جایگاه سیاست در حکمت متعالیه
خط آزادى و خط بندگى
هست در دست کسان در زندگى
(ملاصدرا، مثنوى، ص196)
1 ـ زندگى سیاسى
صدر الدین محمد شیرازى، مشهور به صدر المتإلهین و ملا صدرا، در سال 979 هـ. ق. در شیراز متولد شد. وى تنها پسر ابراهیم شیرازى بود. ابراهیم مدتها منصب امارت داشت و از چهره هاى قدرتمند سیاسى و اجتماعى شهرش به شمار مى رفت. صدر الدین، پس از تکمیل تحصیلات مقدماتى، رهسپار کاشان شد (1) و پس از مدتى تلمذ در کاشان، در حدود سال 995 هـ. ق. براى تکمیل تحصیلات عازم اصفهان گردید. در اصفهان نزد شیخ بهایى به تحصیل علوم نقلى و در محضر میرداماد به کسب علوم عقلى پرداخت. ملا صدرا به دلایلى چند؛ از جمله راضى نبودن به تحصیلات رسمى مرسوم، از زندگى در اصفهان سرباز زد و بین هفت تا پانزده سال (بنابر اختلاف اقوال) در روستاى کهک، از توابع شهرستان قم کنج عزلت گزید و به تهذیب نفس پرداخت تا همچنان که خود در مقدمه کتاب اسفار مى گوید، به شهود عالم معقول نائل آمد. پس از آنکه به کمال صورى و معنوى دست یافت، بار دیگر به زندگى دنیوى بازگشت. این سیر مطابق چهار سفرى است که وى در آغاز کتاب اسفار به توضیح آنها پرداخته و کتاب عظیم خویش در حکمت متعالیه را بر آن اساس سامان داده است.
الله وردىخان و طبق نقل برخى منابع، امام قلى فرزند الله وردىخان، که در این زمان از سوى شاه عباس، حاکم شیراز بوده و مدرسه بزرگى در این شهر ساخته بود، از ملا صدرا دعوت کرد تا به شیراز رفته و سرپرستى مدرسه جدید را بر عهده بگیرد. صدر المتإلهین این دعوت را پذیرفت و به زادگاهش برگشت و مدرسه خان را کانون اصلى آموزش علوم عقلى در ایران قرار داد.
او تا پایان عمر در آنجا ساکن بود و واپسین دوره زندگى خاکى خود را یکسره وقف تعلیم و تصنیف کرد. (2) وى، به هنگام بازگشت از هفتمین سفرى که جهت انجام زیارت خانه خدا انجام داد، در سال 1050 هـ. ق. در بصره بدرود حیات گفت و بنا به وصیتش، او را در کنار مرقد امیرالمومنین على (ع) دفن کردند. (3)
از نظر تفکر و بویژه تفکر سیاسى، ملا صدرا از کسانى چون افلاطون، ارسطو، افلوطین، فارابى، ابن سینا، سهروردى، غزالى، خواجه نصیر الدین طوسى، ابن عربى، شیخ بهایى و میرداماد تإثیر پذیرفته و متقابلا بر کسانى چون فیض کاشانى، عبدالرزاق لاهیجى، قاضى سعید قمى، ملا على نورى، ملا هادى سبزوارى، سید جمال الدین اسدآبادى، ملا على مدرسى زنوزى، علامه محمد حسین طباطبایى، مرتضى مطهرى، امام خمینى و... تإثیر گذاشته است.
در نامه اى که امام خمینى (ره) براى گورباچف، صدر هیإت رئیسه اتحاد جماهیر شوروى سابق فرستادند، آمده است:
((واز اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتإلهین رضوان الله تعالى علیه و حشره الله مع النبیین و الصالحین مراجعه نمایند تا....)) (4)
ملا صدرا، معاصر پنج تن از شاهان سلسله صفویه بوده است. این پنج تن عبارتند از: طهماسب اول (984 ـ 930 هـ. ق. سالهاى سلطنت)، اسماعیل دوم (985 ـ 984)، محمد خدابنده (986ـ985)، عباس اول (1038 ـ 986) و صفى اول (1052ـ1038). عمده فعالیتهاى موثر صدر المتإلهین مربوط به عصر شاه عباس اول و شاه صفى است. عصر شاه عباس اول مصادف است با دوره اوج سلسله صفویه و پس از مرگ وى است که دوره انحطاط این سلسله آغاز مى شود. (5)
ملا صدرا در جاى جاى آثار خویش درباره اوضاع زمانه خود گفت و گو کرده و در واقع بیشتر این مطالب، به گلایه ها و شکایتهایى که وى از عصر خویش و کسانى که با آنها محشور است، مربوط مى شود. از جمله، وى در اشعار خویش بسیار اظهار دلتنگى کرده است. بخشهایى از این اشعار را، که در فهم تفکر سیاسى وى نیز موثر است، در اینجا مىآوریم:
سیر شد جانم ز غوغاى جهان
دل ندیدم در سراپاى جهان
بس مکاره از زمانه دیده ام
بس سخنها کز بدان بشنیده ام
جملگى چون قالب افسرده اند
بى حیات علم و ایمان مرده اند
بر دل ایشان ز حق آثار نیست
اندرین خانه کسى دیار نیست
از برون دارند گفتار فصیح
وز درون دارند کردار قبیح (6)
در بخش دیگرى از کتاب مثنوى خویش آورده است:
دفتر فرزانگى را گاو خورد
خانه عقل و خرد را آب برد
ز اشک چشمم دیده دریایى شده
بعد از این کارم به رسوایى شده
آتش اندر سینه پنهان تا به کى؟
گریه اندر زیر مژگان تا به کى؟
آتش جان را به پیراهن چه کار؟
آب دریا را به پرویزن چه کار؟
آه آتشبار چون خواهد شدن
مى ندانم کار چون خواهد شدن
دل ز بس بیچارگى آمد به تنگ
شیشه ناموس و تقوى زد به سنگ
یک به یک یاران ز من بگریختند
رشته پیوندها بگسیختند
غمگساران من از من مى رمند
همدمان من به من نامحرمند
بس که زخم دل چنین ناسورگشت
دور و نزدیک از بر من دور گشت
دل که نبود با که سازند انجمن
جان که نبود با که گوید کس سخن
بس که دیدم از فلک درد و محن
سیر گشتم از وجود خویشتن
آه آه از محنت شبهاى من
شب مگو دود دل درواى من (7)
شکوه و شکایت از اوضاع و احوال زمانه، کم و بیش در مقدمه بسیارى از آثار ملا صدرا، از جمله در مقدمه اسفار، قابل مشاهده است. (8)
در اینجا درباره تعداد تإلیفات صدر المتإلهین و آراى بدیع او در فلسفه و بویژه تإسیس حکمت متعالیه سخن نمى گوییم؛ چرا که از بحث ما خارج است و هم اینکه در این باره، کم و بیش در برخى منابع اشاراتى وجود دارد. آنچه براى این پژوهش از اهمیت برخوردار است، توجه به جنبه هاى سیاسى تفکر صدر المتإلهین مى باشد. منابع ذیل، با توجه به این نکته که مباحث مطرح شده در آثار ملاصدرا، برخى موضوعا سیاسى و برخى منظرا، در حوزه تفکر سیاسى قرار مى گیرند، براى بحث ما داراى اهمیت خواهند بود.
1 ـ الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه العقلیه؛
2 ـ شرح اصول کافى (اگرچه کامل نیست)؛
3 ـ رساله سه اصل (تنها رساله به نثر فارسى از صدر المتإلهین، بر اساس اطلاعات موجود)؛
4 ـ الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه؛
5 ـ کسر إصنام الجاهلیه؛
6 ـ المبدإ و المعاد؛
7 ـ تفسیر برخى از سوره هاى قرآن، که مجموعا در هفت جلد منتشر شده است؛
8 ـ شرح الهدایه الاثیریه؛
9 ـ المظاهر الالهیه؛
10 ـ مثنوى ملا صدرا. کتاب اخیر فشرده افکار صدر المتإلهین به زبان شعر است که به تازگى منتشر شده و از اهمیت بسزایى، در تبیین تفکر سیاسى وى برخوردار است.
2 ـ جایگاه علم سیاست در تقسیمات علوم
ملا صدرا، در موارد متعددى دست به طبقه بندى علوم زده است، در هر یک از این طبقه بندىها جایگاه ویژه اى را به دانش سیاسى اختصاص داده است. در اینجا به برخى از این طبقه بندىها اشاره مى شود:
الف ـ طبقه بندى علوم در شرح الهدایه الاثیریه:
در مقدمه کتاب مذکور، ملا صدرا متذکر شده است که چون دیدم جمعى از اهل علم به خواندن کتاب هدایه حکیم کامل و نحریر فاضل إثیر الدین مفضل[ فضل] ابهرى مشغول هستند، به شرح این رساله پرداختم. تقسیمات علوم، با توجه به اینکه موضوع کتاب مذکور حکمت است، از همین زاویه مورد توجه قرار گرفته است.
ملا صدرا مى گوید که حکمت دو قسم است؛ حکمت نظرى و حکمت عملى. وى ضمن تعریف هر یک، به برترى حکمت نظرى بر حکمت عملى حکم داده و سپس، به ذکر اقسام هر یک از دو حکمت پرداخته است؛
اقسام حکمت نظرى عبارتند از: علم اعلى، طبیعى و ریاضى.
و حکمت عملى نیز سه قسم است: علم اخلاق، حکمت منزلى و حکمت مدنى.
ترجمه متن کتاب شرح الهدایه در خصوص اقسام حکمت عملى بدین شرح است:
((اما حکمت عملى؛ آنچه موضوع آن، نفس انسانى است از جهت اتصاف آن به اخلاق و ملکات، نیز بر سه قسم است.
به خاطر اینکه تدبیرهاى بشر و سیاستهاى انسانى یا مخصوص یک شخص است یا بیشتر از یک شخص؛ اگر مخصوص به یک شخص باشد، حکمتى است که توسط آن، معیشت دنیوى فاضله و زندگى اخروى کامله انسان سامان مى گیرد و چنین حکمتى علم اخلاق نامیده مى شود.
و اما آنچه فراتر از یک شخص است و ضرورى است که ترکیبى از افراد ـ که تشکیل دهنده اجتماع هستند ـ در آن حضور داشته باشند، خود بر دو بخش است: یا بر حسب خانواده است یا بر حسب نظام سیاسى (مدینه)، اولى، حکمت منزلى و دومى، حکمت مدنى نامیده مى شود.
کسانى که در تقسیم مذکور، به چهار دانش اشاره نموده اند، قسم دوم (حکمت مدنى) را دو بخش کرده اند؛ زیرا امور مربوط به مدینه تقسیم مى شود به آنچه متعلق به مملکت دارى و سلطنت است و آنچه متعلق به نبوت و شریعت است. اولى، علم سیاست و دومى علم نوامیس نامیده مى شود.
