موضوع : پژوهش | مقاله

جلوه ‏هایى ‏از اعجاز ادبى قرآن کریم

فهرست عناوینفهرست آیات

فهرست عناوین

دکتر ولى‏الله نقى‏پورفر0
چکیده0
1. مقدمه1
2. انواع اعجاز ادبى و ادله آن1
2. 1. اعجاز در لفظ1
2. 2. اعجاز در محتوا2
2. 3. هماهنگى لفظ با معنى3
3. نمونه‏هایى از اعجاز ادبى قرآن4
3. 1. نمونه‏هایى از گزینش مفردات5
3. 1. 1. «آنس‏»5
3. 1. 2. «حصحص‏»6
3. 2. نمونه‏هایى از گزینش ترکیبات نحوى و بلاغى8
3. 2. 1. آیات 8 سوره صف و 32 سوره توبه8
3. 2. 2. آیات 20 سوره قصص و 20 سوره یس9
3. 2. 3. آیه 5 سوره اسراء10
پژوهشهاى علوم انسانى، شماره 413

فهرست آیات

بل کذبوا بمالم یحیطوا بعلمه...2
تلک من انباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها انت و لا قومک من قبل هذا فاصبر ان العاقبة للمتقین2
قل انزله الذى یعلم السر فى السموات و الارض...2
و رتلناه ترتیلا3
یس. والقرآن الحکیم . انک لمن المرسلین4
اذ رآ نارا فقال لاهله امکثوا انى آنست نارا5
اذ قال موسى لاهله انى آنست نارا5
فلما قضى موسى الاجل و سار باهله آنس من جانب الطورنارا; قال لاهله امکثوا انى آنست نارا5
فلما جاءها نودى ان بورک من فى النار و من حولها و سبحان الله رب العالمین‏5
فلما اتیها نودى من شاطى الواد الایمن فى البقعة المبارکة من الشجرة...5
فان آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم‏5
لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها5
فان آنستم...: اى ابصرتم انسا و قوله «حتى تستانسوا» اى تجدوا ایناسا.5
الآن حصحص الحق‏6
یوسف اعرض عن هذا و استغفرى لذنبک انک کنت من الخاطئین‏6
و قلن حاش لله ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم‏6
و لقد راودته عن نفسه فاستعصم...6
ثم بدا لهم من بعد ماراوا الآیات لیسجننه حتى حین‏6
الان حصحص الحق‏6
قالت امراة العزیز الآن حصحص الحق انا راودته عن نفسه و انه لمن الصادقین. ذلک لیعلم انى لم اخنه ...6
یریدون ان یطفؤوا نورالله...8
یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر8
و جاء رجل من اقصى المدینة یسعى‏9
و جاء من اقصى المدینة رجل یسعى‏9
فاذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیکم عبادا لنا اولى باس شدید...10
لن یستنکف المسیح ان یکون عبدا لله و لا الملئکة المقربون و من یستنکف عن عبادته و یستکبر فسیحشرهم ...10
ثم یقول للناس کونوا عبادا لى من دون الله...10
و من یستنکف عن عبادته...10
فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤمنین و اعزة على الکافرین یجاهدون فى سبیل الله ...11

 

دکتر ولى ‏الله نقى‏ پور فر

استادیار و عضو هیات علمى پژوهشى دانشگاه قم

 

چکیده

 

قرآن کریم معجزه جاویدان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است. خداوند بارها از مشرکان و هر آنکه به پیامبرى رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله باور ندارد خواسته است که حداقل سوره‏اى همانند قرآن بیاورند اما تاکنون کسى به این دعوت پاسخ درخور نداده است.

 

باورمندان به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در عین حال که همگى بر معجزه بودن این کتاب آسمانى پاى مى‏فشارند، در وجوه اعجاز آن، نظریه‏هاى گوناگونى ارائه کرده‏اند.

 

مقاله حاضر به بیان اعجاز ادبى قرآن کریم پرداخته است. نویسنده بر آن است که قرآن هم از نظر لفظ و هم از نظر معنا و هم از نظر هماهنگى لفظ با معنا داراى اعجاز است. وى معتقد است که قرآن در سه حوزه «تک‏واژه‏ها» ، «ترکیب‏هاى نحوى‏» و «ترکیب‏هاى بلاغى‏» داراى گزینشى بى‏بدیل است و براى هر یک نمونه‏هایى ارائه کرده است.

 

کلید واژه‏ها: اعجاز، وجوه اعجاز قرآن، اعجاز ادبى، بلاغت.

 

1

 

 

1. مقدمه

 

قرآن کریم آیت عظماى خداوند سبحان است که در هر یک از سه حوزه لفظ، معنى و هماهنگى لفظ با معنى، حجت قاطع الهى براى اثبات خدایى بودن پیام خویش است. به سخن دیگر، در حوزه اعجاز ادبى و بلاغى، این تنها لفظ قرآن نیست که آیت الهى است; بلکه همراه‏شدن اعجاز در معنى و هماهنگى لفظ با معنى، قرآن را بر قله کمال بلاغت نشانده است.

