سفر به «قارچ سمّی»
مجله پگاه حوزه 12 مرداد 1381، شماره 60
نویسنده : سینا، محمد
فیلمی آشفته
آیا قارچ سمّی، فیلمی مسموم است؟ آیا قابل تأمل نیست تا بپرسیم، چرا و چگونه یک فیلم ساز مهمّ آثار دفاع مقدس «رسول ملاقلی پور» پس از جنگ و آن سال های حماسه و خون و آتش، به چنین ورطه ای گرفتار آمده و در آن می غلطد؟
برای جلوگیری از سوء تفاهم اجازه دهید روشن کنیم که منظور ما از مسمومّیت قارچ سمّی آخرین اثر او، تندروی در انتقاد اجتماعی، و یا افشاگری رادیکال و مسایلی از این دست نیست. حتی منظور ما عصبیت فیلم نیست، ای کاش مشکل قارچ سمّی همین ها بود. در آن صورت می توانستیم با امعان نظر بدان بنگریم.
آسیب درونی قارچ سمّی حتی لکنت فیلم و لغزش ساختاری آن و تشویش فرمی اش نیست. این هم سبب نمی شود که مخاطب چنین دچار تردید و سرخوردگی شود. فیلم قارچ سمّی، فیلم به سامانی نیست بلکه عدم سلامت آن به سبب روش نهان کارانه و نگاه غلوّآمیز و جعل درونی آن است.
لذا ما حق داریم تعجب کنیم و دچار پرسش شویم و به عقب بازگردیم و فکر کنیم چگونه می شود سال ها در جبهه فیلم ساخت و آنگاه به این نگاه در غلطید که جهان مغشوش فیلم را از روی دست آثار هالیوودی و مافیایی رونویسی کرده و در عین حال تزلزل اخلاقی را در آن توجه نموده است؟ سفر به چزّابه کجا و این قارچ سمّی کجا؟ آیا می توان گفت که رسول ملاقلی پور در تمام طول فیلم سازی اش، فاقد یک روح زیبایی شناسانه و همنوا با زیبایی های واقعی جبهه بوده است؟ آیا می توان گفت او با تقلید از آثار جنگی امریکایی، فیلم هایی حادثه ای آفریده و برخلاف «شهید آوینی» و امثال او سلوکی اعتقادی نداشته و حال که آن حادثه ها به پایان رسیده در رنّه ی جهان رشد نیافته و جاهلانه خود را باز می نمایاند و به صورت اثری عصبی بروز یافته است؟ این درد و دریغ را به کجا می توان برد؟
***
داستان قارچ سمّی، ظاهرا همه ی ویژگی های یک سینمای امروزی را دارد در آن انتقاد اجتماعی از فساد و زدوبند هست، نقد مدیران دولتی وجود دارد، اشاره به وضعیت تلخ بازماندگان میدان های دفاع مقدس تا سرحد به جنون کشیده شدن شان هست. سوء استفاده از پیشینه ی انقلابی و غرق شدن در زدوبند و فساد اقتصادی و حتی عناصر رایج سینمای این سال ها؛ نظیر عشق زمینی نیز در نظر گرفته شده تا فیلم پرسروصدایی از آب دربیاید. اما گویی تماشاگران، شعور نهفته ای دارند که ذائقه شان چیزی سمّی در فیلم را تشخیص داده است. و این ملغمه را نفی کرده است. حکایت قارچ سمّی، داستان آدم های عرصه ی دفاع مقدس است. آنان امروز در موقعیت جدید قرار داده شده اند.
مهندس قائمی که مدیرعامل یک شرکت معتبر ساختمانی و از رزمندگان است، از سویی درگیر بندوبست های حرام است و از سویی دیگر با سلیمان همرزم سال های جنگ خود که اکنون در آسایشگاه جانبازان است برخورد می کند و در این ضمن گرفتار یک عشق امروزی می شود و... و فیلم داستان احساس اختناق و بن بست اوست.