[... ] و افلاطون، در نهایت نیکویى و ظرافت، کتابى درباره آنچه مربوط به شریعت و نبوت است، تإلیف کرده است که به نام ((نوامیس)) مشهور است. چنانکه ارسطو نیز در همین مورد کتابى دارد، و هر دو، درباره سیاست نیز کتاب نوشته اند. همچنین معلم اول، کتاب نیکویى درباره تهذیب اخلاق تصنیف کرده است. از متإخرین نیز ابوعلى مسکویه، کتاب خوبى در همین باب، به رشته تحریر درآورده است و آن را ((الطهاره)) نامیده است[. و]محقق طوسى[ خواجه نصیر الدین] ـ قدس سره ـ[ نیز] کتاب اخیر را تلخیص کرده است)). (9)
اهمیت فقره مذکور، در توجه دقیق صدر المتإلهین به علم سیاست و حتى تفکیک آن از شریعت و نبوت و توجه به پیشینه بحث سیاست و حکمت عملى در آثار متقدمان است، آن هم در مقدمه کتابى که گفته شده در جوانى تإلیف کرده است.
وى در ادامه طبقه بندى مذکور، پیشنهاد کرده است که منطق نیز در بخش حکمت نظرى قرار داده شود.
این تقسیم بندى، که اساسا تقسیم بندى بر اساس مکتب مشإ است، در برخى از دیگر آثار وى، همچون آغاز کتاب اسفار نیز تکرار شده است.
ب ـ طبقه بندى علوم در کتاب اکسیر العارفین:
در کتاب اکسیر العارفین، علوم به دو دسته دنیوى و اخروى تقسیم شده اند.
علوم دنیوى سه دسته اند؛ علم اقوال، علم اعمال و علم احوال یا افکار. علم اقوال مشتمل است بر علوم الفبا، صرف، نحو، عروض، معانى و بیان و تعاریف منطقى، اصطلاحات (حدود). علم اعمال، شامل چیزهایى است که به اشیإ گوناگون مادى تعلق دارد و از آنها، فنون بافندگى، کشاورزى و معمارى پدید مىآید. یک مرتبه بالاتر از آن، فن کتابت، علم حیل (مکانیک)، کیمیا و غیره قرار دارد. سپس آنچه براى معیشت فرد و اجتماع لازم است و از آن، علم خانواده، حقوق، سیاست و شریعت به وجود مىآید و سرانجام، آنچه به کسب فضایل معنوى و اخلاقى و زدودن رذائل مى پردازد؛ یعنى علم طریقت. اما علم افکار و احوال، عبارتند از: علم برهان منطقى، علم ریاضى و علم هندسه که خود، شامل علم نجوم و احکام نجوم است. علوم طبیعت، شامل پزشکى و علومى مى شود که به معدن و نبات و حیوان مى پردازد.
علوم اخروى، که عقل عادى نمى تواند به آنها برسد و لازم است تا از وحى و تهذیب نفس براى رسیدن به آنها کمک گرفت، عبارتند از: فرشته شناسى، شناخت جواهر غیر مادى، شناخت لوح محفوظ، شناخت قلم اعلى، شناخت مرگ و رستاخیز و سایر امورى که به زندگى اخروى مربوط است. (10)
در این تقسیم بندى نیز جایگاه مستقلى به علم سیاست داده شده است. ملا صدرا در کتاب کسر إصنام الجاهلیه، علوم را قسیم احوال و کردارها قرار داده است. در رساله مذکور آورده است که حرکات و کردار در خدمت صفات و احوال بوده و صفات و احوال در خدمت علوم هستند. در حالى که به نظر ملا صدرا، کوتاه اندیشان، علوم را مقدمه احوال، و احوال را مقدمه کردار مى دانند. وى سپس علوم را به دو دسته علوم مکاشفات و علوم معاملات تقسیم کرده است. (11) در این تقسیم بندى، تإثر وى از غزالى مشهود است.
ج ـ طبقه بندى علوم در کتاب المظاهر الالهیه:
در ((المظاهر الالهیه)) که گویا از آخرین تإلیفات وى به حساب مىآید، یک دوره حکمت متعالیه و حکمت عرشیه و قدسیه، به اختصار تمام آمده است. این کتاب از ((بهترین کارهاى ملا صدرا)) شمرده شده است. (12)
پیش فرض ملا صدرا در این کتاب، آنگونه که خود در مقدمه کتاب تصریح کرده این است که غایت و هدف حکمت و قرآن کریم، آموختن راه سفر طبیعى و حرکت و سیر تکاملى به سوى آخرت و وصول به خداوند ذىالکمال، به انسان است. بر همین اساس، به نظر ملا صدرا، این سفر شش مرحله دارد که سه مرحله آن، مهمتر از سه مرحله دیگر است.
سه مرحله مهم این سیر و سلوک عبارتند از:
1 ـ خداشناسى ـ به منزله هدف شناسى (معرفه الحق الاو ل)؛
2 ـ شناخت مراحل و منازل سفر ـ به منزله راه شناسى (معرفه الصراط المستقیم)؛
3 ـ شناخت معاد ـ به منزله شناخت مقصد و منزل نهایى و پایان سفر (معرفه المعاد).
مرحله سوم از سه مرحله بعدى، که در حوزه حکمت عملى قرار مى گیرد مشتمل بر سه بخش است که عبارتند از:
4 ـ خودسازى و تربیت افراد که اخلاق نامیده مى شود؛
5 ـ سازمان بخشى به خانواده، که هسته اصلى تشکیل دهنده جامعه است، و تدبیر منزل نام دارد؛
6 ـ اداره جامعه مدنى و سیاسى و نهادهاى اجتماعى آن، که فقه و حقوق و قوانین و مقررات کوچک و بزرگ دینى یا غیر دینى در این بخش جا مى گیرد و فلاسفه به آن، علم سیاست مى گویند.
متن مربوط به بخش حکمت عملى را براى مزید فایده عینا مىآوریم:
((و اما سه دانش فرعى:
یکى از آن سه دانش، شناخت کسانى است که از سوى خدا، براى دعوت مردم و نجات آدمیان برانگیخته شده اند؛ اینان راهنمایان سفر آخرت و رئیس کاروانهاى بشرى هستند.
دومى، حکایت گفتار منکران و برملا کردن ناخالصى ها و زدودن گمراهیهایى است که در عقل آنان راه یافته است؛ مقصود از این دانش، هشدار دادن نسبت به راههاى باطل است.
دانش سوم، عبارت است از: آموزش دادن عمران و آباد کردن منزلها و مراحلى که به سوى خدا است و بندگى خدا و چگونگى برداشتن توشه براى سفر آخرت[... ]، مقصود از این دانش، چگونگى برخورد و رابطه انسان با امور این دنیاست؛ بعضى از این امور مربوط به درون انسان است؛ مانند: نفس و نیروهاى شهوت و غضب آن؛ این علم تهذیب اخلاق نامیده مى شود. و بعضى از این امور مربوط به خارج از وجود انسان است؛ چون انسانها یا در منزل واحد مجتمع هستند، مانند همسر و خدمتکار و پدر و فرزند، این علم تدبیر منزل نامیده مى شود؛ یا در یک کشور (مدینه واحد) گرد هم آمده اند؛ که علم سیاست و احکام شریعت نامیده مى شود)). (13)
همانگونه که ملاحظه مى شود در این کتاب نیز دانش سیاسى از جایگاه خاص خویش برخوردار است. با اینکه نگرش اشراقى ملا صدرا در این کتاب بر کسى پوشیده نیست، در طبقه بندى اول و سوم، نکته ظریفى به کار رفته است و آن، توجهى است که ملا صدرا همچون فارابى در احیإ العلوم، به تفکیک علم سیاست در معناى امروزى از فقه سیاسى مى کند. در واقع، بخشى از امور مدینه توسط شارع مشخص شده است و یا توسط مجتهدین در هر زمان مشخص مى شود و بخش دیگر، به تدبیر خود انسانها واگذار شده است و علم سیاست و شریعت شامل هر دو مى شود.
در طبقه بندى اخیر این فرق میان ملاصدرا و فارابى وجود دارد که علم اخلاق و تدبیر فرد در بیان ملاصدرا به صورت مستقل ذکر شده است، در حالى که فارابى علم اخلاق و علم کلام و فقه و علم سیاست را تماما ذیل علم مدنى طبقه بندى نموده است. (14)
هدف از ارائه طبقه بندىهاى مذکور، ذکر دو نکته مهم بوده است؛
1 ـ ملا صدرا علم سیاست را مى شناسد، به آن توجه دارد و براى آن جایگاه خاصى قائل است.
2 ـ وى علم سیاست و تمامى علوم را در یک شبکه و منظومه خاص که دینى و الهى است، مى بیند و بر این اساس، علوم اخروى و الهى و حکمت نظرى را مقدم بر علوم دنیوى و حکمت عملى مى داند.
ملا صدرا تقسیم بندىهاى دیگرى نیز در باب علوم دارد که از حوصله بحث ما خارج است. همچنین چگونگى تمایز علوم از یکدیگر، معیارهاى برترى علوم بر یکدیگر، چگونگى خلق و تولید معرفت، چگونگى نقد معارف و... از اهم مباحثى است که باید در جاى خود مد نظر قرار گیرند. مطالبى که ملا صدرا به تمامى آنها توجه داشته و آنها را مورد کند و کاو قرار داده است. (15)
3 ـ ویژگیها و اصول تفکر سیاسى صدر المتإلهین
گرچه صدر المتإلهین در تفکر سیاسى خویش متإثر از مکاتب فلسفى و فکرى پیش از خویش، و حتى پیش از اسلام است، اما صبغه حاکم بر تفکر سیاسى وى، صبغه و رنگ دینى، اسلامى و بویژه شیعى است. بنابراین به طور کامل از تفکرات سیاسى قدرت محور، دنیا گرا و انسان محور جدا است. در فهم اندیشه هاى سیاسى ملا صدرا، لازم است به عناصر و شاخصه هاى حاکم بر اندیشه و تفکر وى، بویژه مواردى که از این پس ذکر خواهد شد، توجه شود.
