موضوع : پژوهش | مقاله

بررسی آرای مفسّران درباره آیه نسخ

فهرست عناوینفهرست آیات

فهرست عناوین

قاسم فائز0
الف ـ سبب نزول آیه1
ب ـ محورهای اختلاف مفسران و نقد آرای آنان2
ب ـ 1ـ معنای نسخ در «ننسخ»2
ب ـ 2 ـ معنی کلمه «آیه»3
ب ـ3ـ انساء6
ج ـ جمع‏بندی10
منابع12

فهرست آیات

ما نَنْسَخْ مِن آیةٍ أوْ نُنْسِها نَأْتِ بخیرٍ مِنْها أوْ مثلِها اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللّه‏َ علی ...0
وَ إذَا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیةٍ1
مَا نَنسَخْ مِن آیَةٍ1
مَا یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أهلِ الکِتابِ و لا المُشرِکینَ اَن یُنَزَّلَ عَلیکم من خیرٍ مِن ...1
اَمْ تُریدوُن اَنْ تَسْأَلوُا رَسُولَکُمْ کَما سُئِلَ موُسی مِن قَبْلُ و مَن یَتَبَدَّلِ الکُفْرَ ...3
اُذْکُرْنَ ما یُتْلی فی بُیُوتِکُنَّ مِن آیَاتِ اللهِ و الحِکْمِة4
فَمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ5
ما ننسخ من آیة او ننسخها6
سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنسی اِلا ماشاءَاللهُ8
فَأَنْساهُ الشِّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ8
مَا یَوَدُّ الذینَ کَفَرُوا مِنْ اَهلِ الکِتابِ و المُشرکینَ اَنْ یُنَزَّلَ علیکم مِن خیرٍ من ...8
اَلَم تَعْلَم اَنَّ الله علی کلِّ شی‏ءٍ قدیرٌ، اَلَم تَعْلَم اَنَّ اللهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ ...9
ولو کانَ من عندِ غیرِاللهِ لَوَجَدوا فیه اختلافا کثیرا10

قاسم فائز

مدلول آیه 106 سوره بقره ﴿ ما نَنْسَخْ مِن آیةٍ أوْ نُنْسِها نَأْتِ بخیرٍ مِنْها أوْ مثلِها اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللّه‏َ علی کلِ شیی‏ءٍ قدیرٌ ﴾ که به آیه نسخ مشهور است میان مفسّران محل خلاف است. سبب بروز این اختلاف و ظهور آرای گوناگون در این زمینه در واقع معانی محتملی است که برای سه تعبیر «نسخ» ، «آیه» و «انساء» در آیه مورد بحث برشمرده‏اند. بیشتر معانی مورد نظر مفسّران به دلیل عدم توجه به سیاق آیه و هماهنگی میان بخش‏های مختلف آن، نادرست به نظر می‏رسند. شاید حمل «نسخ» بر ازاله و لغو اعتبار، حمل «آیه» بر حکم و تأویل فعل «نُنْسِ» به محو از قرآن و اذهان و قول به اعمال صنعت استخدام میان لفظ «آیه» و ضمیر آن مقرون به صحت باشد. در اینصورت معنای اجمالی آیه چنین است «هر حکمی را که لغو کنیم یا هر آیه‏ای را که از قرآن و اذهان محو نماییم بهتر از آن یا مانند آن را از حیث تأمین مصالح مردم می‏آوریم». مطالب مورد نظر، در سه بخشِ «سبب نزول آیه»، «محورهای اختلاف مفسّران و نقد آرای آنان» و «جمع بندی» عرضه خواهد شد.

 

کلید واژه‏ها: قرآن، تفسیر، آیه، نسخ، انساء.

 

 

1

 

 

الف ـ سبب نزول آیه

 

واحدی (ص28) می‏گوید: مشرکان می‏گفتند: محمد یارانش را به کاری دستور می‏دهد، سپس آنها را از آن کار بازمی‏دارد. امروز سخنی می‏گوید و فردا از آن برمی‏گردد، قرآن چیزی جز سخن محمد نیست؛ سخنانی متناقض که از پیش خود می‏گوید. از این رو، خداوند آیه ﴿ وَ إذَا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیةٍ﴾ (نحل 101 ) و آیه: ﴿ مَا نَنسَخْ مِن آیَةٍ﴾ (بقره 106 ) را نازل کرد.

 

به طوری که از سخن واحدی برمی‏آید وی برای هر دو آیه یک شأن نزول ذکر کرده است. در صورتی که آیه اول مکی و آیه دوم مدنی است. قبل از آیه اول چنین آمده است: إنّمَا سُلْطانُهُ علی الَّذینَ یَتَوَلَّونَهُ والَّذینَ هُم به مُشْرِکُونَ. این عبارت قرینه‏ای است که سبب نزول آیه اول، اعتراضی از ناحیه مشرکان بوده است. طبرسی (2 ـ 1596) و علامه طباطبائی (12368) نیز چنین نظری دارند. ولی قبل از آیه دوم که به آیه نسخ معروف است آمده است: ﴿ مَا یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أهلِ الکِتابِ و لا المُشرِکینَ اَن یُنَزَّلَ عَلیکم من خیرٍ مِن ربِّکم﴾ (بقره 105 ) . در این آیه، هم اهل کتاب ذکر شده‏اند و هم مشرکان. ظاهرا هر دو گروه، امر نسخ را دستاویزی برای مخالفت خود قرار داده بودند و آیه، پاسخ هر دو است.

 

بعضی گفته‏اند، هنگام تغییر قبله، یهودیان گفتند: اگر قبله اول صحیح بوده، پس تغییر قبله برای چیست و اگر تغییر قبله امری صحیح بوده، پس نمازهای گذشته آنها باطل است، از این رو آیه 106 بقره نازل شد (نمونه، 1388).

 

پس می‏توان گفت: در مدینه یهود پیشتاز اعتراض بودند. در سیاق آیه، اول یهود ذکر شده است و مشرکان نیز با آنها هم‏صدا گشته‏اند. علامه نیز در ذیل آیه إِذَا بَدَّلْنا می‏گوید: احتمالاً مشرکان نیز سخن یهود را تکرار می‏کردند چون مشرکان در قضیه پیامبر (ص) به یهود فراوان مراجعه می‏کردند و از آنها سؤال می‏نمودند و یهودیان سخت منکر نسخ بوده‏اند (همو، 12368).

