسیار زیباتر است‌.

 

لذا اولین‌ جنبه‌ اختلاف‌ بین‌ روش‌ موضوعی‌ و تجزیه‌ای‌ آن‌است‌ که‌ در روش‌ تجزیه‌ای‌ نقش‌ مفسر، نقشی‌ منفعلانه‌ است‌. او می‌شنود و

ثبت‌می‌کند ، در حالی‌ که‌ معنای‌ تفسیر موضوعی‌ چنین‌ نیست‌ و حقیقت‌ آن‌ این‌ نیست‌.

 

وظیفه‌ تفسیر موضوعی‌ در هر مرحله‌ و در هر زمان‌ آن‌ است‌ که‌ تمامی‌مواریث‌ بشری‌ و افکار عصر خود و مقولاتی‌ را که‌ در تجربه‌ بشری‌

خویش‌ کسب‌ کرده‌،با خود همراه‌ داشته‌ باشد ، سپس‌ آن‌ را فراروی‌ قرآن‌ (کتابی‌ که‌ باطل‌ از پس‌و پیش‌ بدو راه‌ ندارد) قرار داده‌ ،تا قرآن‌ بر

ماحصل‌ آن‌ قضاوت‌ کند، قضاوتی‌قابل‌ فهم‌ و درک‌ مفسر از خلال‌ مجموعه‌ آیات‌ قرآن‌.

 

پس‌ در این‌ جا قرآن‌، با واقعیت‌ پیوند می‌خورد، با حیات‌پیوند می‌خورد. زیرا تفسیر از عالم‌ واقع‌ آغاز و به‌ قرآن‌ منتهی‌ می‌گردد، نه‌این‌ که‌

از قرآن‌ آغاز و به‌ قرآن‌ منتهی‌ شود و فر آیند تفسیر جدای‌ از واقعیت‌میراث‌ تجربه‌ بشری‌ باشد.بلکه‌ این‌ فرآیند از واقعیت‌ آغاز ،و به‌

8

 

قرآن‌ ختم‌ می‌شود- منبع‌ ارزشمندی‌ است‌ که‌ در پرتو آن‌ گرایش‌ های‌ ربانی‌ نسبت‌ به‌ آن‌ واقعیت‌مشخص‌ می‌گردد-.

 

و از این‌ رو ست‌ که‌ جایگاه‌ رفیع‌ قرآن‌ حفظ‌ می‌گردد ومنشاالهامات‌ بدیع‌ باقی‌ می‌ ماند.زیرا در این‌ جا مسئله‌ تفسیرِ لفظ‌

نیست‌.تفسیر لفظی‌ کشش‌ محدودی‌ دارد و توانایی‌های‌ آن‌ نامحدود نیست‌ در حالی‌ که‌روایات‌ بر پایان‌ ناپذیر بودن‌ قرآن‌ دلالت‌ دارد و قرآن‌

بر بی‌ پایانی‌ کلمات‌الهی‌ صراحت‌ دارد. در حالی‌ که‌ تفسیر لغوی‌ پایان‌ پذیر است‌، و توانایی‌های‌محدودی‌ دارد.مدلول‌های‌ تازه‌ای‌ برای‌ الفاظ‌

وجود ندارد و اگر تازگی‌ درمدلولات‌ لغوی‌ یافت‌ شود، معنایی‌ برای‌ حمل‌ آن‌ در قرآن‌ وجود ندارد.و اگر زبان‌جدیدی‌ بعد از قرآن‌ پیدا شود مؤید

آن‌ نیست‌ که‌ آن‌ لغت‌ جدید و یا مصطلحات‌جدید یا الفاظی‌ که‌ مدلول‌هایش‌ بعد از قرآن‌ وضع‌ شده‌ است‌ ، به‌ قرآن‌ ارجاع‌شود.

 

بخشش‌ بی‌ پایان‌ و معانی‌ بی‌ انتهای‌ قرآن‌ - که‌ خود تصریح‌کرده‌ و احادیث‌ اهل‌ بیت‌ نیز بر آن‌ دلالت‌ دارد - همین‌ حالت‌ پایان‌ ناپذیری‌در

روش‌ تفسیر موضوعی‌ نهفته‌ است‌ ،زیرا در این‌ روش‌ از قرآن‌ سؤال‌ می‌شود و درقرآن‌ علم‌ گذشته‌ و آینده‌ هست‌ ،قرآن‌ دوای‌ درد است‌، در قرآن‌

نظم‌ درونی‌ ما نهفته‌ است‌، در قرآن‌ امکان‌ تشفی‌تجربة‌ زمینی‌ به‌ انظار آسمانی‌ وجود دارد.

 

از این‌ جا است‌ که‌ تفسیر موضوعی‌ می‌تواند تحول‌ پیدا کند، می‌تواندپربار گردد. زیرا تجربة‌ بشری‌ آن‌ را پربار می‌کند و مطالعه‌ و تأمل‌

قرآنی‌ درپرتو تجربة‌ بشری‌ به‌ فهم‌ صحیح‌اسلامی‌ قرآن‌ کمک‌ می‌کند.

