عاشورا قیام برای اصلاح بی عدالتی
موضوع : پژوهش | مقاله

عاشورا قیام برای اصلاح بی عدالتی

عاشورا تجلی گاه حقیقت اسلام است تا پوستین وارونه اسلام را از تن امت، با خون سرور جوانان اهل بهشت، بیرون کشد و تن پوش حقیقت اسلام را دوباره برتن امت کند، هرچند که امت را این ناخوش آمد. از این رو سخن گفتن از عاشورا همانند سخن گفتن از حقیقت اسلام، سخت و بی پایان است. اگر بخواهیم گوشه گوشه های تاریخ عاشورا را ورق زنیم و بخوانیم، افزون بر اینکه باید حقیقت اسلام را تبیین و تحلیل کنیم، اموری دیگر را نیز می بایست تبیین نماییم که به عنوان اسلام وارونه از آن سخن گفته می شود.
یکی از حقایق عاشورایی، قیام علیه بی عدالتی و ظلم است که به عنوان فلسفه و هدف بعثت پیامبران در آموزه های قرآنی مطرح شده است. نویسنده دراین مطلب بر آن است تا بر اساس آموزه های قرآنی و حقایق تاریخی این بخش از حقیقت قیام عاشورایی را تبیین کند.

عاشورا، آذرخشی در ظلمت ظلم
اسلام، حقیقت ناب انسانیت است که از آدم (ع) آغاز شده و تا خاتم النبیین (ص) ادامه یافته است
همه حقیقت اسلام، بندگی و راه رسیدن به آن، از طریق عقل و شرع است؛ زیرا درسایه بندگی و اطاعت است که انسان معتدل، در اعتدال و خط میانه می ماند و فرصت متاله و ربانی شدن را می یابد.
هرگونه خروج انسان از اعتدال و خط میانه، به معنای ظلم است که فرصت تحول های کمالی را از او و دیگران می گیرد؛ زیرا ظلم همواره دو جنبه فردی و اجتماعی دارد؛ چرا که هر خروج از عدالت و اعتدال به معنای تجاوزگری است که آثار آن بر دیگری بار می شود؛ حتی اگر این ظلم درحوزه شخصی واعتقادی باشد، درحقیقت تجاوز به حقوق دیگری چون خداوند است که آثار آن به اشکال گوناگون فراتر از هر ظلم دیگری بروز پیدا می کند.
اسلام به معنای تسلیم دربرابر عقل و وحی که هر دو از پیامبران درونی و بیرونی خداوند هستند، آموزش بندگی در سایه عدالت و حفظ اعتدال و عدم خروج به سوی افراط و تفریط یعنی ظلم است. آنچه پیامبر(ص) به عنوان اسلام آورده، همان نسخه نهایی اسلام است. از این رو اسلام محمدی(ص)، مهیمن و مسلط بر دیگر اشکال اسلام است؛ چرا که چون صد آمد، نود هم پیش ماست.
حقیقت اسلام، تبیین و تشریح عدالت و راه حفظ آن حرکت در مدار ومحور آن می باشد. از این رو، هر چیز دیگری،جز عدالت اگر به عنوان حقیقت اسلام تعریف شود، تفسیر وارونه و نادرست از اسلام است؛ زیرا اصول و فروع دین، درسایه عدالت معنا می یابد؛ چرا که توحید، جز فهم معتدل و عادلانه از خالقیت و ربوبیت نیست. از این رو خداوند، کافر، مشرک و منافق را به عنوان ظالم معرفی می کند؛ چون با چنین تفکر اسرافی و افراطی و تفریطی، حقیقت توحید را درعرصه اعتقادی ادا نکرده و درحق خداوند ظلم و بی عدالتی روا داشته اند. (انعام، آیات 21، 82؛ لقمان، آیه 13)
بنابر این، با نگاهی به آموز ه های قرآنی می توان به صراحت گفت که اسلام همان تبیین و توصیه به عدالت است. اگر حکمی در اسلام یافت شود که برخلاف عنصر عدالت باشد، می بایست در صحت و درستی آن شک کرد؛ چرا که هیچ حکم اسلامی با ظلم جمع نمی شود؛ زیرا اگر عقل، هر گونه عدالتی را نیکو و بی عدالتی و ظلم را قبیح و زشت می شمارد؛اسلام نیز مطابق عقل هر گونه بی عدالتی را برنمی تابد و با همه اشکال ظلم و بی عدالتی مبارزه می کند. براین اساس یکی از اصول دین، عدالت است تا دانسته شود اسلام چیزی جز عدالت نیست.