اهم ویژگیهاى حاکم بر تفکر سیاسى ملا صدرا از این قرار است:
الف ـ اندیشه سیاسى ملا صدرا، اندیشه اى است خدامحور؛ در این اندیشه، خداوند متعال حضورى جدى و اصلى در متن زندگى فردى و اجتماعى دارد. عناصر اجتماع در این تفکر عبارتند از: خدا، انسان و طبیعت. بنابراین، همانگونه که به رابطه انسان با انسان و رابطه انسان با طبیعت توجه مى شود، به رابطه انسان با خدا نیز توجه مى شود. از همین رو است که انسان خلیفه خدا در روى زمین قلمداد مى شود:
((انى جاعل فى الارض خلیفه)) (16) و حاکمیت اصلى از آن خدا است، به تعبیر ملاصدرا: ((آدمى بالقوه خلیفه خدا است)). (17) و ((حمال بار امانتى است)). (18)
ب ـ در این اندیشه، انسان مسافرى است که از سوى خدا آمده و به سوى او در حرکت است. به تعبیر ملا صدرا: ((ان الدنیا منزل من منازل السایرین الى الله تعالى و ان النفس الانسانیه مسافر الیه تعالى و لها منازل و مراحل...)). (19)
ج ـ انبیا، اوصیا و علما براى هدایت و راهنمایى این مسافر از سوى خدا وظیفه دارند. وى در این باب، همچون عموم دانشمندان شیعه، به قاعده لطف استناد و استدلال کرده است:
((چنانکه در عنایت بارى، ارسال باران مثلا براى انتظام نظام عالم، ضرور است و باران مى فرستد، همچنین در نظام[ عالم] کسى که صلاح دنیا و آخرت را به ایشان بشناساند، ضرورى است)). (20)
د ـ رهبران الهى هدایت انسان در زندگى دنیایى را نیز بر عهده دارند. بنابراین دین و دنیا، دین و سیاست، دنیا و آخرت و عالم ماده و معنا مکمل هم و بلکه لازم و ملزوم یکدیگر هستند. در این مورد، در ادامه مقاله سخن گفته خواهد شد. ((و ناچار شارعى مى خواهد که معین نماید از براى مردم منهجى را که به سلوک آن منهج، معیشت ایشان در دنیا منتظم گردد)). (21)
در باب نسبت دین و سیاست، معتقد است که سیاست بدون شریعت همچون جسد بدون روح و مرده است. ((اعلم إن نسبه النبوه الى الشریعه کنسبه الروح الى الجسد الذى فیه الروح، و السیاسه المجرده عن الشرع کجسد لا روح فیه)). (22)
هـ ـ بنابراین، تفکر سیاسى ملا صدرا، تفکرى غایتمدار و هدف محور است. در این تفکر، همه عناصر فکرى و عملى به سوى خدا و قیامت و خیر و سعادت و تکامل انسان تنظیم مى شود. ((خیر)) چیزى است که انسان را به خدا برساند. بالاترین علوم، علم الهى است. بهترین نیتها و انگیزه ها آن است که الهى باشد. هر کس به خدا نزدیکتر است، مى تواند سکاندار جامعه و رهبر آن باشد.
وى معتقد است که: ((آن علمى که مقصود اصلى و کمال حقیقى است و موجب قرب حق تعالى است، علم الهى و علم مکاشفات است، نه علم معاملات و جمیع ابواب علوم)). (23) نیز: ((میان کار دل و کار گل، فرق، بسیار است و تفاوت، بى شمار)). (24)
و بدین گونه است که: ((عمارت دنیا که راهگذار سراى عقبى و دار بقا است، به اصناف گران جانان و غلیظ طبعان برپا است)). (25) وى تصریح مى کند که مقصود اصلى از وضع قوانین الهى، ((سوق دادن آفریدگان به جوار الله تعالى)) و ((رساندن آنان به معرفت ذات او و رهاسازى ایشان از صفات نکوهیده و خوىهاى ناپسند است، که موجب وابستگى ذات آنان به امور پست و ایستائى شان در مراتب دورى و حرمان و خذلان مى گردد[... ]. و خلاصه سخن، متحقق گشتن به زهد حقیقى از دنیا و دنیا داران و مال و مقام آن است)). (26)
وى در جاى دیگر، چنین مى گوید:
((غرض از وضع شرایع و ایجاب طاعات، آن است که غیب، شهادت را خدمت بفرماید و شهوات، عقول را خدمت کنند و جزء به کل و دنیا به آخرت برگردد و محسوس معقول شود و از عکس این امور منزجر گردد تا آنکه ظلم و وبال لازم نیاید و موجب وخامت عاقبت و سوء مآل نشود)). (27)
بحث از ویژگیهاى اندیشه ملا صدرا باید در جاى دیگرى پى گیرى شود؛ اما به دلیل اهمیت این بحث و تإثیر آن در فهم مدل خاص تفکر سیاسى اندیشمندان مسلمان و بویژه صدر المتإلهین، فقراتى از سخنان وى را عینا نقل مى کنیم. شاید که کفه تإیید مباحث، به نفع این تحقیق، سنگینتر شود:
((به شواهد شرع و بصائر عقل، محقق و مبین شده است که مقصود همه شرایع، رسانیدن خلق است به جوار بارى تعالى و به سعادت بقاى آن حضرت و ارتقا از حضیض نقص به ذروه کمال و از هبوط اجساد دنیه به شرف ارواح طیبه)). (28)
((پس این است غایت قصوى در بعثت انبیإ صلوات الله علیهم ولکن این مقصود، حاصل نمى شود مگر در حیات دنیا؛ زیرا که نفس در اول تکونش، ناقص و بالقوه است[.. ].. و ارتقا از حال نقص به حال تمام نمى تواند بود مگر به حرکت و زمان و ماده قابله، و وجود این اشیإ از خصایص این نشإه حسیه است. و قول رسول خدا (ص) الدنیا مزرعه الاخره اشاره به همین معناست. پس حفظ دنیا که نشإه حسیه است براى انسان نیز مقصود ضرورى تابع دین گردیده است؛ زیرا که وسیله است به سوى آن، و از امور دنیا آنچه متعلق مى باشد به معرفت حق و تقرب به او و تحصیل نشإه آخرت و قرب به سوى آن، دو چیز است؛ نفوس و اموال)). (29)
بنابراین، دنیا هدف نیست؛ بلکه ابزارى است که براى رسیدن به آخرت ضرورى بوده مورد توجه قرار گیرد و بر همین اساس است که به نظر ملا صدرا، آنچه موجب حفظ حیات مى شود، از افضل اعمال دنیوى به حساب مىآید:
((افضل اعمال دنیویه آن چیزى است که حفظ شود به آن معرفت بر نفوس یا به تعلیم و هدایت و یا به تعلم و دراست. و تالى آن است آنچه نفع بخشد در این باب، و آن چیزى است که موجب حفظ حیات بر ابدان باشد و بعد از آن، آن است که موجب حفظ اموال بر اشخاص گردد)). (30)
و ـ با توجه به پنج شاخص پیش گفته، نظام سیاسى مورد نظر صدر المتإلهین نظامى دینى است. در دوره نبوت، نبى در رإس نظام سیاسى است. در دوره امامت، امام معصوم در رإس نظام سیاسى است و در عصر غیبت، حکیم الهى و عارف ربانى سرور عالم و در رإس نظام سیاسى است.
((و چنانکه براى همه خلیفه است که واسطه است میان ایشان و حق تعالى، باید که براى هر اجتماع جزئى، والیان و حکامى باشند از جانب آن خلیفه، و ایشان پیشوایان و علمااند و چنانکه ملک، واسطه است میان خدا و پیغمبر، و پیغمبر واسطه است میان ملک و اولیا، که ائمه معصومین: باشند، ایشان نیز واسطه اند میان نبى و علما و علما واسطه اند میان ایشان و سایر خلق. پس عالم به ولى قریب است و ولى به نبى و نبى به ملک و ملک به حق تعالى و ملائکه و انبیا و اولیا و علما را در درجات قرب، تفاوت بسیار است)). (31)
ملا صدرا در جاى دیگر چنین گفته است:
((حکیم الهى و عارف ربانى، سرور عالم است و به ذات کامل خود، که منور به نور حق است و فروغ گیرنده از پرتوهاى الهى است، سزاوار است تا نخستین مقصود خلقت باشد و فرمانروا بر همگى خلایق، و مخلوقات دیگر به طفیل وجود او موجود و فرمانبردار اوامر اویند.
این سزاوارى سرورى در او، ودیعه خدایى است و فرقى نمى کند که دیگران او را بشناسند و فرمانش برند و یا نشناسند و منکرش باشند و بسا پیش آید که چنین کسى در اثر ناخودنمایى میان مردمان، حتى قوت روزانه ى خود را نداشته باشد)). (32)
وى تإکید کرده است که:
((چنین کسى سزاوار سرورى است، خواه مردمان از او فایده گیرند و یا در اثر گمنامى و دورى جستن او از اشرار و گوشه گیرى به خاطر عبادت خداوندى و همگونى با نیکان و معصومین اطهار، کسى از او فایده نبرد. چرا که اگر با اینکه او به چنین مرتبه اى رسیده کسى از او فایده نبرد نه به خاطر کمبود او است؛ بلکه سبب کوتاهى دیگران است. کمبود کسانى که گوش بدو نمى دارند و در حالت او ژرف نمى اندیشند)). (33)
ضمن اینکه از فقرات مذکور، نظریه انتصاب رهبرى قابل استخراج است، حتى براى دوره غیبت امام معصوم (عج)، به نظر مى رسد که در فقره اخیر، ملا صدرا نظر به خود داشته باشد. فقره اى که از این پس مىآوریم، ضمن اینکه منشإ مشروعیت رهبر را توضیح مى دهد، استنباط ما را مورد تإیید و تإکید قرار مى دهد.
((آشکار است که سیاستمدار و پیشوا و امام، این مقام را به خاطر تخصص و فنى که دارد، دارا است، خواه دیگران از او بپذیرند و سخن او را گوش فرا دارند و یا نپذیرند. و طبیب در اثر تخصص و دانش خود و توانایى که در معالجه بیماران دارد، طبیب است، حال بیمارى باشد و یا نباشد و طبیب بودن او را نبودن بیمار از میان نبرد.
همچنین امامت امام و فلسفه فیلسوف و سرورى سروران در اثر نبودن وسائلى که بدان خواستهاى خود انجام توانند داد و یا نبودن افرادى که لازم است تا در راه تحقق اهدافشان به کار گیرند، فساد نپذیرد و تباهى نگیرد)). (34)
اما حکیم راستین کیست که مى تواند سرور عالم باشد؟ به نظر ملا صدرا:
((عارف و حکیم راستین کسى است که هر مقدار حالات و احوال گوناگون بر او پدید آید، حقائق الهى و معالم ربوبى را به یقین و برهان بداند، به طورى که شکى در آن راه نیابد. و دیگر اینکه به زهد حقیقى متصف بوده و اخلاق و خوىهاى خویش پاک کرده باشد)). (35)
درباره اوصاف رهبران، در بخش بعدى این پژوهش سخن خواهیم گفت.
