موضوع : پژوهش | مقاله

عقده سیندرلا

داستان سیندرلا داستانی آشنا برای همه‌ی خوانندگان است؛ داستان دختری که بعد از مرگ مادر و ازدواج مجدد پدر، مورد بی‌مهری نامادری و خواهران ناتنی خود است و پس از مرگ پدر به‌صورت مستخدم بی جیره و مواجب. بار تمام‌کارهای سخت و سنگین و تمام‌نشدنی خانه را بر دوش ناتوان خود دارد. او پیوسته در این آرزو است که روزی مرد جوان شایسته‌ای از راه برسد و خواستار او شود و به درد و رنج او پایان دهد. این آرزو در شکلی فانتزی به واقعیت می‌پیوندد.

عقده سیندرلا

عقده سیندرلا یک سندورم و عارضه‌ای روانی- رفتاری است که کنایه‌ای منفی‌نگرا به ساختار داستان سیندرلا است.

در سال ۱۹۵۵، اصطلاح عقده سیندرلا توسط نویسنده انگلیسی، آگاتا کریستی در داستان کارآگاهی « قتل در خواب‌گاه دانشجویی » مورد بهره‌برداری قرار گرفت. کالین مَک‌ناب، یک دانشجوی روانشناسی، عقده یا سندروم یا نشانگان سیندرلا را به همراه فرد دیگری به نام سلیا آستین به‌طور رسمی تعریف کرده و در سال ۱۹۶۰ آسبِرت سیتوِل، کمدی عقده سیندرلا را منتشر کرده‌است. عقده سیندرلا را نخستین بار کولت داولینگ ( Collete Dawling ) توصیف کرده است.

کولت داولینگ بر این باور است که به رغم دستاوردهای بی‌شماری که زنان طی قرن اخیر به‌دست‌آورده‌اند به دلیل اشاعه آثاری چون سیندرلا و نظایر آن، بسیاری از دختران جوان گرفتار عقده‌ی سیندرلا هستند و از وابستگی شدید و عدم‌ اعتمادبه‌نفس، ضعف برنامه‌ریزی اقتصادی، عدم تمایل به مشارکت سیاسی و اجتماعی، ابتلا به افسردگی و تمایل به اندوه‌زدگی، رنج می‌برند. بیشتر دختران جوان آرزو دارند که روزی مردی اگر نه سوار بر اسبی سفید، دست‌کم بر پشت فرمان یک اتومبیل آخرین سیستم از راه برسد و آن‌ها را به عنوان همسر به شهر آرزوهای دست‌نیافتنی ببرد. در بررسی‌هایی که از سوی آسیب‌شناسان اجتماعی در بررسی علل آمار فزاینده طلاق به‌عمل آمده، چنین نتیجه‌گیری شده که یکی از عمده‌ترین علل طلاق، عدم‌شناخت کافی زن و مرد از یکدیگر و عدم صداقت آنان به هنگام ازدواج بوده و به‌ویژه دختران اکثراً به هنگام ازدواج دچار عقده‌ی سیندرلا بوده‌اند و با عدم شناخت کافی و بلوغ فکری به دلیل وابستگی شدید و عدم استقلال در تصمیم‌گیری و صرفاً توجه به ظواهر فریبنده، تن به ازدواج داده‌اند.

کولت داولینگ در کتابش « عقده سیندرلا ، ترس پنهان زنان از استقلال و خودکفایی » این عقده یا نشانگان را ترس زنان از استقلال و تمایل ناخودآگاه برای مراقبت‌شدن توسط دیگران توصیف کرده است. گفته می‌شود با بالغ‌تر شدن فرد، این عقده نمایان‌تر می‌شود.

عقده سیندرلا به نوعی ترس از موفقیت نیز می تواند باشد و فرد برای فرار از آن ترس خود را پشت یک مرد قوی پنهان می کند .