 

 

2. انواع اعجاز ادبى و ادله آن

 

 

2. 1. اعجاز در لفظ

 

حوزه اعجاز در لفظ بدون اعتنا به حق و باطل بودن معنى، در آیاتى چند مورد تاکید قرار گرفته است:

 

نمونه اول: کفار ادعا مى‏کردند که پیامبر اسلام آیات قرآن را از آهنگرى رومى که ساکن مکه است، فراگرفته است. آنان در برابر این ادعا چنین پاسخ مى‏شنوند:

 

«لسان الذى یلحدون الیه اعجمى و هذا لسان عربى مبین; زبان کسى که به غلط به او اشاره مى‏کنند، غیر عربى (و گنگ) است‏حال آنکه این (قرآن)، زبان بلیغ بسیار روشنى مى‏باشد.» (نحل: 103) بر فرض که پیامبر صلى الله علیه و آله معانى آیات را از شخصى رومى که عجمى است و عربى را به خوبى نمى‏داند گرفته باشد; در این صورت بلاغت کلامش را از چه کسى اخذ نموده است!

 

این آیه بر این نکته تاکید مى‏کند که قرآن کریم در گزینش و چینش الفاظش، آیت الهى مى‏باشد; اگر چه کفار ادعا کنند که در محتوا فاقد اعجاز است و مطالبش امورى معمولى و پیش پا افتاده و بشرى مى‏باشد.

 

نمونه دوم: در سوره هود، خداوند در مقابل این ادعاى کفار که قرآن دروغهایى ساخته و پرداخته پیامبر است، به پیامبرش تذکر مى‏دهد که آنان را به تحدى بخواند تا اگر راست مى‏گویند، همانند این قرآن، کلامى مشحون از اباطیل ارائه دهند و هر که را که مى‏توانند در مقابل خدا به خدمت گیرند:

 

«ام یقولون افتریه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین. فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون; آیا مى‏گویند (پیامبر) آنرا بافته است‏بگو پس ده سوره همانند قرآن که بافته‏شده باشد بیاورید و هر که را از غیر خدا در توان دارید بخوانید، اگر راستگو مى‏باشید. پس اگر شما را اجابت ننمودند، بدانید که آن (قرآن) تنها به سبب علم خدا نازل شده است و اینکه هیچ معبودى جز او نیست; پس آیا شما تسلیم (حق) مى‏باشید؟ » (هود: 13 و 14)

 

2

 

 

2. 2. اعجاز در محتوا

 

در موارد بسیارى بر خدایى بودن معانى قرآن تاکید شده است; مانند:

 

- «و ما کان هذا القرآن ان یفترى من دون الله ولکن تصدیق الذى بین یدیه و تفصیل الکتاب لاریب فیه من رب العالمین; و امکان ندارد که این قرآن، دروغى بافته‏شده از جانب غیر خدا باشد; بلکه بسیار تصدیق‏کننده چیزى است که در برابرش مى‏باشد و تفصیل کتاب آسمانى است که هیچ تردیدى در آن نیست و از جانب پروردگار عالمیان مى‏باشد.» (یونس: 37) - ﴿ بل کذبوا بمالم یحیطوا بعلمه...﴾ ; بلکه تکذیب نمودند آنچه را که به علمش احاطه نداشتند...» (یونس: 39) - «لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب ما کان حدیثا یفترى ولکن تصدیق الذى بین یدیه و تفصیل کل شى‏ء و هدى و رحمة لقوم یؤمنون ; ممکن نیست که (قرآن) سخنى بافته‏شده باشد; بلکه تصدیق کننده چیزى است که در برابرش مى‏باشد و تفصیل هر چیزى است و هدایت و رحمتى ست‏براى قومى که ایمان مى‏آورند.» (یوسف: 111) –( نحن نقص علیک احسن القصص بما او حینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین ; ما زیباترین داستانها را با این قرآن که به سوى تو وحى کردیم، بازگو مى‏کنیم; اگر چه پیش از آن از زمره بى‏خبران بودى.» (یوسف: 3) - ﴿ تلک من انباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها انت و لا قومک من قبل هذا فاصبر ان العاقبة للمتقین ﴾; آن، از اخبار غیب است که به سوى تو وحى مى‏نماییم; نه تو و نه قومت آن را پیش از این نمى‏دانستى; پس شکیبا باش; چرا که عاقبت از آن پرهیزکاران است.» (هود: 49) - ﴿ قل انزله الذى یعلم السر فى السموات و الارض...﴾ ; بگو آن را کسى فرو فرستاد که هر رازى در آسمانها و زمین را مى‏داند...» (فرقان: 6) - و انزل الله علیک الکتاب والحکمة و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما ; و خداوند بر تو کتاب و حکمت را فرو فرستاد و به تو چیزى را یاد داد که نمى‏دانستى و فضل خدا بر تو بسیار بزرگ است.» (نساء: 113) این آیات و آیات فراوان دیگرى بروشنى بر خدایى بودن مفاهیم قرآنى دلالت دارد.

 

از جمله تنبهات در این بحث، معجزات علمى قرآن و پیشگویى‏هاى قرآن مى‏باشد که نمونه‏هاى فراوانى دارد.

