بازتاب واقعه کربلا
شنبه 16 تیر ,1375 6 ژوئیه ,1996 سال چهارم , شماره 1011
به مناسبت فرارسیدن اربعین حسینی (ع )
توابون چنین می اندیشند که برای جبران اهمال کاری و غفلت و طلب
بخشایش الهی باید جانبازیهای مشابهی همچون یاران حسین (ع) انجام
دهند. آنان بدینوسیله توبه خود را اعلام کردند.
اشاره: با پایان یافتن ماجرای کربلا, یکباره دگرگونیهای وسیعی در
سرزمینها وشهرهای مهم اسلامی آغاز گردید که حکایت از گستردگی ابعاد
این قیام بزرگ تاریخی داشت. پرداختن به ابعاد سیاسی و اجتماعی و
مذهبی قیام امام حسین (ع) و یاران رشیدش در حقیقت مستلزم بررسی همه
تاریخ اسلام و تشیع در طی یکهزار و سیصد و چهل سال اخیر است, معهذا
شاید بتوان پس از فریادها و خطابه های برانگیزنده ژرف حضرت زینب (س ,)
نخستین بازتابهای واقعه کربلا را در تاثرات مردمان عراق که به صورت
قیام پشیمانان و بازگشتگان یا چنانکه در تاریخ معروفیت یافته, قیام
توابون سراغ گرفت. در مقاله زیر, دکتر جعفری, محقق هندی که
فارغ التحصیل دانشگاه لندن و پژوهشگر دانشگاههای مالزی, بیروت و. . .
است به اختصار جریان این قیام را در تاریخ مورد بررسی قرار داده
است: سرویس مقالات
شهادت حسین (ع) تاثیری بسیار شگرف بر شیعیان بجای گذاشت. این شهادت
دوره ای نو را برای ظهور و بروز نهضت تشیع بوجود آورد. سرنوشت
غم انگیز نواده پیامبر, عواطف اخلاقی و مذهبی مردم را به هم ریخت.
پیروان کوفی خاندان پیامبر با اشتیاق فراوان از حسین (ع) تقاضا
کردندتا رهسپار عراق شود و آنان را در راه خداوند هدایت کند ولی پس
از ورود حسین (ع) به عراق, او راهمراهی نکرده و یا نتوانستند در
مرحله امتحان وی را یاری دهند. در عین حال بزودی متوجه عدم توانائی
و یا به عبارت بهتر ضعف نفس خود شدند. احساس عمیق ندامت در تحریک
عواطف مذهبی آنها بوجود آمد, و چنین اندیشیدند که برای جبران این
اهمال کاری و غفلت و طلب بخشایش الهی بایدجانبازیهای مشابهی را
انجام دهند. معتقد شدند که تنها با انتقام گرفتن از خون حسین (ع) و
جانبازی در راه او, می توانند توبه واقعی کنند.
بنابراین خود را توابون (توبه کاران) نامیدند و در سراسر تاریخ اسلام
به همین عنوان شهرت یافتند. این نهضت, همچنانکه در زیر بررسی
می شود, گام مهمی درپیشبرد مذهب تشیع بود و قوام این مذهب را به
مرحله ثبوت رساند.
نهضت تحت رهبری پنج نفر از قدیمی ترین و معتمدترین یاران علی (ع) به
همراهی صد نفر از شیعیان سرسخت و فداکار کوفه آغاز شد که همگی آنان
متجاوز از شصت سال داشتند. این عامل سنی, که دلیلی عمده بر بلوغ
تفکر مذهبی و رفتار آنان است باید مورد توجه ویژه قرار گیرد.
رهبران نهضت عبارت بودند از: سلیمان بن صردالخزاعی, المسیب بن نجبه
الفزاری, عبدالله بن سعدبن نوفیل الازدی, عبدالله بن وال التیمی و
رفاعه بن شداد البجلی و اینان همیشه در صف مقدم فعالیت شیعیان کوفه
بوده اند و به خاطر خلوص نیت و فداکاری شکست ناپذیر خود برای اهل
البیت پیامبر مورد احترام شیعیان بودند.