رسول ملاقلی پور با استفاده از امکان یک فیلم ساز دفاع مقدس در این سال ها توانسته بسیار فیلم بسازد. بسیاری از فیلم های او فاقد هر نوع ارزش اند، مثل «خسوف و کمکم کن» پاره ای به سبب آشنایی با فضای جنگ، موفق تر هستند، نظیر «سفر به چزابه، پناهنده، نجات یافتگان، پرواز در شب و نینوا» و تعدادی مثل قارچ سمّی بسیار آشفته اند! البته در این میان نسل سوخته، دارای ارزش های سینمایی از یک سو و مقدمه ی آشفتگی از سوی دیگر است. دلایل فراوانی برای عدم سلامت قارچ سمّی وجود دارد. مهم ترین علت از نظر نگارنده، عدم صداقت فیلم است). ما نمی توانیم خود را عصبانی از فساد نشان دهیم، در حالی که عصبانیت و خشم مان گزینشی است. یعنی پاره ای از فسادها که به مذاق مان خوش می آید، بوسیله ی ما تطهیر شود (مثل رابطه با خانم حجار که در فیلم تطهیر شده است. و درباره ی آن چیزهایی که پای دیگران در میان است، خود را خشمگین نشان دهیم. مثلاً یک فیلم که مدعی سلامت و طهارت و دفاع از آرمان های دینی است، نمی تواند توجیه گر ارتباط مشکوک به زنا باشد، اما نسبت به مشروب خواری، خود را به صورت حادّ خشمگین نشان دهد.
این مهم ترین نقص درونی قارج سمّی است که آن را اثری توجیه گر نموده است. چگونه مهندس دودمان در حوزه ی مناسبات خود با زنان تا هر جا که بخواهی نسبت به خود چشم پوشی می کند، ولی مثلاً درباره ی فساد اقتصادی دیگران این سان حادّ برخورد می نماید؟ مشکل آن است که ملاقلی پور می خواهد از این شخصیت یک قهرمان آرمان خواه بسازد که زمانه با او می ستیزد و او را ویران می کند. تماشاگر هوشمند این حرف را از این دهان نمی پذیرد.
ما خود فاقد جان مطهر و آینه گون و تزکیه شده هستیم. ما عامل نیستیم و حرفی که از دل برنمی آید، بر دل نمی نشیند، سخنی است مغشوش، عصبی، خفه و ویرانگر. این است که آن جان های مؤثر نخست خود را پاک می کنند و غیرصادقانه در حال فرورفتن در ورطه ی تاریکی، خویشتن را مشعل به دستان اصلاح و نقد معرفی می نمایند... جهان درون فیلم قارچ سمّی دارای این کاستی اساسی و تناقص و آلودگی است. رابطه ی مهندس دودمان با آن دختر بی قید و بند و آن ارتباط مهوع، هرگز نمی تواند با صد من سریشم و چسب به چیزی عرفانی و اثیری تبدیل گردد. این حتی یک عشق زمینی نیست و کسی که نمی تواند در برابر چنین هوس ناچیزی خویشتنداری کند، چگونه واکنش جنون آمیز او در برابر فساد دیگران قابل دفاع است؟ نگاه فیلم ساز به سبب این سرشت توجیه گرانه، سرشار از احساس خفگی و ناراستی و اغتشاش است و فیلم را مغشوش و پر از دلزگی و تحمل ناپذیری آزاردهنده کرده است و در نتیجه تماشاگر را می تاراند.
به جز اینها قارج سمّی نکات متعدد منفی را حمل می کند که ما نمی توانیم در حالی که خود سقوط می کنیم فریاد وا آرمانا بلند کنیم، چرا درست نمی نگریم که یکی از دلایل سقوط آرمان و این دوران خودباختگی و سرخوردگی، کنش دوگانه ی ما و امثال ماست، نفاق تنها یک مصداق ندارد. در هر شکل خود، چه سوء استفاده از دین به سود قدرت، چه از اخلاق و هنر به سود غرایز خود، مذموم و مایه ی تباهی است و وقتی در جامعه ای فراگیر شود، بحران زا ست. فیلم قارچ سمّی می کوشد بخشی از نا استواری و عدم پایبندی به آرمان های انقلاب را نادیده انگارد و توجیه کند. این نقد از یک منظر فسادآلود علیه فساد دیگر است و بی ارزش در بهبود زندگی کنونی و معضلات آن است. می کوشم وجوه دیگر سمّی بودن «قارج سمّی» را نشان دهم و علت اغتشاش آن را که در پشت چهره ی یک انتخاب آگاهانه ساختاری و ظاهرا نوگرا نهان است، فاش سازم.
***
یکی از پرسش های مبرم جامعه ی کنونی ما نسبت واقعیات موجود، با آرمان ها و شعارهایی است که نظم حاضر بر اساس آنها شکل گرفت و تبدیل به پیمان ناگفته ی مردم و حکومت شد.
