موضوع : پژوهش | مقاله

ایران و خاورمیانه درجنگ جهانى اول

 

ترور ولیعهد «اتریش» که در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ (ششم تیرماه ۱۲۹۳) اتفاق افتاد، با جشن هاى تاجگذارى سلطان احمدشاه قاجار هفتمین و آخرین پادشاه آن سلسله قاجار همزمان بود. در آن روزها که دولت هاى اروپایى با بسیج نیروهاى خود براى یک درگیرى خونین و پرتلفات آماده مى شدند، در سرتاسر ایران، از پایتخت تا دورافتاده ترین ولایت ها به مناسبت تاجگذارى سلطان احمدشاه که تازه به سن قانونى رسیده بود، جشن و سرور برپا بود. دلیل مشارکت مردم در این جشن ها، دلسوزى آنها براى نوجوانى بود که نمى خواست شاه بشود! و او را به زور و با چشمان گریان به تخت نشاندند. مردم به یاد داشتند زمانى را که نیروهاى انقلابى از دوسو به تهران حمله ور شدند؛ اردوى شمال به فرماندهى «سپهسالار اعظم تنکابنى» و نیروهاى بختیارى از سوى غرب. هجوم مجاهدین آنچنان سریع بود که نیروى مجهز قزاق قادر به جلوگیرى از آنان نشدند و محمدعلى شاه به ناچار و از ترس مجاهدین به سفارت روس پناهنده شد. اندکى بعد از پناهندگى شاه به سفارت روس سواره نظام هندى سفارت انگلستان وارد سفارت روس شد و پرچم هاى دولت هاى روس و انگلیس در پشت بام سفارت به اهتزار درآمد.
بعد از پناهنده شدن محمدعلى شاه به سفارت روسیه، جانشینى شاه مخلوع مهم ترین مسأله «حکومت موقت انقلابى» بود. محمدعلى شاه و همسرش «ملکه جهان» از شدت علاقه اى که به «سلطان احمدشاه» داشتند نمى خواستند از او جدا شوند. بدین ترتیب چند روز صرف مشورت و رایزنى شد تا یکى از دو برادر یعنى احمد میرزا یا محمد حسن میرزا را به عنوان شاه انتخاب کنند و سرانجام چون شاه و ملکه قادر به تصمیم گیرى نبودند قرار شد شاه آینده ایران با قرعه تعیین شود، قرعه کشى شروع شد و چند بار تکرار گردید شگفتا که تمام قرعه ها به نام «سلطان احمدمیرزا» درآمد و سرانجام شاه و ملکه تسلیم تقدیر شدند و سلطان احمدمیرزا را که در سفارت روس بود به نایب السلطنه انتخاب شده از سوى «حکومت انقلابى» سپردند و بدین ترتیب «عضدالملک» رئیس ایل قاجار نایب السلطنه ایران شد و احمدمیرزا ولیعهد با عنوان سلطان احمدشاه قاجار به تخت سلطنت نشست.
«سردار محترم» در روزنامه خاطرات خود مى نویسد: «عضدالملک نایب السلطنه با جمعى زیر اتاق «موزه» نشسته بود و تمام صحبت ها از عزل شاه و نصب سلطان احمدشاه بود. امروز عصرى سه ساعت به غروب مانده شاه به شهر مى آیند. تمام مجاهدین دم دروازه رفته بودند. در خیابان ها جمعیت زیادى ایستاده بودند، صداى زنده باد به هوا بلند بود. خیلى با تجمل و تشریفات ورود کردند. توپ زیادى شلیک کرده «نقاره» زدند.
