مسأله زنان در گفتمان نوگرای اسلامی - قسمت دوم
مجله پگاه حوزه 30شهریور 1381، شماره 67
نویسنده: هبة رئوف عزت
مترجم: حسین مظفری
با وجود آن که از ابتدای قرن بیستم، نداهایی به طرفداری از موضوعاتی همچون آزادی زنان تحت لوای حقوق بشر و در قالب طرح های سکولار برخاسته بود و بسیاری از مسلمانان این نداها را به مزدوری، خیانت، و واگرایی و دیگر صفات ناگوار متهم می کردند، شیخ محمد غزالی از همان آغاز جهت سرزنش را متوجه داخل مجموعه اسلامی کرد و انتقاد از خود را بر نقد دیگران ترجیح داد و تأکید داشت که در این موضوع و مسائل آن «تهاجم فرهنگی در حیطه های فراغ خودی امتداد می یابد.»(59)
از این رو، شیخ از همان ابتدا اتباع جنبش های مربوط به آزادی زنان را به آرامش فراخوانده، از آنان می خواست که حرکت خود را بر اساس روش های اسلامی تنظیم نمایند تا نهضت آن ها با توفیق قرین گردد.(60) وی عقیده داشت که جنبش بالنده زنان بایستی آن دسته از متجددان را که در قلمرو مسایل زنان، بردگی اروپا را پذیرفته اند و درصدد ترویج فساد در سرزمین اسلامی هستند و افرادی که به موضوع عفت و خانواده اهمیت نداده، از انتقال کور کورانه فرهنگ آن سامان پروایی ندارند، از خود طرد نمایند.(61)
تجربه الجزایر موجب گردید که شناخت وی نسبت به خطیر بودن این قطب بندی در بین کسانی که می خواهند زنان را از عرصه جامعه دور نمایند و بین افرادی که درصدد هستند اسلام را از صحنه خارج کنند، عمیق تر گردد.(62) شیخ در کتاب دیگری تحت عنوان «قضایای دیگر» این دغدغه ها را تکرار می کند و با نگرانی فریاد بر می آورد که «اگر دینداران قدرت را به دست گیرند، تمامی درها به سوی زنان بسته خواهد شد وسیمای آنان دیگر مشاهده نخواهد شد.»(63)
بنابراین، از نظر شیخ جنبش بالنده اسلامی زنان، می بایست توسط زنان دانشمند و متعهدی رهبری گردد که نهضت رابه مسیر خود باز گرداند ومشکلات امت را با دوای شفابخش دینی معالجه کنند؛ زیرا راه حل های غربی بیماری ودرد را تشدید می کند. درنتیجه می توان با نام اسلام، لوای آزادی را بر افراشت و این ضرورتی قطعی ونیاز حتمی امروز ماست.
زن در اندیشه و فتاوای شیخ یوسف قرضاوی
شیخ یوسف قرضاوی مسائل مربوط به زن مسلمان را در دنیای معاصر مطالعه کرده، ابعاد تصور اسلامی را درباره نقش زن در سه حوزه مختلف به عنوان انسان، زن و عضوی از جامعه اسلام تعیین می کند. گروهی این حوزه های سه گانه را در حیطه زنانگی منحصر کرده، در نتیجه بر صلاحیت زن برای پذیرش تکلیف و برابری با مرد در اصل خلقت و ویژگی های کلی انسانی و مسئولیت و پاداش، تأکید می ورزند. این برابری براساس توحید و بندگی پی ریزی شده و در سایه آن اختلاف بین زن و مرد، اختلافی کمال جو برای ادای مسئولیت های امانت الهی و خلافت و جانشینی خداوند است؛ نه آن که زن از انجام این مسئولیت ها کنار گذاشته شود و اساس و حکمت این اختلاف سازنده، نقض گردد. همان طور که شیخ در یکی از تألیفات خود بیان کرده است، فلسفه و علل اختلاف احکام زن در امور مربوط به شهادت، ارث و قوامیت، برای آن است که حیات انسانی در جامعه اسلامی در سایه رابطه ولایت بین دو جنس تنظیم گردد و این مطلب اساس مساوات عمومی و فراگیر را در احکام شرعی مربوط به آن دو جنس خدشه دار نمی کند(64). این تفاوت را وظیفه ای که فطرت سالم برای هریک از زن و مرد تعیین کرده است، ایجاب می نماید.(65)