 

خلاصه، بعضی از مفسران، مشرکان را مخاطب آیه 106 بقره می‏دانند (واحدی، 26) و بعضی یهود را (صابونی 186) و بعضی نیز هر یک از آن دو را احتمال می‏دهند (بیضاوی 1131) و با توجه به آیه پیشین، باید گفت مخاطب، هر دو گروه هستند.

 

2

 

 

ب ـ محورهای اختلاف مفسران و نقد آرای آنان

 

 

ب ـ 1ـ معنای نسخ در «ننسخ»

 

اهمّ آرای مفسران در باره معنای اصطلاحی به شرح زیر است:

 

1ـ تبدیل؛ ابن عباس، طبری (1476) و زمخشری (1176)، نسخ را تبدیل تفسیر کرده‏اند.

 

2ـ تغییر؛ مولی فتح‏الله کاشانی (111) و دیگران نسخ را به معنای تغییر گرفته‏اند.

 

3ـ تحویل؛ (ابن حزم، 6؛ زرکشی، 29؛ زید، 1255).

 

4ـ اثبات خط آیه؛ اصحاب ابن مسعود می‏گویند «ننسخ» یعنی «نثبت خطها» (طبری 1476).

 

5 ـ اثبات خط آیه و تبدیل حکم؛ از ابن مسعود و مجاهد (طبری 1476).

 

6 ـ انتقال از لوح محفوظ ؛ از ابوعبید (ص،10) و ابومسلم (زید، 1255).

 

7 ـ ازاله به معنای عام که شامل تقیید و تخصیص نیز می‏باشد (موسوی سبزواری، 1456).

 

عبداللّه‏ آیه را «نُنْسِک من آیة او نَنْسَخها» قرائت کرده است (طوسی، 1131).

 

ابن عامر «نُنْسِخْ» قرائت کرده است (عاملی، 1131).

 

نقد و بررسی آرای بالا

 

تبدیل یعنی آن که آیه‏ای را برمی‏داریم و آیه دیگری را جایش می‏گذاریم. و این همان چیزی است که طبرسی (3386) در معنای آیه می‏گوید: «اذا نسخنا آیة و أتینا مکانها آیة اخری». این معنا با نَأْتِ بخیرٍ مِنها سازگار نیست.

 

تغییر در لغت همان تبدیل است:

 

غَیَّرَ الشیی‏ءَ: بَدَّلَ به غیرَه؛ یقال: غَیّرتُ دابتی و ثیابی (زید 1668).

 

تحویل هم به معنای تغییر است (راغب، 136) و اما اثبات خط آیه با نَأْتِ بخیرٍ مِنها متناسب نیست.

 

و اما اثبات خط آیه و تبدیل حکم، خود از دو جزء تشکیل می‏شود و هر یک از دو جزء به صورت جداگانه در بالا مورد نقد قرار گرفت و به صورت یکجا به عنوان یک معنا نیز با نَأْتِ بخیرٍ مِنها هماهنگی ندارد. چون در این صورت معنای آیه چنین می‏شود: «هر آیه‏ای را که می‏نویسیم و حکم آن را جایگزین حکمی دیگر می‏کنیم، بهتر از آن را می‏آوریم» و این نمی‏تواند قول صحیحی باشد.

 

و اما انتقال از لوح محفوظ با هیچ یک از تعابیر ننس، نَأْتِ بخیرٍ مِنها و اَوْ مِثْلِها هماهنگی ندارد. لذا مفهوم «هر آیه‏ای که از لوح محفوظ به قرآن منتقل می‏کنیم بهتر از آن را می‏آوریم» مفهوم درستی نیست.

 

معنای ازاله به صورت عام از قبیل تقیید و تخصیص نیز با نَأْتِ بخیرٍ مِنها هماهنگی ندارد و «هر آیه‏ای را که مقید می‏کنیم بهتر از آن را می‏آوریم» تعبیر صحیحی نیست.

 

در قرائت منسوب به عبداللّه‏ هم فقط «ننسخ» و «ننس» جابجا شده است و این جابجایی تغییری در معنا ایجاد نمی‏کند.

 

قرائت ابن عامر یعنی «نُنْسِخْ» این است که به جبریل دستور می‏دهیم که آن را نسخ کند. این معنا، در اصلِ معنای پیشین نیز تأثیری ندارد؛ از آن گذشته، نسخ آیه، نیازمند واسطه نیست، بخصوص که طبرسی (1179) می‏گوید «نَسَخَ» و «اَنْسَخَ» به یک معناست.

 

اکثر این تعابیر و معانی که برای نسخ ذکر شده است با سایر اجزاء آیه هماهنگ نیست. بهترین معنای نسخ در این آیه «لغو اعتبار» است که بعضی مثل مصطفوی (1298) صریحا و دیگران به صورت ضمنی برای نسخ ذکر کرده‏اند. وجه برتری این معنا بعد از این روشن می‏گردد.

3

 

 

 

ب ـ 2 ـ معنی کلمه «آیه»

 

مفسران برای کلمه «آیه» در اینجا چند معنا ذکر کرده‏اند که مهمترین آنها عبارتند از:

 

1ـ بخشی از یک سوره که با شماره مشخص شده است (ابن عباس، طبری، 2471؛ زمخشری، 2344؛ فضل‏اللّه‏، 2141؛ زید، 1255).

 

2ـ حکم آیه (طبری، 148).

 

بسیاری از مفسران کلمه «حکم» را قبل از کلمه «آیه» در تقدیر گرفته‏اند. طبری (1481) می‏گوید کلمه «حکم» به قرینه از آیه حذف شده است مثل آیه وَ اُشْرِبوُا فی قُلوبِهِمُ العِجْل (بقره 93) یعنی: حب العجل. همو می‏گوید اگر کلمه «حکم» را در تقدیر نگیریم، این معنا را افاده می‏کند که بعضی از آیات از دیگر آیات بهترند و این درست نیست چون همه آیات، سخن خدا هستند و نسبت به یکدیگر برتری ندارند.