 

3

 

 

2. 3. هماهنگى لفظ با معنى

 

این حوزه نظر به موسیقى آیات دارد که در طول مفاهیم ملکوتى قرآن، زبان بین‏المللى قرآن مى‏باشد و هر مخاطبى را از هر زبانى تحت تاثیر موسیقى کلام خویش قرار مى‏دهد اگر چه مخاطب معانى آیات را نداند و چه بسیار رخ داده است که بسیارى، از این دریچه جذب قرآن گشته، بدان ایمان آورده‏اند. (1)

 

از جمله این افراد، پرفسور آربرى انگلیسى است که از موسیقى ملکوتى قرآن سخت‏به شگفت آمده است و از رهگذر این تاثیر عمیق سعى نموده است که در ترجمه قرآن، نواى قرآنى را نمودار سازد و قرآن را آهنگین ترجمه نماید. وى مى‏گوید:

 

«در این کوشش که من براى بهبود کار گذشتگانم انجام داده‏ام و براى تهیه چیزى که شاید یک انعکاس، ولو بسیار ضعیف، از متن به حد اعلى بلیغ قرآن پذیرفته شود، زحمتها کشیدم تا اوزان (ریتمهاى) بسیار متنوع و تودرتویش را که گذشته از خود موضوع، ادعاى غیر قابل انکار قرآن را دایر بر اینکه برتر از بزرگترین اثرهاى ادبى نوع بشرى است تایید مى‏کند، فراگیرم، این سیماى بسیار مشخص و به قول پیکتال در ترجمه قرآنش: «آن سمفونى غیر قابل تقلید که تنها اصواتش انسان را به گریه و جذیه مى‏کشاند» ، تقریبا به طور کلى مورد غفلت مترجمان گذشته قرار گرفته است; بنابراین تعجب‏آور نیست که آنچه را آنها به عمل آورده‏اند به راستى در مقابل اصل بس شکوهمندانه‏اش، سست و بى‏روح بیابیم; زیرا که قرآن نه نثر است و نه نظم; بلکه تافته‏اى است‏بى‏همتا از هردو. من برگردان خود را «تعبیر» نام نهاده‏ام و این اعتقاد راسخ را پذیرفته‏ام که قرآن غیر قابل ترجمه است،... این کار (ترجمه) بسادگى صورت نگرفت; خصوصا زمانى که به پایان آن نزدیک مى‏شدم، سخت در پریشانى به سر مى‏بردم; لیکن در اوقات پریشانى، قرآن، نویسنده را چنان آرامشى مى‏بخشید و وى را چنان حفظ مى‏کرد که براى همیشه رهین منتش گردید» (2)

 

خلاصه کنیم که درک اعجاز لفظى قرآن، که از مصادیق اعجاز ادبى و بلاغى مى‏باشد، تخصصى است; ولى اعجاز در حوزه معنى و هماهنگى لفظ با معنى امرى عمومى است و منحصر به متخصصان نمى‏باشد و این سه حوزه را تنظیمى الهى است که آیه ترتیل و جمع، اجمالا بدان تذکر مى‏دهد:

 

- ﴿ و رتلناه ترتیلا ﴾ ; و ما آن را به نحو عجیب و بسیار زیبا و با هدفى استوار تنظیم نموده‏ایم.» (فرقان: 32 ) - «ان علینا جمعه و قرآنه. فاذا قراناه فاتبع قرآنه. ثم ان علینا بیانه; براستى جمع و قرائت قرآن بر عهده ماست. پس هرگاه آن را خواندیم قرائتش را تبعیت کن. سپس براستى توضیحش (نیز) بر ماست.» (قیامت: 17- 19) بر خلاف مشهور که «ترتیل‏» را به معنى «اداء الحروف و حفظ الوقوف‏» گرفته‏اند، «ترتیل‏» به معنى «تنظیم بسیار زیباى مبتنى بر هدف و اساسى استوار» (3) مى‏باشد که این تنظیم، در قرآن، سه حوزه لفظ، معنى و هماهنگى لفظ با معنى را افاده مى‏کند.

 

4

 

 

3. نمونه‏هایى از اعجاز ادبى قرآن

 

روشن شد که قرآن در سه بعد «لفظ‏» ، «معنى‏» و «هماهنگى لفظ با معنى‏» همراه با اعجاز است. در اینجا به ذکر مواردى از اعجاز بلاغى قرآن مى‏پردازیم. اهم موارد این نوع اعجاز عبارتند از:

 

1- گزینش احسن در لغات و بى‏بدیل بودن آن (افصح در لغت‏با توجه به مقاصد کلام) ;

 

2- انتخاب بهترین ترکیب نحوى با توجه به سیاق کلام;

 

3- گزینش بهترین ترکیب بلاغى با توجه به مقتضاى مجلس و مخاطب و غرض گوینده.

 

این بدان معنى است که تغییر و تبدیل در هر یک از موارد سه‏گانه لغات، ترکیب نحوى و ترکیب بلاغى، در فصاحت و بلاغت کلام خلل وارد نموده، آن را از قله کمال به زیر خواهد کشاند. پس مقتضاى اعجاز ادبى و بلاغى قرآن، عدم وجود مترادف در لغات و ترکیبات نحوى و بلاغى مى‏باشد; مترادفى که بتواند بدیل شایسته‏اى در لفظ و معنى و هماهنگى لفظ بامعنى‏باشد.

 

بلى، با صرف‏نظر از جنبه اعجاز مى‏توان براى واژه‏ها، ترکیبات نحوى و بلاغى معادلهایى مطرح نمود که در این صورت، دیگر سخن از قرآن خدا با کمال اعجاز ادبى‏اش نخواهد بود.

