چه موقع در کنار دوستمان باشیم
روزنامه همشهری، پنجشنبه 15 شهریور ,1375 5 سپتامبر ,1996 سال چهارم , شماره 1061
وقتی ماصادقانه به هنگام غم و شادی در کنار دوستان حاضر می شویم,
عشق و علاقه به یکدیگر را بار دیگر تجدید می کنیم و ارتباط روحی و
احساسی ما مستحکم تر می شود
به دعوت دوستان جواب مثبت بدهید و دائم به دنبال بهانه ای نباشید که
دعوتشان را رد کنید. به یاد داشته باشید که در عوض ارسال هدیه ای به
دوستان حضور شما درکنار آنها هدیه ای بزرگتر و با ارزش تر خواهد
بود.
وقتی به سن چهل سالگی رسیدم, شوهرم میهمانی جالب و غافلگیرکننده ای
برایم ترتیب داد. به هنگام ورود به رستورانی که همسرم برای میهمانی
آن را اختصاص داده بود, دوستان مهربانی را دیدم که برایم گل آورده
بودند و من هرگز احساسی را که آن موقع به من دست داد, فراموش نخواهم
کرد.
عجله کنان از میزی به میز دیگری رفتم و به میهمانان خوش آمدگفتم.
هنگامی که سرگرم احوالپرسی با میهمانان بودم, ناگهان متوجه حضور
مردی نجیب و خندان با موهای سفید و خانمی شاداب با چشمان آبی که در
کنار مرد نشسته بود, شدم. از خوشحالی فریاد زدم پدر, مادر بله پدر
و مادرم درست ساعاتی پیش از میهمانی از شیکاگو وارد لوس آنجلس شده
بودند. با مشاهده پدر و مادرم اشک در چشمانم حلقه زد چرا که این دو
بیش از هر کس دیگری به من آموخته بودند که در کنار عزیز و دوست
بودن, بهترین و باارزش ترین هدیه ای است که به او می توان تقدیم کرد.
یک سال بعد من و همسرم به یک جشن عروسی غیررسمی دعوت شده بودیم.
دوستان ما سالها پیش در جریان یک مراسم ازدواج خودمانی با هم وصلت
کرده بودندوحال می خواستند در کنار دیگر دوستان وصلت خود را بطور قطع
اعلام نمایند. صبح پیش از جشن عروسی تصمیم گرفتم به دوستم زنگ بزنم و
برای حضور در میهمانی آن ها عذرخواهی نمایم ولی بلافاصله پس از
مکالمه من با دوستم, اوگفت: مگر نمی آیید. صدای او مرابه
اندکی تامل فرو برد و یک لحظه به یاد دیدن پدر و مادرم در میهمانی
چهلمین سالگرد تولدم شدم و به دوستم پاسخ دادم: بله, البته که
می آییم.
ما به جشن عروسی رفتیم و بعد هم بسیار خوشحال شدم که این کار را
کردیم. در این میهمانی بر روی صندلی نشسته بودیم که دوستم کاتی
بسیار خوشحال و بشاش ولی با چشمانی اشک آلود برای خوشامد گویی به
کنارمان آمد. او به ما گفت که چقدر حضورمان برای او موثر بوده است.
پس از اینکه متوجه عدم حضور خواهر و دو تن از دوستان نزدیک کاتی در
جشن عروسی او شدم, دریافتم که دوستم ازا ین بابت بسیار غمناک است.
حال می بینم که حضور یک فرد در کنار دوست و یا عزیز دیگری یک وظیفه
مهم احساسی است. در واقع چیزی است که ما به همدیگر بدهکار هستیم و
به هر قیمتی که می خواهد باشد. وقتی ما صادقانه در کنار دوستان و
عزیزانمان به هنگام غم و شادی آنان حاضر می شویم چیزهای مهمی برای
ما و یا آن فرد اتفاق می افتد. عشق و علاقه و دوستی به یکدیگر را بار
دیگر تجدید می کنیم و ارتباطمان نیز از تفکر روحی و احساسی مستحکم تر
می شود. به یاد داشته باشیم در کنار دوست بودن چه در هنگام غم و غصه
و چه در هنگام خوشی و شادی, نهایت ادب و مهربانی است. حال می خواهیم
بدانیم مهمترین مواقعی که باید درکنار دوستان خویش باشیم, چه زمانی
است. قطعا مراسم ازدواج و یا از دست دادن عزیزان در صدر این فهرست
خواهند بود و جشن تولد, جشن نام گذاری کودکان تازه متولد شده ,
سالگردها و میهمانیهای خانوادگی در ردیف های بعدی فهرست ما قرار
خواهند گرفت.
چگونه می توانیم به بهترین نحوهدیه حضور و وجود خودمان را به
دوستان و یاران اعطاء نمائیم برای اجرای این هدف به پیشنهاد زیر
توجه کنید:
به دعوت ها همیشه پاسخ مثبت دهید. آیا همیشه در این موارددنبال
بهانه ای می گردید تا دعوت را رد نمائید اگر چنین است به خود آموزش
دهید تا در چنین مواقعی به جای فکر کردن سریعا بگوئید: بله هرگز
به هیچ دعوتی پاسخ منفی ندهید. این کار شاید همیشه عملی نباشد ولی
به هرحال یکی از راههایی است که مطرح شده است. مسائلتان را حل
نمائید و سعی کنید راههایی پیدا کنید تا دعوت ها راقبول کنید.
به یاد داشته باشید که در عوض ارسال هدیه ای به دوستان وعزیزان ,
حضور شما در کنار آنان هدیه ای بزرگتر و باارزش ترخواهدبود.
اخیرا یکی از همسایگان ما,شوهرش را که مدتی بود ازیک بیماری
مزمن رنج می برد از دست داد. در خلال آن ماههای بی پایان که او درمنزل
خود از همسرش پرستاری می کرد, به دلیل گرفتاری های روزمره قادر نبودم
به آن ها سربزنم ولی بعضی اوقات از طریق یک کارت به انضمام یک گل که
زیر در آن ها می انداختم, از آنان دلجویی می کردم. هیچ وقت وقت نکردم
وارد منزل آنها شده و برای حتی مدت اندکی در کنار آن ها باشم ,یک
روز صبح یادداشتی را در زیردر منزل خودمان یافتم. شب گذشته
ساعت ده و نیم, کارل به رحمت خدا پیوست. چند روزبعد, بطور اتفاقی
با همسایه ام که همسرش را از دست داده بود, روبرو شدم. خانم ضعیف ,
خسته و تنهایی را دیدم که در گوشه ای از سالن آپارتمان ایستاده بود.
وقتی چشمم به چشم او افتاد, مانند دو کودک همدیگر را به آغوش
گرفتیم. با هم به منزل او رفتیم.
در آن ساعت غم از دست دادن شوهر مرا نیز تحت تاثیر قرار دادو با او
احساس همدردی کردم. در طول آخرین روزهای حیات کارل (همسر او) حتی
لحظه ای در کنار اونبودم ولی اکنون حضور من در آنجا امری لازم بود.
به یاد داشته باشیم که به هنگام غم و شادی دوستان و عزیزان, در
کنار آنان بودن, نهایت ابراز عشق و محبت به آنان است.
ترجمه: فرزاد مددی
منبع: digest Readers
نظر شما