با توجه به آنچه آمد اکنون مى توان این نکته را بیان کرد و پذیرفت که طرح کلان ملا صدرا که بر اساس آن، حکمت متعالیه پى ریزى شده است؛ از اساس، طرحى سیاسى و در جهت هدایت مردم به سوى بارىتعالى، توسط فیلسوف و حکیمى است که خود، به درجه سرورى عالم رسیده باشد. ملاصدرا خود در آغاز کتاب بزرگ فلسفى خویش، یعنى؛ الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه، به همین مطلب توجه داده است، آنجا که مى گوید:
((واعلم إن للسلاک فى العرفإ و الاولیإ اسفارا إربعه:
إحدها السفر من الخلق الى الحق؛
و ثانیها السفر بالحق فى الحق؛
و السفر الثالث یقابل الاول لانه من الحق الى الخلق بالحق؛
و الرابع یقابل الثانى من وجه لانه بالحق فى الخلق)).
پس از بیان مطلب فوق، آورده است که ((کتاب خویش بر اساس همین سفرهاى چهارگانه تنظیم کرده ام و نامیده ام)). (36)
4ـ مباحث سیاسى در آثار صدر المتإلهین
این مقاله درصدد بحث از محتواى اندیشه صدر المتإلهین است. آنچه پیش از این آمد و یا پس از این خواهد آمد، صرفا در این جهت است که توجه خواننده را به جایگاه و اهمیت بحث سیاست در نزد ملا صدرا جلب کند. بر همین اساس، در این بخش نیز سعى خواهد شد در عین رعایت اختصار، اهم مطالب سیاسى مذکور در آثار ملا صدرا، البته تا آنجایى که نگارنده تفحص کرده است و به صراحت مى گوید که این تفحص کامل نیست و از این پس نیز ادامه خواهد داشت، در معرض افکار اهل فن قرار دهد. روش ما در این قسمت تورق برخى از آثار و نشان دادن مباحث مورد نظر در آنها خواهد بود.
الف ـ مباحث سیاسى در کتاب مبدإ و معاد
مقاله چهارم از کتاب مبدإ و معاد، که مشتمل بر دوازده فصل مى باشد، حاوى مباحث سیاسى است. این مقاله که داراى عنوان اصلى ((در ذکر نبوات)) است از فصل ششم تا پایان فصل دوازدهم، حاوى مهمترین عناصر تفکر سیاسى صدر المتإلهین است. عناوین فصول از این قرار است: فصل ششم، در اثبات آنکه وجود پیغمبر ضرورى است و بیان آنکه واجب است اعتقاد به او و اینکه خدا او را فرستاده است تا دین خدا را ظاهر گرداند و طریق حق را به مردم بیاموزاند و به صراط مستقیم هدایت نماید؛ فصل هفتم، در بیان سیاسات و ریاسات مدینه و آنچه به آن ملحق مى گردد از اسرار شریعت به وجه تمثیلى؛ فصل هشتم، در ذکر صفاتى که باید براى رئیس اول باشد به حسب کمال اولى او؛ فصل نهم، در ذکر کمالات ثانویه رئیس مطلق؛ فصل دهم، در ذکر اشاره اجمالى به اسرار شریعت و حکمت تکالیف؛ فصل یازدهم، در اشاره تفصیلیه به منافع بعضى اعمال مقرب به حق تعالى؛ فصل دوازدهم، در بیان آنکه مقصود همه شرایع، تعریف عمارت منازل طریق الى الله و کیفیت تهیه زاد و استعداد به اخذ سلاح براى رفع قطاع الطریق است. (37)
برخى از مطالب این کتاب عینا در اینجا آورده مى شود:
1 ـ بخشهایى از مطالب فصل ششم:
((انسان مدنى الطبع است؛ یعنى حیاتش منتظم نمى گردد مگر به تمدن و تعاون و اجتماع؛ زیرا که نوعش منحصر در فرد نیست و وجودش به انفراد ممکن نیست، پس اعداد متفرقه و احزاب مختلفه و انعقاد بلاد در تعیشش ضرور است، و در معاملات و مناکحات و جنایات به قانونى محتاج مى باشند که عامه خلق به آن رجوع نمایند، و بر طبق آن قانون به عدل حکم نمایند، و الا جمع، فاسد و نظام مختل مى گردد، زیرا که هر احدى مجبور است به جلب آنچه رغبت و احتیاج به آن دارد و بر کسى که در آن چیز مزاحم او گردد، غضب مى کند و آن، قانون شرع است.
و ناچار شارعى مى خواهد که معین نماید از براى مردم منهجى را که به سلوک آن منهج، معیشت ایشان در دنیا منتظم گردد، و سنت قرار دهد از براى ایشان طریقى را که وصول به جوار خدا به واسطه آن حاصل شود، و باید آورد ایشان را از امور آخرت و رحیل به سوى پروردگار خود، و انذار کند ایشان را روزى که: ((ینادون من مکان قریب)) و ((تنشق الارض عنهم سراعا)) و هدایت کند ایشان را به طریق مستقیم.
و باید که شارع انسان باشد؛ زیرا که تعلیم ملک انسان را و تصرفش در ایشان، بر این وجه ممتنع است، و درجه باقى حیوانات از این مرتبه نازل است.
[... ] پس نظر کن به لطف و رحمت بارى که چگونه جمع نموده است در ایجاد آن شخص میان نفع عاجل در دنیا و خیر آجل در آخرت. بلى، کسى که انبات شعر بر حاجبین و تقعیر اخمص قدمین را مهمل نگذارده است، چگونه وجود رحمت عالمین و سائق عباد به سوى رحمت و رضوان را در نشإتین مهمل گذارد؟ پس این شخص خلیفه خدا است در زمینش و معناى خلیفه خدا در زمین، بعد از این مذکور خواهد شد. (38)
2ـ بخشهایى از مطالب فصل هفتم
شکى در این نیست که براى انسان ممکن نیست که به کمالاتى برسد که براى آن مخلوق شده است، مگر به اجتماع جمعى کثیر که هر یک، یکدیگر را در امرى که به آن محتاج است، معاونت نماید. و از مجموع آنها همه آنچه در بلوغ انسان به کمال ضرور است، مجتمع گردد.
و به این سبب، اجتماعات براى انسان حاصل مى شود که بعضى از آنها کامل است و بعضى غیر کامل. و کامل آن بر سه قسم است:
یکى، عظمى و آن، اجتماع جمیع افراد ناس است در معموره زمین، و دوم، وسطى مثل اجتماع امتى در جزوى از معموره زمین، سیم، صغرى مانند اجتماع اهل یک شهر در جزئى از مسکن یک امت. و اجتماع غیر کامل، مانند اجتماع اهل ده و اهل محله یا کوچه یا خانه. و فرق آن است که قریه مثل خادم مدینه است و محله جزو آن است و کوچه جزو محله است و خانه جزو کوچه است، و جمیع اهل مداین و مساکن امتها، اجزاى اهل معموره اند.
و خیر افضل و کمال اقصى رسیده مى شود به مدینه فاضله و امت فاضله که همه شهرهاى آن امت، اعانت مى نمایند یکدیگر را بر نیل غایت حقیقیه و خیر حقیقى، نه در مدینه ناقصه و امت جاهله که در رسیدن به شرور یکدیگر را اعانت نمایند.
پس مدینه فاضله به بدن تام صحیحى شباهت دارد که همه اعضاى آن در تتمیم حیات یکدیگر را معاونت مى کنند. و در آن اعضا، یک عضو رئیس است که قلب است، و مراتب قرب اعضاى دیگر به این رئیس، متفاوت است[... ].
و همچنین اجزاى مدینه به حسب فطرت و طبایع مختلفند و در هیئات متفاضل، به حسب عنایت بارى تعالى بر بندگانش[... ] پس در مدینه، انسان واحدى هست که رئیس و مطاع است و دیگران در قرب به آن متفاوتند[... ].
و ممکن نیست که هر انسانى اتفاق افتد که رئیس مدینه فاضله باشد، زیرا که ریاست براى کسى سزاوار است که به حسب فطرت و طبع مستعد ریاست باشد و صفت ریاست به هیئت و ملکه ارادیه او را حاصل باشد[... ]. (39)
3 ـ بخشهایى از مطالب فصل هشتم و نهم
باید که رئیس مطلق، انسانى باشد که نفسش کامل و در مرتبه عقل بالفعل باشد، و باید که قوه متخیله اش به حسب طبع و قوه در غایت کمال باشد، و همچنین قوه حساسه و محرکه است در غایت کمال باشد، همه آنها به نوعى از فعل، نه به انفعال محض، بر وجهى که اشاره به آن نمودیم.
پس به قوه حساسه و محرکه اش مباشر سلطنت گردد و احکام الهیه را جارى گرداند، و با دشمنان خدا محاربه کند و دفع کند دشمن را از مدینه فاضله، و با مشرکین و فاسقین از اهل مدینه جاهله و ظالمه و فاسقه مقاتله کند تا برگردند به سوى امر خدا.
[... ] و این حالت اگر براى جزو نظرى از قوه ناطقه حاصل شود، آن انسان حکیم و فیلسوف خواهد بود؛ و اگر در قوه نظریه و عملیه و متخیله حاصل گردد، آن انسانى مى باشد که وحى بر او نازل مى گردد به توسط ملک، و ملک، عقل فعال است[... ].
این انسان واقف است بر هر فعلى که ممکن است به سعادت کشاند[... ].
بعد هذا، باید که بوده باشد از براى او، با آنچه مذکور شد، قدرتى در زبانش بر جودت تخیل بر گفتار مر آنچه را که مى داند آن را، یعنى قوه تقریرش کامل باشد. و قدرتى بر جودت ارشاد و هدایت به سعادت و به اعمالى که سعادت به آنها حاصل مى شود، و بوده باشد از براى او با آنها جودت ثبات در بدنش براى مباشرت حروب. پس چنین کسى، رئیس اول است براى مدینه فاضله و امت فاضله و رئیس کل معموره زمین.
و ممکن نیست که کسى بگردد به این حال، مگر کسى که جمع شده باشد در او دوازده خصلت که بر آنها مفطور باشد:
اول آنکه، تام الاعضإ و قوى الاعضإ باشد[... ].
دوم آنکه، فهم و تصورش در آنچه مى شنود، نیکو باشد[... ].
سیم آنکه، حفظش نیکو باشد[... ].
چهارم آنکه، ذکا و فطنتش قوى باشد[... ].
پنجم آنکه، حسن العباره باشد[... ].
ششم آنکه، محب علم و حکمت باشد[... ].
هفتم آنکه، بالطبع حریص نباشد بر شهوات[... ].
هشتم آنکه، کبیر النفس و محب کرامت باشد[... ].