برخی به مفهوم وابستگی بالغ‌گونه که از سوی رونالد فیربرن مطرح شد، اشاره می‌کنند تا عدم توافق فرهنگی بر سر مفهوم وابستگی در مقابل مفهوم ایدئال استقلال جدا از دیگران را به چالش بکشند. نظریه کارول گیلیگان دربارهٔ داشتن شبکه ای از دوستان به عنوان یک هدف زن‌گرایانه (فمنیستی) به جای منتظر ماندن برای تنها یک مرد قهرمان برای نجات، به‌گونه‌ای، از گرایش عقده سیندرلا به تعریف «خود» در یک رابطه خانوادگی/شریکی، دفاع می‌کند.

هرچند در دهه‌های اخیر نقدها متعددی به داستان سیندرلا و تأثیرات مخرب «سیندرلا پروری» از سوی منتقدان شده، اما در چند سال گذشته این انتقاد‌ها صورت جدی‌تری به خود گرفته و از اثرات منفی این داستان به‌ظاهر ساده، در رفتار فردی و روان‌شناسی اجتماعی به‌عنوان «عقده‌ی سیندرلا» و نوعی عارضه در تشدید وابستگی و مانعی در جهت توانمندی و اعتمادبه‌نفس دختران یاد می‌شود.

نویسنده‌ی این کتاب معتقد است که به‌رغم دستاوردهای بی‌شماری که زنان طی قرن اخیر به‌ویژه دهه‌ی گذشته به دست آورده‌اند به دلیل اشاعه‌ی آثاری چون سیندرلا و نظایر آن بسیاری از دختران جوان گرفتار «عقده‌ی سیندرلا» هستند. این دختران از واب سگی شدید و عدم اعتمادبه‌نفس، ضعف برنامه‌ریزی اقتصادی، عدم تمایل به مشارکت فعال سیاسی و اجتماعی، ابتلا به افسردگی و تمایل به اندوه زدگی رنج می‌برند.

کتاب "عقده سیندرلا" تمایل ناخودآگاه برای مراقبت از دیگران توسط دیگران را توصیف می کند. گفته می شود این مجموعه یکی از مهم ترین و جدی ترین پژوهش های موجود راجع به مساله جنسیت است.

این مجموعه به دلیل شخصیت داستان پری سیندرلا نامگذاری شده است. این مبتنی بر ایده زنانگی است که در آن داستان به تصویر کشیده شده است ، جایی که یک زن زیبا ، برازنده ، مودب ، حمایت کننده ، سخت کوش ، مستقل است ، اما او با اینکه قادر به تغییر وضعیت خود هست ولی باید توسط یک نیروی خارجی ، معمولا یک مرد ، مورد حمایت قرار بگیرد.

این کتاب در وهله اول در مورد تمایل روانشناختی بسیاری از زنان برای مراقبت ، اینکه شخص دیگری مسئولیت آنها را بر عهده بگیرد، ایده هایی را مطرح می کند و پس از آن سعی دارد راهکارهایی ارائه دهد تا زنان بتوانند به معنای واقعی کلمه، مستقل از دیگری عمل کنند.

«زنان به شخصی دیگر، به کسی که احساس «بودن» را برایشان توصیف می‌کند چشم می‌دوزند. آنان به اندازه ای از زاویه‌ی دید «دیگری» به خویشتن می‌نگرند که اگر برای آن شخص دیگر حادثه ای پیش بیاید -مثلا بمیرد یا آنها را ترک کند یا به گونه ای بنیادین تغییر کند- احساس بی‌هویتی می‌کنند. زنی که همسرش را پس از سه سال زندگی مشترک از دست داده بود می‌گفت :« کم کم احساس می‌کنم دیگر وجود ندارم» و من تردید ندارم که این را با تمام وجود خود می‌گفت.»

