موضوع : شهرشناسی | داراب شناسی

امپراتوری ساسانی در سایه دارابگرد

دوشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۶ جلیل سلمان

عصر داراب؛ جلیل سلمان؛ چنین حکایت کنند که چون از ملک اسکندر چهارصد سال بگذشت، و به قول ترسایان پانصد و بیست سال، و به قول مُغان دویست و شصت سال، کودکی به اصطخر برون آمد که مورخان، ریشه های وی را به بهمن پسر اسفندیار رسانیده اند.

 

گویند: ۷ سال یا به روایتی ۱۵ سال بیشتر نداشت که برای اولین بار بر خاکِ دارابگرد گام نهاد.  این کودک نورسته که سال تولدش را حدود ۱۹۰ میلادی آورده اند چند سال بعد نخستین پایه های بزرگترین امپراتوری اصیل ایرانی پس از افول هخامنشیان را در شهر دارابگرد بنیان نهاد و جهان آن روز را به شدت تحت تأثیر خود قرار داد.

بنا به گفته طبری تا سده سوم میلادی دودمان باستانی بازرنگیان بر پارس فرمانروایی داشتند. بنا به نوشته های تاریخی باستان از آغاز سده سوم میلادی در دودمان فرمانروایان پارس دگرگونی پدید آمد و پاپک فرزند ساسان فرمانروای پارس که در نزدیکی استخر می زیست حکومت این سرزمین را به چنگ آورد.

با قرار گرفتن حکومت استخر در دست دودمان تازه، روزگاری دشوار فرا رسید. به سال ۲۰۸ میلادی(در برخی منابع) ولارش چهارم درگذشت و پسرش ولاش پنجم بجای وی بر تخت شاهنشاهی ایران نشست.پنج سال بعد برادر ولارش اردوان پنجم خود را شاهنشاه ایران نامید.

جریان انحطاط دولت پارت پیش از آن تاریخ، از حدود سده سوم میلادی پس از جنگ های سختی که میان ایران و روم در گرفته بود، آغاز گردید. زعیم ملوک الطوایف در این روزگاران، اردوان، پادشاه اشکانی بود و آفتاب سلسله اشکانیان در آن زمان برای همیشه در حال غروب بود.

آورده اند که بابک فرزند ساسان در بدایت حال نزد اردوان می بود و اردوان، فارس را به یکی از امرای خود داد و امیر مزبور دارابجرد و شبنکاره را به خواجه سرای «پیری» نام داده تعهد آتشخانه ها را به بابک مفوّض داشت.

«پیری» در آن زمان اَرگبَذی دارابگرد را که منصبی بسیار مهم بود بر عهده داشت و بنا به نوشته های نویسندگان متعدد کار تاج گذاری شاهان با این ارگبذان بوده است.

در همین حال نقل است که پارس را مَلِکی بود «جوهر» نام، و این مَلِک را خصی ای بود که او را پرورده بود، نام او «تیری» و آن خصی را مهتری مملکت داده بود به داراب گرد، و داراب گرد شهری است در پارس که داراب بنا کرده و محل جلوس شاهان ایران بوده است. به نقل از مورخین اسلامی، دامنه گستردگی ولایت دارابگرد آنقدر بود که شهرهایی نظیر فسا، اصطهبان، تارم(طارم)، جویم و بیشتر شهرها و نواحی پارس در زیر لوای حکومت این شهر شاه نشین بوده اند.

بنا به روایتی دیگر؛ در این ایام یکی از ملوک الطوایف در اصطخر بود و او را عاملی خواجه به نام «ثیری» در دارابگرد بود. چون اردشیر هفت ساله شد، جدش ساسان، او را نزد پادشاه اصطخر آورد و از او خواست تا او را به عامل دارابگرد-یعنی آن خواجه- بسپارد تا تربیتش کند. صاحب فارسنامه تأکید می نماید که  اردشیر در آنجا بوسیله «بیری» مَلِکِ دارابگرد تربیت شد و داراب نخستین پایگاه پیشرفت و جنگاوریهای اردشیر بابکان بود. مورخین متفق اند که اردشیر بابکان از نسل ساسان از احفاد ساسان بن بهمن بود. صاحب مفاتیح العلوم معنای بابکان را میر دیوان می داند.

حاکم دارابگرد که «پیری» نام داشت، شنید که بابک را پسری است که با وجود حداثت سن به عقلی وافر و شجاعتی باهر اتصاف دارد، لهذا او را طلب داشت و، اردشیر در حضرت او چنان اعتبار یافت که، هر وقت امری او را از اجرای حکومت مانع می شد، اردشیر را قایم مقام خویش می ساخت.

منقول است چون اردشیر به سن رشد و تمیز رسید و غابت شجاعت و فرزانگی او مشهور گردید حاکم فارس کس به نزد بابک فرستاد و اردشیر را طلبید و پس از چندگاه آن پادشاه اردشیر را نزد خواجه سرائی به معاونت «پیری» فرستاد مشروط به آنکه هرگاه «پیری» را اجل فرا رسید اردشیر متکفل ایالت آن مملکت گردد و به حسب اتفاق هم در آن ایام اوقات پیری بر حاکم و اَرگبَذ دارابگرد فرا رسید و پس از وی اردشیر حاکم دارابگرد شد و به سبب سخنی که از منجمان شنیده بود و خوابی که دیده بود مترصد پادشاهی بر ایران شد. گویند: به سال ۲۰۹ میلادی هنگامی که پاپک فرزند خود شاپور را در استخر بر تخت شاهی نشاند، دومین فرزندش اردشیر بنابر نوشته های تاریخ نگاران فارسی و تازی چند متصرفه کوچک سرزمین دارابگرد را که در گذشته دژبان و فرمانروای آن بود به تصرف آورد و برادرش شاپور در حین جنگ با او در دارابگرد بر اثر اصابت سنگی به سرش درگذشت و اردشیر یکه تاز میدان قدرت شد.