نهم آنکه، درهم و دینار و سایر اعراض دنیویه در نظرش خوار و بى مقدار باشد. [... ]
دهم آنکه، به حسب طبع محب عدل و اهل آن و مبغض جور و ظلم و اهل آن باشد. و درباره اهل خودش و غیر اهل خودش، انصاف مرعى دارد و بر آن ترغیب نماید، و بر جورى که بر کسى وارد شود، اندوهناک گردد و در مقام تدارک آن باشد[... ].
یازدهم آنکه، در هر جا به عدل و حسن و جمیل دعوت کرده شود، به آسانى انقیاد نماید[... ].
دوازدهم آنکه، غرضش در آنچه وقوعش سزاوار باشد قوى باشد[... ].
[... ] و اجتماع همه اینها در یک انسان مشکل است[... ]. و از این جهت یافت نمى شود کسى که مفطور باشد بر این فطرت، مگر یکى بعد از دیگرى[... ]. (40)
4 ـ مطالبى از فصل دوازدهم:
[... ] دنیا، منزلى است از منازل سایرین الى الله، ونفس انسانیه، مسافرى است به سوى خدا از اول منزلى از منازل وجودش که هیولیتى باشد که در غایت بعد از خداوند است، چون که ظلمت محض و خست صرف است، و سایر مراتب وجودیه از جسمیت و جمادیت و نباتیت و شهویت و غضبیت و احساس و تخیل و توهم، و بعد از آن انسانیت از اول درجه اش تا به آخر شرفش و بعد از آن ملکیت بر طبقات متفاوته اش به حسب قرب و بعد از خیر محض، همه آنها منازل و مراحلند به سوى خداوند، و ناچار است مسافر به سوى او را که بگذرد بر همه اینها تا آنکه به مطلوب حقیقى برسد.
و قوافل نفوس انسانیه در این مراحل در عقب یکدیگرند و متخالفند، بعضى قریب الوصول و بعضى بعید الوصول، و بعضى ایستاده اند و بعضى راجعند، و بعضى سریع السیر در اقبال و بعضى در ادبار، و بعضى بطىء السیر در اقبال یا در ادبار، به حسب آنچه قضا و قدر الهى در حق هر یک از اهل سعادت و شقاوت جارى شده است. و انبیإ صلوات الله علیهم، روسإ قوافل و امرإ، مسافرین به سوى اویند، و ابدان مراکب مسافرین اند. و هر که از تربیت مرکب و تدبیر منزل ذاهل و غافل گردد، سفرش تمام نمى شود، و مادام که امر معاش در دنیا که عبارت است از حالت تعلق نفس به حس و محسوس، تمام نباشد، امر تنقل و انقطاع به سوى بارى تعالى که عبارت از سلوک باشد، صورت نمى گیرد، و امر معیشت در دنیا تمام نمى گردد تا آنکه باقى بماند بدنش سالم و نسلش دائم و نوعش مستحفظ. و این دو امر، تمام نمى شود مگر به اسبابى که وجود این دو را حفظ نماید و اسبابى که مفسد است و مهلکات این دو را دفع نماید.
[... ] پس اگر امر را در افراد مهمل واگذارده بود، بدون قانونى مضبوط در تخصیصات و تقسیمات، هر آینه در منازعه و مقاتله مى افتادند و آن، ایشان را از سلوک طریق و سیر به حق باز مى داشت و امر به فساد و افساد منجر مى شد.
پس شریعت الهیه ضوابطى قرارداد از براى اختصاصات اموال در باب عقود بیوعات، معاوضات و مداینات و قسمت مواریث و مواجب نفقات و قسمت غنایم و صدقات و در ابواب عتق و کتابت و استرقاق و اسیر کردن و شناسانیدن کیفیت تخصیص را نزد استفهام به اقاریر و ایمان و شهادات، و ایضا قرارداد قوانین اختصاصى به مناکحات را در ابواب نکاح و طلاق و خلع و رجعت و عده و صداق و ایلإ و ظهار و لعان و ابواب محرمات نسب و رضاع و مصاهرات.
و اما ابواب دفع مفاسد، پس آنها عقوبات زاجره از آنها است، مانند امر به قتال کفار و اهل بغى و ظلم و ترغیب بر آن و حدود و غرامات و تعزیرات و کفارات و دیات و قصاص[... ]. (41)
ب ـ مباحث سیاسى در کتاب الشواهد الربوبیه.
مشهد پنجم از کتاب شواهد الربوبیه، اختصاص به بحث نبوات و ولایات دارد. تقریبا مشابه آنچه در مقاله چهارم مبدإ و معاد آمده بود، در این کتاب تکرار شده است، از جمله مباحث جدید در این کتاب، توجه بیشترى است که نسبت به بحث رابطه شریعت و سیاست صورت گرفته است. ضمن اینکه سیاست بدون شریعت، چون جسد فاقد روح دانسته شده است، قول کسانى را که قائل به عدم تفاوت سیاست و شریعت برآمده اند رد کرده و چهار تفاوت بین این دو ذکر نموده است. این تفاوتها عبارتند از: تفاوت در مبدإ، تفاوت در غایت، تفاوت در فعل و تفاوت در انفعال. نتیجه گیرى ملا صدرا این است که در هر حال، سیاست باید تابع شریعت باشد. ((فنهایه السیاسه هى الطاعه للشریعه و هى لها کالعبد للمولى تطیعه مره و تعصیه إخرى)). (42)
ج ـ مباحث سیاسى در کتاب رساله سه اصل.
تا آنجا که اطلاعات موجود به ما اجازه اظهار نظر مى دهد، رساله سه اصل و مثنوى صدر المتإلهین، تنها آثارى هستند که از سوى وى به زبان فارسى ارائه شده است. درباره مثنوى در ادامه سخن خواهیم گفت. این که چرا ملا صدرا رساله سه اصل را به فارسى تإلیف کرده است، جاى تإمل دارد. به نظر نگارنده، عامل مهم نگارش رساله به زبان فارسى همانا انگیزه و هدفى است که وى از تإلیف این رساله داشته است. رساله مذکور، پاسخى است به تمام کوته نظران و ظاهر بینان و عالم نمایانى که به نام علم و دین با حکمت و عرفان خصومت مى ورزند. کسانى که راه سعادت را فرو مى گذارند و گمان مى کنند که با ابزار شقاوت مى توان تحصیل سعادت کرد. کسانى که درخانه ظالمان، قبله آنان است. و کسانى که از علم الهى و علم مکاشفات خبر ندارند و تنها هنر آنان، دانستن چیزهایى از علوم معاملات است. (43)
هدف اصلى این رساله، نقد اوضاع سیاسى و اجتماعى عصر صدر المتإلهین و بخصوص نقد وضعیت گروههایى از اهل علم و بویژه نقد چگونگى رابطه آنها با دربار صفوى است.
به نظر ملا صدرا، موانع و حجابهایى که اکثر مردم را از ادراک حقیقت و کسب علم الهى و علم مکاشفات محروم مى دارد که در نتیجه از سعادت حقیقى باز مى مانند و دچار شقاوت مى شوند، مشتق از سه اصل است:
اصل اول: ((جهل است به معرفت نفس که او حقیقت آدمى است)).
اصل دوم: ((حب جاه و مال و میل به شهوات و لذات و سایر تمتعات)).
اصل سوم: ((تسویلات نفس اماره است و تدلیسات شیطان مکاره و لعین نابکار، که بد را نیک و نیک را بد مى نماید)).
به نظر صدر المتإلهین؛ ((جهل به معرفت نفس)) از ((معظم ترین اسباب شقاوت و ناکامى عقباست که اکثر خلق را فرو گرفته در دنیا، چه؛ هر که معرفت نفس حاصل نکرده خداى را نشناسد[... ]. و هر که خداى را نشناسد با دواب و انعام برابر باشد)). (44)
وى در نقد رفتار متصوفه چنین گفته است:
((اگر ذره اى از نور معرفت در دل ایشان تابیده مى بودى، کجا در خانه ظلم و اهل دنیا را قبله خود مى ساختند و همیشه با نفس و هوا نرد محبت مى باختند)). (45)
روشن است که نقد متصوفه بهانه اى است براى طعن کسانى که به اهل دنیا و حکومت نزدیک مى شوند و از این طریق منافع شخصى خود را تإمین مى کنند و به دنبال تإمین منافع بندگان خدا نیستند، آنچه در ادامه مىآید، استنباط مذکور را تإیید مى کند.
((همچنین است حال آنها که خود را از علما مى شمارند و روى از جانب قدس و طلب یقین گردانیده، متوجه محراب ابواب سلاطین شده اند و ترک اخلاص و توکل کرده، طلب روزى و توقع آن، از دیگران مى نمایند)). (46)
روشن است که منظور وى از این عالمان، کسانى چون میرداماد و شیخ بهایى نیستند، چه، مى دانیم که صدرالمتإلهین تا آخر عمر از ارادتمندان واقعى اساتید خود، بویژه میرداماد، بود. چنانکه در مثنوى خود، اشعار بلندى در تمجید از میرداماد دارد. از جمله مى گوید:
اى سرشته ایزدت از محض نور
گشته از برهان تو اوهام دور
خود جهانى و جهان را سرورى
محض عرفانى و عرفان را درى
قول تو لا حول دیو و دد شده
بهر یإجوج جهالت سد شده
حکم تو معیار هر نیک و بد است
نور تو مصفات هر دیو و دد است
باطنت ارض مقدس آمده
واردات حق در او منزل شده
اى ضمیرت آیتى از کردگار
وى زبانت همچو سیف ذوالفقار
از زبانت حک نموده وهمها
هم چو تیغ شاه مردان در وغا
زنگ شک و وهم را بسترده اى
ملک معنى را به دست آورده اى
از زبانت بت پرستان در خروش
وز بیانت علم در دل کرده جوش
ازتودردلهافروزان نورها
خودتوئى شمس الضحى بدرالدجى (47)
وى در عنوان همین مثنوى که مثنوى بلندى است و چند صفحه ادامه دارد، از استاد خود با عنوان ((استاد صنعت خداپرستى)) یاد کرده است.
تقرب کسانى چون میرداماد و شیخ بهایى به دربار شاهان صفوى براى تإمین منافع شخصى نبود؛ بلکه براى تلاش در جهت اصلاح رفتار شاه و انجام وظایف دینى در جهت خدمت به مردم بود. همانگونه که در متن نقل قول، تصریح شده، منظور وى کسانى هستند که جهت طلب روزى، متوجه دربار سلاطین مى شوند. چه، به نظر وى ((فرق از زمین تا آسمان حاصل است میانه اسلام زبانى و ایمان قلبى)). (48)
وى در همین رساله و نیز در سایر آثارش بارها هشدار داده است که الفاظ علم و فقه و حکمت در زمان پیغمبر (ص) و سادات طریقت به معناى دیگر، غیر از معانى مصطلح در نزد متإخران اطلاق مى شده است.