 

حکمت الهى و تجلى تمام عیار آن در قرآن کریم و قسم یاد نمودن خداوند به این ویژگى قرآن نیز بى‏بدیل بودن واژه‏ها، ترکیبات نحوى و بلاغى را به دنبال دارد; چرا که هر سخن جایى و هر نکته مکانى دارد:

 

«﴿ یس. والقرآن الحکیم . انک لمن المرسلین﴾; یس. قسم به قرآن با حکمت. که تو از فرستاده‏شدگانى.» (یس: 1- 3 ) از این روست که وقتى سخن از معیارهاى سنجش میزان فصاحت و بلاغت کلام مى‏رود، ویژگیهاى لغوى، ترکیبات نحوى و بلاغى از حیث لفظ و معنى و هماهنگى لفظ با معنى با توجه به مقتضاى مخاطب و غرض گوینده، مورد توجه قرار مى‏گیرد و اهل فن نیز بر اساس این معیارها به نقد و بررسى و ارزیابى دقیق و جزئى کلام مى‏پردازند و ارزش بلاغى کلام را با توجه به میزان مراعات نکات فوق مى‏سنجد. (4)

 

دعوت به تفکر و تعقل، خصوصا تدبر در قرآن که کاوش در ژرفا توام با دقت و عمق‏نگرى را با خود دارد، گویاى دقت و ظرافت تمام‏عیار در گزینش و به کارگیرى واژه‏ها در ترکیبات و گزینش بهترین ترکیب نحوى و بلاغى آیات مى‏باشد، گزینه‏اى که بدیل نمى‏پذیرد و جانشینى ندارد; پس اعجاز قرآن و حکیم بودن آن به همراه دعوت به تفکر و تعقل و تدبر در قرآن سه نکته اساسى در ویژگى بى بدیل‏بودن لفظ و ترکیب نحوى و بلاغى آن مى‏باشد و این نکات، تلاش مستمر و بى‏وقفه جهت کشف خصوصیات کلامى قرآن در سه حوزه مذکور را ایجاب مى‏کند و نباید براى فهم کلام الله، تسامح جارى در فهم کلام بشرى را اعمال نمود که این موجب از دست رفتن نکات فراوان و عدم درک صحیح و غرض متعالى قرآن خواهد شد.

 

از طرفى درک خصوصیات کلام و تمییزش از تعبیرات مشابه، کار آسانى نیست و نیاز به اعمال دقت‏نظر و سعى فراوان مبتنى بر محوریت نگرش قرآن به قرآن دارد; از این رو، همواره باید از تکلف در ادعاى خصوصیت کلام بدون مستند لغوى، نحوى، بلاغى و قرآنى و حدیثى اجتناب نمود; چرا که خصوصیت‏تراشى متکلفانه، همچون رویه متسامحانه، هر دو از صراط مستقیم فهم معانى و مقاصد قرآن به دور است و افراط و تفریط در فهم صحیح قرآن به‏شمار مى‏رود.

5

 

 

خلاصه کلام آنکه متن آیات از نظر لغت و ترکیب نحوى و ترکیب بلاغى بى‏بدیل بوده، موارد بظاهر مشابه و مترادف، هر یک خصوصیاتى را افاده مى‏کنند که باید با تحقیق و تتبع علمى آنها را کشف و استخراج نمود. این تتبعات در سه محور ذیل مطرح مى‏باشند:

 

الف. گزینش مفردات;

 

ب. گزینش ترکیب نحوى;

 

ج. گزینش ترکیب بلاغى.

 

اینک به ذکر مثالهایى براى این موارد سه‏گانه مى‏پردازیم:

 

 

3. 1. نمونه‏هایى از گزینش مفردات

 

 

3. 1. 1. «آنس‏»

 

در قصه معراج رفتن حضرت موسى (ع) تعبیر «آنس‏» و «آنست‏» ، بجاى «راى یا ابصر» و «رایت و یا ابصرت‏» به کار رفته است:

 

﴿ اذ رآ نارا فقال لاهله امکثوا انى آنست نارا ﴾ (طه: 10 ) ﴿ اذ قال موسى لاهله انى آنست نارا ﴾ (نمل: 7 ) ﴿ فلما قضى موسى الاجل و سار باهله آنس من جانب الطورنارا; قال لاهله امکثوا انى آنست نارا ﴾ (قصص: 29 ) نکته بلاغى این کاربرد، اشاره به احساس انس شدید وجودى حضرت با آتش مورد نظر مى‏باشد و تعبیر مؤکد «انى‏» نیز بیانگر عجیب بودن و شخصى بودن این رؤیت است که گویا براى اهلش قابل مشاهده نبوده و این آتش به نحو عجیبى وجود موسى را سرشار از عشق و محبت و انس کرده است. این آتش مادى نیست; بلکه آتشى ملکوتى است که با قلب موسى مرتبط است و گویا آتش عشق به خدا و مقام ربوبى مى‏باشد.