نسبت به این بحران می توان دو زاویه ی دید برگزید:
1. زاویه ی دید یکسویه و توجیه گرانه ی کسانی که خود از یک سمت و جهت خطاآلود و نادرست، سمت و سوی مقابل و نادرستی رقیب را نقد می کنند. مثلاً بدون وفاداری به سرشت و وعده های دادگری غربزدگی و لیبرالیسم را نفی می کنند. آنان فراموش می کنند، پاره ی مهم پیمان با (امام خمینی(ره)) و رهبری آن و پذیرش مسئولیت در متن نظام حکومتی، برکنار بودن از همه ی انواع بی عدالتی بوده است. یعنی هم خود باید مبرّی از سوء استفاده از قدرت برای منافع شخصی می بودند و به آرمان های انقلاب وفادار باقی می ماندند و برای دور نگاه داشتن حکومت از انواع بی عدالتی در همه ی حوزه های سیاسی، قضایی، اقتصادی و غیره تلاش می کردند و به آرمان همراهی با مردم و دفاع از حقوق شان حساسیت به خرج می دادند. اگر کسی به نام خدمت به جمهوری اسلامی پیمان بست و بنا به ادّعا و عمل گذشته مقامی یافت و سپس عملاً در مسیر حق کشی، گردآوری ثروت، بی توجهی به خدمت به مردم گام نهاد و هم خود به سودهای شخصی و سوء استفاده از قدرت متهم گردید و هم از قدرت گیری قشر ممتاز و کسب امتیازات طبقاتی دفاع کرد و مردم را در فقر و بی داد باقی نهاد، خودبخود نمی تواند با ادعای این که مخالف لیبرالیسم است، شعار مبارزه با اسراییل سر دهد و از شریعت و غیره در کلام دفاع کند، خود را وفادار به آرمان اسلامی و انقلابی و راه امام بخواند.
همین طور اگر کسی از نفی استبداد و سوء استفاده از قدرت سیاسی و ضرورت مبارزه با فساد در قوه ی قضاییه و دفاع از آزادی های فردی و دفاع از حقوق زنان و غیره، سخن گفت، لیکن به گوهر دینی و اسلامی نظام بی توجه بود و سراپا شیفته ی لیبرالیسم غربی و اندیشه های غربی و زندگی امریکایی و غیره بود، او هم نمی تواند مدعی دفاع از آرمان های اولیه ی انقلاب اسلامی و راه امام باشد. تقوای موزون، دادگری موزون اقتصادی و سیاسی و علاقه ی یکپارچه به حقوق مردم شرط وفاداری به آرمان های انقلاب است.
متأسفانه در اوضاع کنونی هم چون یال کفتاران، باطل از هزار سو هجوم آورده و قلمرو اقتصادی، سیاسی، فرهنگی جامعه، و نظام جمهوری اسلامی را در خطر قرار داده است. و یک آرمان گرای واقعی مسلمان حق دارد نگران باشد، یک فیلمساز متعهد حق دارد افشاگری کند و هشدار دهد و تکلیف خود را ادا نماید. شعار علیه امریکا و اسرائیل بدون پاکسازی فساد در قوای سه گانه و نظم درونی خود ما مقدور نیست. سبک گرفتن مناسبات فاسد و تیره در میان حکومت گران و صاحبان قدرت و ندیدن امتیازات نامشروع در حالی که مردم در انواع مشکلات غرق اند و حقوق آنان در معرض سوءاستفاده است، می تواند فاجعه بار باشد. در آن صورت نه خدا و نه مردم آینده، حرف هیچ یک از جریان هایی که خود در این یا آن حوزه به سوءاستفاده پرداختند و چه با امتیازطلبی سیاسی و اقتصادی و چه با غربزدگی و خودباختگی، شالوده ی آرمان اسلامی و نظم دینی و میراث امام خمینی(ره) را ویران کردند، باور نخواهد کرد و جدّی نخواهد گرفت و همه را مسئول گناه بزرگ عدم پاسداری از جمهوری اسلامی خواهد دانست؛ زیرا هریک فراتر از هر حرف و شعار، عملاً با این یا آن وجه الهی نظام با دادگری یا آزادی، مقابله نمودند و حقوق سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... مردم را زیرپا نهادند.
