کالبد شکافی یک متن
مجله پگاه حوزه 02 شهریور 1381، شماره 63
نویسنده : میراحسان، احمد
نقد سخن ها و اندیشه ها میان ما، گذشته پرافتخاری ندارد؛ چه در حوزه مجادلات سیاسی و فلسفی و چه در قلمرو مباحث روشنفکرانه عقیدتی و اجتماعی و حتی دینی. ما عادات ذهنی بسته و ناشکیبایی داریم که بیش تر شبیه قوالب جزم اندیشانه ایدئولوژی های تک حزبی است؛ حتی وقتی مدّعی آزادی و گفت وگو هستیم. نخست عزم خود را جزم می کنیم که کلام رقیب را نادرست اعلام کنیم، آن گاه به مصاف آن می رویم؛ بدون غور و بررسی و تامل و محک و سنجش نیک و بد و درست و نادرست سخن و فکر ارائه شده. نیز دریافت های خود را نه محتمل، بلکه حقیقت قطعی تصور می کنیم. این است که به جای گفت وگو و دیالوگ، میان ما مونوگ و تک صدایی و تکلّم یک سویه و استنباط جزمی و بدون آمادگی برای شنیدن استدلال و براهین طرف مقابل رواج دارد. کافی است جوّ را علیه آیت الله مصباح بر انگیزیم تا همه طرفداران ما دیگر رغبتی به کنجکاوی در خصوص حقیقت سخنان وی از خود نشان ندهند؛ یا علیه دکتر سروش فضایی بسازیم تا دیگر گفت وگو با او بیهوده به نظر رسد. این سنّت ویران کننده ای است. ما نیاز به نقد دقیق علمی سخنانی داریم که با آن مخالفیم.
متاسفانه امروز ما هنوز دنباله روی سنّت دیروز هستیم. به یاد داریم در دوران رواج و ترجیح مشی چریکی، هرگونه انتقاد به افکار آنان گناه شمرده می شد؛ زیرا می گفتند رژیم مستبد در حال سرکوب این قهرمانانِ راه آزادی است و هر گونه نقد و اعتراضی، آب به آسیاب دیکتاتوری می ریزد. روشنفکران هرگز حاضر به شنیدن نقد جدّی علیه افکار خود نبودند و با مُهر وانگ ارتجاعی، منتقدان خود را خاموش می کردند و یا به صف دربار می راندند و امکان گفت وگو را از همه سلب می کردند. امروز هم کم و بیش همچنان است که بود. سیطره سیاسی جناح ها بر فکرها حاکم است. نزد هواداران به اصطلاح جناح سنتی، همه افکار اصلاح طلبانه، منادی نفی دین و غیر قابل بررسی و تأمل است، و در میان هواداران جناح به اصطلاح چپ و رفرمیسم هر سخنی که به نقدشان منجر شود، محصول آتشخانه جناح راست است. خلاصه «هرکس یا با ماست یا بر ماست» و آدم ها وظیفه دارند یکی از این دو صف را انتخاب کنند. وقتی ما را نقد می کنند، در واقع جزئی از متحجران و مستبدانند. این است که می پندارند خود را در برابر نقد روشنگر واکسینه کرده اند و هوادارانشان را از تاثیرات سوء پرسش های جدّی باز می دارند.
* * *
با این مقدمه، به ضرورت نقد مستقل و بازخوانی سخنرانی آقای دکتر هاشم آغاجری، می پردازیم. به نظر می رسد نقد این سخنرانی نمی تواند به مناقشات سیاسی گذرا محدود باشد. دامنه و ریشه نقد، ما را به یک تفاوت اساسی هدایت می کند بین نگاه مبتنی بر باور و ایمان به سنّت های جاری الهی و زنده بودن وحی در تمام اجزای زندگی فردی و اجتماعی از یک سو، و از سوی دیگر نگاه خود بنیاد دانستنِ جهان که محصول مدرنیته است و در سراسر باورها و کنش ها و واقعیات، گسترش می یابد و دانش آن در گسست از وحی و عقل متصل به وحی، شکل می گیرد و مبتنی است بر عرضی کردن دین و تسلّط عقل ابزاری و عقل مدرن بر همه وجوه زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی.
