موضوع : نمایه مطبوعات | پگاه حوزه

روشنفکران دینی و بحران های اجتماعی

مجله  پگاه حوزه  23 شهریور 1381، شماره 66 

هر جامعه ای دارای طبقات اجتماعی متفاوتی است که کارکردها و کارویژهای متناسب با اهداف و فلسفه وجودی خود را ایفا می کند. این طبقات گوناگون اجتماعی، وقتی در کنار هم قرار می گیرند، ساختمان اجتماعی را تشکیل می دهند که بتواند «حیات اجتماعی» را دلالت بخشد. درمیان این طبقات اجتماعی، طبقه «روشنفکر» دارای جایگاه ونقش ویژه ای است. گرچه بسیاری را اعتقاد بر آن است که لفظ روشنفکر ترجمه واژه انگلیسی Intellectuel است و با واژه فرانسوی Intellectuel همطرازی می کند، این ریشه تاریخی، لزوماً کارکردها و کارویژه های روشنفکران را در غرب تداعی نمی کند؛ زیرا روشنفکران در هر دوره و عصر تاریخی در درون فرهنگ و چارچوب های نظری جامعه خود، فعالیت فکری داشتند و همین جنبه اشتراک روشنفکران بوده که همواره «وضع موجود» را نقد و بررسی می کردند و نقاط ابهام و کور را در درون فرهنگ ها و رفتارهای اجتماعی و سیاسی برجسته کرده اذهان عمومی و افکار همگانی را متوجه کاستی ها و نارسایی ها می نمودند.
بر همین اساس نیز غالباً روشنفکران - گرچه از بطن جامعه برمی خاستند - همواره جایگاهی خارج از جامعه داشتند. بسته به نوع رژیم سیاسی، فرهنگی و سیاسی - اجتماعی هر جامعه، روشنفکران نقش ها و کارکردهای متفاوتی را ایفا می کردند. در قرن نوزدهم، روشنفکران اروپایی با شناخت حساسیت ها و ظرفیت های جامعه خود و بسترهای رشد اندیشه های گوناگون، به دنبال ارائه طرحی نو در مقابل مبانی جامعه سنتی بودند. روشنفکران در روسیه نیز در عصر «تزارها» نقش مشابه ای را داشتند. روشنفکران عرب نیز با در نظر داشتن «فرهنگ اسلامی» تلاش فراوانی را مصروف همزیستی «اسلام و مدرنیته» نمودند، که این تلاش ها از دو قرن پیش تا به حال از گوشه و کنار جهان عرب به چشم می خورد.[1]

روشنفکر به عنوان کسی که همواره «دل مشغولی اصلاح» را در جامعه داشته است، می کوشد با نگاه ها و دیدگاه های منتقد واعتراض آمیز،بسترها و زمینه هایی را که منتهی به انحراف و کژاندیشی در جامعه می شود، گوشزد کند و بدون اصرار و تعصب در ساختارهای روبنایی جامعه، به ساخت ها و شالوده های اساسی و زیربنایی توجه خاص دارد. با این که روشنفکران در طول تاریخ، نقش ها و کارکردهای چندگانه داشته اند[2]، امّا همواره به دنبال «اصلاح» جامعه و هدایت آن به سوی «احیای ارزش های انسانی»، بوده است. گرچه این ارزش های انسانی ممکن است در فرهنگ های متفاوت، دارای معانی و مفاهیم چندگانه ای باشد، دغدغه و نگرانی روشنفکران برای اصلاح جامعه، وجه اشتراک بسیاری از آنان است.

این که روشنفکران تا چه اندازه بر «بحران اجتماعی» تأثیر دارند، یا خود به نوعی زاییده بحران های اجتماعی اند، بسته به نظام فکری و فرهنگی هر جامعه متفاوت است. در اینکه بحراهای اجتماعی، باعث تکاپویی وتحرک حیات اجتماعی است، کمتر می توان تردید کرد. از این روست که ریمون آرون جامعه شناس فرانسوی معتقد است:

«کمتر نسلی را سراغ داریم که احساس نکرده باشدکه در حال بحران یا به عبارت دیگر در نقطه چرخش تاریخ به سر نمی برد.»[3] بنابراین «بحران» لازمه حیات اجتماعی است. امّا هدایت و رهنمون سازی این بحران ها به سمت تکامل و پیشرفت یا نقطه ارتجاع و عقب ماندگی، بسیار حائز اهمیت است. این جاست که نقش روشنفکران آگاه در هر جامعه ای، برجسته می شود. در«جامعه دینی» که حیات اجتماعی براساس معیارها و ارزش های دینی تنظیم می گردد، نقش روشنفکران دینی، معنا و مفهوم دیگری می یابد. در این نوع جوامع، گرچه روشنفکران جامعه به انحراف و کج روی های جامعه از اصول و ارزش های متعالی و برتر حساسیت نشان می دهند، به نظر می رسد رسالت های دیگری نیز متناسب با فرهنگ سیاسی - اجتماعی جامعه خود، بر عهده دارند.