اگر از اسلام اصول دین را بردارید، چیزی جز پوستین خالی باقی نمی ماند. هریک از اصول دین یعنی توحید و نبوت و عدالت و امامت و معاد چنانکه قرآن تبیین کرده می بایست پذیرفته شود، وگرنه از اسلام جز ظاهری بی مغز نمی ماند؛ چنان که اگر یکی از این اصول رد شود، همه اصول رد شده است.
پس از پیامبر(ص) مسیر اسلام تغییر یافت؛ زیرا برخی از این اصول، انکار و رد شد و بسیاری از پیروان آن حضرت(ص) از مصادیق آیه 150 سوره نساء شدند: و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا؛ و می گویند به بعضی ایمان و به بعضی دیگر کافریم، آنان می خواهند میان آن راهی را برگزینند.
از مهم ترین اصولی که پس از پیامبر(ص) انکار شد، مسئله امامت است که در آیات قرآنی به صراحت مطرح شده است. (نساء آیه 59، مائده، آیات 3 و 55 و آیات دیگر) آنان از امامت منصوب ازسوی خدا و پیامبر(ص) سر باز زدند. بر اثر همین انکار، در یک فرآیند بسیاری از اصول اسلامی را به شکل وارونه درآوردند و آن را چون پوستینی بر تن امت اسلامی کردند. در مدت پنج دهه نخست؛ بر اثر انحرافی که انجام گرفت، اسلام از حالت عصر پیامبر(ص) خارج شد و به تعبیر امیر مؤمنان علی(ع) آن را به شکل پوستین وارونه درآوردند. (نهج البلاغه، خطبه 108)
انحراف از یکی از اصول، انحراف از اصول دیگر را نیز سبب شد، زیرا اصل امامت، حافظ قرآن و اسلام به معنای واقعی آن بود؛ چرا که امامان معصوم(ع) قرآن ناطق و تفسیرکنندگان و تأویل کنندگان آن بودند. (آل عمران، آیه7)
در هر امتی، پیامبری به همراه اوصیای ایشان بودند که از آنان به راسخون یاد شده است. (نساء آیه 162) راسخون در امت پیامبر(ص) همان امامان معصوم (ع) هستند که مفسر و تأویلگر آیات و حافظ آن هستند. (آل عمران، آیه7)
با انکار امامت و امامان معصوم(ع) کسی نبود که همانند پیامبر(ص) به عنوان قرآن ناطق به بیان حقایق بپردازد و درتفسیر اصول اعتقادی و اجرای آن براساس اصل عدالت گام بردارد. این گونه است که در همه اصول اسلامی انحراف و خدشه وارد شد و هرکسی به سلیقه و فهم خود به تفسیر و تأویل قرآن و اجرای ناقص آن اقدام کرد.
در یک فرآیندی، ظلم در همه اسلام راه یافت و حقیقت اسلام گم شد. بدین ترتیب امت اسلام براساس اصول ناقص و فهم و اجرای نادرست رشد کرد و تربیت یافت. حقیقت اسلام چون خورشید در پس ابر ظلمت ظلم و بی عدالتی نهان شد. دراین زمان است که خلافت انتصابی و شورایی به عنوان مدل جایگزین امامت مطرح می شود و امت مسیر واژگونه ای را می پیماید و درنهایت، تاریکی یزیدی بر جامعه حاکم می گردد و مردی شرابخوار و سگ باز و میمون باز و غیرمعتقد به وحی و اسلام، به عنوان خلیفه مسلمانان زمام امور امت را در اختیار می گیرد.
دراینجاست که قیام امام حسین(ع) به عنوان نفس پیامبر(ص)، چون آذرخشی در ظلمت ظلم، برای بسیاری از مردم، حقیقت را آشکار و بطلان خلافت را روشن می کند.