از آنجا که اسلام، مؤنث بودن را حرمت می نهد و آن را با ترکیبی از آداب اجتماعی و احکام شرعی حفظ می کند، هدفش این است که فعالیت زن را در جامعه تنظیم نماید؛ نه آن که بخواهد وی را محدود کرده، یا نسبت به او سخت گیری کند. هدف آن است که زن را در مواضعی که در معرض فتنه یا شبهه قرار می گیرد، حمایت کند؛ نه آن که او را از فعالیت و مشارکت محروم گرداند. این مطلبی است که شیخ در تألیفات خود برآن تأکید می ورزد وبا استناد بر حدیث صحیح و وقایع سیره تابناک نبوی نشان می دهد که چگونه زن در عصر رسالت، بار امانت تبلیغ در مسجد و مجالس علم و حوادث عمومی و حتی دفاع از دین و دولت را از طریق جهاد در راه خدا به انجام رسانده است.(66)
شخصیت زن مسلمان در طی دوران های مختلف حیاتش، به عنوان انسانِ همسر، دختر و جنس مؤنث و سپس به عنوان عضوی فعال از جامعه اسلامی در ابعاد مختلف تکامل می یابد. ابعاد این شخصیت بر اساس آیات قرآن کریم و روایات نبوی که درهمسران پیامبر (ص) و دیگر زنان صحابی تجسم یافته است، شکل می گیرد و شیخ با استناد به این ادله و شرح و تفسیر آن ها و بااستفاده از عقلانیت اصولی و استوار خود، چارچوب این حرکت را در جهت فهم هدف مند احکام شرع تعیین می کند. وی با تأکید برنقش زن در داخل خانواده - به عنوان نخستین واحد اجتماعی در بنیان امت اسلامی - با تعیین حدود و شروط مشارکت زن در مشاغل عمومی یا اداری، هم چنان مرکز ثقل فعالیتش را خانواده می داند و با دادن اولویت و محوریت به آن، در پی راه وسطی در بین دو گروه افراط و تفریطی می گردد: «گروهی که می خواهند زن خانه نشین باشد وحرکتش را محدود نمایند؛ و گروهی که با الهام از غرب می خواهند بدون اندیشه از نتایج و پیامدهای آن، از الگوی زن غربی پیروی کنند.»(67)
شیخ قرضاوی، با محکوم کردن دیدگاه های افراطی و تفریطی درباره زن، آنان را به اعتدال فرامی خواند:
«دسته ای هستند که در حق زن کوتاهی کرده، بانگاهی تحقیرآمیز به زن می نگرند. زن از نظر آنان ابزار شیطان و دام ابلیس برای فریب وانحراف می باشد و از لحاظ عقل و دین نیز نقص دارد... در برابر این افراد که در حق زن کوتاهی کرده و ستم روا می دارند، دسته دیگری هستندکه با تجاوز به حدود الهی و فطرت انسانی و شرایط فضیلت درباره شأن ومقام زن به افراط افتاده اند. گروه اول اسیر سنت های موروثی شرقی و گروه دیگر برده سنت های وارداتی غربی هستند.»(68)
شیخ با ریشه یابی موضع سخت گیرانه درباره زنان در حیطه جوامع اسلامی به این نتیجه دست می یابد که این موضوع از نحوه برخورد آن ها با اصول و ادله شرعی سرچشمه می گیرد:
«این افراد نص صحیح کتاب وسنت را مورد بی توجهی قرار داده، درباره وقایعی که در سیره پیامبر (ص)وارد شده اهمال می ورزند و احادیثی مانند «آنان در عقل ودین ناقص هستند» را در جایگاه خود قرار نمی دهند و حتی روایاتی رامطرح می کنند که بسیار بی پایه بوده واصل وسندی ندارند. از این طریق نسبت به زنان سخت گیری کرده، حقوق آنان را ضایع می کنند؛ بلکه می خواهند حیات وی را به زندانی تبدیل نمایند که سوسوی نور هم بدان راه نیابد.»(69)
این موضع گیری سخت گیرانه از دو امر سرچشمه می گیرد:
1. بسیاری از این افراد از نصوص شرعی و به ویژه نصوص صحیح سنت پیامبر (ص)که متضمن آسان گیری و مقاومت در برابر سخت گیری می باشد،آگاهی ندارند.