به لحاظ روانشناسی باتوجه به جایگاه زن و نگاهی که به جنس زن در طول تاریخ شده است، ترس و وحشت همواره جزئی از طبیعت زنان بوده است. ترس از استقلال و تمایلی ناخوداگاه که زنان برای مراقبت شدن توسط دیگران دارند. البته تمامی زنان به این ترس در شکل حاد و شدید آن دچار نیستند. برای اکثر آنان ترس مزبور مبهم و شکل نگرفته باقی می‌ماند، به تدریج تبدیل به یک پدیده جانبی می‌شود.

در واقع عقده سیندرلا یعنی زنان در عمق وجود خود میل به فرودست ماندن دارند چرا که امنیت بالاتر و مسئولیت اندکی دارد و جالب اینجاست که حتی گاه فکر کردن به استقلال در زنان در نهایت به جایی ختم می‌شود که تمایل دارند باز هم کسی باشد که آنها را به استقلال برساند!

خانم داولینگ در این باره بازه ای از زندگی خودش را مثال می‌زند و می‌گوید متوجه شدم در بعی از روزهایی که به شدت نیاز به استقلال داشتم و به ظاهر تمایل به استقلال داشتم پس ذهنم به این فکر می‌کردم که کاش کسی بیاید و کمک کند از زمین برخیزم.

البته دختران سیندرلایی معمولا این میل را نه تنها به شکل عیان و کاملا واضح در رفتار و شخصیت خود بروز می‌دهند بلکه وابستگی به مردان و حمایت شدن را حق مسلم خود می‌دانند. در واقع در نگاه آنان زن بودن یعنی موجودی نیازمند توجه و مراقبت و حمایت بودن.

حتی در کتاب به زنان پول‌داری اشاره می‌شود که اگرچه از استقلال مادی برخوردارند اما بازهم گرایشی باطنی به نازپرورده بودن و تحت مراقبت قرار گرفتن دارند و از این قشر تحت عنوان دختر بچه های پردرآمد یاد می‌کند. از نظر خانم داولینگ عقده سیندرلا آنقدر گسترده و عمیق است که حتی بعضا زنانی که کار می‌کنند هم کار کردن را برای زنان در درجه اول برای تفریح و سرگرمی و صرف بودن در اجتماع می‌دانند نه مسئولیتی که هر انسانی بالغی موظف به اجرای آن است.

«کافی است امروزه به زنان گوش فرا دهیم تا بلافاصله دریابیم که زن جدید در حقیقت به هیچ وجه جدید نیست تنها نمایانگر یک جهش است. وی در ناکجا آبادی که بین دو نظام ارزشی در نوسان است زندگی می‌کند. با هیچکدام از این دو نمی‌تواند آشتی کند و هنوز به درستی راهی نیافته که این دو را ا یکدیگر تلفیق کند»

به عقیده داولینگ دختر بچه ای در وجود ما زنان هست که در گوش ما ترسهایش را زمزمه می کند و ما را به سمت و سویی می برد که دنیا را بسیار ناامن تر از چیزی که هست ببینیم و در نتیجه بسیار پایین تر از سطح توانایی های ذاتی خود زندگی کنیم. اگرچه ترس از آزادی جزو اضطراب های وجودی است و مردان هم با آن دست به گریبان هستند اما به علت پیشینه تاریخی، فرهنگی، مذهبی، روانشناسی و حتی فیزیولوژیکی این ترس در زنان پر رنگ تر است چرا که عموما ناتوان تر و شکننده تر در نظر گرفته شده اند.

او می‌نویسد زنان به شکل ناخودآگاه نسبت به مردان نقش زیردست را می‌پذیرند تا از رودررویی مستقیم با مشکلات واقعی زندگی بگریزند. آنها نسبت به آزادی و مسئول زندگی خود بودن واکنشی منفی دارند و ترجیح می‌دهند دیگران(مردان) به جای آنها تصمیم بگیرند تا اینگونه این بار سنگین را از دوش خود بردارند.

