رادیکالیسم در جوانی، اعتدال در میانسالی
اگرچه سال های بسیاری از درگذشت حسن تقی زاده گذشته، اما در فضای سیاسی و روشنفکری هنوز نقل ها، گفته ها و قضاوت های بسیاری درباره او بر سر زبان هاست و چندی پیش رئیس سازمان بسیج مستضعفین یکی از مشاوران حسن روحانی را تقی زاده امروز دانسته بود. بنابراین می توان گفت تقی زاده برای خود یک تاریخ است. از مشروطه تا مجلس سنا و از تبریز و تهران تا برلین و لندن. او در عمر 92 ساله خود هم در رویدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسیاری دخالت مستقیم و غیرمستقیم داشت و هم در فعالیتش ادوار مختلفی را از سر گذراند و هر دوره بنا بر حسب افکار و احوالش میل به سمتی می کرد و دست به فعالیتی زد. به گونه ای که می توان از چهار تقی زاده سخن گفت و نوشت: تقی زاده آرمان گرا با سری پرشور و زبانی آتشین، تقی زاده میانه رو و عاقل، تقی زاده محقق و پژوهشگر و سرانجام تقی زاده در مقام سیاستمدار کهنه کار. جوانی دوره آرمان گرایی او بود. در میانسالی به اعتدال و میانه روی رسید و هرگاه مجال و فرصت می یافت فعالیت سیاسی می کرد و هرگاه عرصه را بر خود تنگ می دید کنج عافیت می گزید و سرگرم تحقیق و پژوهش در فرهنگ و تمدن ایرانی می شد و در دوره کهنسالی سال های انزوا و حاشیه نشینی اش را در مجلس سنا گذراند.
دوره آرمان گرایی؛ در حال و هوای مشروطه
در جوانی آزادی خواهی دوآتشه بود و با نطق های آتشین و افکار و رؤیاهای بلندپروازانه اش دل از خلق می برد و شمع جمع مشروطه خواهان جوان و منورالفکر بود. در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد و پدرش امام جماعت مسجد بازار تبریز و از شاگردان شیخ مرتضی انصاری بود. با توجه به چنین محیط تربیتی ای، تقی زاده در پنج سالگی قرآن را ختم کرد. علاوه بر تسلط به عربی و ادبیات قدیم، همراه با دوستش میرزامحمدعلی تربیت فراگیری فرانسه و انگلیسی را شروع کرد. تقی زاده پرشروشور در این دوره با تعدادی از دوستانش از جمله محمدعلی تربیت مدرسه و کتابفروشی تربیت و داروخانه ای دایر کردند. در همان زمان ها بود که با خواندن نوشته های طالبوف، میرزا ملکم خان و دیگر نویسندگان تجددخواه روزنامه های فارس خارج از کشور چون «اختر»، «پرورش»، «ثریا»، «حبل المتین» و کتب های عربی چاپ مصر، دچار تحول شد و خیال رفتن به نجف را از سر بیرون کرد و به تجدد و افکار نو روی آورد و برای آشنایی بیشتر با نهضت های جدید به جای نجف، سر از قفقاز و ترکیه درآورد و در بیروت به خواندن فرانسه و انگلیسی ادامه داد. در جریان نهضت مشروطه، هنوز بیش از سی سال نداشت که در مجلس اول به عنوان نماینده صنف تجار تبریز انتخاب شد و هنوز از گرد راه نرسیده بود که در تهران اعتبار زیادی به هم زد. هم در مجلس و هم در خارج از آن یکی از سران انقلاب به شمار می رفت. او خود روز اول مجلس را چنین توصیف می کند.: «در همان روز اول که وارد شدم مرحوم حاج سید محمد صراف، نماینده مجلس، به مرحوم حاج سید مرتضی مرتضوی به شوخی گفت: در تبریز شما آدم حسابی قحط بود که این پسر را به عنوان نماینده به مجلس فرستادند؟ اما مرحوم حاج سید مرتضی گفت: صبر کنید تا همین آقاپسر به حرف بیاید؛ آن وقت خواهید فهمید که تبریزی ها چه کسی را به نمایندگی خود به مجلس اول روانه کرده اند». نطق های تند و دفاع پرشور و حرارتش از آزادی، از سویی موجب اشتهار و محبوبیت او در میان مردم شد و از سوی دیگر، خشم و کینه شاه، درباریان و مستبدانی چون امین السلطان (اتابک) را برانگیخت. در جریان استبداد صغیر، محمدعلی شاه شخصا دستور داد که تقی زاده را دستگیر کنند و سوگند خورد که با دستان خودش او را خفه کند. اما تقی زاده و تعدادی دیگر از مشروطه خواهان چون علی اکبر دهخدا از بیم جان به سفارت انگلیس پناهنده شدند و با وساطت این سفارت از مرگ رهایی یافته و تبعید شدند. تقی زاده نخست به فرانسه و سپس به انگلستان رفت. در آنجا مدتی در کتابخانه کار می کرد و با همکاری مؤثر و دوستانه ادوارد براون موفق شد مسائل ایران را به صحنه افکار عمومی بکشاند. تشکیل «کمیته ایران»، مرکب از نمایندگانی از مجلس انگلستان که با مشروطه خواهان مساعدت کردند، از ثمرات تلاش های او در این دوره بود. در پی شدت گرفتن قیام مردم بر ضد محمدعلی شاه، ظاهرا با وصول پیامی از سوی آزادی خواهان تبریز، تقی زاده مخفیانه وارد ایران شد و پس از فتح تهران به عضویت «هیأت مدیره موقت» درآمد که تا تشکیل دولت جدید، اداره کشور را به دست گرفت. در مجلس دوم هم رهبری جناح دموکرات را در برابر اعتدالیون به عهده گرفت. اختلاف نظر شدید دو جناح رقیب و نیز خطری که از جانب عقاید تقی زاده احساس می شد، زمینه صدور حکمی را فراهم آورد که در آن تعدادی از علمای نجف به «فساد مسلک سیاسی» تقی زاده، عدم اجازه دخالت او در امور سیاسی و عضویت در مجلس ملی و لزوم خروج او از ایران فتوا دادند. مدتی بعد از این فتوا و زمانی که هنوز مزه جشن و سرور شکست محمدعلی شاه زیر زبان انقلابی ها بود، سیدعبدالله بهبهانی (رهبر اعتدالیون) توسط اعضای کمیته غیبی ترور شد و اعتدالیون، تقی زاده را به آمریت یا مشارکت در قتل بهبهانی متهم کردند.
دوره تبعید؛ سیاست در کنار تحقیق
در چنین فضای ملتهبی، تقی زاده سه ماه از مجلس مرخصی گرفت و به این امید راهی تبریز شد که پس از مدتی آب ها از آسیاب ها بیفتد و فتوا تغییر کند، اما چنین نشد و او ناگزیر به ترک ایران شد. در ابتدا می پنداشت پس از مدت کوتاهی می تواند به ایران بازگردد، اما درواقع چهارده سال بعد بود که به ایران برگشت. تقی زاده نزدیک به یک سال و نیم در استانبول بود. در آنجا مدتی با محمدامین رسول زاده هم خانه شد و با اعضای فرقه «اتحاد و ترقی» که طرفداران جدی تجدد بودند در ارتباط بود و همچنین با مورگان شوستر آشنا شد. سفری هم به فرانسه و انگلستان رفت و با سردار اسعد بختیاری و ادوارد براون دیدار کرد. حدود شش ماه در کتابخانه موزه بریتانیا به مطالعه و تحقیق پرداخت. مصادف با همین ایام در انتخابات دوره سوم مجلس، غیاباً به نمایندگی برگزیده شد، اما نمایندگی را نپذیرفت و به ایران بازنگشت و در می 1913 (یک سال پیش از شروع جنگ جهانی اول) راهی امریکا شد و حدود دو سال در آنجا اقامت داشت. با شروع جنگ جهانی اول، دوره تازه ای از زندگی تقی زاده آغاز شد. کنسول آلمان در نیویورک با او تماس گرفت تا برای مبارزه علیه روس و انگلیس به آلمان برود. تقی زاده در خاطراتش می نویسد:
«ما شوق زیادی به آلمان داشتیم. ایرانی ها، آلمان را مثل پیغمبر حضرت داوود می دانستند که آمده آنها را نجات دهد. ما همه برای آلمان سینه می زدیم...». او در برلین با گردهم آورن کسانی چون محمدعلی جمالزاده و کاظم زاده، ایرانشهر و محمد قزوینی و ابراهیم پورداوود «کمیته ملیون ایرانی» را به راه انداخت و دو دوره مجله «کاوه» را منتشر کرد. تقی زاده در انتخابات دوره چهارم مجلس باز هم غیاباً به نمایندگی انتخاب شد، اما نپذیرفت و به ایران نیامد؛ چرا که هنوز شرایط را برای بازگشت مهیا نمی دید و ترجیح می داد دورادور هم دستی در سیاست داشته باشد و هم به تحقیقاتش ادامه دهد.