***
حال می خواهم همین نسبت آرمان و عمل را در حوزه ی فیلمسازی دنبال کنم. طی انقلاب اسلامی و از همان سال های نخست، به ویژه در عرصه ی تجربه ی جهاد و دفاع مقدس فیلم سازان آرمان گرایی چهره نشان دادند، اما سرنوشت شان چه بود؟ کسانی با استاد شهید مطهری و آیت الله شهید دستغیب شروع کردند، اما امروز الفبای افغان می سازند و هم نوا با اهداف امریکایی فرمان خشن کشف حجاب می دهند و مقابله با فرهنگ دینی را راه نجات افغانستان می نامند. کسانی هم از مکتب شهید آوینی به در آمدند، اما امروز آثاری پست می سازند که در آن ضمن استفاده از لودگی فیلمفارسی، زن و مرد را یکسر عاشق پناهندگی به امریکا معرفی می کنند و قهرمان فیلم که دارای متانت و وقار است یک خلبان فراری است که سال ها در امریکا زیسته، حال به ما افتخار داده و برگشته تا در جهنّمی از فقدان خرد و مردمی سراپا غوطه ور در حماقت، پندهای عقلانیت و آرامش بپراکند.
آقایان جهان را به کیش خود پنداشته و ندیده اند در همه ی این سال ها بسیاری از مردم ایران که دارای بهترین امکانات برای پناهندگی بودند و ناسا و دانشگاه های امریکا آنها را بر روی چشم می گذاشتند. علی رغم همه ی مشکلات در ایران ماندند و به مردم خدمت کردند و ادعایی نداشتند و تندروی هایی را که نه از عمل و معرفت امام متدین و محتاط و دیندار، بلکه از جوانانی، چون خود ایشان خودسرانه دامن مردم را گرفت، تحمّل کردند. هرگز اکثریت مردم ایران خواهان سرنهادن به دامان امریکا برای رفاه نبودند، در این میان سرنوشت ملاقلی پور چیست؟ فاصله گرفتن او روز به روز از آرمان ها چه علّت دارد؟ آیا اینان اثبات نمی کند که جهاد برای آرمان های اجتماعی جهاد کوچک است و بدون جهاد نفس و تزکیه و خلوص، هیچ پیروزی در پیش نیست؟ و تفکر ضعیف و عمل ناچیز اندک اندک ما را به سقوط می کشاند؟
آیا فیلم سازان آرمان خواه ما که خود را پیرو امام می دانستند، چون بخش بزرگی از افراد فعال در عرصه ی رقابت های اقتصادی و سیاسی و... به این دلیل ساده دچار اغتشاش نشده اند که جهاد با نفس را جدّی نگرفتند و خسته شدند. اگر در قوه ی قضائیه این خستگی و یا بی توجهی، سبب فساد قاضی می شود، اگر در حوزه ی سیاست و اقتصاد و بازار، این عدم پیروی عملی از مشی امام و بندگی خالص، سبب سوءاستفاده از قدرت و ناخشنودی مردم از حکومت گران شده و آنها را نسبت به شعارها بی ایمان و بی باور می کند و لااقل به اعتقادشان نسبت به صحّت آن شعارها - مثل نبرد با اسرائیل و امریکا - بر زبان حکومت خلل وارد می سازد، در حوزه ی هنر و فیلم سازی هم این بی باوری می تواند اتفاق بیفتد. توجه یک سویه و غلوآمیز به بیرون و ندیده گرفتن لغزش خود خفیگاه شیطان است. آنچه د رحوزه ی سینما دیدنی است، عدم پایبندی بسیاری از فیلم سازان مسلمان به عقاید و آرمان های دیروز است. مسأله آن نیست که زمانه تغییر کرده و امروزه باید فضای جدید با شخصیت های تازه و اوضاع نویی را تصویر کرد. موضوع آن است که در حوزه های زندگی امروزی، رد پایی از آرمان ها دیده نمی شود و تفسیر کژمژی از واقعیت ارایه می گردد.