عقده سیندرلا مثل هر عقده دیگری تجربیات زندگی فرد (مخصوصا در دوران کودکی) را در بر می‌گیرد. تربیت والدین برای کودک دختر کاملا متفاوت با کودک پسر است و در زمینه استقلال و رشد فردی این تفاوت ها به حداکثر خود می‌رسد. معمولا با دخترها شبیه شیئی شکستنی رفتار می‌شود. فردی که گویا قرار نیست هیچگاه هیچگونه ناملایمت و سختی را تحمل کند. اگر هنگام بازی زمین بیفتد یا جراحتی جزئی در او ایجاد شود والدین نگران می‌شوند و به تکاپو می‌افتند که به او کمک کنند تا حد امکان رنجی را تحمل نکند اما در مورد پسران اینگونه نیست.

هر زخم یا آسیب فیزیکی که به پسران وارد می‌شود معمولا والدین با جمله تو مردی، قوی شدی یا بزرگ که بشوی یادت می‌رود او را آرام می‌کنند و از همان سنین کودکی به پسران اینگونه القا می‌شود که زندگی سراسر زخم و آسیب و شکست است و تو به عنوان یک مرد وظیفه روبرو شدن با آن ها را داری.

پس نمی‌توان دختری که در سنین جوانی عقده سیندرلا را بروزمی‌دهد، مقصر اصلی ماجرا دانست. این دختر پرورش یافته محیطی است که سیندرلا بودن را نه تنها آسیب زا بلکه وظیفه یک دختر می‌دانند.

دختران برای همسر شدن تربیت می‌شوند پس طبیعتا چیزهایی در نظرشان ارزشمند جلوه می‌کند که از آنها صرفا همسری خوب بسازد و درضمن بهتر است روی چیزهایی سرمایه گذاری کنند که مردی به اصطلاح همه چیز تمام که توانایی تامین آنها را دارد را به خود جذب کنند. در حالیکه که عموما پسر بچه ها از همان سنین اولیه با این مسئله روبرو می‌شوند که قرار است آینده به دست آنها ساخته شود پس باید یاد بگیرند که روی پای خود بایستند و بدون حمایت دیگران با چالش ها روبرو شوند.

خانم داولینگ با توجه به این واقعیت های تربیتی که کماکان در عصر مدرن هم دیده می‌شوند می‌گوید این چیزی جز درماندگی آموخته شده برای دختران نیست.

محیط برای دختران این را القا می‌کند که تو توان ایستادگی در برابر سختی های زندگی را نداری و حتی اگر به استقلال مالی هم برسی در نهایت حمایت لازم را از جانب یک مرد دریافت می‌کنی و از آنجایی که این یک عقده است احتمالا بسیاری از دختران خصوصا در عصر حاضر به این خواسته آگاه نباشند اما تجربیات زیسته، آنها را چه بسا ناخودآگاه به سمتی سوق می‌دهد که در نهایت وابستگی ضروری و انکارناپذیر به مردان را تایید کنند.

«زن بودن دچار بحران تازه‌ای شده است. تضاد و تناقض در این باره که چه چیزی زنانه است و چه چیزی نیست مانع از آن می‌شود که بسیاری از زنان هماهنگ و جهت‌مند زندگی و کار کنند. زن بودن دیر زمانی است که با وابستگی تداعی می‌شود و رفتار مستقلانه، غیر زنانه تعبیر می‌شود»

در ارتباط با دوگانه امنیت و رشد چیزی که زنان را بسیار آزار می‌دهد، تعادلی است که می‌بایست بین خانواده و رشد فردی خود ایجاد کنند. با وجود تحولات بسیاری که در نقش های زنانه و مردانه در طی سال های اخیر ایجاد شده اما همچنان رسیدگی به امور خانه، تربیت فرزندان و کارهایی از این قبیل وظیفه زنان در خانواده به حساب می‌آیند و در این وضعیت اگر زنی بنا به اجبار و یا علاقه شخصی شاغل باشد موظف است به نوعی برنامه ریزی کند که هر دوی این وظایف را به خوبی انجام دهد و مسلما سنگینی این شرح وظایف روح او را فرسوده خواهد کرد.