((چنانچه بعضى از دانایان تصریح بدان نموده اند که در ازمنه سابقه لفظ فقه را اطلاق مى کرده اند بر علم طریق آخرت و معرفت نفس و دقائق آفات و مکاید و امراض وى و تسویلات و غرور شیطانى فهم نمودن و اعراض نمودن از لذات دنیا و اغراض نفس و هوا و مشتاق بودن به نعیم آخرت و لقاى پروردگار و خوف داشتن از روز شمار.
و اکنون پیش طالب علمان این زمان، فقه عبارت است از: استحضار مسائل طلاق و عتاق و لعان و بیع و سلم و رهانت و مهارت در قسمت مواریث و مناسخان و معرفت حدود و جرائم و تعزیرات و کفارات و غیر آن. و هر که خوض در این مسائل بیشتر مى کند، و اگرچه از علوم حقیقیه هیچ نداند، او را افقه مى دانند[.... در حالى که] فقیه کسى است که بیش از همه کس از خداى ترسد و خوف و خشیت در دل وى بیشتر باشد)). (49)
د ـ مباحث سیاسى در کتاب کسر اصنام الجاهلیه.
این رساله، در واقع مکمل رساله سه اصل است، با این تفاوت که اولى، به فارسى و این دومى به عربى تإلیف شده است. کسر اصنام الجاهلیه توسط آقاى محسن بیدار فر به فارسى و به نام عرفان و عارف نمایان ترجمه شده است؛ گرچه ترجمه دقیق آن ((شکستن بتهاى جاهلیت)) مى شود. این کتاب قصد وى از نوشتن آن را، که همانا اصلاح گرى و نفى خرافات از جامعه و فکر اسلامى است، به خوبى منعکس مى کند. وى، خود در مقدمه کتاب به انگیزه تإلیف اشاره کرده است.
((در این زمان که تاریکیهاى نادانى و نابینایى در شهرها پراکنده گشته است و کوته فکرى و نادرستى همه آبادیها را فرا گرفته است، گروههایى را مى بینم که با تمامى توان خویش، در عقائد و گفتار به نادانى و هذیان گرائیده اند و بر فسادگرى در کردار اصرار مى ورزند[... ]. چون دیدم که دفع این شر، کارى خطیر در امر دین است[... ] از خداوند خیرجویى نموده[... ] این رساله پرداخته گشت)). (50)
در همین رساله، چنانکه پیش از این گفته شد، رهبرى و ریاست مدینه فاضله به تفصیل مورد بحث و بررسى قرار گرفته است و عالمان دربارى مورد نقد و عتاب قرار گرفته اند. از جمله مى نویسد:
((حال بنگر تا چگونه این رسمها از روى زمین برچیده شده و چگونه نامهاى ((صوفى)) و ((شیخ)) و ((فقیه)) به کسانى گفته مى شود که صفاتى درست مخالف آنچه را باید، [ داشته باشند] دارند، چه، نام صوفى در این روزگار کسى را نهند که جماعتى به دور خود جمع کند و مجالس شکم چرانى و سماع و دست زنى و پاى کوبى به راه اندازد. به همان سان، فقیه، کسى را مى نامند که با فتاوى باطل و حکمهاى ظالمانه به حکام وسلاطین و ظالمان و دستیارانش تقرب جوید و به آراى خود، موجب جرئت آنان در منهدم ساختن قوانین شرع و جسارتشان در ارتکاب محرمات و سلطه بخشى آنان بر مساکین و تصرف اموال آنان گردد. و همواره کوشش در ساختن کلاه شرعیها و جدلهاى فقهى کند و موجب رخصت و جرئت در کارهایى شود که دین را سست نموده و متابعت روش مومنین را از میان ببرد[... ]. بر این قیاس نام حکیم نیز در این دوران بر طبیب و شاعر و منجم اطلاق مى گردد و حتى طاس گردان راه نشین را هم حکیم مى نامند، در صورتى که خداوند درباره حکمت مى فرماید: کسى که حکمت به او داده شود، خیر فراوان به او داده شده است[. بقره / ]269)). (51)
وى در پایان این اثر، تإکید دارد که قصدى جز اصلاح نداشته است و در سخنان عتابآمیزى که آورده است، شخص خاصى را در نظر نداشته است؛ بلکه مى خواسته است گمراهى و فساد از جامعه ریشه کن شود.
((برادران و رهروان راه نجات، دانسته باشند که مخاطب ما در این نوشتار یک یا دو نفر معین نیستند[... ]. بلکه هدف، آگاهاندن افراد پاک دل و صاحبان ذوق سلیم است بر فساد زمانه و انحراف بیشترى مردمان از راه علم و عرفان و شیوع بیمارى نادانى و گمراهى است میان اهل دوران)). (52)
هـ ـ مباحث سیاسى در کتاب الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه
این کتاب از ابعاد مختلف، چه از نظر برخى موضوعات و چه از منظر مباحث سیاسى براى کشف مبانى تفکر سیاسى، داراى اهمیت است. مع الوصف در اینجا فقط به مفاهیمى که کارکرد سیاسى دارند و در این کتاب مورد بحث قرار گرفته اند، اشاره مى شود.
الحرکه الارادیه، الحکمه، الخوف و الرجإ، الدنیا، الرإى، الروح، الشجاعه و الجبن، الشریعه، الشقاوه و إهلها، الشیطان، الصراط، العداله، العقل، العله و المعلول، العلم، التعقل، العنایه، الغضب، اقسام الفاعل؛ الفاعل بالاختیار، الفاعل بالتسخیر و...، الفطره، الفقه، القدره، القضإ و القدر، القوه، الکمال، اللذه و الالم، الموت، الموجود: عشق الموجودات، مراتب و اقسامه، الموجود المادى، الموسیقى، المیل، النظام الاحسن، النبوه، اراده النفس، خروج النفس من القوه الى الفعل، سعاده العقلى، النفس الانسانیه، قوى النفس الانسانیه، هبوط النفس، محب الله تعالى، الوحى، الوعد و الوعید و.... (53)
و ـ مباحث سیاسى در المظاهر الالهیه
همانگونه که پیش از این گفته شد، در این کتاب، علم سیاست در بخش طبقه بندى علوم ذکر شده است و در بحثى کوتاه، اما پرمعنا، به بحث حکومت با عنوان خلافت و خلافت اللهى انسان و رابطه دین و سیاست و فرق نبوت و شریعت و سیاست پرداخته شده است. (54)
ز ـ مباحث سیاسى در تفسیر القرآن الکریم
مباحث تفسیرى صدر المتإلهین از برخى سوره هاى قرآن، در یک مجموعه هفت جلدى منتشر شده است. در این تفسیر، بسیارى از مباحث سیاسى مطرح شده است، که از جمله مى توان به مباحث ذیل اشاره نمود:
وجوب نماز جمعه (ج 7، ص 253)، شرایط امامت (ج 4، ص 220)، اهمیت و موارد زکات (ج 7، ص 390)، سعادت، اقسام سعادت، عوامل سعادت و شقاوت، اختیار انسان در گزینش سعادت و شقاوت (ج 2، ص 184 و؛ 331 ج 4، ص؛ 200 ج 5، ص؛ 54 ج 6، ص؛ 97 ج 6، ص 265 و268 و؛ 293 ج 7، ص 180)؛ مفهوم طاغوت (ج 4، ص 202)، مراد از طاغوت (ج 4، ص 204)، رابطه ولایت طاغوت با دورى از ولایت خدا (ج 4، ص 248)؛ مفهوم قدرت و حقیقت آن (ج 2، ص؛ 36 ج 3، ص456)، شرایط امر به معروف و نهى از منکر (ج 3، ص 260)، بحث خلافت انسان (ج 2، صص 300 ـ؛ 367 ج 3، ص 126)، شرایط وصول انسان به مقام خلافت خدا (ج 5، ص 310)، و تفاوت استعداد انسانها و فلسفه آن (ج 1، ص 344 و350).
در جلد 7 ص 180 و181 مى گوید:
((ثم اعلم إن کل ما فى عالم الملک و الملکوت له طباع خاص[... ] الا الانسان فانه مسخر للاختیار، [... ] فالمختاریه مطبوعه فیه، اضطراریه له)).
((بدان که هر چه در عالم ملک و ملکوت است، داراى طبع ویژه اى است. [... ] به جز انسان؛ زیرا انسان در اختیار نیروى اختیار خویش است[... ]؛ بنابراین، مختاریت در طبع انسان قرار داده شده و اضطرارى وجود او گشته است)).
وى درباره سعادت و اقسام آن نیز مطالب جالبى دارد، از جمله مى گوید:
((سعادت دو قسم است؛ دنیوى و اخروى
سعادت دنیوى دو قسم است؛ سعادت جسمى از قبیل: صحت و سلامت و نیروى فراوان و شهامت. و سعادت خارجى از قبیل: رو به راه بودن لوازم زندگى و تإمین مسائل مادى زندگى.
سعادت اخروى نیز دو قسم است؛ سعادت علمى از قبیل: کسب معارف و حقایق. و سعادت عملى از قبیل: انجام اطاعت الهى. اولى، بهشت مقربین است و دومى، بهشت اصحاب یمین. همان طورى که حسن و جمال از عوارض قسم اول از سعادت دنیوى است، فضائل و اخلاق زیبا نیز از عوارض قسم اول از سعادت اخروى است. اقسام شقاوت، به تعداد اقسام سعادت، متعدد و متنوع است)). (55)
ملا صدرا درباره نوع ولایت و نوع نظام سیاسى، معتقد است که هر جامعه اى ولایت متناسب با خودش را دارد:
((از آنچه آمد، این معنا استفاده مى شود که خداوند تبارک و تعالى به هر کسى ولایتى را داده است که استحقاق آن را داشته است. در واقع، این یک مسإله ذاتى و فطرى است. ذاتى که فرمان ((کن)) را شنید و اطاعت کرد.
بنابراین، کسى که ولایت خدا را داشت و دوستدار ملاقات پروردگار بود و اوامر شرعى و تکالیف دینى را اجرا کرد؛ چنین کسى از ولایت الهى برخوردار است و البته خداوند به صالحان ولایت مى دهد. و کسى که از تکالیف دینى و اوامر شرعى تجاوز کرد، طغیان کرده است و ولایت طاغوتها را پذیرفته است و هواى نفس را پیروى کرده است. با توجه به اینکه براى هر نوع از هواى نفس، طاغوتى است، خداوند به این اشخاص، ولایتى را مى دهد که خود خواسته اند. براى هر شخصى، معبودى است که در دنیا و آخرت با آن قرین و همنشین است. و ما على الرسول الا البلاغ المبین.