پوستین وارونه اسلام بر تن امت
زمانی که امام حسین(ع) قیام می کند، امت اسلام به سبب همراهی در خط خلافت باطل و طاغوتی، از حقیقت اسلام و اصول آن، جز پوستی آن هم برعکس که بر تن امت کرده اند، باقی نمانده است.
انواع و اشکال ظلم و بی عدالتی در جامعه موج می زند. از ظلم در حق خداوند با اعتقاداتی باطل درباره جبر و اختیار گرفته تا ظلم در حق مردم از طریق خوردن مال مردم و بیت المال و کشتن مردم به سبب مخالفت با ظلم در جامعه گسترش یافته است. هرکسی سخن از حق و عدالت بگوید، سرکوب و کشته می شود. همانند عصر یهودیان، حق گویان کشته و زبان از حلقوم آنان بیرون کشیده می شود. (نساء، آیات 160 و 161 و آیات دیگر).
امام حسین(ع) در چنین فضای تاریک از ظلم و بی عدالتی، بر آن می شود تا امت را به مسیر امام مبین (یس، آیه 12) بازگرداند و در امت اصلاحاتی انجام دهد تا از فساد و ظلم رهایی یابند و حقیقت اسلام را دریافته و خواهان بازگشت بدان شوند.
از نظر امام حسین(ع) آنچه در امت اتفاق افتاد، چیزی جز ظلم و فساد نبوده است. بنابراین، بازگشت امت به سوی اصلاح امور فاسد و رهایی از ظلم و برقراری عدالت، لازم و ضروری است و از آن جایی که این امر جز با عمل جراحی سخت امکان پذیر نیست، خود اقدام به جراحی امت کرد و در روز عاشورا در کربلا با شمشیر آخته و خون خود و یارانش، بر آن شد تا پوستین وارونه را برکند و دوباره در شکل درست آن بر تن امت نماید. این عمل جراحی چنان لازم و چنان سخت بود که جز امام حسین(ع) که نفس پیامبر(ص) بود نمی توانست انجام دهد؛ زیرا پیامبر(ص) به حکم آیه 61 سوره آل عمران، می بایست کسی را مامور می کرد که نفس و جان او باشد. این گونه است که پیامبر(ص) کسی چون حسین(ع) را مأمور این اصلاح امت می کند که نفس اوست. قال رسول الله(ص): حسین منی و انا من حسین.