دوره بازگشت؛ همکاری اجباری
سرانجام پس از پایان جنگ جهانی و سرنگونی احمدشاه، تقی زاده در تابستان 1303 به عنوان وکیل دوره پنجم مجلس وارد تهران شد. هرچند دیگر آن انقلابی پرشور و تندرو و آن ناطق بی پروا نبود، با این وجود اعضای حزب جدیدالتأسیس «تجدد» به او نزدیک شدند و سردار سپه هم به دیدارش رفت. تقی زاده با اصلاحات و توسعه موافق بود، اما با تغییر سلطنت نه؛ و در جریان طرح تغییر سلطنت در صف مخالفان و با سید حسن مدرس، محمد مصدق و حسین علاء در یک جبهه قرار گرفت. خودش نقل می کند که مصدق در جریان تغییر سلطنت به وی گفته است:
«می دانم برای شما از نظر مادی امکان آن نیست که بیکار بمانید، خوشوقت می شوم تا به هر نحو که مایل باشید تا ترتیباتی بدهم که زندگی و معیشت شما مختل نماند»، اما پیشنهاد مصدق را نپذیرفت و ترجیح داد همکار حکومتی باشد که رأی موافق به آن نداده بود. تقی زاده در مجلس ششم که بلافاصله پس از تغییر سلطنت تشکیل شد، به نمایندگی تهران انتخاب شد، اما به مجلس نرفت و عملا سیاست را کنار گذاشت و حتی دعوت مستوفی الممالک را برای تصدی وزارت خارجه نپذیرفت. پس از دو سال خانه نشینی، بیکاری و تنگدستی، در سال 1307 به پیشنهاد تیمورتاش والی خراسان شد و در سال 1308 با سمت وزیر مختاری به لندن رفت و در فروردین 1309 با عنوان وزیر «طرق و شوارع» وارد کابینه مخبرالسلطنه هدایت شد. در مرداد همان سال در عین کفالت وزارت طرق و شوارع به وزارت مالیه نیز منصوب شد. سال ها بعد تقی زاده به حسین علاء نوشت که دلیل اینکه او سیاست را رها کرد و کار دولتی را پذیرفت، نیاز مالی بود:
«خوب می دانید وقتی جناب عالی و آقای مصدق السلطنه و بنده هر سه مایل بودیم به مجلس نرویم و از کار خارج بنشینیم، لکن جناب عالی و بنده به واسطه ضرورت معیشت نتوانستیم این گوشه گیری را اختیار کنیم و آقای مصدق به واسطه داشتن وسیله مناعت، خود را بهتر از بنده توانستند حفظ کنند».
همایون کاتوزیان معتقد است اگر تقی زاده همان تقی زاده دوره جوانی بود، با گرسنگی می ساخت و دست بر نمی داشت:
«او توهمات قدیم خود را از دست داده بود. گذشته از این، عصر عصر جدیدی بود و خیلی ها که تا ده سال بعد توهمات خود را نسبت به عصر جدید از دست دادند، حاضر بودند که در چهارچوب یک حکومت مرکزی مقتدر برای اصلاحات و نوسازی کار کنند؛ تیمورتاش، داور، نصرت الدوله، فروغی، سردار اسعد، مخبرالسلطنه، حتی مستوفی الممالک و مدرس و خیلی دیگر مانند خود تقی زاده بالاخره هر یک به نحوی رانده شدند؛ چون حکومت مرکزی مقتدر و به اصطلاح فرنگی، دیکتاتوری به سرعت به سنت های استبدادی گرایید.»