 

و بعضی نیز گفته‏اند که «آیه» از لحاظ حکم نسخ می‏شود؛ این سخن نیز در معنا، با تقدیر «حکم» قبل از آیه فرقی نمی‏کند (طباطبائی، 1252؛ زید، 1253).

 

طبری (1475) سی قول ذکر می‏کند که همه آنها با وجود اختلاف لفظ همین معنای دوم را افاده می‏کند.

 

3ـ حکم ادیان پیشین، این نظر ابومسلم است. اخیرا علامه عسکری (2294) صحت آن را محتمل دانسته است (نیز نک: زید، 1125). علامه عسکری می‏گوید: با توجه به این که آیات قبل و بعد درباره یهودیان است، این معنا نیز می‏تواند صحیح باشد.

 

4 ـ حکم غیرقرآنی؛ مثل نماز خواندن به سمت بیت المقدس (عسکری، 2266).

 

5 ـ علامت که هم شامل معجزه به عنوان علامت رسالت پیامبر می‏شود و هم شامل احکام و خود پیامبر و آیات آفاق و انفس که علائم خدای متعال هستند (جنابذی، 1130).

 

6 ـ معجزه؛ ابن عربی و شیخ محمد عبده «آیه» را معجزه تفسیر کرده‏اند (رشید رضا، 1418؛ زید، 1257). عبده می‏گوید: معجزه، هم با ذکر قدرت که در آخر آیه آمده است سازگارتر است، و هم با آیه ﴿ اَمْ تُریدوُن اَنْ تَسْأَلوُا رَسُولَکُمْ کَما سُئِلَ موُسی مِن قَبْلُ و مَن یَتَبَدَّلِ الکُفْرَ بِالایمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَالسَبیلِ﴾ (بقره 108) که بعد از آیه نسخ آمده. چون یهود از موسی معجزه خواستند و این معنا با قرائت «نَنْسَأ» بلیغ‏تر نیز می‏باشد (رشید رضا، 1418).

 

7 ـ شریعت؛ این، رأی دیگر ابومسلم است (قرطبی، 1876). شیخ فضل‏اللّه‏ (2141) نیز می‏گوید: اگر بگوییم که مخاطب یهود است و یهود هم منکر نسخ ادیان می‏باشند، این معنا مناسب خواهد بود.

 

8 ـ رسول و پیامبر (صادقی تهرانی، 290). در تأیید این رأی به حدیث «ما من نبوة الا تنسخها فترة» استناد شده است (نیز نک: ابن‏حزم، 6).

 

9 ـ حکم؛ کلبی می‏گوید «ما نبدل من حکم» (شیبانی، 1187).

 

معنای اول یعنی جزئی از قرآن که با شماره مشخص شده است، معنای صحیحی نیست چون در این صورت در آیه مورد بحث «نسخ» با «ننس» به یک معنا می‏شود. زیرا در این معنا، الفاظ آیه نیز مراد است و نسخ لفظ و حکم یک آیه با انساء آن یکی می‏شود.

 

اما معنای دوم یعنی «حکم آیه»، نیز معنای صحیحی نیست چون در این صورت نیز «ننسخ» با «ننسها» یکی می‏شود. زیرا نسخ حکم و محو حکم یک اثر دارند و آن همان قابل اجراء نبودن است.

4

 

 

معنای سوم یعنی «حکم ادیان پیشین» نیز مشکلی همانند احتمالات قبل دارد.

 

معنای چهارم که «حکم غیرقرآنی» باشد نیز همان اشکال معنای سوم را دارد.

 

و اما معنای پنجم که علامت است و شامل معجزه، احکام، پیامبر و آیات آفاق و انفس که نشانه‏های خدا هستند می‏شود، با «ننسها» یکی می‏شود؛ «هر علامتی را نسخ کنیم یا محو کنیم» درست نیست. اصلاً نسخ علامت جز ازاله و محو آن چه معنایی دارد؟

 

درباره معنای ششم یعنی «معجزه»، مصطفی زید (1157) می‏گوید: این آیه مدنی است و خطاب به مؤمنان می‏باشد و آنها از پیامبر معجزه‏ای غیر از قرآن نخواستند. معجزه برای اثبات نبوت وایمان آوردن مردم است؛ مردم مدینه قبلاً با دیدن معجزه قرآن، ایمان آورده بودند، دیگر پس از ایمان، طلب معجزه معنا ندارد. او (1264) می‏افزاید: مگر معجزه انبیاء نسخ شده است یا فراموش گشته؟ این معجزه‏ها بارها در قرآن ذکر شده‏اند. از این گذشته، مگر معجزه‏های انبیاء باهم در تزاحم هستند که تأیید یکی مستلزم نسخ دیگری باشد؟ خلاصه سخن مصطفی زید این است که نسخ معجزه یا انساء معجزه درست نیست و اگر قرائت «ننسأ» را هم بپذیریم باز هم مفهوم «هر معجزه‏ای را به تأخیر بیندازیم بهتر از آن را می‏آوریم» صحیح نیست. چون در تاریخ نیامده است که کسی از پیامبر(ص) معجزه‏ای طلب کرده باشد و پیامبر (ص) بگوید بعدا می‏آورم. مغنیه (1168) نیز می‏گوید: سیاق آیه این معنا را نمی‏پذیرد. شیخ فضل‏اللّه‏ (2141) نیز می‏گوید: نسخ معجزه با «ننس» هماهنگی ندارد.

 

مصطفی زید (123) درباره معنای هفتم یعنی شریعت می‏گوید: «آیه» در لغت به معنای شریعت نیامده است در آیه، قرینه‏ای هم برای این معنا نیست و «آیه» به معنای شریعت در جای دیگری از قرآن نیز بکار نرفته است.

 

آنچه درباره معنای هشتم یعنی «رسول»؛ می‏توان گفت این است که نسخ یا محو رسول قول صحیحی نیست و در حدیث نیز «نبوت» آمده است نه «نبی». نبوت به معنای شریعت است.

 

و اما معنای نهم یعنی «حکم»:

 

مراد از حکم در این معنا، حکمی از احکام شرعی می‏باشد. و این معنا مناسبترین معانی برای کلمه «آیه» در این آیه است. کلبی صریحا این معنا را برگزیده است و عسگری (1287) می‏گوید یکی از معانی «آیه» در اصطلاح اسلامی معنای «حکم» است و آنگاه، آیه ﴿ اُذْکُرْنَ ما یُتْلی فی بُیُوتِکُنَّ مِن آیَاتِ اللهِ و الحِکْمِة﴾ [ احزاب 34] را مثال می‏زند.