به همین نحو, صد نفر دیگری که به رهبران نهضت پیوستند به عنوان
برگزیده ترین پیروان علی (ع) توصیف می شوند. این عده, در اواخر سال
61 ه. ق نخستین جلسه خود را در خانه سلیمان بن صرد برگزار کردند. این
اولین فرصتی بود که از پناهگاههای خود بیرون آیند و همدیگر را ملاقات
کنند, زیرا اکنون حکومت نظامی کوفه, که از قبل از قتل عام کربلا
مستقر شد, اندکی سست گردیده بود.
ماخذ تاریخی, اخبار مفصل این جلسه و سخنان شورانگیز رهبران گروه را
حفظ کرده اند.
نخسین شخصی که لب به سخن گشود مسیب بن نجبه الفزاری بود وی گفت:
ما از پسر دختر پیامبر دعوت کردیم تا به کوفه بیاید و ما را به راه
راست هدایت فرماید, ولی هنگامی که وی به دعوت ما پاسخ مثبت داد,
برای حفظ جان خود حریص شدیم تا اینکه او در میان ما کشته شد. چه
عذری در پیشگاه خداوند و پیامبر خواهیم داشت وقتیکه در روز رستاخیر
او را ملاقات کنیم, در حالی که جگر گوشه اش و خاندانش در میان ما قتل
عام شدند. به خدا سوگند, هیچ راهی برای پرداخت کفاره گناهان وجود
ندارد جز اینکه همه قاتلین و دستیاران آنها را یا بکشیم و یا کشته
شویم.
از اینرو, شما باید از میان خود کسی را به عنوان رهبر برگزینید تا
بتواند تحت فرماندهیش شما را متشکل کرده و بسیج نماید و بخشش الهی
را بدینوسیله کسب کنید.
رهبران دیگر نهضت, در همان زمینه ها سخن گفتند و از طرح پیشنهادی
انتخاب سلیمان به عنوان رهبر,پشتیبانی کردند. توجه به این نکته حائز
کمال اهمیت است که شایستگی های رهبری نهضت را صحابی پیامبر بودن و
سبقت در اسلام تشکیل می دادند. این نیز, همچون نمونه های فراوان دیگر,
تاکید عمده شیعیان را بر تحقق و اجرای آرمانهای اسلامی می رساند,
آرمانهایی که به عقیده آنها, تنها از طریق اهل البیت, نزدیکترین
مردم به پیامبر, می توان بدان دست یافت.
سلیمان بن صرد, پس از قبول مسئولیت رهبری نهضت از موضع قدرت سخنانی
مهم ایراد کرد و در آن معیارهای بسیار دقیق و سختی را برای عضوگیری
معرفی کرد و بر این نکته تاکید کرد که همگی باید برای اجرای
شریف ترین وظیفه ای که در پیش دارند, آماده جانبازی شوند. همه حاضرین
در جلسه, یکنوا و با حرارت و شور فراوان به این ندا پاسخ مثبت
دادند. آنان وعده کردند که عفو الهی را در جنگ با قاتلین نواده
پیامبر جستجو کنند و برای اینکه نیات خود را در این راه خالص کنند,
اکثر آنان, وصیت کردند تا همه دارایی و املاک خود را به استثنای
وسائل جنگی, به صورت صدقات در اختیار مسلمین قرار دهند.
سلیمان, عبدالله بن وال التیمی را به خزانه داری منصوب کرد تا هدایای
شیعیان را جمع آوری کند و در راه اجرای این ماموریت, این اموال را
صرف نماید. سلیمان ,بدون فوت وقت, سازماندهی نهضت را به عهده گرفت و
با دیگر رهبران شیعه در شهرها یعنی سعدبن حذیفه الیمان در مدائن و
مثنی بن مخربه العبدی در بصره, نامه نگاری کرد. در عین حال, نهضت ,
مخفیانه برای مدت سه سال ادامه داشت و در این مدت, از نظرتعداد و
نیرو فزونی می یافت و منتظر زمان و فرصت مناسب برای ایجاد انفجار
می گشت.
اوضاع و شرایط به نفع نهضت , با مرگ ناگهانی یزید در سال 683,64
تغییرسریع یافت, و توابون را به آشکار کردن نهضت, تشیجیع کرد.
بعضی از اعضاءرهبری بر سلیمان اصرار می کردند تا آشکارا قیام کند.
عمروبن حریث نائب عبدالله بن زیاد اخراج می شود و مسئولین قتل حسین
(ع) تعقیب می گردندو از مردم به حمایت از اهل البیت, دعوت به عمل
می آید.