دوره تدریس و تحقیق؛ توفیق اجباری
تقی زاده زمانی که وزیر مالیه بود، در الغای قرارداد دارسی و تجدید آن مشارکت کرد و با این مشارکت، توفانی از لعن و ناسزا و اتهام را بر ضد خود به پا کرد که تا پایان عمر او و حتی تا کنون ادامه دارد. او در دفاع از خود، تمدید قرارداد را اشتباه بزرگ رضاشاه دانسته و خود را در این ماجرا نه موجد، نه مبتکر، نه عاقد، بلکه به عبارت خودش «آلت فعل» دانسته است. پس از انعقاد قرارداد جدید نفت از وزارت کناره گرفت و به روایتی برکنار شد. براساس یکی از اسناد وزارت خارجه انگلیس برخورد تندی میان رضاشاه و تقی زاده رخ داده بود. به روایتی اختلاف نظر رضاشاه و تقی زاده بر سر بودجه ارتش بود و این اختلاف به برکناری او منجر شد و علی اکبر داور جای او را گرفت. در 1313 با سمت وزیر مختاری به فرانسه رفت و از ایران دور شد. هنوز مدت چندانی از مأموریتش نگذشته بود که چاپ مقاله ای از او در مجله «تعلیم و تربیت» خشم و غضب شاه را برانگیخت و او را از کار برکنار کرد و به ایران فراخواند. تقی زاده که خطر را احساس کرده بود به ایران بازنگشت و از پاریس به برلین رفت. بیش از یک سال در آن شهر بود و در پاییز 1314 در مجمع بین المللی خاورشناسان در رم شرکت کرد. به کمک حسین علاء، سفیر وقت ایران در لندن، و سردنیس راس، رئیس مؤسسه مطالعات شرقی لندن، توانست به عنوان مدرس زبان فارسی و تاریخ ایران به تدریس در دانشگاه بپردازد. شش سال در لندن و کمبریج به تدریس و تحقیق مشغول بود و به دور از غوغای سیاست، پربارترین سال های عمر علمی تحقیقی خود را گذراند و تا پایان حکومت رضاشاه به ایران نیامد. تقی زاده را در عرصه تتبع و تحقیق بسیار ستوده اند. شاید بتوان گفت اکثر قریب به اتفاق صاحب نظرانی که او را از نزدیک می شناخته اند، او را به داشتن روح علمی، انصاف و بی طرفی و وسواس در تحقیق، دقت نظر و اصابت رأی، قدرت استنباط و اجتهاد علمی ممتاز دانسته اند.
بعد از بازگشت دست از تدرس نکشید و در دانشگاه تهران به تدریس ادامه داد.
جنگ جهانی دوم، سقوط رضاشاه، اشغال ایران، تغییر فضای سیاسی کشور، دوستان تقی زاده دوباره او را از عالم علم و تحقیق به دنیای سیاست بازگردانید. در شهریور سال 1320 که جنگ جهانی دوم به ایران کشیده شد، تقی زاده هنوز در انگلستان بود و در مدرسه مطالعات شرقی درست می داد. انگلیس و شوروی، ایران را اشغال کرده بودند و به وجود سفیر برجسته ای در لندن نیاز بود. به تقی زاده پیشنهاد شد که وزیر مختار ایران در لندن شود، اما او ابتدا مقاومت می کرد. علی سهیلی، وزیر خارجه وقت به او تأکید کرد:
«می دانیم مقام شما از این عناوین بالاتر است ولی به وجودتان نیاز مبرم هست».