 

اکثر قریب به اتفاق مفسران نیز گفته‏اند که مراد از «آیه»، حکم آن است و آنچه نسخ می‏شود حکم آیه است. نیز بعضی گفته‏اند که ایجاز حذفِ مضاف، صورت گرفته است و در اصل «من حکم آیة» بوده است. گروهی دیگر گفته‏اند آیه از لحاظ اثر و وصف که همان حکم باشد نسخ می‏شود. و سرانجام، دسته‏ای هم گفته‏اند که «آیه» به معنای «حکم»است. (طبری، 1475؛ آلوسی، 2351؛ قمی، 1861؛ بیضاوی، 1131؛ طباطبایی، 1252).

 

ولی این نظر هم با مشکل ضمیر «ها» در «ننسها» مواجه می‏گردد، چون این ضمیر به «آیه» برمی‏گردد و آنگاه معنای آیه چنین می‏شود: هر حکمی از احکام خدا که لغو یا محو کنیم، بهتر از آن یا مثل آن را از لحاظ مصلحت می‏آوریم. این معنا خالی از اشکال نیست. چون که ازاله و لغو حکم و محو آن تقریبا به یک معنی است حتی اگر بین ازاله حکم و لغو حکم و محو آن هم فرقی قائل بشویم. از این گذشته، در روایات، محو «آیه» وارد شده است ولی محو حکم نیامده. به هر حال نتیجه چندان فرقی نمی‏کند و هر دو به معنای عدم قابلیت اجرای حکم است.

5

 

 

به نظر نویسنده، در این آیه فن بلاغی «استخدام» به کار رفته است و استخدام آن است که لفظی که دو معنا دارد، خودش و ضمیرش، هر دو در عبارت بکار روند و از خود لفظ یکی از دو معنا و از ضمیرش معنای دیگر اراده شود. در این خصوص مثالهای

 

متعددی از قرآن و شواهد عربی قابل ارائه است. از جمله: در آیه ﴿ فَمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ﴾ (بقره 185 ) . در این آیه مراد از «شهر»، هلال و مراد از ضمیرش در «فلیصمه» ماه است.

 

و نیز در بیت:

 

و یرعاه من البیدا جوادی اراعی النجم فی سیری الیکم

 

آنگاه که به سوی شما می‏شتابم، چشم به ستاره ثریا[و غروب آن] دارم؛ اما اسب نژاده‏ام در سینه صحرا به چرای علف مشغول است.

 

«نجم» در این بیت به معنای ستاره ثریا و ضمیرش در «یرعاه» به معنای گیاه است.

 

همچنین در بیت:

 

الا و أَجراه الغَرامُ بِمحْجَری تالله ما ذُکِرَ العقیقُ و اهلُه

 

بخدا سوگند هر گاه ذکر وادی عقیق و مردمان آن می‏رود،سوز عشق، اشکِ عقیق فام از چشمانم جاری می‏سازد.

 

«عقیق» در این بیت اسم وادیی در نزدیکی شهر مدینه است و ضمیر آن در «اجراه» به معنای سنگ قیمتی سرخ فام معروف است که در این بیت استعاره از خون می‏باشد (تفتازانی، 2151؛ هاشمی، 365؛ عاکوب، 576).

 

پس کلمه «آیه» در آیه نسخ می‏تواند از باب استخدام بوده، به دو معنا بکار رفته باشد: لفظ «آیه» به معنای «حکم خدا» و ضمیرش در «نُنْسِها» به معنای جزئی از قرآن. بنابراین، معنای آیه چنین می‏شود:

 

«هر حکمی را که لغو کنیم یا هر آیه‏ای را که محو کنیم، حکم یا آیه‏ای که در مصلحت بهتر یا مثل آن باشد می‏آوریم».

 

همانطور که ملاحظه شد، این تفسیر با همه اجزای آیه هماهنگ است. و معنایی هم که منظور اکثر قریب به اتفاق مفسران بوده است همین می‏باشد.

 

6

 

 

ب ـ3ـ انساء

 

در ریشه فعل «ننس» چند احتمال ذکر شده است:

 

احتمال اول ـ «انسأ» به معنای «أَخَّرَ» است.

 

این قول عطاء، ابن ابی نجیح، مجاهد، عطیه و عبید بن عمیر است (ابو عبید، 11؛ طوسی، 1396).

 

با توجه به این احتمال، مفسران معانی زیر را برای فعل «ننسها» در آیه ذکر کرده‏اند:

 

1ـ «ننسها» یعنی: فلاننزلها و ننزل بدلاً منها ما یقوم مقامها فی المصلحة او ما یکون اصلح للعباد منها (طوسی، 1396) (ترجمه: ما آیه را نازل نمی‏کنیم، بلکه چیزی نازل می‏کنیم که از باب مصلحت، جایگزین آن است، یا آن که برای بندگان، به صلاح نزدیکتر است).

 

2ـ نؤخرها الی وقت ثان فنأتی بدلاً منها فی الوقت المتقدم بما یقوم مقامها (طوسی، 1397) (ترجمه: ما آیه را به وقت دیگر موکول می‏کنیم، اما در حال حاضر، بدلی می‏فرستیم تا جایگرین آن گردد). طبرسی این معنا را بهترین رأی می‏داند.

 

3ـ ان یکون معنی التأخیر ان ینزل القرآن فیعمل به ویتلی ثم یؤخر بعد ذلک بأن ینسخ فیرفع البته و یمحی و لا یعمل بتاویله (همو، 2 ـ 1181) (ترجمه: معنای تاخیر این باشد که قرآن نازل شود و به آن عمل گردد و تلاوت شود سپس به تاخیر بیفتد یعنی نسخ شود و محو گردد و به معنایش عمل نشود).