مبارزه برای محو بی عدالتی
حرکت امام حسین(ع) اصلاح بی عدالتی و ظلم و فسادی بود که در امت اسلام و جامعه اسلامی به نام اسلام و خلیفه اسلام روا می شد. هرکسی در برابر این ظلم و فساد می ایستاد به عنوان خروج از دین شناسایی و معرفی شده و به شدت سرکوب می شد. بسیاری از اصحاب امیرمومنان علی(ع) و امام حسن(ع) به همین عنوان معرفی و به شهادت رسیده بودند که از آن جمله می توان به حجر بن عدی بن حاتم طائی و همراهانش اشاره کرد.
امام حسین(ع) نمی توانست در برابر ظلم و بی عدالتی و فسادی که به نام اسلام انجام می شد، ساکت بنشیند. آن حضرت به صراحت می فرماید: «انی لا أری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما؛ من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را بجز مایه ملالت و بدبختی نمی بینم.» (مسندالامام الشهید، ج 2 ص 874)
از نظر ایشان سکوت در برابر ظلم و فساد، زندگی در خواری و ذلت است. بنابراین، در حالی که جان در طبق اخلاص نهاده بود برای اصلاح امت جدش(ص) قیام می کند تا این پوستین وارونه برکند و به درستی بر تن امت کند هرچند که امت از این جراحی سخت و عمیق برخود بپیچد و جان جراح را نیز بگیرد. پس آن حضرت(ص) خود را قربانی امت کرد تا امت از فساد و ظلم بیدار شده و علیه آن برخیزد و اصل نخست بعثت پیامبران یعنی قیام به عدالت را تجربه کند. (حدید، آیه 52)
امام حسین(ع) هدف از قیام خود را این گونه معرفی می فرماید:
من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم، بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علی بن ابی طالب(ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد (و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند (و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی امیه حکم کند که او بهترین حاکم است. این وصیت من به توست ای برادر! و توفیق از طرف خداست. بر او توکل می کنم و برگشتم به سوی اوست.» (مقتل خوارزمی، ج1، ص881)
بنابراین، آن حضرت(ص) خود را همانند پیامبران مأمور می داند که در برابر بی عدالتی و ظلم قیام کند و مردم را به قیام دعوت نماید و آنان را راهنمایی و مدیریت کند. آن حضرت(ع) می خواهد تا با حرکت براساس سیره پیامبر(ص) و علی(ع) مردم را به اسلام حقیقی رهنمون کند و نشان دهد که اسلام بی عدالتی و ظالمانه، هیچ عنصری از اسلام در خود ندارد و بویی از اسلام و اسلامیت از آن به مشام انسان نمی رسد. آنچه از اسلام به عنوان راه سعادت و صراط مستقیم سعادت دنیوی و اخروی معرفی شده است، غیر از آن چیزی است که در اسلام خلافتی و اموی به مردم ارایه می شود. این اسلام تنها شباهتی که با اسلام حقیقی و واقعی دارد در اسلام و ظواهر آن است وگرنه از حقیقت اسلام چیزی در آن نیست. از این رو این خلافت و اسلام را می توان رد کرد و با آن مبارزه کرد. خروج بر چنین آیین اسلام و مبارزه با آن عین دفاع از اسلام و مسلمانان است. بر انسان ننگ است که چنین اسلام دروغین و پوستین وارونه ای از اسلام را به عنوان اسلام بپذیرد و در چارچوب آن خدمت یا زندگی کند.
آن حضرت(ع) در روز عاشورا در اشعاری چنین خود و هدفش را تبیین و روشن می کند:
«الموت اولی من رکوب العار/ والعار اولی من دخول النار»/ «انا الحسین بن علی/ احمی عیالات ابی/ آلیت ان لا انثنی/ امضی علی دین النبی»؛ «مردن از آلودگی به عار و ننگ بهتر است، و عار و ننگ از ورود به آتش بهتر.» «من حسین فرزند علی هستم، از خاندان پدرم حمایت می کنم، سوگند خورده ام که به دشمن پشت نکنم؛ و پیرو دین نبی اکرم(ص) باشم.»
براساس آموزه های اسلامی، سکوت در برابر ظلم و ظالمان، گناهی بزرگ است. هر انسانی واجب است به حکم امر به معروف و نهی از منکر به نفع عدالت سخن بگوید و قیام و عمل کند. از نظر قرآن حتی جهاد و جان دادن برای دفاع از عدالت و مبارزه با ظلم در هر شکل و صورتی امری لازم و بایسته است و هر انسان عاقل و مؤمنی به صرف مبارزه با ظالم و ظلم باید خود را موظف بداند که لباس رزم و جهاد بپوشد و تا پای شهادت از این اصل دفاع کند.
به سخن دیگر، هر انسانی بی توجه به اینکه مظلوم و ظالم کیست می بایست قیام کند و لباس رزم و جهاد و شهادت بپوشد و به دفاع از مظلوم قیام کند و سلاح بردارد و جان بر طبق اخلاص گذارد. خداوند حتی کسانی که برای دفاع از مظلوم قیام نمی کنند و پا در میدان جهاد و مبارزه نمی گذارند، توبیخ و سرزنش کرده می فرماید: و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید؟ همانان که می گویند: «پروردگارا، ما را از این شهری که مردمش ستم پیشه اند بیرون ببر و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده و از نزد خویش یاوری برای ما تعیین فرما.» (نساء آیه57)
بنابراین، امام حسین(ع) حتی اگر برای اصلاح امت جدش قیام نمی کرد، خود را موظف می دانست تا برای دفاع از مظلوم قیام کند و لباس رزم بپوشد حتی اگر بداند در این راه کشته می شود؛ زیرا حکم خدا و سیره پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) دفاع از مظلوم در برابر ظالم بوده است: کونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا؛ در برابر ظالم دشمن و برای مظلوم یار و یاور باشید. (نهج البلاغه)
آن حضرت(ع) همانند جد و پدرش که برای عدالت شهید شدند، شهید شد تا نشان دهد که اسلام جز تحقق عدالت و قسط چیزی نیست و اسلام بی عدالت، پوستین وارونه و دروغین است.

 


منبع: روزنامه  کیهان ۱۳۹۰/۰۹/۱۳
نویسنده : علیرضا شعاعی

 

نظر شما