با وجود بر این, سلیمان آرزوی اعمال سیاست خشن تری را دارد و خاطر
نشان می کند که قاتلین حسین (ع) در واقع, اشراف القبائل کوفه بودند
که باید خونبهای حسین (ع) را بپردازند. اگر بلافاصله اقدامی علیه آنها
صورت گیرد, خیلی ستم پیشه می شوند و طغیان علیه آنان, در این مرحله
هیچ چیزی جز فاجعه و یا حتی نابودی کامل شیعیان را دربر نخواهد داشت
و هدف انتقام خون حسین (ع) از بین می رود بنابراین, حداقل در این
مرحله, تشدید مبارزات تبلیغاتی تنها در میان شیعیان و در سراسر کوفه
و نام نویسی از هواداران نهضت, تا آنجا که ممکن است عملی عاقلانه است.
وی اضافه کرد که چون اکنون یزید مرده است, مردم با سرعت و آمادگی
بیشتری به آنها می پیوندند. پیشنهاد سلیمان مورد تصویب قرار گرفت و
نهضت, که تاکنون در خفا بود, با مبارزه شدید و در مقیاس وسیع, آشکار
شد. و عده ای مامور انجام عضوگیری برای نهضت شدند.
مبارزه توابون , از پشتیبانی 16000 نفر از کوفیان برخوردارشد.
زیرا, اوضاع در کوفه برای کسب این پیروزی از هر زمان دیگر مساعدتر
شده بود. مرگ ناگهانی یزید, تا حدود زیادی سیطره امویان را بر این
استان ضعیف کرده بود. معاویه دوم فرزند مریض حال یزید, تنها مدت شش
ماه توانست حکومت کند و سپس مرد.
مروان بن الحکم پیر, می کوشید تاخلافت را به چنگ آرد. در شام ,این
موضوع منجر به برخورد و خونریزی بین دو گروه قبیله ای رقیب, یعنی کلب
و قیس شد و پایتخت اموی دچار هرج و مرج شده و قدرت برقراری استیلای
شدید را بر همسایگیش عراق از دست داد. در حجاز, عبدالله بن الزبیر که
اکنون بیش از هر زمان مدعی خلافت بود, از مرگ یزید و ضعف و اغتشاش در
شام بهره برداری می کرد و به استقرار و تشکل قدرت خود پرداخت و عنوان
امیرالمومنین را برای خود برگزید.
عبیدالله بن زیاد, حاکم اموی ومرد نیرومندی که حکمرانی بصره و کوفه
را با هم داشت در بصره زندگی می کرد و به دنبال شورش مردم این شهر
اخراج شد و به سوی مروان به شام گریخت.
کوفیان نیز به نوبه خود,عمروبن الحریث, نایب وجانشین ابن زیاد در
کوفه را از شهر بیرون کردند. در میان این خلاء قدرت, اشراف کوفه به
سرعت نامه ای به عبدالله بن الزبیر نوشتند و از او خواستند تا از
اوضاع موجود بهره برداری کرده و حاکم خود را منصوب نماید.
با ظهور جمعیت های شیعه و ضعف استیلای حکومت شام, رهبران طایفه ای و
قبیله ای کوفه, هم پیمانی خود را با ابن الزبیر به نفع خود دانستند
ابن الزبیر نماینده نظام استیلای مکی قریشی قدیمی بود. وی بلافاصله ,
عبدالله بن یزید الانصاری را به عنوان حاکم و مسئول امور نظامی و
ابراهیم بن محمدبن طلحه را به عنوان مسئول خراج معین کرد.
اکنون که موانع از پیش روبرداشته شده بود, سلیمان بن صردشروع
به تهیه آخرین تدارکات برای اجرای نقشه از پیش تهیه شده نمود. وی
به رهبران شیعیان مدائن و بصره نامه هایی نوشت واز آنان دعوت کرد
تا برای انتقام گیری از خون پاک حسین (ع,) آماده قیام شوند و حق
را که از مسیر خود منحرف شده بود به جای خود بگذارند. وی از آنان
خواست تا یکدیگر را در نخلیه, خارج کوفه, در اول ربیع الثانی سال
بعد, 65 ه. ق , دیدار کنند.