 

4ـ ان یؤخر العمل بالتاویل لأنه نُسخ و یُترکَ خطُّه مثبتا و تلاوته قرآنٌ یُتلَی (همو، 2ـ1181) (ترجمه: عمل به معنای آیه به تاخیر بیفتد چون نسخ شده است و خطش بعنوان قرآن جهت تلاوت باقی بماند). طبری می‏گوید این همان چیزی است که مجاهد می‏گوید: یثبت خطها و یبدل حکمها.

 

5 ـ علامه طباطبایی (1256) میگوید: ما ننسخ من آیة بازالتها او نؤخرها بتاخیر اظهارها نأت بخیر منها او مثلها (ترجمه: هرگاه آیه‏ای را که از طریق ازاله آن، نسخ کنیم، یا از طریق تأخیر اظهار، به زمان دیگر موکول کنیم، آیه‏ای بهتر یا مثل آن خواهیم آورد).

 

6ـ صبحی صالح (ص272) می‏گوید: هر گاه به دلیلی حکمی بیاید سپس آن دلیل از بین برود و حکم دیگری بیاید این نسخ نیست بلکه نوعی «انساء» و تاخیر حکم به وقت نیاز است یا بیان حکم مجمل می‏باشد مثل امر به صبر و گذشت در زمان ضعف و کمی تعداد، و بعد امر به جنگ در زمان نیرومند شدن مسلمانان.

 

از نظر شیخ طوسی (1396) معنای اول ضعیف است چون تاخیر چیزی که بندگان آن را نه می‏شناسند و نه شنیده‏اند، فایده‏ای ندارد. در باره معنای دوم، هم می‏گوید (1397): این معنا با معنای نسخ یکی می‏گردد و در این صورت تعبیر ﴿ ما ننسخ من آیة او ننسخها ﴾ تعبیر درستی نخواهد بود. طبرسی (2 ـ 1181) درباره معنای سوم می‏گوید: این معنا با معنای نسخ یکی است و لذا صحیح نمی‏باشد. اما معنای چهارم، که طبرسی خود قائل به آن است نیز با معنای نسخ یکی است و لذا معنای صحیحی نیست.

 

معنای پنجم یعنی: «بیان هر آیه‏ای را که به تاخیر می‏اندازیم بهتر از آن را می‏آوریم» نیز با توجه به آنچه در نقد معنای اول گفته شد وجه درستی نیست.

7

 

 

و اما در مورد معنای ششم، در پاسخ صبحی صالح که می‏گوید «هرگاه به دلیلی حکمی بیاید سپس آن دلیل از بین برود و حکم دیگری بیاید، این نسخ نیست و بلکه انساء است» باید گفت اتفاقا این همان معنایی است که اصولیها و فقها برای نسخ گفته‏اند. به علاوه، این معنا که «بیان هر حکم مجملی را که به تاخیر بیندازیم بهتر از آن را می‏آوریم» مطلب درستی نیست.

 

شیخ فضل الله (ص141) می‏گوید: معنای تاخیر برای فعل «ننس» معنای بعیدی است چون این آیه در سیاق جایگزینی که به معنای از بین رفتن قبلی است وارد شده است. به علاوه، «انساء» در باب افعال در قرآن بکار نرفته است. خلاصه این که معنای تاخیر برای فعل «ننس» معنای مناسبی نیست و با دیگر اجزای آیه به ویژه عبارت «نأت بخیر منها» متناسب نمی‏باشد (زید، 1255؛ رشید رضا، 1418).

 

احتمال دوم ـ فعل «ننس»، از ریشه «نسی» به معنای ترک است.

 

طبرسی (2 ـ 1180) می‏گوید: یکی از دو معنای نسی، ترک است مثل نَسُوا اللّه‏ فَنَسِیَهُم (توبه 67) یعنی اطاعت خدا را ترک کردند در نتیجه خدا نیز لطفش را نسبت به آنها ترک کرد و یا نجات آنها را ترک کرد.

 

ظاهرا طبرسی «نسی» و «انسی» را که اولی ثلاثی مجرد و دومی باب افعال است به یک معنا تلقی کرده‏است.

 

در تطبیق این معنا دو وجه ذکر شده است که هر دو منسوب به ابن عباس است:

 

1ـ نترکها فلانبدلها (طبرسی، 2 ـ 1181). یعنی آن را رها می‏کنیم و نسخش نمی‏کنیم و تغییرش نمی‏دهیم. این معنا را بسیاری از مفسران پذیرفته‏اند (طبری، 1480؛ قمی 158؛ رشید رضا به نقل از عبده، 1418؛ مغنیه، 1168). طبری این معنا را بهترین معنا می‏شمارد (مختصر طبری، 150).

 

2ـ نأمرک بترکها ای ترک العمل بها (طبرسی، 2 ـ 1181).

 

ولی چنان که زجاج می‏گوید: فعل «ننس» از باب افعال است و «ترک» معنای «نسی» است نه «انسی» (طبری، 2 ـ 1181) و معلوف (ص106) می‏گوید (ننس) به معنای (نترک) نیست بلکه به معنای «ترا امر می‏کنیم که آن را رها کنی» است.

 

البته وجه دوم منسوب به ابن عباس و دقیق‏تر است. زید (1253) و شیبانی (1187) می‏گویند: معنای «ترک» اگر از لحاظ لغت هم درست باشد، از لحاظ معنا با «نأت بخیر منها» مناسبت ندارد یعنی نمی‏توان گفت مراد آیه این است که «هر آیه‏ای را نسخ نکنیم بهتر از آن را می‏آوریم». یک نکته نیز در این معنا هست و آن این که معنای «ترک» برای «نسی» معنایی مجازی است نه حقیقی. زیرا نسیان همراه با غفلت است ولی «ترک» عملی از روی قصد و عمد است.

 

احتمال سوم: فعل «ننس» از ریشه «نسی» در باب افعال به معنای محو کردن آیه از ذهن و قلب است (راغب، 513؛ فیض کاشانی 1161).

 

مؤیدات این رای عبارتند از:

 

1ـ قرائت «نُنْس» از بزرگان اصحاب رسول خدا (ص) مانند اُبی بن کعب، عبدالله بن مسعود، سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عباس، سعید بن مسیب، ضحاک بن مزاحم و نیز اهل مدینه و اهل کوفه روایت شده است (ابوعبید، 11). و این قرائت نسبت به قرائت «ننسأ» که از ریشه «نسأ» است مشهورتر می‏باشد.