بر اثر این اصرارها بالاخره پذیرفت. تا آن زمان بین ایران و انگلیس سفارت کبرا وجود نداشت. در دوره سفارت تقی زاده بود که سفارت کبرا برقرار شد و به این ترتیب تقی زاده نخستین سفیر کبیر ایران در انگلیس شد. مهم ترین و آخرین کار تقی زاده در دوران سفارتش در انگلیس، ریاست هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل برای شکایت از شوروی در واقعه آذربایجان بود. نامه های بسیار مهمی از زمان سفارت او باقی مانده که بلوغ کامل تقی زاده را، نه فقط در عرصه سیاست، بلکه مهم تر از آن در درک مسائل اصلی جامعه ایران و چگونگی برخورد مؤثر با آنها می رساند.
دوره کهولت؛ حاشیه نشینی و انزوا
در سال 1326 به عنوان نماینده مردم تبریز در مجلس پانزدهم انتخاب شد؛ این سمت را پذیرفت و پس از حدود چهارده سال به ایران بازگشت. تقی زاده از دوره ششم مجلس تا آن زمان نماینده مجلس نشده بود. و در همین دوره بود که درام کشمکش با شرکت نفت ایران و انگلیس که بالاخره به ملی کردن نفت انجامید، آغاز شد. تقی زاده به فضا و محیطی وارد شد که به کلی تغییر کرده بود. جو سیاسی پرتنش و خصومت آمیز بود، جناح های افراطی چپ و راست در برابر هم صف آرایی کرده بوند و روزنامه ها و وسایل تبلیغاتی بیشتر در دست جناح مخالف تقی زاده بود و او نمی توانست خود را با مشی سیاسی احزاب و گروه های سیاسی قدرتمند تطبیق دهد. سال 1329 در نخستین انتخابات مجلس سنا، به عنوان یکی از سناتورهای تهران و اولین رئیس سنا انتخاب شد. بار دوم سناتور تبریز شد و تا سال 1346 که به سبب کهولت سن از کارها کناره گرفت، سناتور بود. مدت شش سال که بخشی از آن مصادف با سال های بحرانی نهضت ملی شدن صنعت نفت بود، ریاست مجلس سنا را به عهده داشت و با آنکه رابطه شخصی او و مصدق اصلا دوستانه نبود، در برابر دولت ملی گرا و سیاست های ضد انگلیسی مصدق روشی محتاطانه، دوراندیشانه و گاهی نیز تا حدودی تعدیل کننده تصمیمات مجلس شورای ملی در پیش گرفت. تقی زاده در خاطراتش درباره مصدق می نویسد: «راجع به دکتر مصدق، او آدم یکدنده و لجبازی بود. من مخالف عقیده او نبودم و حالا هم نیستم. آن کارهایی که او کرد به نظر من عیبی نداشت، اما یک قدری افراط داشت».
سید حسن تقی زاده در سال های پایانی عمر، توان حرکت را از دست داد و دچار فلج پا شد و در برخی مجامع با صندلی چرخ دار ظاهر می شد. سرانجام 8 بهمن 1348، در 1392 سالگی و تقریبا در انزوا در گذشت. جنازه او از مسجد سپهسالار (شهید مطهری کنونی) تشییع و از برابر ساختمان مجلس شورا عبور داده و در مقبره ظهیرالدوله دفن شد. همایون کاتوزیان در مقاله «سید حسن تقی زاده؛ سه زندگی در یک عمر» درباره سال های آخر سیاست ورزی تقی زاده و ریاستش بر سنا می نویسد:
«از سال 1328 که تقی زاده سناتور شد تا 1348 که با جهان خاکی وداع کرد در همه امور، اما به ویژه در سیاست، حاشیه نشینی بیش نبود؛ با اینکه همچنان در مجلس سنا (گاهی حتی در مقام رئیس آن) باقی ماند و با اینکه در سال 1328 تازه هفتاد و دو سالش شده بود و با اینکه در نود و دو سالگی مرد، گویی عقل و حکمت تقی زاده سوم دیگر جایی برای عشق و احساسات سیاسی نگذاشته بود».
منبع: هفته نامه آسمان شماره 74
نویسنده : بیژن مومیوند
نظر شما