 

براى ملکوتى بودن این آتش همین گواه بس که درخت را احاطه کرده، لیکن آن را نمى‏سوزاند:

 

- ﴿ فلما جاءها نودى ان بورک من فى النار و من حولها و سبحان الله رب العالمین‏ ﴾ (نحل: 8 ) ﴿ فلما اتیها نودى من شاطى الواد الایمن فى البقعة المبارکة من الشجرة... ﴾ (قصص: 30 ) کاربردهاى دیگر این واژه در قرآن نیز مؤکد وجود معناى «انس‏» در همه آنها مى‏باشد:

 

- ﴿ فان آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم‏ ﴾ (نساء: 6 ) - ﴿ لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها ﴾ (نور: 27 ) در مفردات راغب نیز بر این معنى تاکید مى‏شود: ﴿ فان آنستم...: اى ابصرتم انسا و قوله «حتى تستانسوا» اى تجدوا ایناسا. ﴾ (5 )

 

6

 

 

3. 1. 2. «حصحص‏»

 

در قصه دادگاه همسر عزیز مصر، تعبیر ﴿ الآن حصحص الحق‏ ﴾ (یوسف: 52 ) بجاى «ظهر الحق‏» و یا «بان الحق‏» و مانند آن آمده است. نوع مفسران بدون عنایت‏به علت عدول قرآن از به کار بردن تعبیرات سهل و روان واژه‏هاى «ظهر» و «بان‏» ، آن را صرفا به همان معانى گذشته و دال بر اعتراف او بر جرم و گناه خویش و تبرئه یوسف دانسته‏اند; (6) حال آنکه تعبیر «الآن‏» گویاى آن است که این ظهور حق، سابقه ندارد و تازه همین اکنون اتفاق افتاده است; در صورتى که پیش از این، برائت‏یوسف از جانب این خانم و همسرش و زنان دیگر، بلکه جمیع اطرافیان، بارها مطرح شده بود و سخن تازه‏اى نبود:

 

- ﴿ یوسف اعرض عن هذا و استغفرى لذنبک انک کنت من الخاطئین‏ ﴾ (یوسف: 29 ) - ﴿ و قلن حاش لله ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم‏ ﴾ (یوسف: 31 ) - ﴿ و لقد راودته عن نفسه فاستعصم... ﴾ (یوسف: 32 ) - ﴿ ثم بدا لهم من بعد ماراوا الآیات لیسجننه حتى حین‏ ﴾ (یوسف: 35 ) با توجه به تعبیرات فوق، ﴿ الان حصحص الحق‏ ﴾ از معناى دیگرى خبر مى‏دهد که باید بدان دست‏یافت:

 

اصل «حصحص‏» از ریشه ثلاثى «حص‏» به معنى آشکار شدن و به دست آوردن سهم و نصیب از راه جدا کردن و بریدن (7) مى‏باشد. کاربرد رباعى از ریشه ثلاثى، به جهت مبالغه و کثرت وقوع معنى ثلاثى است; (8) لذا معنى این واژه، شدت ظهور حق از راه کثرت قطع و بریدن مى‏باشد. آهنگ «حصحص الحق‏» نیز صداى آرام و ممتد و مکرر برش حق را افاده مى‏کند; گویا حق بتدریج و آرام آرام، با کثرت برشها سعى در نمایاندن خویش دارد تا بالاخره جلوه‏گر مى‏شود. این کدام حقى است که این چنین ظهورى از آن براى اولین بار توسط این زن اعلام مى‏شود؟ این، همان حقیقت دیانت ابراهیمى و منطق ایمان است که از سالها پیش، بارها توسط یوسف نبى بر این زن عرضه شده و سعى در نفوذ در قلب این زن داشت; لیکن هوس این زن نسبت‏به یوسف مانع از توفیق ظهور حقیقت ایمان در قلب او مى‏شد و اکنون حقیقت ایمان پس از سالها انتظار در پشت دریچه دل این زن، بالاخره موانع را از سر راه خویش برمى‏دارد و خود را در عمق دل او جلوه‏گر مى‏کند و قلب همسر عزیز مصر را فتح مى‏نماید و او را در زمره مؤمنان به دین الهى قرار مى‏دهد. (9) این زن با حال شکسته و منقلبى از این تحول درونى خبر مى‏دهد و آنگاه به برائت‏یوسف اعتراف مى‏نماید; اعترافى که توام با تذکراتى از نظارت و ربوبیت و غفران و رحمت الهى است و این اعتراف، گواه توحید جلوه‏گرشده در باور این زن است: (10)

 

« ﴿ قالت امراة العزیز الآن حصحص الحق انا راودته عن نفسه و انه لمن الصادقین. ذلک لیعلم انى لم اخنه بالغیب و ان الله لایهدى کید الخائنین. و ما ابرئ نفسى ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربى ان ربى غفور رحیم﴾ ; همسر عزیز گفت: اکنون حق با قطع پیاپى آشکار شد. من از نفس او تقاضاى ارتباط داشتم و براستى او از راستگویان است. آن اعتراف به جهت این است که او بداند من غیابا به او خیانت نکردم و اینکه خداوند هرگز نقشه خائنین را به مقصد نمى‏رساند. و من خود را تبرئه نمى‏کنم; چرا که نفس مسلما فرمان‏دهنده به بدى است، مگر در آن موردى که پروردگارم رحم کند; چرا که پروردگارم بسیار آمرزنده بسیار رحم‏کننده است‏».(یوسف: 51- 53 ) این حرکت و نفوذ در شئ و استقرار در آن، در کتاب العین و معجم مقائیس اللغة آمده است:

7

 

 

- «الحصحصة: الحرکة فى الشئ حتى یستقر فیه و یتمکن منه...» (11)