8

 

 

2ـ ابی بن کعب، ضحاک، حذیفه و عبدالله (ننسک) قرائت کرده‏اند (ابوعبید 11؛ زمخشری، 1176؛ طبرسی، 2 ـ 1181) که با ذکر ضمیر کاف دیگر نمی‏تواند از ریشه «نساء» به معنای تاخیر و از ریشه «نسی» به معنای ترک باشد چون خلاف معنا و سیاق آیه است. تنها معنای مناسب همان «آن را از یاد تو می‏بریم» است.

 

3ـ در آیه ﴿ سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنسی اِلا ماشاءَاللهُ﴾ (اعلی، 6 ) ، که بسیاری از مفسران «ماشاءالله» را به معنای آیاتی که فراموش می‏شود، تفسیر کرده‏اند (زمخشری، 7384؛ طبرسی، 10 ـ 9474) ابن عباس، قتاده، ابن زید، ابن جریح، و ابوعلی فارسی نیز یکی از مصادیق آیه یَمْحُو اللّه‏ُ مَا یَشاَءُ وَ یُثَبِتُ (رعد 39) محو آیه ذکر کرده‏اند (طبرسی، 6 و 5298).

 

4ـ انساء از «نسی» به معنای محو از قلب در سه آیه دیگر نیز آمده‏است که عبارتند از: ﴿ فَأَنْساهُ الشِّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ﴾ (یوسف 42 ) و آیات 63 کهف و آیه 19 مجادله.

 

5 ـ بسیاری از مفسران در معنای «ننس» این معنا را پذیرفته‏اند که انساء عبارت است از به فراموشی کشاندن (طوسی، 1393؛ آلوسی، 2-1351؛ طباطبایی 1249؛ قاسمی 1276). زید (1253) می‏گوید: بهترین معنای انساء همان محو از قرآن و حافظه است که شامل لفظ و معنا و حکم آیه می‏باشد.

 

در اعتراض به این قول، شیخ فضل الله (2141) می‏گوید: این معنا به قبول تحریف منجر می‏شود و در ضمن دلیلش نیز خبر واحد است.

 

اما در پاسخ باید گفت: تحریف کاری است که از جانب بشر صورت می‏گیرد و این امر که از جانب خداوند است، تحریف محسوب نمی‏شود و دلیلش نیز نص قرآن است که در آیات 39 رعد و 6 اعلی آمده است. علاوه بر اینها، این معنا تنها معنایی است که با سایر اجزای آیه هماهنگ می‏باشد و این خود دلیل مهمی است.

 

اگر گفته شود فایده این معنا چیست؟ گفته خواهد شد که فایده‏اش همان فایده نسخ است. یعنی در برهه‏ای از زمان آیاتی ضرورت داشته و نازل شده‏اند سپس به خاطر تغییر شرایط، ضرورتشان از بین رفته و حذف شده‏اند. و اگر گفته شود: پس چرا آیات منسوخ حذف نشده‏اند؟ در جواب باید گفت: وجودشان بیانگر اجرای تدریجی احکام است و به ما می‏آموزند چگونه جوامع بشری را تربیت کنیم.

 

بنابراین باید گفت که فعل «ننس» از ریشه «نسی» به معنای محو آیه از قرآن و قلب‏هاست. این بهترین معنای فعل مورد بحث است و با همه اجزای آیه هماهنگ می‏باشد و موید قرآنی و روایی نیز دارد و رأی اکثر مفسران در طول تاریخ نیز بوده است.

 

در آیه 105 که قبل از آیه نسخ است و به منزله مقدمه آیه نسخ می‏باشد، آمده که کافران اعم از اهل کتاب و مشرکان دوست ندارند که خیری برای شما از جانب خداوند نازل شود: ﴿ مَا یَوَدُّ الذینَ کَفَرُوا مِنْ اَهلِ الکِتابِ و المُشرکینَ اَنْ یُنَزَّلَ علیکم مِن خیرٍ من رَبِّکُم و اللّه‏ُ یَخْتَصُّ برَحمتِهِ مَن یَشاءُ﴾ (بقره 105) . همانطور که در سبب نزول آیه نسخ آمده است، اهل کتاب و مشرکان به مسأله نسخ اعتراض کردند. از این آیه بر می‏آید که علت حقیقی اعتراضشان این بود که در نسخ خیر بیشتری برای مؤمنان می‏دیدند.

9

 

 

سدی می‏گوید: ضمیر «منها» به آیه منسوخ بر می‏گردد (شیبانی 1187) و امام جواد(ع) درباره خیریت آیه ناسخ می‏فرماید: ثوات و صلاح شما در آیه دوم از آیه اول که نسخ شده بیشتر است. یعنی ما نسخ نمی‏کنیم مگر اینکه هدفمان مصالح شما است (تفسیر منسوب به امام عسگری، 1491). کلبی می‏گوید: آیه ناسخ سبکتر است (شیبانی، 1282) مثل مقاومت یک مجاهد با ده نفر که منسوخ شده و به دو نفر تقلیل یافته است (مولی فتح الله کاشانی 1272). خیریت ممکن است در نفع باشد یا در ثواب یا در هردو (رزقانی، 285).

 

در تفسیر عبارت «اومثلها» گفته شده: حکمی را می‏آوریم که در آینده اثرش همان اثر حکم قبلی باشد. یعنی اگر حکم قبلی اثرش را به سبب تغییر زمان و شرایط از دست بدهد و نسخ شود، حکم بعدی، اگر (در مصلحت) از آن بهتر نباشد، مثل آن است (مکارم، 1394).