سخنان آقای هاشم آغاجری در همدان از این مناقشه ریشه دار بین سنّت و مدرنیته جدا نیست. اکنون که بازتاب احساسی و آشوبناک گفتار وی در خانه معلّم همدان فروکش کرده است و واکنش به آن سخنرانی حداکثر به شکل «قانونی و قضایی» پیش می رود. می توان به آرامش به مکالمه با آن همچون یک متن پرداخت. وقت آن رسیده است پرسش های خود را در برابر متن او نهاده، آن را به نطق در آوریم و حرف هایش را موشکافی کنیم و به کنه و لوازم و نتایج آن دست یابیم.
پس در واقع ما از چند منظر می توانیم این سخنرانی را بررسیم.
1. نخست از منظر همان روحانیتی که آغاجری آنان را به انحطاط و حامی دین منحط - یا زاینده آن - متهم کرده است، نقد کنیم، و دفاع خود را همچون دفاع یکی از افراد همین طبقه مورد تهاجم ارائه دهیم؛ چه این که این حق متولیان و پاسداران دینی است که احساس می کنند مورد خطاب و هجوم عضو مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی قرار گرفته اند. توقع عدم پاسخگویی افرادِ متّهم و ادّعای این که آن سخنرانی نباید چندان جدی گرفته شود که واکنش روحانیون وعلما را برانگیزد، توقع بی جایی است. البته سوء استفاده از یک سخنرانی و آن را ابزار اهداف پنهان سیاسی قرار دادن، نیز راه به جایی نمی برد.
2. این سخنرانی از منظر تاریخی نیز می تواند ریشه یابی شود؛ نخستین جوانه های آن درعصر جدید فاش گردد؛ و نسبت آن با مدرنیته و نگرش های لائیک و سکولار و مهم تر از آن با خودبنیادی جهان و نگاه مدرن به وحی بررسی گردد. بدیهی است از دوران ملکم خان و سپس تقی زاده تا امروز انواع تاثیرهای لیبرالیستی و رفرمیستی غربی، وارد حوزه اندیشه دینی با اندیشه درباره دین شده است.
پیش از ملکم خان، جنبش فکری سید جمال الدین اسدآبادی درباره ضرورت احیای اسلام و مبارزه با انحطاط و تلقی منحط از دین قدبرافراشت. دراین جنبش ما صاحبان رسائل دوران مشروطه را می بینیم که در طیف گسترده ای، از مشروعه طلبان تا مشروطه خواهانِ سرسخت، از متشرعانِ جانباز علیه تغییر مبنای قوانین شرعی به قوانین عرفی، تا مدافعان جدّی غرب و محصولات آن، جای دارند. گاه حتی روحانیونی یافت می شوند که مدافع رفرمیسم از نوع پروتستانیسم، کالوینیسم و حتی تندتر نیز هستند.
مروری بر این رسائل، ما را با انواع تلاش های علمای اسلامی برای تبیین مشروطیت بر اساس دین استورا اسلام آشنا می کند؛ از جمله رساله کشف المراد من المشروطه و الاستبداد تالیف محمد حسین بن علی اکبر تبریزی که رساله ای خطی است و نویسنده آن از علمای همفکر و همراه با علمای مشروعه خواه بوده است. حرمت مشروطه، تالیف شیخ فضل الله نوری از رسایل مشهوری است که شیخ شهید درباره علل موافقت اولیه با مشروطیت و مخالفت ثانویه خود با آن سخن می راند. تذکرة الغافل که نویسنده آن معلوم نیست، از جمله رسائل مهم مشروعه خواهان خوانده شده است که انتقاداتی علیه مشروطه و مشروطه خواهان در خود دارد.