زیر «اتاق برلیان» دم حوض یک صندلى طلا گذاشته بودند. شاه آمدند با لباس رسمى، جقه زده بودند، حمایل انداخته بودند و تمثال حضرت امیرالمؤمنین (ع) را زیب سینه خود کرده بودند، ولى گلوى شاه را بغض گرفته بود و مى خواستند گریه کنند. شاه بعد از سلام بسیار دلتنگى کرده گریه مى کرد چون دلش براى پدرومادرش تنگ شده بود.»
(ر. ک. ب: خاطرات غلامعلى خان عزیزالسلطان سردار محترم ـ محسن میرزایى ـ انتشارات زریاب) بدین ترتیب کودکى که نمى خواست شاه بشود و مشروطه خواهان او را به زور شاه کرده بودند. نه مى توانست پدرش را ببیند و نه مادرش را.
زیرا پدرش در سفارت روس و مادرش در قصر کامرانیه بود و بر سر در هر دو عمارت پرچم روس و انگلیس در اهتزار بود و شاه ایران نمى توانست به جایى برود که زیر پرچم بیگانه است. (توضیح این که؛ ملکه جهان دختر کامران میرزا ملقب به نایب السلطنه بود و قصر کامرانیه خانه پدرى ملکه جهان) در این گیرو دار «سلطان احمدمیرزا» دائماً گریه مى کرد، کلاهش را به زمین مى کوفت. (زمین کوفتن کلاه در عصر قاجار نشانه خشم و اعتراض بود) و مجاهدین بى اعتنا به گریه ها و بى تابى هاى شاه جدید در موضع خود سخت ایستاده بودند و اجازه نمى دادند که شاه به شمیران برود و پدر ومادرش را ببیند.
«سردار محترم» در خاطرات خود مى نویسد: «بارى مجاهدین سخت ایستادند که شاه نباید به شمیران برود. شاه هم دلتنگى مى کرد و مى خواست به دیدن پدر و مادرش برود. بارى گریه زیادى فرموده گفته بودند:
«من سطنت نمى خواهم. اینها (سران مشروطه) مى خواهند خودشان سلطنت بکنند من را بدنام مى کنند. این چه سلطنتى است که آدم اختیار هیچ کارى را ندارد.»
(ر. ک به خاطرات غلامعلى خان عزیز السلطان جلد ۲ ـ ص ۱۵۷۰ ـ چاپ زریاب ـ محسن میرزایى) سردار محترم در چند جاى دیگر مرورنامه خاطراتش به این نکته اشاره مى کند که احمدشاه ۱۲ ساله چندین بار قصد فرار داشت و یک بار هم موفق به فرار شد و اگر خود را به سفارت روسیه رسانده بود مشکل بزرگى براى حکومت موقت انقلابى، پیش مى آمد که به موقع شاه را به سلطنت آباد برگرداندند و عضدالملک نایب السلطنه به او تشر زد که دیگر از این کارها نکند!
بارى با توجه به این سوابق بود که مردم ایران نسبت به سلطان احمدمیرزا احساس دلسوزى داشتند و براساس همان سابقه، در جشن هاى تاجگذارى او شادمانى مى کردند.