خداوند ما را از شر شیاطین و پیروى هواى نفس نجات دهد و ما را از بندگان صالح خود قرار دهد؛ کسانى که در روز قیامت با رحمت خویش از آنها سرپرستى خواهد کرد)). (56)
با مطالعه فقره فوق دیدگاه ((ماکس وبر))، درباره انواع نظامهاى سیاسى، به خاطر آورده مى شود. ((وبر)) معتقد است که هر جامعه اى، با توجه به اینکه منبع و منشإ رفتار سیاسى در آن جامعه سنت باشد یا احساسات یا رفتار عقلانى معطوف به ارزش یا هدف؛ یکى از سه نظام سنتى، کاریزماتیک و قانونى را خواهد داشت. (57) صدر المتإلهین نیز معتقد است که پذیرش ولایت الله یا ولایت طاغوت، تابع خواست و اراده خود انسانهاست و طبیعى است که فقط صالحان به ولایت الله گردن مى نهند.
ح ـ مباحث سیاسى در شرح اصول کافى
شرح اصول کافى ملا صدرا، اگرچه موفق به شرح تمامى آن نشده است؛ منبع گرانبهایى است براى استخراج تفکر سیاسى وى؛ مطالبى که در شرح احادیث کتاب الحجه آورده است از اهمیت قابل توجهى برخوردار است. در اینجا به عناوین برخى از ابواب این کتاب اشاره مى شود:
باب اصناف مردمان، باب آن کس که بدون علم عمل کند، باب ناگزیرى و نیاز به حجت، باب طبقات رسولان و امامان، باب فرق میان رسول و پیغمبر و محدث، در شناختن امام و مراجعه به او، باب وجوب اطاعت ائمه و... (58)
ط ـ مباحث سیاسى در شرح هدایه اثیریه
مباحث پایانى این کتاب، درباره سعادت و شقاوت و لذت و الم است. مع الاسف با چاپ سنگى نامطلوب و حاشیه دار، خواندن این کتاب به دشوارى ممکن است. (59)
ى ـ مباحث سیاسى در مثنوى ملا صدرا
این مثنوى، که اخیرا و به همت یکى از نوادگان صدر المتإلهین، آقاى مصطفى فیض منتشر شده است، از آثار بسیار ارزنده صدر المتإلهین، بویژه در حوزه تفکر سیاسى وى به شمار مى رود.
در اینجا یکى از مباحث این مثنوى شریف را، که در احوال طبقات اجتماعى است، مىآوریم. به نظر ملا صدرا صنایع برزیگرى، نساجى و بنایى از صنایع زیربنایى براى هر جامعه است که صنایع دیگرى را قبل و بعد از خود سبب مى شوند.
اینک اصل مثنوى: ((در پیدا کردن آنکه جهان به منزله یک شخص است و هر یک از اصناف اهل صنعت و حرفت دیگر، به منزله قوتى است از قوتهاى انسان کامل که مبدإ قوى یک است، تا ظاهر شود که عالم ربانى به جاى روح اعظم است که صنعت او تعقل انوار الهى و معارف سبحانى است.))
هست عالم جمله انسان کبیر
نفس کلى مستنیر از عقل پیر
اهل صنعت چون قواى خادمه
جاذبه یا دافعه یا هاضمه
هر یکى در کار خود فرزانه اند
در مقام گرمى هنگامه اند
صنع تتمیم طبیعت مى کند
چون طبیعت ناقص آمد در جسد
چون طبیعت ناقص آمد در هنر
از صناعت مى کنندش منجبر
پوست در انسان گر پشمین بدى
حاجتش در پوستین کمتر شدى
اهل صنعتها سه صنعت مى شناس
من بگویم؛ تو هر یک را قیاس
اولش برزیگرى بهر غذا
تا پذیرد روح قوت از نما
لیک اگر اسباب علوى بنگرى
جز طبیعى نبود این صنعتگرى
پس دگر نساجى از بهر لباس
تا دهد جلد صناعى را اساس
پس دگر بنا ز بهر مسکنى
کز عدو باشد کسان را مإمنى
این سه صنعت اصل صنعت ها بود
جمله صنعت ها فرود این رود
هست نهصد پیشه فرع این سه تا
دون این باشند اندر هر بنا
اولا هر یک از این سه پیشه را
چار خدمتگر بود از حرفه ها
دو به پیش و دو به پس باشد مدام
زین چهار ارکان شود کارش نظام
خدمت برزیگران از پیش و پس
گشته واجب برچهار اصناف وبس
حق تعالى خدمت برزیگران
کرده واجب بر چهار اصناف جان
تا شود صنعتش تمام و کار چست
باشدش نجار و حداد از نخست
پس بود طحان و خباز از پسش
تا که بتواند غذا کردن کسش
آن دو اول خدمت آلت کنند
وآن دو دیگر هیئت صورت دهند
کار خباز است همچون هاضمه
معده باشد چون تنور حاطمه
هم چنین حلاج و غزال اى سند
بهر جولاهه زند کار و تند
کار او را چست و زیبا مى کند
تا به نساجى رسد آن بى گزند
بعد نساجى چه باشد اى غلام
هست خیاطى و صباغى تمام
هم چنین از کار بنا چار کس
صنعتش خدمت کنند ازپیش وپس
آن دو خدمتکار بنا از نخست
خشت زن مى دان و آجرپز درست
آلت او را کنند این هر دو چست
تا عمارت را توان کردن درست
آن دو خدمتکار پس را هم بدان
صنعت نجار و گچ پز باشد آن
نسبت اینها به دیگر حرفه ها
نسبت اصل است با فرع از قضا
صنعت طب ونجوم وزجروفال
نحووصرف وپس حساب وقیل وقال
جملگى خدمت کنند آن هر سه را
پیش و پس دارند هر یک جابجا
طب پى دفع فضولات آمده
هم منجم بهر اوقات آمده
نسبت طب با صناعات دگر
هست هم چون دافعه اى باخبر
حق تعالى بهر کفش فضلها
خلق کرده دافعه اى بى نوا
هم چنین باشد طبیب پرهنر
بهر کناسى در این دار الضرر
ماده چون در بدن فاسد شود
مى دواند سوى طب کس را به حد
قابله دارد شرف بر هر طبیب
زآنکه باشد چون مولد اى لبیب
تغذیه تولید را خدمت کند
پس مولد از رحم بیرون کشد
[... ]
این همه صنعت که دانستى تمام
در بدن هم باشد انسان را مدام. (60)
پى نوشتها
1 ـ در مورد زندگى و سوانح احوال آخوند ملا صدرا، نکات مبهم فراوانى است، برخى از این نکات، اخیرا و پس از انتشار کتاب مثنوى ملا صدرا و مقدمه اى که آقاى مصطفى فیض (از احفاد فیض کاشانى) بر آن نوشته اند، روشن شده است. از جمله این نکات، تحصیلات ملاصدرا است. بنابر نوشته آقاى فیض، ملا صدرا پس از تحصیل در شیراز، عازم کاشان شده و در همین شهر نیز ازدواج کرده است. فیض کاشانى که بعدا با دختر ملا صدرا ازدواج کرده است، در حقیقت با دختر خاله خود ازدواج کرده است و بنابراین نسبت ملا صدرا و فیض، وراى استاد و شاگردى بوده است. همچنین یکى از دلایل انتخاب کهک از سوى آخوند، براى گذراندن دوره تهذیب نفس نزدیک بودن آن به کاشان بوده است. ر. ک. به محمد ابن ابراهیم شیرازى (صدر المتإلهین). مثنوى ملا صدرا، به کوشش مصطفى فیض، چاپ اول، کتابخانه آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره)، قم، 1377 ش، مقدمه آقاى فیض.
2 ـ براى مطالعه درباره سوانح احوال صدر المتإلهین علاوه بر منبع مذکور در یادداشت شماره قبل، ر. ک. به: خوانسارى، روضات الجنات، تهران؛ محمد على تبریزى، ریحانه الادب؛ آقا بزرگ تهرانى در جاى جاى کتاب الذریعه؛ سید حسین نصر در مقدمه رساله سه اصل؛ م. م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، جلد دوم؛ مقاله صدر الدین شیرازى به قلم سید حسین نصر، مقدمه محمد رضا مظفر بر چاپ جدید کتاب اسفار.
3 ـ مصطفى فیض، مثنوى ملا صدرا، پیشین، ص 4. تاکنون گمان مى شد که پس از فوت ملاصدرا در بصره، وى در همانجا به خاک سپرده شده باشد. حال آنکه آقاى فیض، با استفاده از اسناد خانوادگى و بویژه یادداشت هاى علم الهدى محمد ابن محسن ((متوفى 1115))، توانسته است مطالب جدیدى را به اطلاع معاصرین برساند. از جمله مطالب جدید مربوط به دفن آخوند در نجف اشرف است. و نیز تاریخ وفات وى که به نظر ایشان، طبق یادداشت علامه علم الهدى و به نقل از فیض کاشانى تاریخ وفات ایشان سال 1045 ق، یعنى پنج سال زودتر از آنچه مورخان نوشته اند، اتفاق افتاده است. ما در متن، قول مشهور را آورده ایم.
4 ـ آیه الله جوادى آملى، آواى توحید، چاپ دوم موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، 1369 ش، ص 12.
5 ـ ر. ک. به: راجر سیورى، ایران عصر صفوى، ترجمه کامبیز عزیزى، نشر مرکز، تهران، 1372.
6 ـ مثنوى ملا صدرا، پیشین، صص 88 ـ 89.
7 ـ همان، ص 159.
8 ـ علاوه بر مقدمه اسفار، مقدمه تفاسیر، مقدمه الواردات القلبیه، تمامى کتابهاى کسر اصنام الجاهلیه و تقریبا بیشتر مطالب کتاب موسوم به رساله سه اصل، در همین باب است. نیز در مثنوى مذکور، اشعار زیادى در همین مورد سروده شده است. درباره کتابشناسى ملا صدرا ر. ک. به: کتابشناسى جامع ملا صدرا، ناهید باقرى خرمدشتى، با همکارى فاطمه عسکرى، چاپ اول، کتابخانه ملى جمهورى اسلامى ایران و بنیاد حکمت اسلامى صدرا، تهران، 1378.
9 ـ صدر الدین شیرازى، شرح الهدایه الاثیریه، (بدون شناسنامه)، ص 4 و 5.