شاغل بودن زن به عنوان کاری اضافه بر سازمان دیده می‌شود و یک زن نیازی به آن ندارد پس اگر مایل به انجام آن هست باید اراده ای پولادین سخت کوشی بسیار برای مدیریت همزمان شغل بیرون از خانه و کارهای مربوط به خانه داشته باشد

این درحالی است که عموما از مردان انتظاری نمی‌رود که در کارهای خانه مشارکت خاصی داشته باشند یا حتی اگر فعالیتی هم در این زمینه داشته باشند به عنوان لطف یا کاری اضافه از آنها پذیرفته می‌شود و نه بخشی از مسئولیت آنها به عنوان شوهر یا پدر خانواده.

این فشار روانی زیادی به زنان وارد می‌کند و بالاخره یک جایی این فشار زندگی او را دچار دردسر و چالش های سخت می‌کند و قسمت دردناک مسئله این است که عموما این فشار از جانب مردان درک نمی‌شود چرا که تلاش زن برای استقلال عموما بیهوده خوانده می‌شود و یا در دهه های اخیر که وضعیت اقتصادی به گونه ای است که ایجاب می‌کند زنان هم برای تامین خانواده پا به پای مردان کار کنند، از زنان خواسته می‌شود تلاش بیشتری برای هماهنگی بین خانواده و شغل کنند و زنان هم که عموما در ایجاد این تعادل ناکام می‌مانند آسیب دیدن خانواده یا پیشرفت فردی را به ناچار می‌پذیرند.

این مسئله آنقدر به لحاظ روانی زنان را درگیر می‌کند که به گفته خانم داولینگ :«زنان نقش خانه داری را رها نمی‌کنند. دیگر فرقی نمی‌کند که بیرون از خانه کار می‌کنند یا نه، چرا که احساس می‌کنند هنوز به همسران خود وابسته اند. آنها نیازمند «خدمت کردن» هستند تا بتوانند توازن خود را در زندگی حفظ کنند»

چرا که این وابستگی، امنیتی روانی را فراهم می‌کند که زن حاضر است به خاطر آن چشم بر رشد فردی خود ببندد و از طرفی همانطور که گفتیم این یک عقده است و چیزی که تبدیل به عقده شده برای ما حس آشنایی ایجاد می‌کند از همین رو در تصمیمات و افکار ما نقش پررنگی دارد و وقتی ما چیزی را به خاطر عقده هایمان انتخاب می‌کنیم به ظاهر حس خوب و راحتی داریم و همین رویایی با عقده را دشوار می‌کند.

با وجود تمام مواردی که گفته شد اولین قدم برای عبور از عقده سیندرلا آگاه شدن به این عقده است. هر زنی جایی از زندگی خود باید این وابستگی پنهان در روان خود را کشف کرده و آن را نظاره کند. اگر زنان عقده سیندرلا را کاملا سرکوب کنند این عقده به شکل ناخوداگاه بر زندگی آنان اثر خواهد گذاشت و در آن صورت علت رنجی که می‌برند را نخواهند فهمید .از طرف دیگر اگر نسبت به این عقده کاملا بی تفاوت باشند، توسط آن بلعیده خواهند شد.

یعنی میل نهان به نجات پیدا کردن از جانب یک مرد روان زن را تسخیر می‌کند و از آنجایی که این میل پوچ و واهی است، آسیب های جبران ناپذیری به او وارد خواهد شد چرا که یا از شدت انفعال دست به تلاش برای مستقل شدن نمی‌زند و به انتظار رسیدن مردی که نیازهایش را برطرف کند خواهد نشست و یا حتی اگر به خیال خود به چنین فردی برسد، هرگونه جدایی و قطع ارتباط با آن فرد این ترس و اضطراب از آزادی و استقلال را چندین برابر بیشتر تجربه خواهد کرد.