 

«الحاء الصاد اصول ثلاثه: احدها النصیب و الآخر وضوح الشى و تملنه...» (12)

 

علاوه بر آن مفهوم «سرعت دویدن همراه با سختى‏» نیز در واژه «الحصاص‏» آمده است:

 

- «الحصاص: سرعة العدو فى شدة‏» (13)

 

همچنین «ظهور بعد از کتمان و توام با قهر و غلبه‏» و «حرکتى همچون حرکت فرد به زنجیرکشیده شده‏» که سختى در حرکت و آرام آرام حرکت کردن را افاده مى‏کند، در مفهوم «حصحص‏» اخذ است:

 

- «حصحص الحق اى وضح و ذلک بانکشاف ما یقهره;... حصه: قطع منه...» (14)

 

- «حصحص: بان بعد کتمانه; حصحص الرجل: مشى مشى المقید...» (15)

 

8

 

 

3. 2. نمونه‏هایى از گزینش ترکیبات نحوى و بلاغى

 

 

3. 2. 1. آیات 8 سوره صف و 32 سوره توبه

 

- 7 «یریدون لیطفؤوا نور الله...»( (صف: 8 )

 

- 7 «﴿یریدون ان یطفؤوا نورالله... ﴾ (توبه: 32) از نظر نحویین، ترکیب دو آیه شریفه یکسان است; در اولى «ان‏» ناصبه مقدر است: (لان یطفؤوا) و در دومى لام در تقدیر مى‏باشد (لان یطفؤوا) ; بنابراین تفاوتى نیست; حال آنکه با توجه به تفاوت تعبیر در قرآن حکیم، باید نکته‏اى در تفاوت مقدرات موجود باشد.

 

در آیه سوره صف، «مفعول به‏» فعل محذوف است و «لیطفؤوا» ، «مفعول له‏» مى‏باشد; چرا که فعل «یرید» با لام متعدى نمى‏شود; همچون: ﴿ یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر ﴾ و... ; بنابراین تقدیر کلام چنین است: «یریدون (بکل احد کل شى‏ء لیطفؤوا نور الله...» (16)

 

اما در آیه توبه، «ان یطفؤوا» ، «مفعول به‏» مى‏باشد که تاویل به مصدر مى‏رود: «یریدون اطفاء نور الله...» حذف مفعول به در آیه صف افاده عموم مى‏کند و بدین ترتیب این معنا از آیه استفاده مى‏شود که دشمنان دین، از انجام هر کارى که نتیجه‏اش اطفاى نور خدا باشد نسبت‏به هر کسى، ولو دوستان خود ابایى ندارند و بدان اقدام مى‏کنند; لیکن در آیه توبه، دشمنان مستقیما امور ضد دین و خلافى را انجام مى‏دهند که هتک حرمت دین را نشان مى‏دهد; پس گروه اول منافقان هستند که مستقیما جرات اعمال خلاف دین ندارند; بلکه در لباس دین، زیرکانه و مخفیانه کارهایى انجام مى‏دهند که نتیجه‏اش صدمه به دین خدا باشد و گروه دوم، کفار و مشرکان خارج از دین مى‏باشند که به جهت احساس قدرت، بى‏مهابا مستقیما دین را مورد هجوم قرار مى‏دهند.

 

با بررسى سیاق قبل و بعد هر یک از دو آیه، این معنى تاکید مى‏شود. آیات قبل از آیه مذکور در سوره صف، ناظر به گفتگو و اعتراض موسى (ع) و عیسى بن مریم (ع) به بنى‏اسرائیل مدعى دیانت مى‏باشد که چرا این دو پیامبر خدا را این قدر آزار و اذیت مى‏کنند. اینان در واقع همان منافقان مى‏باشند.

 

در سوره توبه، سخن از شرک و کفر اهل کتاب زمان پیامبر اسلام مى‏باشد که خارج از دین اسلام مى‏باشند; حال آنکه سوره صف، از بنى‏اسرائیل در زمان حضرت موسى علیه السلام و عیسى علیه السلام سخن مى‏گوید که نفاق مى‏ورزیدند و از پیامبرشان اطاعت نمى‏کردند.

 

به هر حال آیه صف به اقدامات منافقانه و آیه توبه به اقدامات دشمن علنى نظر دارد و تذکر مى‏دهد که اینها دو شگرد دشمن با توجه به شرایط مختلف مى‏باشد و مقصد اصلى هر دو جریان، خاموش کردن نور خدا مى‏باشد.

 

9

 

 

3. 2. 2. آیات 20 سوره قصص و 20 سوره یس

 

- ﴿ و جاء رجل من اقصى المدینة یسعى‏ ﴾ (قصص‏20 )

 

- ﴿ و جاء من اقصى المدینة رجل یسعى‏ ﴾ (یس: 20 ) در آیه اول، سخن از مردى است که براى موسى خبر از جریان جلسه حکومتى آورده و او را از توطئه ترورش آگاه مى‏کند. در شرف صدور در اینجا جار و مجرور (من اقصى المدینة) صفت «رجل‏» مى‏باشد و گویاى آن است که این فرد، ساکن دورترین نقطه شهر است و چون از آنجا خبر آورده است، معلوم مى‏شود که قصر حکومتى در «اقصى المدینة‏» قرار دارد و او فردى از ساکنان قصر مى‏باشد که با موسى سر و سرى داشته، اخبار داخل کاخ را به او مى‏رساند، این نشان مى‏دهد موسى علیه السلام نسبت‏به ساکنان قصر، فعالیت اصلاحى داشته و عده‏اى را با خود همراه کرده است; چنانکه بعدها نیز معلوم گشت که همسر و وزیر فرعون نیز جزء افراد موسى (ع) مى‏باشند (17) که سابقا تقیه کرده، ایمانشان را پنهان مى‏کردند.