 

سخن مفسّران درباره ارتباط میان آیه نسخ و آیه بعد از آن یعنی آیه ﴿ اَلَم تَعْلَم اَنَّ الله علی کلِّ شی‏ءٍ قدیرٌ، اَلَم تَعْلَم اَنَّ اللهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الارضِ وَ مالَکُم من دونِ اللّه‏ِ مِن وَلِیٍّ و لانصیرٍ﴾ (بقره107 ) :

 

امام جواد (ع) در تفسیر این قسمت از آیه فرموده‏اند: او بر نسخ و غیره تواناست. ای محمد! آیا نمی‏دانی که آسمانها و زمین از آن اوست و اوست که تدبیر و مصالح آنها را می‏داند و شما را با علم خود اداره می‏کند و شما دوستی جز او ندارید که صلاح شما را جامه عمل بپوشاند (تفسیر منسوب به امام حسن عسگری، 1491). طبری (1481) می‏گوید: آیا نمی‏دانی که من قادرم احکام منسوخ را با چیزی که برای مومنان در دنیا و آخرت بهتر است جایگزین کنم؟ خداوند با این عبارات می‏خواهد به مردم اطمینان بدهد که کاری که او می‏کند برایشان بهتر است (زمخشری، 1176). صاحب المیزان (1254) می‏گوید: خدا از جایگزین کردن چیزی بهتر از آیه منسوخ یا مثل آن عاجز نیست و همه چیز ملک اوست و او می‏تواند در ملکش، هر طور که بخواهد تصرف کند، هیچ کس غیر از او مالک چیزی نیست که بتواند مانع تصرف خدا شود. بعضی مخاطب را شخص منکر نسخ گرفته‏اند، یعنی ای منکر نسخ! خدا بر همه چیز تواناست (شُبَّر، 1133).

 

10

 

 

ج ـ جمع‏بندی

 

نسخ دارای دو معنای لغوی و اصطلاحی است و معنای اصطلاحی آن نیز دوتاست:

 

یکی خاص که بیان انتهای مدت اعتبار یک حکم باشد و دیگری عام که بر معنای قبلی و تخصیص عام و تقیید مطلق و توضیح مبهم و نیز بر هر قرینه‏ای که برخلاف ظاهر آیه دلالت کند، شامل می‏شود. مهمترین دلیل وجود نسخ، آیه 106 سوره بقره است و مناسب‏ترین سبب نزولی که برایش ذکر شده، تغییر قبله و اعتراض یهود می‏باشد. کلمه نسخ در لغت به معانی تبدیل، ازاله، ازاله با جانشین و ازاله بدون جانشین، منتقل کردن، تحویل و لغو اعتبار حکم است. اما مفسران، بعضی نسخ را به یکی از معانی لغویش گرفته‏اند و بعضی به معنای رفع حکم، و بعضی به معنای نوشتن، و بعضی نیز آن را به معنای عامش دانسته‏اند. کلمه «آیه» که در لغت به معنای علامت است در قرآن به معانی معجزه، نشانه خدا، قصر بلند، حکم خدا و جزئی از قرآن به کار رفته است. مفسران نیز بعضی آن را به یکی از معانی بالا گرفته‏اند و بعضی نیز به یکی از معانیِ رسول، شریعت، حکم موجود در سنت، حکم ادیان پیشین و معجزه تفسیر کرده‏اند. و اما فعل «ننس» در لغت از دو ریشه «نسی» یا (نسأ) می‏تواند باشد. از ریشه اول به معنای «وا می‏داریم که رها کنی» و «به فراموشی وا می‏داریم» یا «محو می‏کنیم» است و از ریشه دوم به معنای «به تاخیر می‏اندازیم» می‏شود. ضمیر «ها» در «ننسها» که به «آیه» بر می‏گردد، بعضی عبارت «نسخ» یا «انزال» یا «خط» را برایش به عنوان مضاف در تقدیر گرفته‏اند.

 

بعضی از مفسّران «ننس» را به یکی از معانی بالا تفسیر کرده‏اند و بعضی به معانیِ رها کردن و تغییر ندادن، محو کردن از قرآن و ذهنها دانسته‏اند. کلمه «خیر» در «نأت بخیر منها» اسم تفضیل است و تمیزی برایش در تقدیر گرفته می‏شود که آن را آسانی یا ثواب یا صلاح یا نفع یا همه آنها گفته‏اند. ضمیر «ها» در «منها» به آیه منسوخ بر می‏گردد. این مقاله، همه این معانی و تفاسیر را به خود آیه عرضه کرده است تا مشاهده شود که خود آیه به عنوان یک عبارت عربی فصیح که در اوج بلاغت است و دارای سبک و قوانین خاص خود می‏باشد پذیرای کدام یک از آراء و اقوال بالا می‏باشد و کدام یک از تفسیرهایی که برای این آیه ارائه شده است، با همه اجزاء آیه هماهنگ و موزون می‏باشد تا بعنوان تفسیر برتر انتخاب شود. از این رو، یکایک آراء بررسی شد و به خود آیه عرضه گشت و مورد نقد قرار گرفت و در پایان این نتیجه بدست آمد که اکثر تفاسیر ارائه شده برای آیه از لحاظ زبان شناختی با بعضی از اجزای آیه هماهنگ نیست و نمی‏توان آن‏ها را به عنوان تفسیر آیه پذیرفت، آن هم آیه‏ای از قرآن که اجزا و احکام آن به هیچ وجه با یکدیگر ناهماهنگ نیست: ﴿ ولو کانَ من عندِ غیرِاللهِ لَوَجَدوا فیه اختلافا کثیرا﴾ (نساء 82 ) . البته میزان احتمال صحت تفاسیر ذکر شده متفاوت است ولی تفسیری که صحت آن مسلم باشد ارائه نشده است. شاید قوی‏ترین احتمال این باشد که نسخ به معنای ازاله و لغو اعتبار است و «آیه» به معنای حکم خدا و «ننس» به معنای محو از قرآن و ذهنها، و ضمیر «ها» به معنای دیگر «آیه» یعنی «بخشی از قرآن که با شماره مشخص شده است» می‏باشد و در استعمال «آیه» فن بدیعی «استخدام» بکار رفته است و «خیر» و «مثل» از لحاظ مصلحت مردم و جامعه می‏باشد. بنابراین معنای کل آیه این چنین می‏شود: هر حکمی را که لغو کنیم یا هر آیه‏ای را که از ذهنها و قرآن محو کنیم، بهتر از آن یا مثل آن را که مصلحت است می‏آوریم.