پس زنان باید بیاموزند که مسئولیت پذیری و خروج از منطقه امن برای رشد کردن ناگزیر است و برای ایستادگی در برابر عقده سیندرلا لازم است توان مواجهه با تضاد امنیت و رشد را در خود بالا ببرند و به خود یادآوری کنند که در روابط عاطفی یا خانوادگی به دنبال نجات دهنده نباشند.

البته نکته بسیار مهمی که نباید نادیده گرفت این است که از آنجایی که این عقده ریشه های جمعی دارد، برای غلبه جمعی بر فرهنگ سیندرلاپرور باید درک جمعی افزایش یابد و خانواده به عنوان کوچک‌ترین گروه اجتماعی باید به کودکان بیاموزد که فارغ از جنسیت همه باید به قدر توانایی خود در زمینه فردی و جمعی مسئولیت هایی بپذیرند. کودکان دختر باید اعتماد به نفس لازم برای تحقق اهداف خود را کسب کنند و انتظار نجات پیدا کردن از جانب یک مرد را نداشته باشند و کودکان پسر هم باید یاد بگیرند که رویاها و علایق شخصی یک دختر قابل احترام است و او حق جنگیدن برای این رویاها را دارد و این نباید با نقش او به عنوان همسر یا مادر در تضاد باشد.

داستان سیندرلا

نام این عقده از نام یک شخصیت داستانی به نام سیندرلا برگرفته شده‌است. در داستان سیندرلا، زنانگی به صورت داشتن صفاتی همچون زیبا بودن، برازندگی داشتن، مؤدب بودن، پشتیبان دیگران بودن، زحمتکش و مستقل بودن و مورد حسادت واقع شدن از سوی زنان جامعه خود توصیف شده‌است؛ و این‌ها در حالی است که شخصیت زن داستان هیچ‌گونه عامل‌بودنی از خود نداشته و قادر به تغییر وضعیت خود نیست و حتماً بایستی توسط یک نیروی بیرونی، معمولاً یک مرد (در این‌جا یک شاهزاده) نجات پیدا کند.

سیندرلا یا کفش شیشه‌ای کوچک، یک داستان عامیانه است که عنصری از ستم و پاداش پیروزمندانه را تجسم می‌کند. این داستان، یک پدیده جهانی است. شخصیت اصلی داستان، دختری است که در شرایط سختی با نامادری و خواهران ناتنی ظالم خود زندگی می‌کند؛ و به خاطر شرایطی که در زندگی داشت، اتفاق‌های خوبی برای او می‌افتد.

1- داستان رودوپیس

داستان رودوپیس، که جغرافی‌دان یونانی استرابون، بین هفت سال پیش از میلاد مسیح و ۲۳ سال پس از میلاد بازگو کرده‌است؛ دربارهٔ یک دختر بردهٔ یونانی است که با پادشاه مصر ازدواج می‌کند؛ قدیمی‌ترین روایت شناخته شدهٔ داستان، سیندرلا است.

قدیمی‌ترین نسخهٔ شفاهی شناخته شدهٔ داستان سیندرلا، داستان یونانی باستان از رودوپیس است. یک کشیش یونانی که در مستعمرهٔ ناوکراتیس در مصر زندگی می‌کرد و نام آن به معنی «گونه‌های گلگون» است. جغرافی‌دان یونانی استرابون، این داستان را برای نخستین بار (کتاب ۱۷، ۳۳) ثبت کرده‌است، عقاب یکی از صندل‌های خود را از خدمتکار خود ربود و آن را به منف منتقل کرد؛ و در حالی که پادشاه در فضای باز، عدالت را اجرا می‌کرد، عقاب وقتی به بالای سرش رسید، صندل را به دامان خود پرتاب کرد؛ و پادشاه، هم با فرم زیبای صندل و هم با عجیب و غریب بودن این واقعه، برانگیخت، مردان را از هر جهتی در جست‌وجوی زنی که صندل پوشیده بود، به کشور فرستاد؛ و هنگامی که در شهر نوکراتیس یافت شد، او را به ممفیس آوردند، همسر پادشاه شد . . .