 

اما در آیه 20 سوره یس، جار و مجرور متعلق به فعل است و بر فاعل مقدم شده است و این معنى، تاکید بر این نکته است که فردى که به حمایت از رسولان الهى برخاست، کسى بود که با شتاب، راه درازى را جهت رسیدن به محل حضور رسولان طى کرده است و در این راه صدمه زیادى خورده است، چنانکه در روایات نیز آمده است که این فرد یعنى «حبیب نجار» داراى نقص‏عضو بود (18) و طبیعى است که پیمودن راهى دراز براى چنین فردى، آن هم پیاده، نشانگر دیانت و استقامت فوق‏العاده‏اش در راه خدا مى‏باشد.

 

با توضیحات فوق ملاحظه مى‏شود که دو تعبیر، در افاده معنى همانند یکدیگر نمى‏باشند.

 

10

 

 

3. 2. 3. آیه 5 سوره اسراء

 

- ﴿ فاذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیکم عبادا لنا اولى باس شدید... ﴾ (اسراء: 5 ) در تفاسیر، نوعا میان تعبیر «عبادا لنا» و «عبادنا» فرقى گذاشته نشده است; از این رو بنا بر اینکه کاربرد مفهوم اضافى «عبادنا» در قرآن اعم از مؤمن و کافر مى‏باشد و در مواردى به عبودیت تکوینى اشاره مى‏کند، بنابراین در این آیه نیز مانعى ندارد که مصداق «عبادا لنا» افراد کافر و مشرک باشند و بر این اساس است که مفسران، مصداق آن را بخت‏النصر و لشکریان کافر و مشرک او معرفى کرده‏اند که در سال 570 ق. م اورشلیم را به محاصره درآورده، کشتار فراوانى از یهود به عمل آوردند و بقیه را به اسارت به بابل بردند.

 

باید دانست که اولا ترکیب «عبادا لنا» موصوف و صفت مى‏باشد و نوعى اختصاص را براى ذات مقدس الهى مطرح مى‏نماید، بنابراین مفهومى ارزشى است. «عبادا لنا» یعنى بندگانى که تنها براى ما کار مى‏کنند و در خدمت راه ما هستند و این معنى نمى‏تواند بر کفار و مشرکین تطبیق شود.

 

ثانیا سایر تعبیرات وصفى مشابه نیز مفهومى ارزشى را افاده مى‏کنند:

 

- ﴿ لن یستنکف المسیح ان یکون عبدا لله و لا الملئکة المقربون و من یستنکف عن عبادته و یستکبر فسیحشرهم الیه جمیعا ﴾ (نساء: 172 )

 

- ﴿ ثم یقول للناس کونوا عبادا لى من دون الله... ﴾ (آل عمران: 79 ) واضح است که در آیه اول، بحث تشریعى مطرح مى‏باشد که براى حضرت مسیح و ملائکه مقرب اثبات شده است; چرا که عبودیت تکوینى، متعلق خواست‏یا عدم خواست کسى قرار نمى‏گیرد و تحت اختیار کسى نیست. از این سیاق معلوم مى‏شود حداقل معناى «عبدا لله‏» ، بنده مخلص مى‏باشد که در راه بندگى، بر اخلاص در عبادت خداوند پاى مى‏فشرد و بدان متصف است. ادامه آیه شریفه نیز بوضوح شاهد دیگرى است‏بر اینکه مقصود، عبد در مقام عمل و اطاعت است، نه عبد در خلقت: ﴿ و من یستنکف عن عبادته... ﴾ (نساء: 172 ) و چنین تعبیرى اوساط مؤمنان را در بر نمى‏گیرد چه رسد به اینکه مصداقش فردى کافر و مشرک باشد.

 

در آیه دوم نیز بحث‏بندگى و سرسپردگى محض دینى مى‏باشد که این چنین سرسپردگى‏اى جایز نیست‏به کسى جز معبود حقیقى نسبت داده شود; چرا که وجود بندگى عرفى در زمان نزول، امرى عادى بوده، نهى از آن معنى ندارد و نسبت‏بندگى در خلقت‏براى غیر خدا نیز معقول نیست; لذا این نهى، نهى تحریمى است که بر امرى در حوزه اعتقادات و باورها تعلق دارد.