متنى که ترجمه آن را آوردیم چنین است:
اما الحکمه العملیه، التى موضوعها النفس الانسانیه من حیث اتصافها بالاخلاق و الملکات، فهى ایضا ثلاثه اقسام: لان التدابیر البشریه و السیاسات الانسیه [الانسانیه، خ] لا یخلو اما ان یختص بشخص واحد فقط إو لا؛
الاول، هى الحکمه التى بها تکون الانسان معیشه الدنیویه فاضله و حیوته الاخرویه کامله و یسمى علم الاخلاق. والتى لا یختص بشخص واحد، بل لابد فیها من شرکه بهایتم الاجتماع، فذلک الاجتماع اما إن یکون بحسب منزل إو بحسب مدینه، فالاول، یسمى حکمه منزلیه. والثانى، حکمه مدنیه و من جعلها رباعیه قسم القسم الثانى قسمین:
لان المدینه ینقسم الى ما یتعلق بالملک والسلطنه و الى ما یتعلق بالنبوه و الشریعه و سمى الاول، علم السیاسه والثانى، علم النوامیس[... ] و لافلاطون، کتاب فى غایه الجوده و اللطافه فیما یتعلق بالشریعه و النبوه یسمى بالنوامیس و لارسطو إیضا کتاب فى ذلک و لکل منهما کتاب فى سیاسات الملک و قد صنف المعلم الاول، کتابا حسنا فى تهذیب الاخلاق و صنف من المتإخرین إبوعلى بن مسکویه کتابا جیدا فیه سماه بکتاب الطهاره، لخصه المحقق الطوسى قدس سره)).
10 ـ سید حسین نصر، صدر الدین شیرازى (ملا صدرا)، در مجموعه تاریخ فلسفه در اسلام، م. م. شریف، چاپ اول، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1365، ج 2، ص 481.
11 ـ ملا صدرا، عرفان و عارف نمایان، (ترجمه کتاب کسر اصنام الجاهلیه)، ترجمه محسن بیدارفر، چاپ سوم، انتشارات الزهرإ، تهران، 1371، صص 74 ـ 75.
12 ـ ملا صدرا، المظاهر الالهیه فى إسرار العلوم الکمالیه، تصحیح، تحقیق و مقدمه از سید محمد خامنه اى، چاپ اول، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، تهران، 1378، ص 295.
13 ـ همان، ص 14. متن اصلى آنچه ترجمه شد از این قرار است:
و اما الثلاثه اللاحقه:
فاحدها، معرفه المبعوثین من عند الله لدعوه الخلق و نجاه النفوس؛ و هم قواد سفر الاخره و روسإ القوافل.
و ثانیها، حکایه إقوال الجاحدین و کشف فضائحهم و تسفیه عقولهم فى ضلالتهم؛ والمقصود فیه التحذیر عن طریق الباطل.
و ثالثها، تعلیم عماره المنازل و المراحل الى الله والعبودیه و کیفیه إخذ الزاد و الراحله لسفر الاخره و الاستعداد بریاضه المرکب و علف الدابه. و المقصود منه کیفیه معامله الانسان مع إعیان هذه الدنیا، التى بعضها داخله فیه، کالنفس و قواها الشهویه و الغضبیه؛ وهذا العلم یسمى تهذیب الاخلاق. و بعضها خارجه: اما مجتمعه فى منزل واحد، کالاهل و الخدم و الوالد و الولد، و یسمى تدبیر المنزل؛ إو فى مدینه واحده، و یسمى علم السیاسه و إحکام الشریعه کالدیات و القصاص و الحکومات.
14 ـ ر. ک. به: فارابى، احصإ العلوم، ترجمه حسین خدیو جم، چاپ دوم، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1364، فصل پنجم، با عنوان ((علم مدنى و علم فقه و علم کلام)).
15 ـ از جمله در مقدمه جلد شش تفسیر خود، بحث مهمى دارد درباره میزان و معیار برترى دانشها. وى معتقد است که شرف هر علمى یا به موضوعش است یا به غایت و ثمره اى که دارد و یا به برترى فاعل و محرکش و یا به حسن صورتى که از آن صناعت حاصل مى شود. وى، نتیجه گرفته است که حکمت الهى ربانى و مطالب ایمانى بهترین دانشهاست و معتقد است که همه اینها، که تإمین کننده سعادت و خیر انسان است، در قرآن موجود است. ((وما من علم ربانى ومسإله الهیه و حکمه برهانیه و معرفه کشفیه الا و یوجد فى القرآن اصله و فرعه و مبدئه و غایته و ثمرته و لبابه))؛ تفسیر القرآن الکریم، به کوشش و تصحیح محمد خواجوى، انتشارات بیدار، قم[ بى تا]، ج 6، صص 3 ـ؛ 5 نیز ر. ک. به: ج 2، صفحات 55 الى 70 که به نقد و بررسى آراى غزالى در باب تقسیم علوم پرداخته است. در ص 356 همین کتاب، به تقسیم علوم به فطرى و کسبى و موهبتى اشاره کرده است.
16 ـ سوره بقره، آیه 30.
17 ـ ملا صدرا، رساله سه اصل، به تصحیح و اهتمام سید حسین نصر، دانشگاه تهران، تهران، 1340، ص 72.
18 ـ همان، ص 73.
19 ـ ملا صدرا، شواهد الربوبیه، با مقدمه و تعلیقات سید جلال الدین آشتیانى، مرکز نشر دانشگاهى، [بى تا]، ص 361، این کتاب توسط آقاى جواد مصلح به فارسى ترجمه و توسط انتشارات سروش منتشر شده است.
20 ـ ملا صدرا، مبدإ و معاد، ترجمه احمد ابن محمد الحسینى اردکانى، به کوشش عبدالله نورانى، مرکز نشر دانشگاهى، تهران[بى تا]، ص 558.
21 ـ همان، ص 557.
22 ـ المظاهر الالهیه، پیشین، ص 147. در شواهد الربوبیه نیز بحث مشابهى دارد. 23 ـ رساله سه اصل، پیشین، ص 74.
24 ـ همان، ص 75.
25 ـ همان، ص 8.
26 ـ عرفان و عارف نمایان، پیشین، ص 130 ـ 131.
27 ـ مبدإ و معاد، پیشین، ص 568.
28 ـ همان، صص 568 ـ 569.
29 ـ همان، صص 572 ـ 573.
30 ـ همان، ص 573.
31 ـ همان، ص 569.
32 ـ عرفان و عارف نمایان، پیشین، صص 73 ـ 74.
33 ـ همان، ص 69.
34 ـ همان.
35 ـ همان.
36 ـ ملا صدرا، الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه، مقدمه مولف، الطبعه الثالثه، دارإحیإ التراث العربى، بیروت، 1981 م، ج 1.
37 ـ مبدإ و معاد، پیشین، صص 557 ـ 578.
38 ـ همان، صص 557 ـ 559.
39 ـ همان، صص 560 ـ 562.
40 ـ همان، صص 563 ـ 566.
41 ـ همان، ص 576 ـ 578.
42 ـ شواهد الربوبیه، پیشین، صص 339 ـ 379. بحث رابطه شریعت و سیاست در صفحات 364 ـ 366 آمده است.
43 ـ رساله سه اصل، پیشین، مقدمه دکتر نصر، صص 28 ـ 33.
44 ـ همان، ص 13.
45 ـ همان، ص 18.
46 ـ همان.
47 ـ مثنوى ملا صدرا، پیشین، ص 173.
48 ـ رساله سه اصل، پیشین، ص 68.
49 ـ همان، صص 78 ـ 79.
50 ـ عرفان و عارف نمایان، پیشین، صص 23 و 32.
51 ـ همان، صص 62 ـ 63.
52 ـ همان، ص 161.
53 ـ مباحث و مفاهیم سیاسى اسفار با استفاده از فهرست موضوعى این کتاب تهیه شده است. علاقه مندان به مراجعه به نصوص مربوطه، لازم است بر اساس حروف الفبا، آدرس جلد، صفحه و حتى سطر مطالب را از مإخذ مذکور استخراج نمایند. مشخصات اثر مذکور از این قرار است: سید محسن میرى و محمد جعفر علمى، فهرست موضوعى کتاب الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه، چاپ اول، انتشارات حکمت، تهران، 1374 ش.
54 ـ المظاهر الالهیه، پیشین، صص 146 ـ 147.
55 ـ تفسیر القرآن الکریم، پیشین، ج 6، صص 268 ـ 269.
متن ترجمه شده از این قرار است:
و السعاده قسمان: دنیویه و إخرویه. و الدنیویه قسمان: بدنیه کالصحه و السلامه، و وفور القوه و الشهامه. و خارجیه کترتب إسباب المعاش و حصول ما یحتاج الیه من المال.
والاخرویه إیضا قسمان: علمیه کالمعارف و الحقائق. و عملیه کالطاعات. والاولى جنه المقربین. والثانیه جنه إصحاب الیمین، و کما إن الحسن و الجمال من عوارض القسم الاول من الدنیویه، فالفضائل والاخلاق الجمیله من عوارض القسم الاول من الاخرویه.
و یتعدد إقسام الشقاوه بازائها.
56 ـ همان، ج 5، ص 46. در بحث مباحث سیاسى در تفسیر ملا صدرا، از یادداشتهایى که توسط دوست عزیزم آقاى ابوالفضل شکوهى تهیه شده بود، بهره برده ام. با تشکر از ایشان که یادداشتهاى خود را در اختیار بنده قرار دادند.
متن ترجمه شده از این قرار است:
والتولى ـ الذى کلا منا فیه، ان الحق سبحانه ما ولى کل شىء الا ما تولى بنفسه ـ هو الاستدعإ الذاتى الاولى، و السوال الوجودى الفطرى، الذى یسئله الذات القابله المطیعه السامعه لقول ((کن)) منه تعالى[... ]. فمن تولى الله و إحب لقائه و جرى على ما جرى علیه الاوامر الشرعیه و التکالیف الدینیه، تولاهم الحق، و هو یتولى الصالحین. و من تعدى ذلک فقد طغى و تولى الطواغیت و اتبع الهوى ـ و لکل نوع من الهوى طاغوت ـ ولاه الله ما تولاه، فشخص لکل معبود و وجه الیه، و هو قرینه فى الدنیا و الاخره، و ما على الرسول الا البلاغ المبین]54/26[ اعاذنا الله من متابعه الهوى و الشیاطین، و جعلنا من عباده الصالحین، الذین یتولاهم برحمته یوم الدین.
57 ـ براى مطالعه دیدگاه ماکس وبر ر. ک. به: ماکس وبر، مفاهیم اساسى جامعه شناسى، ترجمه احمد صدارتى، نشر مرکز، تهران، 1374، و ریمون آرون، مراحل اساسى اندیشه در جامعه شناسى، ترجمه باقر پرهام، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، تهران، (فصل ماکس وبر) و لیوئیس کوزر، زندگى و اندیشه بزرگان جامعه شناس، ترجمه محسن ثلاثى، انتشارات علمى، تهران.
58 ـ ملا صدرا، شرح اصول کافى، ترجمه و تحقیق از: محمد خواجوى، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران.
59 ـ شرح الهدایه الاثیریه، پیشین.
60 ـ مثنوى ملا صدرا، پیشین، صص 129 ـ 131.
منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1378 / شماره 6، پاییز ۱۳۷۸/۸/۰۰
نویسنده : نجف لک زایی
نظر شما