«دلائل براهین الفرقان فی بطلان قوانین نواسخ» محکمات القرآن براهینی است در وجوب اطاعت سلطان وقت و دعا برای بقای پادشاه که حفظ بیضه اسلام و آسایش خاص و عام و انتظام و اجرای احکام و ترویج شریعت به وجود مسعودش وابسته است. آشکار است که این برهان بر براهین عقلی و نقلی دیگر نویسنده، سایه تندی از بی اعتمادی می گسترد. احیاء الملّه تالیف شیخ حسین اهرمی بوشهری، به قصد دفاع از مشروعیتِ مشروطه نوشته شده و قیام آن را از علائم ظهور امام زمان(عج) می نامد. بیان سلطنت مشروطه و فوائدها، نوشته عماد العلماء خلخالی الاصل و مجاور نجف اشرف، یکی دیگر از رسائلی است که درتبیین و دفاع از مشروطیت قبل از استبداد صغیر،در 25 شوال 1315 در دارالخلاقه تهران تحریر یافت. سؤال هایی دائر به مشروطیت، که مؤلف آن ناپیداست و از علمای تبریز بوده، مکتوبی است در دفاع از مشروطیت. کلمة حق یرادبها الباطل، کوشش دیگری است در دفاع از مشروطیت و محاجه ای است با حاج میرزا حسن مجتهد تبریزی، در مخالفت با مشروعه خواهی او و به سود مشروطه طلبی. وی در این اثر به انتقاد ازعمل مشروعه خواهان و دفاع آنان از سلطنت استبدادی می پردازد.
قانون مشروطه مشروعه، تالیف عالم مجاهد سید عبدالحسین لاری یکی دیگر از رسائلی است که در دفاع از مشروطیت تالیف شده است و قبل از تعطیل شدنِ مجلس نوشته شد و به دفاع از شورای ملی و قدرت مجلس می پردازد. رساله قانون در اتحاد دولت و ملت، به قلم مرحوم حاج سید عبدالحسین لاری، رساله دیگری از ایشان است در دفاع از قانون و مشروطیت. مکالمات مقیم و مسافر، نوشته حاج آقا روح الله نجفی اصفهان که آن را به روحانی و مجتهد مبارز حاج آقای نور الله نجفی نیز نسبت داده اند. رساله مهم دیگری که در دفاع از مشروطه نوشته شده است.
لایحه مراد از سلطنت مشروطه است که نویسنده آن، یعنی شیخ محمد اسماعیل محلاتی غروی آن چنان دارای اهمیت است که مراجع بزرگ نجف، هم چون آخوند خراسانی و آیت الله مازندانی، آن را «لایحه شریفه در کشف حقیقت مشروطیت» خوانده اند و در دفاع اسلامی از مشروطه نگاشته شده است. همچنین مراجع بزرگ تقلید، آیات عظام عبدالله مازندرانی و محمد کاظم خراسانی، رساله مراد از مشروطیت در سایر ممالک و مقصود از مشروطیت ایران را برای روشن کردن معنای مشروطیتِ و سدابواب و موجبات فساد اذهان مسلمین و مخالفت با استبداد سلطنتی و دولتی نگاشتند. همچنین رساله اللئالی المربوطه فی وجوب المشروطه تالیف شیخ محمد اسماعیل محلاتی غروی، یکی از آثار سیاسی پربرگ است.
رساله انصافیه تالیف ملا عبدالرسول کاشانی، رساله دیگری است در دفاع ازمشروطیت که به اثبات عدم مبانیت آن با شریعت مقدسه اسلامی نوشته شده است. کلیات جامعه شمس کاشمری، تالیف فاضل خراسانی ترشیزی در معنای شورا و مشروطه و مجلس و توافق مشروطیت با قانون اساسی به رشته تحریر در آمده است. رساله توضیح مرام [تشیع با مشروطیت منافی نیست] تالیف شیخ رضا دهخوار قانی، مجتهد معروف آذربایجانی و نماینده مجلس در دوره دوم و وابسته به حزب اجتماعیون عامّیون است.
مروری بر رسائل مشروطه، می تواند باعث روشن بینی بیش تر ما درباره ریشه نگرشی شود که در جامعه ایران پس از پیدایش و نفوذ نگره های مدرنیته پدیدار شد و در حوزه های فکر و عمل اثر نهاد و سبب پیدایش نظرگاه هایی درباره زندگی و تحولات و ضرورت های آتی و راه حیات مردم شد و به ویژه همه اندیشه های شرقی بر محور اندیشه قانون خواهی و مبارزه با استبداد و عقب ماندگی چرخید.
از همین زمان سه گرایش برای پاسخ به مقتضیات زمان و درک تحولات و گزینش راه پیشرفت و الگوی زندگی آینده و موشکافی و نقد پدیده های نو و... مطرح بود.