رهبر شیعیان مدائن, سعدبن حذیفه بن الیمان, شیعیان آن ناحیه را فرا
خواند و متن نامه سلیمان را برایشان قرائت کردو اینان با شوق و
شعف فراوان بدو پاسخ مثبت دادند. المثنی ابن مخربه بن العبدی هم
دعوت راپذیرفت و شیعیان شهر را بسیج نمود. متن نامه طولانی که
ابومخنف به دقت آن را ثبت کرده است, برای درک احساسات و عواطف
مذهبی و وفاداری و پایداری آئینی شیعیان این دوره بسیار مفید و
پرارزش است. اصولا این متن شباهت زیادی به سخنان توابون والمری
دارد.
در این مرحله, مختاربن ابوعبیده الثقفی, یکی از پیروان متعهد اهل
البیت, در کوفه ظهور کرد. او رسالتی همانند توابون داشت, انتقام
گرفتن از خون حسین و تحقق حقوق اهل البیت. ولی در این نکته که وی
می خواست از طریق نیروی نظامی متشکل به قدرت سیاسی دست یابد با آنها
اختلاف نظر داشت از این رو, مختار کوشید تا توابون را متقاعد سازد که
هیچگونه اقدام عجولانه ای نکرده و برای کسب موفقیت بیشتر به او
بپیوندند.
توابون از این امر امتناع ورزیدند, زیرا به هیچ روی مایل به شرکت
در حادثه مشکوک و نامعلوم و یا انحراف از هدف اصلی که همانا از طریق
جانبازی میسر می گردید نبودند و اعلام داشتند که تنها از شیخالشیعه ,
سلیمان بن صرد, پیروی خواهند کرد. در بحثها و گفتگوهای مختار با
توابون, دو نکته قابل توجه است زیرا تفاوتهای اساسی بین آنها را
نشان می دهد.
مختار گفت: اولا سلیمان نمی داند که چگونه نظامیان رابرای جنگ
سازمان دهد و علم وآگاهی از سیاست ندارد, ثانیا مختار با ادعای
نایب و طرف اعتماد محمدبن الحنفیه به منظور انتقام گیری از خون
حسین (ع) آمده بود (محمدبن الحنفیه, سومین پسرعلی (ع) از زنی از حنفیه
و نه از اعقاب پیامبر بود).
امتناع توابون از پشتیبانی مختار, بر مبنای این زمینه ها,دلیل بر
این است که آنان به اقدامات نظامی محض و امورسیاسی علاقه ای
نداشتند و حتی برای پذیرش بزرگترین پسر باقیمانده از علی (ع) به
عنوان امام خود آمادگی نداشتند. زیرا او از اعقاب مستقیم پیامبر از
نسل فاطمه نبود. بنابر این مخالفت استراتژیکی و تاکتیکی آنان نسبت
به مخالفت بر روی مسئله امامت جنبه فرعی داشت.
گرچه توابون به طور آشکار فردبه خصوصی از اهل البیت را به عنوان
امام اعلام نکردند لیکن دلایل کافی وجود دارد که معتقدبه امامت
امام عادل زمان علی بن الحسین (ع) که بعدها به زین العابدین شهرت
یافت, بوده اند و عوامل متعددی بر تایید این نظر وجود دارند.
اولا, نگرش رهبری جامعه به نسل پیامبراز طریق فاطمه (ع) محدود
می شد. این رهبری از حسن (ع) و حسین (ع )و نه به هیچکس دیگر از طایفه
هاشمیان منتقل گردیده بود. در مطالبی که تاکنون بحث کردیم به کرات
خاطر نشان شد که مردم به ندرت حسن (ع) و حسین (ع) را به عنوان پسران
علی (ع) توصیف می کردند, و بیشتر به آنان خطاب پسر دخترپیامبر را
می نمودند.
ثالثانام محمدبن الحنفیه در اولین جلسه ای که توابون در سال 61
ه. ق, پس از کربلا, برگزار کردند ابدا در میان نبود. مختار پس از
مرگ یزید در سال 64 ه. ق به کوفه وارد شد و مبارزه خود را به نام
ابن الحنفیه آغاز کرد. از این رو می بینیم که نام ابن الحنفیه برای
اولین بار چهار سال پس از این, در زمانی که توابون تقریبا آماده
عمل بودند, پدیدار می شود.