2- داستان یو ژیان

داستان چینی Ye-Xian که نخستین‌بار در حدود ۸۶۰ میلادی نوشته شده‌است، یکی دیگر از نسخه‌های اولیهٔ این داستان است. نخستین نسخهٔ ادبی اروپا از داستان در سال ۱۶۳۴ در ایتالیا، منتشر شد. نسخه‌ای که در دنیای انگلیسی‌زبان مشهور است را شارل پرو در تاریخ ۱۶۹۷ در فرانسه، منتشر کرد. برادران گریم بعداً نسخهٔ دیگری را در مجموعه داستان‌های عامیانه قصه‌های برادران گریم در سال ۱۸۱۲، منتشر کردند.

یی ژیان، دختر رهبر قبیلهٔ محلی است که هنگام جوانی، درگذشت. از آنجا که مادرش پیش از پدر درگذشت، او اکنون، تحت مراقبت همسر دوم پدرش است که از او سوءاستفاده کرده‌است. او با یک ماهی دوست می‌شود، که شبیه مادر مرحومش است. نامادری و خواهر ناتنی او ماهی را می‌کشند، اما یی ژیان استخوان‌هایی را پیدا می‌کند که جادویی است، و آن‌ها به لباس مناسب او برای یک جشنوارهٔ محلی، از جمله یک کفش طلایی بسیار سبک، کمک می‌کنند.

نامادری، او را در این جشنواره می‌شناسد و باعث فرار او می‌شود و به‌طور تصادفی کفش را گم می‌کند. پس از آن، پادشاه جزیرهٔ دریایی، کفش دیگر را بدست می‌آورد و نسبت به آن، کنجکاو است زیرا هیچ‌کس پا ندارد که بتواند کفش را در آن جای دهد. پادشاه در همه جا جستجو می‌کند و سرانجام، به خانه‌ای می‌رسد، جایی که او کفش را امتحان می‌کند. پادشاه متوجه می‌شود که او یکی است و او را به پادشاهی خود بازمی‌گرداند. نامادری، بی‌رحمانه و خواهر ناتنی او با پرواز ماهی کشته می‌شوند. انواع داستان در بسیاری از اقوام چین نیز یافت می‌شود.

3- ماه پیشونی

قصه ماه پیشونی از قصه های شیرین ایرانی نیز شبیه این قصه است و ماه پیشونی شخصیت سیندرلا را در قصه دارد که با نامادری ظالم خود زندگی میکند و بر اثر اتفاق با دیوی آشنا می شود و چون به او خوبی میکند دیو از او می خواهد به چشمه ای برود و آب چشمه را به صورت خود بزند دختر این کار را انجام می دهد و روی صورتش ماه زیبایی ظاهر می شود و زیبا رو می شود در شب مهمانی شاهزاده به کمک پری لباس‌های زیبا می پوشد و به مهمانی میرود و با شاهزاده می رقصد وقتی متوجه می شود نامادری اش دارد به خانه بر میگردد به سرعت قصر شاه را ترک می کند اما یک لنگه از کفشش در کاخ شاه جا می‌ماند پسر شاه تمام شهر و روستاها را برای پیدا کردن صاحب کفش می گردد و ماه پیشونی را پیدا می کند او را به کاخ می برد و با او ازدواج می کند ریشه این قصه و تاریخ پیدایش آن معلوم نیست اما شواهد نشان می دهد که ریشه ای کهن دارد اما آیا داستان سیندرلا از این قصه ایرانی اقتباس شده باشد یا نه معلوم نیست هر چه هست قصه ماه پیشونی شباهت های زیادی با داستان سیندرلا دارد و حتی از جهاتی پخته تر و زیباتر و متناسب با ذوق و سلیقه کودکان است

نظر شما