موضوع : نمایه مطبوعات | همشهری

آدمها کجایند

دوشنبه 18 تیر ,1375 8 ژوئیه ,1996 سال چهارم , شماره 1012

معرفی یک شاعر خردسال: صوفی مصطفوی

خدایی که آفریننده است ,مخلوقان خود را نیز آفریننده می خواهد
و خوشا انسان, آن گاه که آفریده های خود را
همه, در راه او نثار کند
که هر چه هست از مواهب اوست. . .
تی. اس. الیوت
برگرفته از همسرایی نهم شعرصخره

نگاه نگران و حیران کودک به دنیا, به اقتضای طبیعت زلال وبی پیرایه
او والاترین و اصیل ترین خاستگاه شعر است. اگرنوازش و پرورش این
نگاه را پاس بداریم و به جای سرپوش گذاشتن بر آن و نابود کردن لطافت
و عطوفت شکننده آن, هوایی تازه برایش ارمغان آوریم, در رشد و
شکوفایی شعر که یکی از زیباترین راه های شناخت زندگی و نزدیک شدن به
خداست, گامی موثر و بلند برداشته ایم.
صوفی مصطفوی 8 ساله است . کلمات , خسته از گوش ناشنوای آدم بزرگها,
برای گفتن جدی ترین حرفهایشان, به دل کوچک اوپناه آورده اند. خودش
می گوید:
دل من خیلی کوچک است
اما خانه خداست
نخستین کلمه ای که معنایش را پرسید نام کوچک خودش بود: صوفی یعنی
صاحبدلی که خدای را عاشقانه می پرستد. تعدادی از اشعار حافظ و مولانا
را از سه سالگی از بردارد و بسیار روان می خواند گویی معنای تک تک
ابیات را می داند و طبیعی ست که معنای بسیاری کلمات را هنوز درک
نکند.
گشت و گذاری در باغ خیال واحساس این شاعره خردسال ,بی گمان فرصتی
ست برای پالایش نگاهها و اذهان بیراهه رفته بزرگسالان, و حتی گاه
بزرگسالان شاعر.
تعدادی از اشعار صوفی مصطفوی شاعره 8 ساله را با هم می خوانیم:
همه چوب رختی اند:
پیراهن های آویزان گردنبندها
گوشواره ها
کراوات ها
پس خودشان کجا هستند

آدمها نباید از کنار هم ردشوند
وقتی در خیابان راه می رویم
ای کاش همدیگر را ناز کنیم
و بگوییم:
چیزی نیست
چیزی نیست

برای بچه ها
پارک, فقط چمن سبز است
برای پیرها
پارک, فقط نیمکت های زرد است
بچه ها باید توی پارک بدوند
تا درخت ها عصاها را نبینند
و برگهایشان
از چشمهایشان
نریزد

کاش خانه ها آنقدر بلندنبودند
و آفتاب, هر روز
خسته نمی شد از نفس نفس زدن
و اینهمه طبقه بالا رفتن

ای کاش هیچوقت همدیگر را گم نکنیم
اما توی هم گم بشویم

من با گلها فقط حرف می زنم
که چه توی خواب و چه توی بیداری
چه توی خانه و چه توی مهمانی
همیشه پیراهنشان یکی ست
همیشه حرفشان یکی ست
و آنقدر ساکنند
که من همه حرفهایشان را می شنوم
من با گلها فقط حرف می زنم
که مثل روزنامه ها نیستند
مثل ضبط صوت و تلویزیون هم نیستند
و کارشان مجسمه کردن آدمهانیست
من با گلها فقط حرف می زنم
که هر وقت با آنها حرف می زنم
نه مثل بابا اداره شان دیر شده
نه مثل مامان همه کارهایشان عقب افتاده
من با گلها فقط حرف می زنم
که کاری جز زندگی کردن ندارند

امام حسین
غم ابلیس
قاتل امام حسین
شادی ابلیس

زیرنویس:
مجله شعر, در شماره های 7 و 19 خود صفحه ای را به معرفی این شاعره
خردسال و اشعار اواختصاص داده است. رادیوایران نیز در برنامه
شعر جوان به تاریخ 73,2,3 به بررسی اشعار او پرداخته است . در سمینار
ادبیات کودکان و نوجوانان که به سال 73 در موزه هنرهای معاصر برگزار
شد صوفی به عنوان شاعر مهمان, اشعار خود را برای سخنرانان و حضار
قرائت کرد.
مقام اول مسابقات سراسری شعرو قصه در سالهای تحصیلی 74 و75 به
این شاعره خردسال تعلق گرفت.
 

نظر شما