ثانیا حتی مختار, که مبتکراصلی رهبری ابن الحنفیه بود, ابتدا,
همچنانکه پس از این خواهیم دید, نزد علی بن الحسین (ع) آمد و تنها
زمانی که آن حضرت از هر گونه درگیری در نهضت عمومی امتناع ورزید, به
سوی ابن الحنفیه برگشت و با ذکر نام او خود را مورد توجه قرار داد.
چون علی بن الحسین (ع) خود از هراحقاق حقی و یا هر گونه ادعایی ,
امتناع می ورزید,توابون از ذکر نام او خودداری می کردند. با وجود
این, توابون در طول مبارزات خود اشارات به خصوصی به امامت زین
العابدین (ع) می کردند که نمونه آن ابیات شعری است که عبدالله بن الاحمر
سروده و در آن درباره منادینی که آنها را به رستگاری دعوت می کند
سخن گفته است که به طور مسلم اشاره به امام است زیرا نام ابن الحنفیه
تا سه سال دیگر به هیچ عنوان به امامت برده نمی شد.
این موضوع از این حقیقت که چون علی (ع) رحلت کرد شیعیان کوفه
فرزندش حسن بن علی (ع) و نه هیچکس دیگری از خاندان هاشم را به
امامت برگزیدند روشن می شود, زیرا آنان بدینوسیله سابقه ای را در اسلام
مستقر و تثبیت کرده بودند.
همچنین به نظر می رسد که توابون, پس از تجربه تلخی که از شهادت
حسین (ع) داشتند مصمم شدند تا از ذکر نام علی بن الحسین (ع) به عنوان
رهبر خود تا هنگامی که در سقوط کامل حکمرانی امویان در کوفه موفق
شوند خودداری کنند و یا در غیراین صورت خود را در توبه فعال به خاطر
قصور و سستی در انجام وظائف نسبت به حسین (ع) قربانی کنند.
بخش عمده توابون از پیوستن به مختار سرباززد, گرچه لااقل دو هزار
نفر از کسانی که اسامی خود را نزد سلیمان ثبت کرده بودند به سوی مختار
روانه شدند و به طور مسلم, به آینده بهتر سیاسی امیدوار بودند.
همچنانکه زمان عمل نزدیک می شد,سلیمان بن صرد و دیگر رهبران نهضت
بیشتر و بیشتر بر نفی هرگونه غلبه سیاسی تاکید می کردند و افرادی را
که ممکن بود برای منافع مادی و یا بهره دنیایی بدانها ملحق شده
باشند مایوس و دلسرد می نمودند. بنابر طرح موجود در آغاز ربیع الثانی
سال 65 ه . ق , فریاد دعوت خود را برای خونخواهی حسین (یالثارات
الحسین) بلند نمودند و رسالت خود را آغاز کردند. آنان, در نخیله
واقع در حومه کوفه جمع شدند و از آنجا می بایست علیه نیروهای
عبیدالله بن زیاد, حاکم اموی که مسئولیت قتل عام کربلا را عهده دار بود,
اردوکشی کنند.
با وجود این, در عمل ثابت شد که معیارهای شدید عضوگیری که
سلیمان بن صرد از قبل تعیین کرده بود برای اکثریت داوطلبان بیش ازحد
تحمل بوده است: از 16000 نفری که خود نامنویسی کرده بودند تنها 4000
نفر به میعادگاه نخیله آمدند. عبدالله بن زیاد, حاکم انتصابی
ابن الزبیر, کوشید تا آنان را از اجرای نقشه های خود منصرف سازد و به
سلیمان پیشنهاد کرد تاصبر پیشه کند و منتظر بماندتا ابن الزبیر
ارتشی را برای پیوستن به آنها مهیا کند. آنان از تغییر نقشه خود
و یا قبول هرگونه همکاری امتناع ورزیدند. زیرا بااین عمل به
موضعگیری سازشکارانه دچار می شدند. هدف آنها تنها این بود که از
خون حسین (ع) انتقام بگیرند و امامت تشیع را مستقر سازند و یا اینکه
بمیرند. آنان برای مرگ آماده بودند و آن را بر حمایت عبدالله بن زیاد
غیرشیعه, ترجیح می دادند. اگر آن را پذیرفته بودند; تنها به یک دسته
سیاسی از هواداران ابن الزبیر علیه دسته دیگر یعنی بنی امیه, پیوسته
بودند. اکنون که داوطلبان توابون از 16000 نفر به 4000 نفر کاهش
یافته بود, به سختی می توانستند نسبت به موفقیت خودامیدوار باشند مگر
اینکه تا سرحد مرگ جنگیده و بدین وسیله کفاره و توبه را طلب کنند.
