در سوگ معنا
این جمله برگرفته از «نوری بینداز بر جدی ترین مشکلات زندگی و هم زمان، حتی یک جمله جدی هم نگو؛ این است جشن بی معنایی» آخرین اثر میلان کوندرا با نام «جشن بی معنایی» است که پس از چهارده سال دوری نویسنده از عرصه ادبیات، هم زمان با تولد 85 سالگی اش، سال 2013 در ایتالیا به چاپ رسید. این چنین، انتشار آثار نهیلیستی در ادبیات معاصر جهان وارد روند تازه ای شد؛ آثاری که به سرعت نیز در ایران ترجمه می شود و با این روند، به تدریج شاهد پدیده تلخ «نهضت ترجمه پوچ گرایان» در کشور خواهیم بود.
کوندرا سال 1929 در «برنو» چکسلواکی به دنیا آمد. پدرش نوازنده پیانو، سرپرست آکادمی موسیقی برنو و شاگرد لئوش یاناچک بود. علاقه کوندرا به موسیقی در بسیاری از آثار او، به ویژه در رمان «شوخی»، ملموس است. او شاعری را از چهارده سالگی آغاز کرد و در هفده سالگی پس از شکست آلمان در جنگ دوم جهانی، به حزب کمونیست پیوست. سه رمان قبلی او، «آهستگی» (1995)، «هویت» (1997) و «جهالت» یا «بی خبری» (2000) که هر سه به زبان فرانسوی نوشته شدند، شروع دوره ای جدید در زندگی نویسنده به شمار می روند. اختصار نسبی و درون مایه فلسفی و عمیق از خصوصیات بارز این آثار است. در آخرین رمان او نیز سبکِ سابقش به چشم می خورد و همانند «جهالت»، فاقد جریان داستانی منظم و از ادبیات مُدرن و کلاسیک در کنار یکدیگر استفاده شده است. بیان داستان زندگی پیچیدگی های روانی شخصیت ها، تلاشی ناموفق برای عمق بخشیدن به داستان و خروج از ادبیات سطحی به نظر می رسد. این چهارمین رمانی است که کوندرایِ چک تبار آن را به زبان فرانسه نوشته، اما پیش از انتشار رمان به زبان اصلی، ترجمه ایتالیایی آن در شهر میلان منتشر شد. او خودش را یک نویسنده فرانسوی می داند و آثارش در ادبیات فرانسه جای می گیرد. کوندرا به همراه بسیاری از نویسندگان چکسلواکی به حمایت از جنبش اصلاح طلبانه حزب کمونیست چکسلواکی در سال ۱۹۶۸ پرداخت. ارتش شوروی در همان سال نام او را در لیست سیاه قرار داد و انتشار و عرضه کتاب هایش را در کتابخانه ها تا 1989 ممنوع اعلام کرد؛ هرچند بعدها اسنادی منتشر شد که حکایت از جاسوسی دوجانبه کوندرا برای طرفین درگیری داشت. انتشار وسیع چنین گزارش هایی، خصوصاً در نیم دهه گذشته، به اعتبار کوندرا نزد هوادارانش صدمه زد. نام کوندرا به عنوان نامزد نوبل ادبیات در سال های مختلف مطرح شده است.
اتفاقات رمان در چندروز، حوالی پارک «لوکزامبورگ» پاریس رخ می دهد. سادگی ظاهری رمان تا اواسط اثر همراه خواننده است و گفت و گوی شخصیت های داستان، محور اصلی کوندرا در داستان پردازیِ این اثر است. آلن، شارل، رامون و کالیبان از شخصیتهای رمان «جشن بی معنایی» هستند. آلن (شخصیت اصلی داستان) جوانی است که در تمام طول داستان به دنبال مادرش می گردد که او را در ده سالگی رها کرده است. رامون استاد بازنشسته دانشگاه و کالیبان یک بازیگر بی کار است. خواندن این رمان نیاز به صرف زمان زیادی دارد. شیوه نگارش و سبک ادبی نویسنده در کنار ترجمه محتاطانه ولی وفادار مترجم، درک برخی از موقعیت های داستان را دشوار می کند. اضافه شدن فلسفه متاثر از کمونیسم، این ترکیب را دشوارتر ساخته است. همچنین کتاب در قسمت هایی به فرهنگ سازی مبتذلی می رسد؛ مثلاً زمانی که شخصیت اصلی داستان، یعنی آلن به توصیف جذابیت های فیزیکی یک زن می پردازد. انتشار اثر جدید میلان کوندرا نظر منفی منتقدان بسیاری را به همراه داشت. تت لوسی، منتقد فرانسوی سایت «بابلیو»، در سپتامبر 2014 درباره کتاب نوشت: «جشن بی معنایی حرفی برای بیان ندارد. همه دارایی اش در عنوان جلد نهادینه شده است.»
«جشن بی معنایی» مایه های فلسفی آثار کوندرا را در خود جای داده است، اما دلپذیر نیست و با وجود تعداد صفحات کم، طولانی به نظر می رسد. کوندرا به خاطر علاقه ای که از کودکی به موسیقی داشت، فصول این رمان را بر اساس ساختارهای موسیقایی نوشته است و تاریخ اروپا، هنر جهان، فلسفه آلمان و ادبیات فرانسه کلیات داستانش را تشکیل می دهد. به همین دلیل با توجه به شیوه رمان نویسی نویسنده، این اثر را نمی توان عامه پسند دانست و شخصیت روشنفکرانه چپ گرای نویسنده، بیشتر از ساختار داستانی و جذابیت های شخصیتپردازانه کتاب در فروش این اثر تاثیر داشته است. نویسنده در این کتاب از طنز کنایه آمیز و تلخ آثار قبلی اش دور شده؛ طنزی که در رمان «شوخی» (1967) به اوج خود رسیده بود.
هفته نامه فرانسوی «تِلِراما» در آپریل 2014 رمان را «اثری به ظاهر آسان» و نمایانگر «پوچی غیرقابل تحمل زندگی» دانست. نام داستان به همراه ماهیت کلی آن با تاکید بر بی معنایی، به سوی نمایشی از نهیلیسمِ برخاسته از قشر روشنفکر مدرن قدم بر می دارد و این بی معنایی، ابزاری برای متفاوت اندیشیدن معرفی می شود. در بخشی از کتاب شخصیت رامون از زبان کوندرا می گوید: «بی معنایی جوهر زندگی است. همه جا و همیشه با ما است. حتی در جایی هم که کسی نخواهد ببیند، حضور دارد: در هراس ها، در نبردهای خونین، در بدترین بدبختی ها. شهامت بسیار می خواهد که در شرایطی آن چنان غم انگیز بتوان آن را به جا آورد و نام واقعی اش را به آن داد، ولی موضوع فقط به جا آوردن نیست. بی معنایی را باید دوست داشت، باید دوست داشتنش را یاد گرفت.»
منبع: ماهنامه عصر اندیشه شماره 3
نظر شما