یک. دیدگاه اسلام که براساس سنّت الهی، خواهان درک ضرورت های نو و تحولات جدید و کاربرد نقادانه آن بود.
دو. دیدگاه لیبرالیته که یکسر می خواست از الگوی اروپایی، که بستر زایش نوآوری و مدرنیته بود، سود جوید و کاملاً تسلیم نگاه مدرن شود.
سه. دیدگاه سوسیال دموکراسی که تحت تاثیر نقد سوسیالیتی سرمایه داری، ضمن اتکا بر ریشه نگاه جدید غربی و خودبنیادی جهان و انسان محوری، می کوشید با بینشی انقلابی به ویژه تحت تاثیر و هدایت احزاب سوسیال دموکرات روسیه، راه ترقی آینده ایران را به سمت آرمان های سوسیالیستی بگشاید.
دو جریان لیبرالیستی و سوسیالیستی در صدو پنجاه سال اخیر، بی تردید محصول نگره های عصر جدید، و تفسیری غیر دینی از جهان بودند و تنها دخالت عقل انسانی را در تعیین راه زندگی معتبر می دانستند و هیچ باوری به پیروی از وحی در خصوص تحولات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... نداشتند؛ بلکه طبق میراث روشنگری، با آن مخالف نیز بوده اند. روشن ترین نتیجه این ناباوری، همان است که در همه این دو دهه در کانون چالش های فکری انقلاب اسلامی قرار داشته و هر بار گروهی با هیئت و نامی تازه، راه خود را از میراث امام خمینی و جمهوری اسلامی و حکومت دینی جدا کرده اند و یا از گروه های معتقد به تجربه وحیانی در قدرت سیاسی، به گروه های منکر ضرورت حضور و نقش دین در سیاست بدل شده اند. حال این اندیشه را می توانیم ریشه یابی کرده، وابستگی درونی آن را با مدرنیته روشن سازیم.
اما حقیقت آن است که ایران یک جامعه همزمان و دارای لایه های منطبق بر هم ایدئولوژیک و فرماسیون های فرهنگی و اجتماعی و حتی تولیدی است. از این رو در بستر تماس این جامعه سنتی با مدرنیته، پدیده های التقاطی فراوانی نیز خود را ظاهر ساخته است. از جمله از همان آغاز ما می توانیم در آثار بسیاری از متفکران مشروطیت، نوعی التقاط و سازش کاری را ببینیم. تلاشی برای آشتی عناصر آشتی ناپذیر در واقع نوعی تقلید از پروتستانیسم مسیحی است. در غرب، کلیسای قرون وسطی، دارای وجوه مختلفی بود. آنان براساس استنباط انسانی خود، بدون در دست داشتن متن وحی و براساس اناجیلی که انسان های غیر معصوم آن را نگاشته بودند، از یک سو می کوشیدند مدافع رسمی الهیات و نگرش الهیاتی باشند، و از سوی دیگر بخشی از مسیحیت و عالمان روحانی آن با در آمیختن با قدرت درپی توجیه دنیاگرایی خود در آمدند و استبداد و خرافه را حاکم کردند.
مدرنیته نگاهی منکرانه به منشأ الهی و مبتنی بر خودبنیادی جهان داشت و هم با اقتدار و استبداد کلیسا و هم با کلّیت نگاه آن مخالف بود و اعتراض و پروتست نیز اعتراضی بود به آشتی دادنِ دین با عقلانیت. با این اوصاف، بی ارتباطی آن با تجربه شیعی از دین، کاملاً آشکار است. آنان که به درجات و مراتب مختلف تحت تاثیر غرب بوده اند، تکلیف خود دیده اند که از رویدادهای مستحدثه استقبال کنند، و آن را با معیارهای اسلامی وفق دهند. گاه این استقبال براساس اجتهاد اسلامی صورت گرفته و برشالوده و اصول اسلام استوار بوده و از نشانه های دانایی شیعی و انعطاف آن در پاسخ به ضرورت های نو است، و گاهی رویکرد به وقایع، افکار و ارزش های نو یکسره رها از ارزش های اسلامی رخ داده است و در آن نوعی مرعوب شدگی، تسلیم و یا خودباختگی و یا لااقل بی خبری از ضروریات وحیانی و دینی مشاهده می شود.