خبر جنگ به تهران رسید!
از مرورنامه خاطرات «سردار محترم» چنین استنباط مى شود که: مردم تهران در روز چهارشنبه ۱۴ شعبان ۱۳۳۲ (۸ ژوئیه ۱۹۱۴ و ۱۷ تیر ۱۲۹۳) از کشته شدن ولیعهد اتریش باخبر شده بودند:
«ولیعهد دولت اتریش را با زنش کشتند و یکى از شهرهاى اتریش یعنى در یکى از شهرهایى که از دولت عثمانى گرفته اند (صربستان) اول از همه بینشان بمب انداختند بعد با «برو نیک» کشتنشان»
سردار محترم در مرورنامه خاطراتش در روز ۱۰ رمضان ۱۳۳۲ (۳ ژوئیه ۱۹۱۴ و ۱۱ مرداد ۱۲۹۳) به جنگ اتریش و صربستان اشاره کرده مى نویسد:
«دولت صربستان که به دولت اتریش اعلان جنگ داده بود، چند روز است جنگشان شروع شده. دولت روس و فرانسه با هم همعهد هستند. آلمان و اتریش یکى شدند و گویا امروز زدند به تیپ همدیگر»
سردار محترم در تاریخ جمعه ۳۰ ذى الحجه (۱۹ نوامبر ۱۹۱۴ و ۲۷ آبان ۱۲۹۳) به حضور قشون روس و عثمانى در آذربایجان اشاره کرده مى نویسد: «عثمانى ها اصرار دارند به دولت ایران که قشون روس را از خاک خود بیرون کنید. چون دولت ایران اعلان بیطرفى داده است. وزیر خارجه انگلستان گفته است: ایران مغشوش است و بایست قشون روس در ایران باشد. سردار محترم در خاطرات روز سه شنبه ۱۴ ذى القعده ۱۳۳۲ خود (۵ اکتبر ۱۹۱۴ و ۱۲ مهر ۱۲۹۳) مى نویسد: «در تبریز قنسول عثمانى را روسها با اجزاى قنسولخانه گرفته، دفتر قنسولخانه را ضبط کرده اند. قنسول عثمانى را خواهند برد به روسیه و جزو اسرا حبس خواهند کرد. دور نیست که همین روزها جنگ روس و عثمانى در ایران بشود».
جریان دستگیرى قنسول روس در آذربایجان را مورخ الدوله سپهر درکتاب «ایران در جنگ بزرگ» به استناد خاطرات «ویلهلم لتن» قنسول آلمان در تبریز چنین مى نویسد: «ساعت سه و نیم بعدازظهر روز سى ام اکتبر ۱۹۱۴ که با «عاطف بیک» ژنرال قنسول عثمانى ملاقات نمودم مشارالیه هنوز خبر جنگ بین عثمانى و روس را اطلاع نداشت و باور هم نمى کرد که جنگ بشود، یعنى میل نداشت باور کند، زیرا مدت ها در روسیه خدمت سیاسى داشته و احساساتش بیشتر متمایل به روس ها بود. من بدواً زنم را با یک مادموازل آلمانى به قنسولگرى آمریکا فرستادم و بعد خودم به آنها ملحق شدم. مسیو گوردى پاتوگ «قنسول آمریکا» در تبریز گفت خطرى متوجه آلمانى ها نیست و ما مى توانیم شب را به قنسولگرى آلمان مراجعت نماییم. ما همین کار را کردیم.
روز دوشنبه دوم نوامبر ۱۹۱۴ ساعت ۹ صبح غلام قنسولگرى در اتاق را کوبید و خانم را به صرف چاى دعوت کرد. ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه مجدداً صدا زد وقتى که من در را باز کردم گفت: «روس ها عمارت قنسولخانه را محاصره کرده اند». فوراً ما از در پشت قنسولخانه واقع در کوچه بن بست خارج و از میان شهر، خود را به قنسولخانه آمریکا رسانیدیم. در اطراف قنسولخانه آمریکا جمعیت زیادى جمع شده بودندکه با دست زدن و هورا کشیدن ما را استقبال نموده و اظهار مسرت کردند از این که به دست روس ها نیفتادیم. در همان موقع شنیدیم روس ها «ژنرال قنسول عثمانى» و «قنسول اتریش» را دستگیر کرده و اعلان زیر را به دیوارهاى شهر تبریز الصاق نموده اند:

اعلان
در این اواخر معلوم شد که قنسول آلمان به اتفاق قنسول اتریش و قنسول عثمانى، به دست یارى اشرار مى خواهند در داخله تبریز و در حدود آذربایجان اسباب آشوبى فراهم بیاورند که اهالى را دچار مهلکه سازند. و وقایع سه سال قبل را به درجه ظهور برسانند. چون فى الحقیقه انتظام مملکت آذربایجان را نظامیان روس به عهده گرفته اند و دولت ایران بالفعل قوه مکفى براى استقرار امنیت ندارد بنابراین برحسب امر دولت قوى شوکت روسیه روز دوشنبه ۱۳ ماه نظامیان روس قنسول عثمانى و اتریش را توقیف و تحت الحفظ روانه تفلیس نمودند که از سوء افکار و اقدامات فاسده آنها، اهالى دچار مهلکه نشوند قنسول آلمان هم به سوء افکار خود پى برده قبل از وقت در قنسولگرى «آمریکا» متحصن مى شود نظامیان روس در محافظه آسایش اهالى و انتظام حدود آذربایجان همه قسم اقدامات مجددانه مى نمایند ـ جنرال قنسول دولت بهیه روس آرلف (۱۳ ماه منظور ۱۳ ذیحجه ۱۳۳۲ است).
اتباع آلمان را بعداً اجازه دادند به تهران بیایند. همه آنها با زن و بچه حرکت کردند ولى سه روز بعد «ارلوف» ژنرال قنسول روس دستور داد آنها را از «باسمنج» به تبریز برگردانند و آنها تحت الحفظ در چهار مهمانخانه تبریز جاداده شدند. خیلى به ایشان سخت گذشت زیرا چند نفر ازخانم ها بچه هاى شیرخوار داشتند. به بعضى از آنها اجازه داده شد به تهران بیایند و دو نفر زن که بچه شیرخوار داشتند در تبریز بمانند و بقیه روز یازدهم نوامبر ۱۹۱۴ به طرف «جلفا» حرکت داده شدند که از آنجا از راه سوئد و فنلاند به آلمان بروند.

