قم در دوران صفویه ، از نگاه سفیر اسپانیا (فیگوئروا) قسمت دوم
پس از آنکه سفیر از اسب فرود آمد، با اینکه میل زیاد به استراحت داشت، حکام شهر مدتی نزد وی ماندند. در میان گفتگویی که بین حضار به عمل می آمد، یکی از حاضران که گویا قاضی شهر بود به سفیر گفت: بی شک از اینکه بین مستقبلین، هیچ زنی را مشاهده نکرده اید، در شگفت هستید؛ اما این امر نشانه تقدّس فوق العاده مردم شهر است که زنان هیچ گاه خود را به اجنبی و به خصوص فرنگیان نشان نمی دهند. و چون سفیر علت این تقدس فوق العاده را پرسید، وی جواب داد که در این شهر بقعه ای بسیار مشهور هست که به یادبود بانویی پرهیزکار وارجمند بنا گردیده است و این بانو که نامش لیلاست، نوه دختری (محمد صلی الله علیه و آله ) یعنی دختر علی و فاطمه دختر پیامبر بزرگ مسلمانان است که پس از شهادت برادرانش حسن و حسین معصومانه از بغداد گریخته و بدین شهر آمده است. وتذکر داد که بانوی موصوف، پس از ورود به قم کاروانسرایی مجلل و مریضخانه ای بزرگ برای اسکان و مداوای غربا و بیماران بنا کرد و پس از گذرانی بسیار دشوار، زندگی را بدرود گفت و خداوند به شیوه ای که اسرار آن بر کسی معلوم نگردیده است، او را از نظر مردان پنهان ساخت. در حقیقت می توان گفت که مردم این نواحی معجزاتی از این قبیل را که در دین ما اتفاق افتاده، شنیده و افسانه های نادرست خویش را بر آن اساس ساخته و پرداخته اند. در هر حال، قاضی می خواست بفهماند که زنان شهر به سبب پای بندی به آداب دینی و احترامی که برای آن بانوی پرهیزکار قائل اند، خود را به مردان اجنبی نشان نمی دهند. و او خود دو سه روز پیش از ورود سفیر با زحمت بسیار بدانها اعلام کرده است که خود را پنهان کنند».(١)
جای شگفتی است که آقای فیگوئروا با همه درایت و هوشیاری علی رغم پرس و جو از فرهیختگان شهر، باز هم اشتباه فاحشی را مرتکب می شود و حضرت فاطمه معصومه دختر امام موسی بن جعفر علیه السلام و خواهر امام رضا علیه السلام را، از قول قاضی شهر قم، لیلا نواده پیامبر معرفی می کند که پس از شهادت برادرانش حسن و حسین از بغداد گریخته و به این شهر آمده است!
در هر حال، سفیر نتوانسته است شکوه و جلال بارگاه حضرت معصومه علیهاالسلام را انکار کند. از این رو، پس از نقل وقایعی که سخت تردید برانگیز است، در این باره می نویسد:
«سفیر از روز هشتم ژوئن از قم عزیمت کرد. حاکم وبیشتر شخصیتها او را تا دیدرس مسجد که نمایَش از این سو بسیار بزرگ تر از روز ورودمان جلوه داشت بدرقه کردند. پس از آنکه دیوار مسجد و قسمت پر جمعیت شهر را پشت سر گذاشتیم، به پل بسیار بزرگی رسیدیم که دو سوی رودخانه ای را به هم متصل می کرد. این رودخانه خشک بود، اما آن گونه که از پهنا و عمق و بسترش حدس زده می شد، در فصل باران یا فصل بهار و هنگام ذوب شدن برفها آب زیادی در آن جاری می شود. هنگام عبور از پل، یکی از حکام در دست چپ جاده و نزدیک شهر بنای مجللی را به سفیر نشان داد که از دور بهترین و مجلل ترین ساختمان شهر می نمود. این بنا گنبد و مناره هایی داشت که با کاشیهای الوان پوشیده شده بود. ایرانیان درباره اشیای گرانبهای این بقعه و معجزاتی که هر روز در آن رخ می داد، داستانها می گفتند - از جمله بیان می کردند که هر روز عده زیادی بیمار در آن شفا می یابند و همه این عجایب مرهون وجود بانوی پرهیزکار و عالی قدری بود که پیشتر از وی سخن گفته ایم - همان بانو که به دستور وی نزدیک حرم مقصوره یا آرامگاهش کاروانسرایی برای پذیرایی از زوار ساخته بودند».(٢)
١. سفرنامه دن گارسیا دسیلو فیگوئروا، ترجمه غلامرضا سمیعی، نشر نو، تهران، ١٣۶٣،ص ٢۴٩ و ٢۵٠.
٢. همان، ص ٢۵٣.
منبع: کتاب قم از نگاه بیگانگان
نظر شما