تفکر «اصلاح اجتماعی» در جامعه اسلامی، مبتنی بر شناخت زمینه ها و بسترهای نظری و عملی است. با شناخت این زمینه های آشکار و پنهان است که روشنفکر می تواند، ضمن تبیین درست و صحیح از «وضع موجود» نقاط ابهام و تردید را بازیابد و به نقد و بازخوانی وضع موجود بپردازد و کارآمدی ها و ناکارآمدی ها را در حیات اجتماعی جامعه بنمایاند و افکار نخبگان و اذهان عمومی را متوجه نقطه های «گسل و گسست» نماید؛ نقطه هایی که مبدأ پیشرفت یا عقب ماندگی است.

تفکر اصلاح اجتماعی در جامعه دینی، با عنوان «اصلاح دینی» همواره دغدغه اساسی روشنفکران دینی بوده است؛ روشنفکرانی که هم خاستگاه حوزوی داشته اند و هم خاستگاه دانشگاهی. هدف از اصلاح دینی، اصلاح اندیشه دینی در حوزه معرفت شناختی و اصلاح رفتارهای دینی در جامعه اسلامی است که از دیرباز در کانون توجه روشنفکران دینی قرار داشته است.

گرچه بسیاری از جامعه شناسان معتقدند که «جنبش اصلاح دینی» در میان روشنفکران از زمانی آغاز شد که پیشرفت تمدن جدید غرب، مسلمانان را به شگفتی واداشت و به دنبال راز علل و عوامل عقب ماندگی مسلمانان بودند، اما ریشه ها و رگه های این گرایش (اصلاح دینی) در میان روشنفکران به گذشته های دورتری بازمی گردد. در هر صورت، در جامعه کنونی ما که از طرفی، بسیاری از هنجارها و ارزش های فرهنگی و اجتماعی به چالش کشیده شده اند و از سویی دیگر «فرهنگ جهانی شدن» از طریق رسانه های گروهی و ابزارهای اطلاع رسانی، تئوریزه و گسترش می یابد، یادآور رسالت تاریخی روشنفکران دینی است.

دوره ای که در آن زندگی می کنیم، عصر ازهم پاشیدگی ارزش ها و هنجارها است. نه تنها هنجارهای دینی در عصر ارتباطات مدرن، به چالش کشیده شده است، بلکه بسیاری از ارزش های انسانی و بشری نیز در حال فروپاشی است. در این برهه حساس تاریخی، که نوعی نهیلیسم فکری و فرهنگی، تمام لایه های زندگی انسانی را درنوردیده است و در میان این هیاهوی تکنولوژیکی و فنی، بازشناسی انسان و بازگشت دوباره به مباحث «انسان شناسی»، امری ضروری و حیاتی است. انسانی که همواره در طول تاریخ جدید در میان انبوه جهالت های مدرن به فراموشی سپرده شده است و هرگاه انسان ها به لبه پرتگاه «بحران» نزدیک می شوند و بحران های اجتماعی و سیاسی، نظم گذشته را به چالش می کشید، مباحث انسان شناسی و تعریف مجدد «انسان» ضرورت می یافت.

روشنفکران در طول تاریخ مدرن با شناخت «بحران های اجتماعی» یا «بسترهای زاینده بحران های اجتماعی»، تلاش نموده اند تا «مدیریت فکری و اندیشه ای» این بحران ها را بر عهده بگیرند و ضمن انتقاد و مخالفت با وضعیت موجود، که معلول انحرافات فکری و اندیشه ای بوده است، به «اصلاح اجتماعی» برسند. درواقع «انتقاد اجتماعی» و «اصلاح اجتماعی» مکمل و یار یکدیگرند. گرچه روشنفکران با ابزار انتقاد و نقد، روش قدیمی و کهنه را در جوامع که به همراه انحرافات فکری و اعتقادی بوده است، به چالش می کشیدند، از سوی دیگر، با ارائه «آرمان ها و ایده آل ها» به اصلاح اجتماعی نایل می آمدند.

از این رو «ساخت وساز» انسجام اجتماعی در هر جامعه ای، مرهون بازخوانی و بازتعریف عناصر موجود و فعال در عرصه های روابط اجتماعی است؛ روابطی که ریشه در بنیان های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هر جامعه دارد.

پی نوشت ها:

[1] رامین جهانبگلو، مدرنیته، دموکراسی و روشنفکران، تهران: نشر مرکز، 1374، ص 65.

[2] برای آگاهی از نقش روشنفکران در جامعه نگاه کنید به: حسین بشریه، جامعه شناسی، تهران: نشر نی، 1378.

[3] حسین سیف زاده، نوسازی و دگرگونی سیاسی، تهران: سفیر، 1368 ص 174.

نظر شما