موضوع : نمایه مطبوعات | پگاه حوزه

مدیریت اسلامی و سیستم کشف و اثبات


نویسنده : حجة الاسلام قوامی
گفت وگو: علی اقلیدی نژاد

اشاره فرمودید که می توان از نظارت مطرح در دانش مدیریت، در نظم دهی و نیز ایجاد پرسش های جدید و... بهره برد و از آن طریق دیدِ جدیدی برای ورود در منابع دینی، یعنی قرآن وسنت پیدا کرد. سؤال اصلی این است که آیا آن پرسش ها و نیز عنوان بندی ها و نظم و نسق ها و... برخاسته از مبانی و پیش فرض های دیگرند؟ با این احوال چگونه می توان پای در میدان معرفت دینی ای که از مفروضات خاصّ برخوردارند، نهاد؟

در پاسخ به این سؤال باید عرض کنم که الان در مباحث مدیریتی، مثل همه حوزه های معرفتی، نظریه فراوان داده شده است. در مدیریت نیز با جنگلی از نظریه ها و تئوری های مدیریتی رو به رو هستیم که سرشاخه هایش مدیریت علمی است که تایلور مطرح می کند، و یا نهضت روابط انسانی و نظریه اصول گرایی و.... در دهه های اخیر نظریه مدیریت اقتضائی است که گری دسلر مطرح می کند. آلجریس نظریه ای در سال 1970 به نام «یادگیری» ارائه داده است. یادگیری، یعنی محیط و مقتضیات معلّم هستند و هیچ چیزی در حال ثبات نیست. مدیریت موفق این است که تحت تأثیر زمانه و شرایط خودش را منطبق کند تا پیش رود. تا به نظریه «پارادایم» ساموئل کوهن می رسیم که نظریه های علمی را مثل رژیم سیاسی می داند که می آیند همدیگر را ساقط می کنند.

او معتقد است بین دو نظریه علمی از این انقلاب تا آن انقلاب، فقط تعارفات و فرمایشات و پروار کردن و زیبا کردن نظریه قبلی است. تا نظریه جدید می آید، نظریه قبلی را ساقط می شود. وی دو نظریه افراطی داشت مبنی بر این که حتی بین دو رژیم علمی، هیچ ارتباط و تفاهمی وجود ندارد. طبق معمول که هر که حرف نو می زند، نقادی می شود، حرف های ایشان هم نقادی شد. در کل می خواهم این را عرض کنم که هیچ نظریه ای در دنیای ما پایدار نیست. لذا نظریات موجود درعین این که محترم هستند، ولی مثل دولت مستعجل اند، و هماره دچار تداول می شوند. در اینجاست که ما می توانیم جرأت پیدا کنیم. خود این تغییر و تحوّلات جرأتی می دهد به صاحبان و پیروان یک مکتب که خودشان را جمع و جور کنند و نظریه جدیدشان را مطرح کنند.

در نظریه پردازی برای مدیریت اسلامی، به چه پارادایم و الگویی رسیده اید؟

مدیریت اسلامی را مبتنی بر هفت مقدمه کردیم. یک مقدمه ثابت متغیر است. یک مقدمه همان فرهنگ مستقل و زنده اسلام است. اسلام مثل یک سلول زنده و بدن زنده، تغذیه می کند و تولید می کند؛ یعنی غذا می خواهد. غذایش را از روز می گیرد. مقدمه دیگر عدم تعصب، یا همان تسامح و تساهل است که شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل مطرح می کند که علت رشد تمدن اسلامی این بود که نسبت به علوم دیگر خیلی سخت نمی گرفت. یا آیت الله مصباح بحث نظام ارزشی دارند. ایشان می گویند مدیریت اسلامی مجموعه ارزش ها است. این هم خودش یک مقدمه است. عدم تقابل بین مدیریت علمی و مدیریت دینی که علامه جعفری در یک مصاحبه ای دارند و همچنین حد وسط اصول گرایی و اقتضاگرایی است و مقدمات دیگر که در مجموع اصول مدیریت اسلامی را ساخته و پرداخته اند.

در تمامی مباحث، بخصوص مبحث مدیریت که محل بحث ما است، دچار یک نوع رگرسیون هستیم و همیشه سعی می کنیم به مرکز بازگشته، یک تعادلی را بین نظریه ها ایجاد کنیم. آیا شما در بحث مکتب سازی مدیریت اسلامی، دچار یک نوع رگرسیون نشدید؟

روح تعالیم اسلام همین است: کذلک جعلناکم امة وسطاً. شما ببینید امام صادق(ع) در مباحث اعتقادی دین «لاجبر و لا تفویض» را مطرح می کنند. این مطلب نکته ای را نشان می دهد که معمولاً آن هایی که از فطرت و راه مستقیم دور می شوند، یا افراط می کنند یا تفریط. این در هر مسئله ای صادق است. می فرماید: هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه و لاتتبعوه السّبل فافتفدّق بکم عن سبیله که در اواخر سوره انعام است.