این دنباله روی روشنفکرانی که با لیبرالیسم و سوسیال دموکراسی تماس داشتند و حتی روحانیونی که مسحور غرب بودند و روشنفکرانی که به طور غریزی و عاطفی دارای شور دینی و پیوند شخصی با ایمان اسلامی بوده، ولی ساختار ذهنی، معیارها، نگاه، باورها و ارزش هایشان یکسر تحت تاثیر مدرنیته واقع شده بود و به ویژه مسافران و دانشجویان بازگشته از اروپا، با خود یک تفسیر تازه از رابطه فرد و اجتماع ایرانی با دین و راه توسعه آتی را حمل می کردند. در بهترین حالت یک تفسیر علمانی از دین و قرآن و شریعت و آداب و پایه قرار دادن نگرش های مدرن برای درک متن کلام الله و تاریخ اسلام، ارمغان این گروه از روشنفکران دینی بود.
آنان تقلید از پروتستانیزم را تنها راه حل می دانستند و برای توسعه و ترقی ایران فقط به علوم مدرن و نگره های فلسفی غرب (جامعه شناسی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) نظر داشته و عموماً فاقد دانش سیستماتیک و آگاهی مضبوط اجتهادی از متن دین و درک همه جانبه مقتضیات اسلامی براساس روش های منظم و آگاهی ضابطه مند مجتهدان علم آموخته و تزکیه شده محسوب می شدند.
اگرچه گاه از نظر عاطفی، فردی، اخلاقی و آرمان های انسانی، اشخاصی بسیار پروا پیشه و پرشور و انقلابی و پاک باخته بوده اند ولی هرگز نگاه آنان به اسلام و عصر جدید راه تحولات آتی ایران، مبتنی بر آگاهی منظم اجتهادی نبود. از مرجعیت ذی صلاحی اجازه اجتهاد نداشته اند؛ اگر چه گاه پاره ای از آن ها و مطالعات موردی، پراکنده و آزاد و فاقد هدایت مضبوط اساتید فن، هر کتابی را خوانده و ملغمه ای از اطلاعات فلسفی، فقهی، اصولی را در خود فراهم آورده بوده اند که طبعاً کارشان را مشکل تر و التقاطشان را خطرناک تر می کرد. همچون پزشکی که مدارج تخصصی کسب علم پزشکی را طی نکرده، اما بی ضابطه و پراکنده، کتاب های بسیاری خوانده. معالجه او بسا که منجر به مرگ بیمار شود. به خصوص این که تاثیر فکر مدرنیته بر ساختار ذهنی و نگاه اینان حاکم بوده، اطلاعات دینی شان را در خدمت آن قرار می دهند.
در برابر نگرش متحجر و کهنه گرا و ناتوان از درک مقتضیات زمان، این جریان همواره کعبه آمال جوانان و مردم عادی بوده است که میل به دادگری و تحول اجتماعی و آزادی و ترقی داشته اند و از فقدان مسئولیت و خرافه متحجران و نگرش های پوسیده و بی خاصیت و جعلی و اوهامشان به تنگ آمده و راه برون شوی ازآن همه فلاکت و عقب ماندگی می جسته اند. پاکی نفس پاره ای از دین باوران نواندیش و روشنفکران، مایه ای برای رشد نگرش های اصلاح طلبانه آنان بود. این جریان پس از مشروطه، در نگاه و قلم مهندس بازرگان، مهندس سحابی، دکتر شریعتی و سازمان مجاهدین خلق، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و گروه های دوم خرداد، قابل پی گیری است.