بلعمی تصریح می نماید که چون اردشیر هفت ساله شد، بابک او را سوی «جوهر» مَلِکِ پارس برد ، و از وی بخواست که او را بپذیرد و سوی «تیری» فرستد به داراب جرد، تا او را بپذیرد و بپرورد و ادب آموزد[ زیرا دارابگرد محل عالمان و اندیشمندان و نقطه ای مهم برای آموزش علوم و فنون نظامی بود.] و از پس «تیری»، مُلکِ داراب جرد او را بود. مَلِک «جوهر» او را اجابت کرد و اردشیر را بپذیرفت و مُلکِ داراب جرد از پسِ «تیری» او را داد و بر این سجلّی نبشت و مردمان اصطخر را گواه کرد، و اردشیر را سوی «تیری»  فرستاد و بفرمودش تا او را نیک دارد. «تیری» اردشیر را پذیرفت و به پسری گرفت. پس چون «تیری» بِمُرد، اردشیر مُلکِ داراب جرد بگرفت و به میان مردم داد کرد و تواضع کرد، و رعیت او را دوست گرفتند.

بلعمی ادامه می دهد: و یک شب اردشیر به خواب دید چنانکه فریشته ای از آسمان فرود  آید و او را گوید: خدای عزوجل مُلک به تو خواهد دادن، ساخته باش. اردشیر بیدار شد و شاد گشت و نیرو گرفت بدان خواب.

اول کاری که بکرد آن بود که بنزدیک داراب جرد شهری بود نام آن «جوبانان»، و آنجا مَلِکی بود نام او « ماسبر».

اردشیر از داراب جرد تاختن برد و آن مَلِک را بکُشت و آن شهر بگرفت؛ و از آنجا تاختن کرد به شهری، نام وی « منو شهر»، و از آنجا به شهری شد نام وی «ارزیر»، و آن مَلِکان را بکشت و آن همه پادشاهی بگرفت.

مآخذ متأخر گواه آنست که اردشیر در آغاز لشکرکشی های خود تنها بدسته ای نسبتاً کوچک از اسواران استخر و سپاه اندک شخصی به نام «بونک» از اصفهان که بر بخشی در نزدیکی دارابگرد فرمانروا بود، تکیه داشت. سپاه اردشیر بارها از سوی مهرک و لشکریان فرمانروای کرمان که در همسایگی پارس بود شکسته شد.ولی طی چند سال اردشیر توانست سراسر پارس را یکی سازد و نیروهای پراکنده فرمانروایان کوچک پارس را همداستان کند و سپاه درخور توجهی برابر همسایگان پدید آورد.

همانگونه که بلعمی و دیگر مورخان آورده اند سرآغاز شکل گیری امپراتوری بزرگ ساسانیان از سرزمین دارابگرد آغاز شد و پس از طی چند سال نبرد پی در پی اردشیربابکان توانست بر همه نقاط ایران مسلط شود تا آنجا که قلمرو این امپراتوری قدرتمند در خارج از مرزهای ایران نیز گسترش یافت.

اردشیربابکان حدود سال ۲۲۶ میلادی رسماً بر تخت پادشاهی ایران نشست و سلسله ساسانیان را بنیان نهاد و پس از آن فرزندش، شاپور، امپراتور روم را در سرزمین اِدِسا شکست داد و تصویر این پیروزی ارزشمند پس از گذشت سالها همچنان در نقش شاپور داراب خودنمایی می کند.

از این رو و بواسطه آنکه دارابگرد نخستین پایگاه پیشرفت اردشیر بود نویسندگان متعددی این شهر را نخستین پایتخت سلسله ساسانیان و اولین محل تحصیل علوم و فنون نظامی وی دانسته اند.

***

توضیحات:۱- نام اَرگبَذ دارابگرد را  پیری، تیری، ثیری، بیری، پیروز و فیروز نیز آورده اند.۲-داراب از دوران پیشدادیان شکلی نظامی به خود می گیرد و امتداد این موضوع را می توان تا دوران اشکانیان و ظهور ساسانیان و پس از آن نیز مشاهده نمود. تاریخ نگاران، داراب را محلی برای آموزش علوم و فنون نظامی و شهری بر پایه علم و ادب دانسته اند که اندیشمندان فراوانی از آن برآمده اند.

 

منابع: تاریخنامه طبری،بلعمی،روشن/ایران در زمان ساسانیان،آرتورکریستن سن/شاهنشاهی ساسانیان،آرتورکریستن سن/فارسنامه ناصری،فسائی/تاریخ ابن خلدون،آیتی/معجم البلدان،یاقوت/تمدن ایران ساسانی،لوکونین/تاریخ حبیب السیر،خواند میر/تاریخ سیستان،وزیری/تاریخ کامل ایران،سرجان ملکم/نظام التواریخ،بیضاوی/نگین ملک داراب،مهاجر،سلیمی/دین در دوران ساسانی،دبیری نژاد.

جلیل سلمان

نظر شما