این یک رهنمود عمومی است که صراط فطرت، صراط مستقیم است: ذالک الدین القیم؛ «دین قیم و ماندگار است.» قوام دارد. چرا؟ برای این که فطرت الله است. یا در همان سوره حمدی که هر روز می خوانید، باز مغضوب و ضال است و انعمت علیهم است. یعنی این خط تعادل آن جا هم وجود دارد که صراط مستقیم، راه نبیین، صدیقین، شهداء، صالحین است؛ یعنی راهِ اولئک الذین انعم الله علیهم که در سوره نساء آمده است. این یک مسأله استراتژیک و راهبردی است.

در سوره اسراء می خوانیم و لا تبسطها کل البسط؛ «خیلی دستت را باز نکن.» بعد آن طرف می فرماید: و لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک. باز انتهای سوره اسراء می بینید: و لا تجهر لصلاتک و لا تخافت بها. این عبادی است و آن اقتصادی است و قبلی راهبردی است که اصلاً بحث صراط را مطرح می کند. پس نگرش تعادلی، فی نفسه امر مشکلی نیست. در زمینه مدیریت هم نه نمی توان اصول گرایی را به گونه ای مطلق پذیرفت و نه اقتضاگرایی را؛ زیرا در یک تحلیل واقع بینانه، هر دو عوارض منفی دارد.

اگر کسی فقط به اصول متکی شود و فقط یک سیستم را بپذیرد، این سیستم خوارجی و منتهی به انجماد می شود. طرف دیگر هم به حرکتی بی ریشه می انجامد. حرکت بی ریشه انهدام همه فرهنگ و تمدن و... است. مثلاً شما وارد ژاپن که می شوید، مدیریت آن با امریکا و شوروی و چین یک وجه اشتراک دارد که همان مدیریت علمی است. ولی تمدن هایشان و فرهنگ هایشان کاملاً آن علم را تحت تاثیر قرار داده است. لذا شما می بینید که معروف است که در ژاپن مدیریت کارمحور است و در امریکا سودمحور. با این که هر دو یک مدیریت است. مثلاً در دانشکده مدیریت ژاپن یا امریکا مدیریت می خوانند؛ فارغ التحصیلان دارند؛ دکترا دارند، و یک مدیریت می خوانند؛ ولی در عرصه عمل، متفاوت می شوند. در جام جهانی ژاپن، سعی کردند صندلی هایش را کره ای یا ژاپنی درست کنند. استادیوم به سبک معروف چینی و شرقی است؛ یعنی از آن سیستم و از آن فرهنگ خودشان جدا نمی شوند. یا نمی توانند بشوند!

از مدیریت اسلامی، با چه واژگان و عناصری می توان یاد کرد؟

استاد مطهری از واژه هایی مثل «رشد» و «رحمت» استفاده می کند و اخیرا عده ای روی نظریه رشد ایشان کار می کنند.

نظریه رشد را به چه معنایی به کار می گیرید؟

رشد همان طور که استاد مطهری معنا کردند، توان بهره بری است از سرمایه های موجود، به قصد بهینه ترین نتیجه. مثالی که می زنند، می گویند درباره یتیم قرآن می فرماید: فإن آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم. مثلاً یک سرمایه ای در اختیار این غیر رشید، هیچ وقت قرار نمی دهند. ایشان رشد را در معنای اجتماعی هم همین می دانند. می گویند از نیروی انسانی موجود، از نیروهای امکانی موجود آدم بتواند بهترین بهره برداری را کند. این نظریه رشد است و در نظریه رشد محور اصلی هم انسان است. چون در مدیریت ماشین ها نیستند که سوژه مدیر هستند، بلکه انسان ها هستند. در نظریه قدیم، کارگر را می گفتند گوریل باهوش. گوریلِ چون کار می کند و قوی است. باهوش هم هست که می رود این طرف و آن طرف. در سیستم مدیریت اسلامی، محور انسان می شود.

همچنین اصل رحمت، محور و کانون است. استاد مطهری رحمت را اصلی ترین اصل در نظام آفرینش می داند: لذلک خلقهم. و از اصل رحمت، اصل مغفرت و حتی اصل برائت منشعب می شود. از اصل رحمت بر می آید که خداوند بهشت را اصل قرار داده و جهنم را فرع. بر این اساس، نام این مدیریت را، مدیریت رحمانی می نامیم. در سیستم رحمانی و با توجه به نظریه رشد، همه چیز رو به اعتلا است. یک لحظه توقف نیست. چون سیستم مدیریتِ خداوندی «کل یوم هو فی شأن» است.