 

ثالثا صفت «لنا» به جاى «لله‏» و «لى‏» ، مقام عظمت الهى را افاده مى‏کند; یعنى این بندگان مخلص با صلابت، جلوه‏گاه عظمت و شکوه و هیبت الهى مى‏باشند و این نکته نیز تاکیدى بر موارد گذشته مى‏باشد که این رزمندگان سرکوب‏کننده فتنه یهود، مؤمنانى عالى‏مقام و عظیم‏القدر در پیشگاه الهى مى‏باشند که صرفا اجراى اوامر الهى و کسب رضاى او وجهه همت آنان مى‏باشد و از ملامت‏گران باکى به خود راه نمى‏دهند. این نکات، ذهن ما را به سوى آیه 54 سوره مائده مى‏کشاند که این چنین افرادى از مؤمنین را توصیف نموده است:

11

 

 

«﴿ فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤمنین و اعزة على الکافرین یجاهدون فى سبیل الله ولایخافون لومة لائم﴾... ; پس در آینده خداوند قومى را خواهد آورد که آنان را دوست دارند و آنان نیزبه خدا عشق مى‏ورزند; بر مؤمنان فروتن و خاشعند و بر کافران سرسخت و با صلابت; در راه خدا جهاد مى‏کنند و از ملامت هیچ ملامت‏کننده‏اى باک ندارند...» بگذریم; کشف ویژگى ایمان براى تعبیر «عبادا لنا» بطور کلى مسیر آیه را از تفسیرى که تاکنون براى آن مطرح شده، بیرون مى‏آورد و در بسترى دیگر که نظر به آینده نزدیک به عصر ما مى‏باشد، قرار مى‏دهد که خود نوید بزرگى در جهت‏سرکوبى یهود ستمگر و مسلط بر فلسطین مى‏باشد.

 

 

 

1) ر. ک: على کریمى‏جهرمى: نمونه‏هایى از تاثیر و نفوذ قرآن، دارالقرآن‏الکریم، قم، 1360ش.

 

2) آربرى: مقدمه تعبیر قرآن، ترجمه محمدجواد سهلانى، نشر بعثت، صفحات 47، 48 و 51.

 

3) براى توضیح تفصیلى ر. ک: ولى‏ا... نقى‏پورفر: پژوهشى پیرامون تدبر در قرآن، انتشارات اسوه، قم، 1378، چاپ سوم، ص 283- 394. سیاق آیه ترتیل در سوره فرقان ترتیل لفظ و معنى، هر دو، را افاده مى‏کند و سیاق سوره مزمل بر ترتیل معنى تاکید دارد، از مجموعه روایات ترتیل نیز معلوم مى‏گردد که ترتیل بر دو قسم است: لفظى و معنایى; ترتیل لفظى، رعایت مخارج حروف، قواعد تجوید، وقف و ابتدا، استمرار و پیوستگى در قرائت و پرهیز از شتاب در قرائت را دربر مى‏گیرد، لذا تعریف «اداءالحروف و حفظ‏الوقوف‏» بخشى از ترتیل لفظى را حکایت مى‏کند نه تمام معنى ترتیل را، ر. ک: عبدعلى حویزى: تفسیر نورالثقلین، اسماعیلیان، قم، بى‏تا، ج 4، ص 15 و ج 5، ص‏446- 447.

 

4) ر. ک: صادق رافعى: اعجاز قرآن، ترجمه عبدالحسین بن الدینى، بنیاد قرآن، تهران، 1361ش، چاپ دوم، ص‏173 و نیز جلال‏الدین سیوطى: الاتقان فى علوم القرآن، داراحیاءالعلوم، بیروت، 1407م، چاپ اول، ج 2، ص‏153- 156 (مقایسه میان آیه قصاص و قول عرب.)

 

5) راغب اصفهانى: المفردات فى غریب‏القرآن، دفتر نشر کتاب، 1404ق، باب «انس‏».

 

6) ر. ک: تفاسیر المیزان، نمونه، کشاف، تفسیر کبیر و... ذیل آیه 52 سوره یوسف.

 

7) ر. ک: فرهنگ لغات: العین، معجم مقائیس اللغة، المفردات فى‏غریب‏القرآن، ذیل واژه «حص‏».

 

8) صبحى صالح: دراسات فى فقه اللغة، نشر ادب‏الحوزه، قم، بى‏تا، ص 345.

 

9) موحد بودن همسر عزیز مصر در روایاتى چند منعکس است: ر. ک: عبدعلى حویزى: پیشین، ج 2، ص‏471- 472.

 

10) سیاق توحیدى آیه، علامه طباطبایى را واداشته است که قائل را یوسف (ع) بداند; به دلیل آنکه این سخنان را نمى‏توان به فردى مشرک نسبت داد; ر. ک: المیزان، ج 12 ذیل آیه 53، سوره یوسف، غافل از آنکه وى قبلا مسلمان شده است و نیز اساسا یوسف علیه السلام در صحنه حضور ندارد تا چنین بگوید و به دلائل دیگر; ر. ک: ولى‏ا... نقى‏پورفر: پیشین، ص 558- 562.

 

11) خلیل‏بن احمد فراهیدى: العین، ذیل واژه «حص‏».

 

12) همان.

 

13) احمدبن فارس: معجم مقاییس اللغة، ذیل «حص‏».

12

 

 

14) راغب اصفهانى: پیشین، ذیل «حص‏».

 

15) المنجد، ذیل واژه «حص‏».

 

16) از نکات بلاغى حذف، افاده عموم مى‏باشد.

 

17) ر. ک: قرآن کریم، تحریم: 1 و مؤمن: 28.

 

18) عبدعلى حویزى: پیشین، سوره «یس‏» ، ذیل آیه 20 سوره یس.

 

13

 

 

 

پژوهشهاى علوم انسانى، شماره 4

نظر شما