البته همواره به سبب وضعیت روشنفکری در ایران، این جریانات از نهضت آزادی تا حزب مشارکت، محل بروز انواع گرایش های ناهمگون بوده است. جناحی در آن ها دارای انگیزه های قوی بازگشت به متون وحی، و بیمناک از گسست کامل با سنّت های الهی و پذیرش کامل مدرنیت بوده و گروهی در دل و زبان و نگاه، مسحور مدرنیته و بی باور به کارایی وحی در حوزه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و جهان مدرن بودند؛ کسانی که دین را در حد یک گزینه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و جهان مدرن بودند؛ کسانی که دین را در حد یک گزینه آزاد فردی بدون هیچ گونه اثر بخشی در زندگی اجتماعی و سیاسی تلقی کرده و حتی خود تحت تاثیر مدرنیته و افکار مربوط به خودبنیادانگاری جهان و انسان، عملاً باوری به ادراک توحیدی - الهی نداشته اند و از بد روزگار قادر نبوده اند پرده عقلانیت مدرن خود را کنار بزنند و درونه آن را بازگویند؛ درونه ای که دین را در ادامه اسطوره گرایی و محصول عقب ماندگی انسان ماقبل مدرن می داند وباور دارد که با وجود عقلانیت نو دیگر جایی برای «خرافه های» آسمانی باقی نمی ماند. اما به هر دلیل و هر سبب درونی وبیرونی، در آنجا که عقل مدرن در صددجدایی دین از سیاست و حفظ دین در حوزه شخصی بوده، بی شک اولین ضرورت، دخالت عقل مدرن در اصلاح سنّت های دینی، محسوب شده است.
رفرمیسم دینی در ایران محصول این وضع است. ایدئولوژگ های پروتستانیسم، با تقلید از الگوی اروپایی و تجربه ستیزِ مدرنیت با کلیسا و برای مهار دین و به عقب راندنش از حوزه نفود سنتی، به اشکال گوناگون در پی تفسیر دین برآمده و خواستار توافق آن با ارزش های مدرنیته شده اند وکوشیده اند آن را در قالب آموزه های مدرن تاریخی، جامعه شناختی و فلسفی بازخوانی کنند و عقل زمانه و جهان مدرن را بر آن مسلط گردانند. گاه این تفسیردر بستر تلقی سوسیالیستی وانقلابی و گاه در فضای تلقی لیبرالیستی و پلورالیستی واصلاحات برای غالب کردن اندیشه ها و راهبردهای جدید. صورت پذیرفته دراین تلاش، دین منفعل وعقل مدرن فعّال بوده است. تلاش نهضت آزادی برای غلبه یک نگره پوزیتیولیستی وعلمانی بر تفسیر اسلامی جهان و اجتماع و هستی و اهتمام دکتر شریعتی برای گنجاندن اسلام در قوالب سوسیالیستی، محصول چنین واقعیتی است.
در تمام طول این دو دهه، این وضعیت به سبب حدت تحولات اجتماعی، به حادترین شکل ظاهر شده است و طرفینِ چالش را گاه به خشونت بارترین تقابل که بازتابی از آشتی ناپذیری نگاه های گوناگون بوده، کشانده است. نگاه متحجر، نگاه لیبرالیستی، نگاه انقلابی، نگاه اصلاح طلبانه، نگاه سنّتی و نگرش اصیل، به صورت انواع جریانات اجتماعی - سیاسی برابر هم صف آرایی کرده اند. اقدامات تروریستی برای کسب قدرت، افتادن به دامان غرب و دشمنان انقلاب دینی، سیاست های تحریم و بایکوت، سیاست های سرکوب و خشونت و تحمل نکردن طرف مقابل و... تجلّی نگاه فوق است. امّا نگره وحدت گرای امام خمینی(ره) جهت بازگشت به اسلام و معرفت ناب محمدی و یکپارچگی برگردد سنّت الهی، نقطه مقابل و متعادل را نشان می دهد. چالش های این دیدگاه ها در ایران که از روشنفکران دینی مدرن تا مراجع سنّتی و عالمان و مجتهدان اصیل و تا روحانیون متحجر را در بر گرفته، بیان واقعیت هایی است که به ریشه های آن اشاره شد. بحث بر سر آن نیست که قرار است ایران پیشرفت کند یا نه، سخن بر سر آن است که بهترین مدل پیشرفت، می تواند برگرفته از اسلام ناب محمدی باشد.
ادامه دارد
ایدئولوگ های پروتستانیسم با تقلید از الگوی اروپایی، به تفسیر دین برآمدند و خواستار توافق آن با ارزش های مدرنیته شدند و کوشیدند آن را در قالب آموزه های مدرن تاریخی، جامعه شناختی و فلسفی بازخوانی کنند.
نظر شما