چرا ایران بلافاصله میدان جنگ شد
در جنگ جهانى دوم چند سال طول کشید تا جنگ به ایران رسید اما در جنگ جهانى اول ایران بلافاصله میدان جنگ شد. در این باره لازم است به گذشته برگردیم و سابقه حضور نظامى روس را در ایالت آذربایجان براى خوانندگان گرامى بازگو کنیم:
«هنگامى که جنگ جهانى اول آغاز شد، سپاهیان روس در شمال ایران به ویژه در آذربایجان اقامت داشته و مقابل آنها نیروهاى عثمانى به فرماندهى «خلیل بیک» در ناحیه باخترى دریاچه ارومیه داراى مواضع محکمى بودند» (ر. ک به ایران در جنگ بزرگ، مورخ الدوله سپهر ص ۱۴۲.)
تاریخچه استقرار روس ها در آذربایجان برمى گردد به دوران استبداد صغیر (فاصله زمانى توپ بستن مجلس شوراى ملى تا فتح تهران توسط اردوى شمال و بختیارى ها در سال ۱۳۲۷ هجرى قمرى، در تاریخ معاصر ایران به استبداد صغیر معروف است)
هنگامى که «کلنل لیاخوف» فرمانده روسى «بریگاد سوار قزاق همایونى» به دستور محمدعلى شاه مجلس را به توپ بست و مشروطه طلبان را تار و مار کرد، تمام کشور تسلیم شد جز تبریز که مردم غیور آن به رهبرى ستارخان و باقرخان که بعدها سردار و سالار ملى نامیده شدند، مردانه ایستادند و تسلیم استبداد نشدند.
محمدعلى شاه چندین بار به تبریز نیرو فرستاد ولى اردوهاى اعزامى از نیروهاى مردمى شکست خوردند و تبریز هرگز گشوده نشد.
محمدعلى شاه که با اعزام نیروهاى نظامى نتوانسته بود مردم تبریز را وادار به تسلیم کند. آن شهر را محاصره کرد تا مردم از شدت گرسنگى به جان آیند و تسلیم شوند. از آنجا که اخبار جنگاوران تبریزى به وسیله خبرگزارى ها به سراسر جهان مخابره مى شد این محاصره ضدانسانى مورد اعتراض افکار عمومى در اروپا قرار گرفت و دولت انگلیس و روسیه تزارى به محمدعلى شاه فشار آوردند تا راه آذوقه تبریز را بگشاید. اما شاه لجاجت کرد. روحانیان تهران نیز وساطت کردند اما پادرمیانى آنها نیز مؤثر نشد. در آرشیو این نگارنده نامه اى از حاجى میرزا ابوطالب زنجانى که یکى از علماى معتبر و بانفوذ تهران بود وجود دارد که در آن نامه به تشکیل مجلسى در دربار براى رفع محاصره تبریز اشاراتى دیده مى شود. در آن مجلس که امراى کشورى و لشگرى هم حضور داشته اند «زنجانى» به رفع محاصره تبریز اصرار مى کند و به شاه مى گوید که ادامه محاصره موجب دخالت روس ها و اشغال نظامى آذربایجان مى شود ولى شاه و اطرافیان به ویژه امیربهادر جنگ فرمانده کل قوا مخالفت مى نمایند و به عبارت زنجانى وزراى بى عقل هم امیربهادر جنگ را تأیید مى کنند.
به هر تقدیر لجبازى محمدعلى میرزا بهانه اى براى مداخله نظامى روسها در رفع محاصره تبریز شد و پیش از آن بعد از جنگ هاى ایران و روس در زمان فتحعلى شاه قاجار در زمان محمدشاه و ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، سپاهیان روسیه تزارى هرگز در خاک ایران مستقر نشده بودند و باید گفت که «محمدعلى شاه» پاى روس ها را به آذربایجان باز کرد و بعد از آن مخالفت مراجع تشیع و تذکرات آنها ثمربخش نشد و حکومت متجاوز روسیه تزارى تا آغاز جنگ جهانى اول در شمال ایران ماندگار شدند. و همین استقرار نیروهاى تزارى در خطه شمال و برخورد آنها با نظامیان عثمانى موجب زبانه کشیدن نابهنگام شعله هاى جنگ جهانى اول در ایران شد در حالى که ایران هزاران کیلومتر از صحنه اصلى جنگ اروپا فاصله داشت.
بدین ترتیب با شروع جنگ جهانى اول و اعلام بیطرفى از طرف دولت ایران مسأله خروج نیروهاى روسیه تزارى ضرورت پیدا کرد و دولت ایران از طریق دیپلماسى براى حل این مشکل اقدام نمود اما روس ها زیر بار نرفتند. نامه زیر را سفیر روسیه در تهران براى توجیه حضور نیروهاى روس در شمال ایران نوشته است.