11

 

 

چنان که که ملاحظه می‏شود، همه اجزای این تفسیر، با اجزای آیه هماهنگ و موزون است. حال بر اساس این تفسیر می‏توان گفت که در قرآن آیه منسوخ هست و اکثر مفسران نیز در طول تاریخ به همین معنا معتقد بوده‏اند و احادیثی که گویای محو آیاتی از قرآن هستند درست می‏باشند. البته در مثالهایی که ارائه می‏دهند جای بحث و گفتگو وجود دارد. زیرا اگر خداوند آیاتی از قرآن را ازاله و محو کند اثری از آنها در عالم وجود یا در ذهن و خاطر رسول خدا(ص) و قاریان باقی نخواهد گذاشت و به عبارتی نسیان به شکل مطلق رخ خواهد داد، لذا روایاتی که از قول برخی از صحابه وارد شده که مثلاً سوره احزاب معادل با سوره بقره بوده است (سیوطی، 2332) نمی‏تواند روایات قابل قبولی باشد زیرا اولاً این روایات خبر واحد بوده و با خبر واحد ادعای نسخ ثابت نخواهد شد (خویی، 28) ثانیا این روایات پرده از نسیان جزیی بر می‏دارد و خاطره آنان را در محو آیاتی از قرآن بازگو می‏کند در صورتیکه همانگونه که گفته شد در صورت وقوع «نسی» این امر به صورت مطلق صورت پذیرفته و اثری از آن در ذهن کسی باقی نخواهد ماند.

 

مقالات و بررسی‏ها، صفحه: 81 - 98، پیاپی:72

 

12

 

 

منابع

 

ابن عاشور، تفسیر التحریر و التنویر، تونس، 1380ق.

 

شبر، سید عبدالله، الجوهر الثمین، الکویت، 1407ق.

 

طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، 1376ق.

 

خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، قم، 1405ق.

 

طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 1393ق.

 

قرطبی، ابوعبدالله محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، اختصار، شیخ محمد کریم راجع، بیروت، 1407ق.

 

ابن بارزی، اربعه کتب فی الناسخ والمنسوخ، بیروت، 1406ق.

 

زرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان،بیروت، 1412ق.

 

صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنة، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامی، 1406ق.

 

فخر رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، بی‏تا.

 

مصطفی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، 1360.

 

معرفت، محمد هادی، آموزش علوم قرآن، ترجمه ابومحمد وکیلی، تهران، 1371.

 

مکارم شیرازی، ناصر، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، بیروت، 1314ق.

 

راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد بن مفضل، معجم مفردات الفاظ القرآن، تهران، 1329ق.

 

عاملی، علی بن حسین بن ابی جامع، الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، قاهره، 1413ق.

 

عیاشی، ابوالنضر محمد بن مسعود بن عیاش سمرقندی، کتاب التفسیر، تهران، بی‏تا.

 

واحدی نیشابوری، ابوالحسن علی بن احمد، اسباب النزول، بیروت، 1362.

 

ابن متوج، شهاب الدین احمد بحرانی، شرح کتاب الناسخ و المنسوخ، تهران، 1344.

 

جصاص، ابوبکر احمد بن علی الرازی، احکام القرآن، بیروت، 1405ق.

 

آلوسی ،روح المعانی،بیروت، بی‏تا.

 

شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر،بیروت، بی‏تا.

 

طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، 1408ق.

 

زید، مصطفی، النسخ فی القرآن الکریم،بیروت، 1391ق.

 

سید قطب، فی ظلال القرآن،بیروت، 1402ق.

 

حویزی، عبد علی بن جمعه عروسی، نور الثقلین،قم، 1415ق.

 

زبیدی، سید محمد مرتضی حسینی، تاج العروس، بیروت، 1385ق.

 

حسین شیرازی، سید محمد، تقریب القرآن الی الاذهان،بیروت، 1400ق.

 

حقی بروسوی، اسماعیل، روح البیان، بیروت، 1405 ق.

 

مغنیه، محمد جواد، الکاشف، بیروت، 1400ق.

 

ابن حزم اندلسی، الناسخ والمنسوخ، بیروت، 1406ق.

 

ابن درید، محمد بن حسن، کتاب جمهرة‏اللغة، بیروت،1978.

 

جرجانی، حسین بن حسن، تفسیر گازر، تهران، 1378ق.

 

زمخشری، جارالله محمدبن عمر، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، قم، 1397ق.

 

زرکشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، 1408ق.

 

همو، مجمل اللغة، بغداد، بی‏تا.

 

ابوعبید، قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ فی القرآن الکریم، الریاض، 1411ق.

 

ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، نواسخ القرآن، بیروت، بی‏تا.

 

جنابذی، سلطان محمد، بیان السعادة فی مقامات العبادة، تهران، 1344.

 

صابونی، محمد علی، صفوة التفاسیر، جده، 1296ق.

 

طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل القرآن، بیروت، 1373ق.

 

ابن فارس، ابوالحسن احمد، مقاییس اللغة، بیروت، 1406ق.

 

عبدالجلیل، عیسی، المصحف المیسّر، بیروت، 1394ق.

 

عسگری (ع)،امام حسن، تفسیر منسوب به امام حسن عسگری، قم، 1409ق.

 

قاسمی، جمال الدین، تفسیر القاسمی، بیروت، 1398ق.

 

رضا، احمد، معجم متن اللغة، بیروت، 1377ق.

13

 

 

سبزواری نجفی، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن، بیروت، 1402ق.

 

بحرانی، سید هاشم حسینی، البرهان، تهران، 1412ق.

 

شیبانی، محمدبن حسن، نهج البیان عن کشف معانی القرآن،تهران،1413ق.

 

کاشانی، مولی فتح الله، منهج الصادقین، تهران، 1333ق.

 

نحاس، ابو جعفر محمد بن احمدبن اسماعیل، کتاب الناسخ و المنسوخ فی القرآن الکریم، بیروت، 1409ق.

 

صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، قم، 1363.

 

عبدالباقی، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره، 1346ق.

 

سرخسی، محمدبن احمد، اصول السرخسی، حیدر آباد، 1373ق.

 

فراء، ابو زکریا یحیی بن زیاد، معانی القرآن، تهران، بی‏تا.

 

فضل الله، محمد حسین، من وحی القرآن، بیروت، 1405ق.

 

فیومی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر، قم، 1405ق.

 

موسوی سبزواری، سید عبدالعلی، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، نجف، 1404ق.

 

ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، 1405 ق.

 

البیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل، بیروت، 1410ق.

 

قرآن.

نظر شما