می توان مدعی شد که عصر آرمان گرایی به سر آمده است. و نشان دادن فضاهای خفه کننده و تاریک به سبب جنس دوران و به سر رسیدن عصر ایدئولوژی هاست. اما چنین داوری نابجایی صرفا به معنای سرپوش نهادن به واقعیت فیلم هایی، نظیر قارچ سمّی است؛ زیرا وقتی قرار است ما گوشه ای از فساد و بی آرمانی لغزیدگان را ستایش کنیم، طبیعی است که نمی توانیم آرمان خواه باقی بمانیم. تازه دین، هرگز یک ایدئولوژی محدود و متعصبانه ی بشری نیست و بسی گسترده تر و پایدارتر از هر ایدئولوژی تعصب آلودی است. دین همواره به ما امکان نفی فساد و تباهی را می دهد. پس اگر امروز فساد وجود دارد، بیش از هر زمان آرمان خواهی ضروری است. فقط اگر مدعیان، خود همه سویه به این عمل نکنند، متأسفانه شکستی تلخ نصیب تجربه ی انقلاب اسلامی می شود و سرخوردگی مردم، سبب پناه جویی زیر چتر افکار دیگران می گردد. خواسته ی دشمنان انقلاب اسلامی و در رأس شان امریکا همین است. آیا حال می توان قبول کرد که فیلم ساز مسلمان خود چنین فرجامی را صاف کند و مسیر گرویدن به آرمان امریکایی را هموار سازد. نقد اجتماعی ضروری، ولی نقد سطحی و ناکافی مضرّ است.
ملاقلی پور انسان آرمانی دیروز را، در فیلم قارچ سمّی، امروز با شخصیت های دودمان و سلیمان، معرفی می کند. آیا آنان تصویر حقیقی از مسلمان آرمانی دیروزاند؟
1. دودمان در این دنیای بی هویت که قدرت به دست کاسبکاران مبتذلی، چون انقلابی دروغین افتاده، با تقلب آنان سازش نمی کند. او از مقام خود چشم می پوشد تا با فساد مقابله کند. اما در فیلم هرچه که جلوتر می رویم فضایی برای حیات دودمان که آرمان خواهی اصول گراست، تنگ تر و خفه تر می شود. وضعیت منحط و نابه هنجار و سوءاستفاده از قدرت به وسیله ی کسانی که پشتوانه ی محکم دارند و غارت دارایی مردم، دودمان را کلافه کرده است. و پیش از او سلیمان را به جنون کشانده است. و آنقدر حاد می شود که دودمان را به شورش وامی دارد و او سنگی به سوی ماه پرتاب می کند تا آن را بشکند. و سنگ در آب حوض می افتد و ماه ریزه ریزه می شود. ما همه می دانیم «ماه» در فرهنگ شیعی و دینی ما چه جایگاهی دارد. دودمان بهتر است خود را بشکند چون تا حالا ندانسته پیروی انسان از حق، یک تکلیف است و با ناملایمات نباید ترک شود. آیا ملاقلی پور تصویری واقعی ارایه می دهد؟
من نمی گویم مدیرانی با ظاهر اسلامی وجود ندارند که چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند، اما نشان دادن آنها به شیوه ی فیلمفارسی و در حال خوردن عرق و شراب یک شوخی بی مزه است. تازه تماشاگر نمی داند چرا عرق خوردن آن جرثومه های نقاق بد، لیکن لاس زدن این آرمان خواه عصبانی با زنان آنچنانی در قارچ سمّی خوب است!! و باید به حساب پاره زمینی و وجه خاکستری شخصیت پردازی گذاشته شود. یا به آن جنبه ی اثیری داده شود!!!
از نظر تکنیکی، شگرد روایت و ساختار قارچ سمّی آشفته است. ملاقلی پور مدعی است که این اغتشاش و عدم رعایت قواعد آگاهانه است. اما اگر یک کار نو نتواند به نتیجه ی بدیع ختم شود و از نظر دکوپاژ و القای حس و شخصیت پردازی و روایت بر ما تأثیر مثبت بگذارد در آن صورت آن اغتشاش ثمر بخش نبوده است.
به هر حال در جامعه ی پرتناقض ما، ملاقلی پور هم از آن دسته فیلمسازانی است که خسته و دلزده، به مرور از آرمان قبلی فاصله می گیرد، اما نه تنها به آگاهی بهتری دست نیافته، بلکه سرگردان شده است. چه کاری برای خود، جامعه مان و فیلم سازان آرمانی مان جز دعا از دست مان ساخته است؟
دعا کنیم که این همه لغزش و خطاهای جبران ناپذیر در همه ی ما خاتمه یابد - و ذره ای به آنچه که قرار بود، عمل کنیم - فردا از ما نمی پرسند چقدر شعارهای زیبا دادیم، بلکه می نگرند که در عمل چقدر برابر فساد از همه سو و نه گزینشی ایستادگی به خرج دادیم.
نظر شما