قرآن مدیریت فرعون را بررسی می کند، و از لحاظ تکنیکی، او را دارای قوی ترین نوع مدیریت می خواند. اولاً کارگزاران آن هامان و قارون هستند: یکی مغز سیاسی و یکی مغز اقتصادی. از لحاظ معماری می گوید: ابن لی صرحا لعلی ابلغ الاسباب. این برج سازی حاکی از یک مدیریت نیرومند است مدیریت، یعنی به کارگیری مغزها، بازوان و دارای نقشه بودن. اهرام مصر همین طور. هذه الانهار تجری من تحتی و... که در لابلای قرآن، مدیریت فرعون را می بینیم. ولی در عین حال در سوره هود، درباره قوم فرعون می فرماید: واتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشیدٍ.

فرعون تمام شاخصه های یک مدیریت برتر را داشت. همین الان قوی ترین مدیر فعلی، مثلاً راکفلر را در نظر بگیرد و نمونه گیری کنید. چه کسی توانسته است از خاک طلا درست کند؟ اصلاً مدیریت را می گویند، حداکثر استفاده از حداقل امکانات. سفها برعکس عمل می کنند؛ یعنی از حداکثر امکانات، حداقل استفاده را می برند. فرعون از حداقل امکانات، حداکثر استفاده را می برد. فن آوریش هم خوب بود؛ سازماندهی او هم خوب بود؛ فرماندهیش هم خوب بود؛ همه چیزش خوب بود. اما چرا قرآن می گوید او رشید نیست. به سه علت اثبات می شود که رشید نیست: یکی استضعاف دیگران است؛ یکی استعباد است، و دیگری استخفاف. قرآن، او را این گونه وصف می کند: یستضعف طائفة. یا فاستخفّ قومه فاطاعوه. او را اطاعت می کردند، ولی در پی استخفاف. تا حقیر و کوچک شان نمی کرد، اطاعت نمی کردند.

از این وادی وارد بحث انگیزش می شویم. مثلاً فرض کنید در سوره توبه آیات 119 و 120، ما کان لاهل المدینه و من حولهم من الاعراب ان یتخلفوا عن رسول الله و لا یرغَبُوا بانفسهم عن نفسه ذلک بانهم لایصیبُهُم ظما و لانصب و لامخمصة فی سبیل الله و لا یطؤن موطئا یغیظ الکفار و لاینالون من عدونیلاً الا کتب لهم به عمل صالح ان الله لایضیع اجر المحسنین. آخر آیه یک سلسله فعالیت ها را نشان می دهد که خیلی ساده به نظر می رسد. می گوید راه که می روید نوشته می شود؛ زخمی که می شوید، تشنه که می شوید، گرسنه و خسته که می شوید، همه این ها نوشته می شود.

خوب این سیستمِ انگیزشی است که می آید کوچک ترین فعالیت انسان ها را ثبت می کند. بعد می گوید: و لنجزینهم باحسن کانوا یعملون. فقط مطابقا پاداش نمی دهد. بهترش را هم می دهد. حالا می خواهم این را عرض کنم که اگر ما سیستم رشد را حاکم کنیم، از یک جنبه تقابلی تعرف الاشیاء با ضدادها، سیستم نمرودی، فرعونی و... که مدیریت های نفی شده هستند ودر عین حال با کمال شگفتی مدیریت های خیلی پیشرفته ای هم هستند، نیز روشن می شوند. حتی خصوصیت نمرود نیز همان گونه بوده که با خدای ابراهیم می خواست دربیفتد.

ما بر این اساس می آییم و می گوییم که این شاخصه های مادی - مثلاً افزایش تولید یا سازماندهی های مطلوب - شاخصه اصلی نیست. باید دید این مجموعه انسانی شما رشد کردند یا نه. هر انسانی فردایش باید با روز قبلش فرق کند. یک سیستم مدیریتی، یک نظام پرورشی هم است. مدیران، بعضی مواقع از ترس این که آن فرد پایین، بالا نیاید خیلی رشدش نمی دهند؛ ولی در این جا این گونه نیست. باید همه چیز را بذل کرد. چون ما به آخرتمان بیش تر متمایل هستیم، این شاخص های عمومی است. بنابراین می توان گفت که مدیریت اسلامی، مدیریت رحمانی است.

با تشکر از فرصتی که در اختیار «پگاه» گذاشتید.

نظر شما