آنان مصمم به اجرای همه تعهدات و الزامات بودند.
سه روز را در نماز و یادخدا در نخیله بسر بردند. شیعیان مدائن و
کوفه, هنوز از راه نرسیده بودند و بعضی از شیعیان نخیله هم خواستار
آن بودند که تا ورود آنان منتظر بمانند ولی سلیمان, اصرار داشت که
باید بدون هیچگونه درنگ رهسپار شد.
وی به آنان گفت:
مردم بر دو گونه اند. یک دسته کسانی هستند که منافع آخرت را
می خواهند, به سوی آن عجله می کنند و هیچگونه پاداش دنیوی را نمی طلبند
و دسته دوم کسانی که انگیزه اعمالشان منافع دنیوی است. شما به سوی
منافع زندگی اخروی رهسپار می شوید, در هر مناسبتی خدا را به فراوانی
یاد کنید و به زودی به قرب الهی می رسید و با نبرد در راه او صبر و
شکیبایی در هر گونه رنج و محنتی, بهترین پاداشهای او را خواهید
یافت. از این رو بیائید به سوی هدف خود رهسپار شویم. بنابه گفته
بلاذری, مردم یکصدا پاسخ گفتند: ما دنیا را طلب نمی کنیم و برای آن
بیرون نیامده ایم.
ولی در بامداد, هزار نفردیگر از ارتش فرار کرده بودند. سلیمان
هرگز مایوس نشد. فقط اظهار داشت: چه بهتر که این قبیل افراد بروند.
توابون ابتدا از نخیله به سوی کربلا بر سر قبر مطهرحسین (ع) رفتند
در آنجا ازخود بیخود شده و گریه و زاری سردادند و عزاداری و
سوگواری بی نظیری را در رثای حسین (ع) و آلام و دردهای شهادت حزن انگیز
نواده پیامبر برپا داشتند. ولهاوزن خاطرنشان می کند که این واقعه
اولین بزرگداشت قبر حسین (ع) بود. توابون پس از اینکه روز و شبی را
در کنار قبر حسین (ع) سپری کردند, آن محل را ترک نمودند.
چون به روستای قرقسیه ,پنجمین منزل از کربلا در جاده منتهی به مرز
شام, رسیدندمورد پذیرایی سخاوتمندانه کدخدای ده, زفربن الحارث
قرار گرفتند. وی به آنان اطلاع داد که عبیدالله بن زیاد با سی هزار نفر
از ارتش شام, به عین الورده رسیده است. کدخدا آگاهی های فراوانی به
سلیمان داد و درباره ارتش عبیدالله بن زیاداو را نصیحت کرد و با وی
مشاوره نمود و اسامی دیگر رهبرانی را که با او بودند به سلیمان
داد.
زفر همچنین به سلیمان گفت که او با مردمش با شامیان به نبرد
خواهند پرداخت. درصورتی که توابون با او درقرقسیه بمانند و آن را
به صورت پایگاهی برای خود قرار دهند ولی سلیمان موافقت نکرد.
توابون سرانجام به عین الورده رسیدند و باسختی وشدت بر سر شامیان
وارد شده فریاد می زدند: بهشت! بهشت !برای ترابیان !
نبردسه روز ادامه یافت و توابون با قاطعیت, تصمیم و شور و شوق
بی نظیری جنگیدند. حتی گرچه زیانهای آنها شروع شد و رهبرانشان یکی پس
از دیگری به خاک افتادند. اولین کسی که کشته شد سلیمان بن صرد بود و
به دنبال آن مسیب بن نخبه, عبدالله بن سعدبن نوفیل و سپس عبدالله ابن
وال التیمی بود که هر یک رهبری و پرچمداری توابون را به توالی پس از
دیگری به دست می گرفت وشهید می شد. تا آخر روزسوم, اکثر توابون
تعهد خود را به جانبازی در راه حسین (ع) انجام داده بودند. تنها رهبر
باقیمانده آنان, رفاعه بن شداد, به بازماندگان دست چین شده توابون
دستور بازگشت داد.
نوشته: دکتر سیدحسین محمد جعفری
ترجمه: دکتر سیدمحمدتقی آیت اللهی
نظر شما