نامه سفیر روس به وزارت خارجه ایران ـ ۲ محرم ۱۳۳۳
«دوستدار با نهایت احترام خاطر جناب مستطاب اشرف عالى را قرین استحضار مى دارد:
«اولیاى دولت امپراتورى روسیه از قصد بیطرفى دوستانه دولت علیه ایران نسبت به روسیه در مدت جنگ روس و عثمانى مستحضر است و نظر به همین خیرخواهى اظهارات شفاهى خود را که قبل از جنگ نموده ام باز تجدید مى کنم که: اولیاى امپراتورى روسیه ابداً طمعى به سرزمین ایران ندارند و به هیچوجه قصدى در تزلزل ارکان تمامیت و استقلال ایران ندارند. دوستدار حاضر است جناب مستطاب اشرف عالى را مطمئن نماید که اقدامات جنگى روس در خاک ایران که علل استراتژیکى، دولت روسیه را مجبور به این اقدامات مى نماید، هرچه کمتر نسبت به اهالى صلحجوى آذربایجان اثرکند.
دولت امپراتور روسیه تصدیق مى کند که حاضر است قشون خود را بعد از اتمام جنگ و استقرار نظم واقعى از آذربایجان مراجعت دهد.»

موضع مستقل مراجع عالى تشیع
از آنجا که دولت ایران به محض اعلام جنگ دولت هاى اروپایى اعلام بیطرفى کرده بود، علاءالسلطنه رئیس الوزراى ایران در تاریخ ۲۹ ذیحجه ۱۳۳۲ شمسى (۱۸ نوامبر ۱۹۱۴ و ۲۹ آبان ۱۲۹۳) دستورالعملى براى کارگزارى بغداد (نمایندگى وزارت امورخارجه) فرستاد و طى آن به او دستور داد شخصاً به دیدار علماى اعلام و مراجع اعتاب مقدسه برود و مزایاى بیطرفى را براى آقایان علما تشریح کند.
علاءالسلطنه در دستورالعمل خود به این نکته اشاره مى کند که: «طبق اخبار رسیده از عراق تهدیداتى به آقایان علما مى شود که برخلاف بیطرفى ایران، علماى اعلام با عثمانیها موافقت و داخل نزاع بشوند، شما با زبان هاى حکمت آمیز در ملاقات با علماى اعلام جلوگیرى از این اقدامات نمایید و به آقایان علما حالى نمایید که برخلاف فرمان پادشاه متبوع خود اقدامى نکرده و بیطرفى دولت ایران را کاملاً رعایت نمایند.»
البته علماى اعلام و مراجع تقلید به تذکرات علاءالسلطنه نه تنها اعتنایى نکردند بلکه رسماً علیه متجاوزان و اشغالگران فتوا به جنگ و جهاد دادند.
بدین ترتیب اقدامات مراجع تقلید عتبات عالیات و موضع گیرى آنها به طرفدارى از امپراتورى عثمانى رفته رفته موجب نگرانى شدید دولت ایران شد.
به طورى که چند روز بعد در دوم محرم ۱۳۳۳ دستورالعمل تلگرافى دیگرى به شرح زیر براى نمایندگى سیاسى وزارت امورخارجه ایران در بغداد از طرف نخست وزیر مخابره شد.
«کارگزارى بغداد، در تأیید تلگراف ذى الحجه ۱۳۳۲ اعلام مى کنم: برخلاف بیطرفى ایران، تلگرامى هیجان آمیز به امضاى آقایان حجج اسلام و آیات الله مثل آقاى یزدى، شیخ الشریعه اصفهانى، آقاى صدر، آقاى حاجى سید مصطفى کاشانى (پدر آیت الله کاشانى)، آقا سید على تبریزى، آقا شیخ محمدحسن مازندرانى و سایر آقایان به حضور اقدس همایونى و وزرا و رؤساى ایلات و عشایر سرحدى رسیده که به موافقت با دولت عثمانى خود را داخل نزاع با سایر دول نمایند. اولیاى دولت ایران وقتى به شما تعلیم دادند که بیطرفى دولت ایران را بالاختصاص به حضرات آیات الله که پیشواى ملت بیضاى احمدى هستند خاطرنشان کنید، انتظار داشتند که خود، شخصاً مذاکره و مصلحت امروزه دولت را کاملاً به حضورشان عرضه و تأیید نمایید که چنین تلگرافاتى به امضاى ایشان بوده یا نه؟ ثانیاً تشریح نمایید که دولت ایران به اتخاذ مسلک بیطرفى تصمیم نموده، فرمان شاهانه صادر و مدلول آن به همه ابلاغ شده، دولت ایران براى حفظ جان و مال نوامیس مسلمین تعقیب این مسلک را ضرورى مى داند. آیات الله اگر خود را در تحت تضییق دیده و به اعلام این تلگرافات مبادرت فرموده اند. این نکته را هم نباید از نظر اسلام پرستى خود دور نمایند که مصلحت دولت و حقوق مادى و معنوى ملت ایران به صورت غیرقابل علاجى پایمال تضییع و دست چاره، دیگر از اصلاح آن کوتاه خواهدبود.
بالفرض که در صدور این تلگراف ها در فشار باشند با یک وقار و طمأنینه به دادن این جواب قادر اند که نقض بیطرفى دولت ایران را پیشوایان شریعت نباید مقدم و بر خلاف فرمان شاهانه رفتار نمایند.»

منبع: روزنامه  ایران ۱۳۸۵/۱۰/۰۷
نویسنده : محسن میرزایى

 

 

نظر شما