 

9

 

 

امر دوم‌

 

تفسیر موضوعی‌ یک‌ گام‌ از تفسیر تجزیه‌ای‌ فراتر می‌رود، زیراتفسیر تجزیه‌ای‌ تنهابه‌ آشکار کردن‌ مدلولات‌ تفصیلی‌ آیات‌ قرآن‌

کریم‌ بسنده‌می‌کند، در حالی‌ که‌ تفسیر موضوعی‌ پا را فراتر گذاشته‌، دامنة‌ وسیع‌تری‌رادربرمی‌گیرد. می‌کوشد وجوه‌ ارتباط‌ میان‌

مدلولات‌ تفصیلی‌ رابه‌ دست‌ آورد، درتلاش‌ است‌ تا به‌ ساختار نظری‌ قرآن‌ برسد که‌ در چارچوب‌ آن‌ هر یک‌ از آن‌مدلولات‌ تفصیلی‌ جایگاه‌

خود را پیدا کند و این‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ به‌ زبان‌امروز نظریه‌ گفته‌ می‌شود. نظریه‌ قرآنی‌ در مورد نبوت‌، نظریه‌ قرآنی‌ در مکاتب‌اعتقادی‌،

نظریه‌ قرآن‌ در سنن‌ تاریخ‌ و هم‌ چنین‌ نظریه‌ قرآن‌ در مورد آسمان‌هاو زمین‌ و...

 

این‌ تفسیر به‌ قصد رسیدن‌ به‌ ترکیب‌ نظری‌ -که‌ لازم‌ است‌ دربردارنده‌ نظر قرآن‌درباره‌ موضوعی‌ از موضوعات‌ اقتصادی‌، اجتماعی‌ و یا

وجودی‌ حیات‌ باشد - گامی‌را جلوتر می‌گذارد. این‌ دو تفاوت‌ اصلی‌ بین‌ تفسیر موضوعی‌ و تجزیه‌ای‌ است‌.قبلاً گفته‌ شد که‌ بحث‌

فقهی‌، گرایش‌ موضوعی‌ پیدا کرد در حالی‌ که‌ تفسیر دراغلب‌ موارد گرایشی‌ موضوعی‌ ندارد بلکه‌ به‌ سوی‌ گرایش‌ تجزیه‌ای‌ پیش‌

رفته‌است‌.

 

10

 

 

اصطلاح‌موضوعی‌

 

این‌ روش‌ در پرتو امر اول‌ ،از موضوعی‌ از موضوعات‌ در عالم‌ واقع‌، ازشیئی‌ خارجی‌ آغاز می‌کند و به‌ قرآن‌ باز می‌گردد و به‌ آن‌ تفسیر

موضوعی‌ گفته‌می‌شود.توحیدی‌ بودن‌ آن‌ به‌ اعتبار تلفیقی‌ است‌ که‌ بین‌ تجربة‌ بشری‌ و قرآن‌ایجاد می‌کند، نه‌ به‌ اعتبار این‌ که‌ تجربه‌

بشری‌ را بر قرآن‌ حمل‌ می‌کند نه‌به‌ این‌ معنی‌ که‌ قرآن‌ را برابر تجربة‌ بشر فرو می‌نشاند. بلکه‌ به‌ این‌ معنی‌که‌ در ساختار بحث‌ بین‌ آن‌

تلفیقی‌ ایجاد می‌کند ،تا از این‌ ساختار یگانه‌نتیجه‌ای‌ را استخراج‌ کند.

 

تا مفهوم‌ قرآنی‌ که‌ بتوان‌ بر اساس‌ آن‌ موضع‌ اسلام‌ در باره‌این‌ تجربه‌ و یا مقولة‌ فکری‌ استخراج‌ کند.پس‌ این‌ تفسیر موضوعی‌ و

توحیدی‌ است‌.بر اساس‌ امر دوم‌ موضوعی‌ بودن‌ تفسیر به‌ این‌ اعتبار است‌ که‌ مجموعه‌ای‌ ازآیات‌ که‌ در موضوع‌ واحدی‌ اشتراک‌ دارند را انتخاب‌

می‌کند.و توحیدی‌ بودن‌ به‌این‌ اعتبار است‌ ،که‌ بین‌ مدلولاتِ تفصیلی‌ این‌ آیات‌ ، ساختار نظری‌ واحدی‌ ایجادمی‌ کند، با این‌ همه‌ ،بر

اساس‌آنچه‌ که‌ گفته‌ شد، اصطلاح‌ موضوعی‌ و اصطلاح‌ توحیدی‌ با هر دوی‌ اختلافی‌ که‌ذکر شد، انسجام‌ پیدا می‌کنند.

 

متن‌ حاضر، برگردان‌ ترکیبی‌ از دو سخنرانی‌ استاد محمدباقر است‌ که‌ در کتاب‌های‌ المدرسه‌القرآنیه‌، علامه‌ محمدباقر الصدر، بیروت‌:

دارالتعارف‌ للمطبوعات‌، 1401 هـ. ق‌.ص‌ 7-24؛ ص‌ 27-28 آمده‌ و توسط‌ سعید عباسی‌نیا به‌ فارسی‌ برگردانده‌ شده‌ است‌.

 

11

 

 

Golestan Quran Weekly,Serial 131, No 87

 

 

هفته نامه گلستان قرآن سال چهارم شماره پیاپی 131 دوره جدید شماره 87 دوشنبه 14 آبان ماه 1380

نظر شما