2. آن دسته از نصوص را هم که می شناسند، درست نمی فهمند و آن ها را در موضع صحیح خود قرار نمی دهند. احکامی را از آن ها استنباط می کنند که بر آن ها دلالت ندارند و یا آن ها را از علّت ورود و شأن نزول خود جداکرده، یا از سایر احکام و اهداف کلی اسلام منقطع می سازند و از ایجاد انسجام و هماهنگی بین مجموعه احکام و ادله، ناتوان هستند.(70)
اهلیت و ولایت زن
شیخ یوسف قرضاوی نه تنها به شناسایی این اختلالات در «میزان» و پیگیری آن ها می پردازد، بلکه می کوشد با فتاوای متعدد خود این میزان را به حد اعتدال و قسط باز گرداند. این مطلب در نوشته های شیخ درباره این موضوع کاملاً آشکار است. وی در شرح حدیث «زنان! من کسانی را چون شما نیافتم که درعقل و دین ناقص باشند و عقل مرد خردمند را بربایند» می گوید: «افرادی این حدیث را تبدیل به وسیله ای کرده اند که زن را در جایگاهی فروتر قرار داده، حقوقی را که شرع برای وی تضمین کرده است، انکار نمایند.» موضع دیگر داوطلبی زنان برای مجلس نمایندگی مربوط می شود. شیخ افرادی را که حدیث سابق را به تنهایی به عنوان یک نص اساسی درخصوص برخورد با زن و دیدگاه اسلام درباره وی لحاظ کرده اند، سرزنش می کند و عقیده دارد که این یک خطای آشکار و روشنی است که با روش متعارف و معمول برخورد با قرآن و سنت در موضوعات مختلف، مخالفت دارد.(71) وی هم چنین بر یک قاعده اصولی تاکید دارد که براساس آن بایستی نص را در سیاق مناسبت و شأن نزول یا ورود آن مطالعه کرد و پس از آن عام یا خاص بودن آن را بررسی کرد.(72)
مناسبت این حدیث را مطلبی روشن می کند که «بخاری» و «مسلم» از ابی سعید خدری روایت کرده است؛ چنان که قرضاوی می نویسد: «بدیهی است که این حدیث درمقام تبیین یک قاعده یا حکم کلی نمی باشد؛ بلکه از شگفتی رسول اکرم (ص) از وجود یک تناقض حکایت می کند؛ زیرا زنان با وجود ضعف و سستی که در وجودشان است، بر مردان خردمند و صاحب تدبیر چیرگی یافته اند.(73) حدیث بالا، با در نظر گرفتن مناسبتی که برای ورود آن بیان شده و به لحاظ افرادی که طرف خطاب قرار گرفته اند و هم به لحاظ قالبی که خطاب در آن شکل گرفته است، نیاز به بررسی و دقت دارد. این بررسی به منظور این است که دلالت حدیث را بر ابعاد شخصیت زن روشن نماید. مناسبت ورود حدیث در حین موعظه زنان در روز عید می باشد. آیا می توان از رسول اکرم (ص) و دارنده خُلق عظیم انتظار داشت که در این مناسبت شادی بخش از شأن زنان و کرامت آنان کاسته، شخصیت آنان را ناقص معرفی نماید؟! افراد مورد خطاب نیز گروهی از زنان مدینه هستند که بیش تر آنان از انصارند که عمربن خطاب درباره آنان گفته است:
«هنگامی که به مدینه در آمدیم، مردمی را یافتیم که زنان بر آنان چیره بودند و در نتیجه زنان ما آداب و رسوم انصار را فرا گرفتند. هم چنین عبارت «ناقص در دین و عقل» تنها یک بار و در سیاق ایجاد آمادگی و انگیزه برای موعظه خاصی به زنان وارد شده است وهرگز به صورت مستقل و درمقام بیان تقریر قاعده کلی، مطرح نگردیده است؛ چه درمقابل مردان و چه در مقابل زنان.(74)
فتوای شیخ درباره جواز یا عدم جواز داوطلبی زنان برای مجالس نمایندگی در چارچوب کلی مشارکت زنان در جامعه تعیین شده و در این خصوص به تأسیس اصل معتبر اباحه می پردازد. پس از آن جزئیات مسئله را بادقت نظر از لحاظ اصل و سنت قولی و عملی و قیاس مطرح کرده، قاعده «سدّ ذرایع» را عنوان می نماید:
«تردیدی نیست که سدّ ذرایع قاعده ای مطلوب است؛ لیکن علمای دین این مطلب را هم بیان کرده اند که افراط در توسل به سدّ ذرایع، مانند فتح ذرایع است و می تواند مصالح بسیاری را ضایع نماید که از مفاسد متوقع، بسیار مهم تر و عظیم تر باشد.»
«در مسئله داوطلبی زنان برای مجالس نمایندگی، برخی برای عدم جواب به این بیان استدلال می کنند که نمایندگی زنان موجب ولایت وسرپرستی زنان بر مردان می شود واین ولایت در شرع ممنوع می باشد؛ در حالی که قرآن کریم اصلی را ایجاد کرده است که بر اساس آن مردان بر زنان ولایت دارند: الرجال قوّامون علی النساء. پس چگونه می توان وضعیت را عکس کرده، زنان بر مردان ولایت یابند. در این جا لازم است دو مسئله را مطرح نمایم: نخست آن که تعداد زنانی که برای مجالس نمایندگی داوطلب می شوند، بسیار محدود است. در نتیجه اکثریت قاطع با مردان خواهد بود و اتخاذ تصمیم در اختیار اکثریت می باشد... از طرفی آیه کریمه که موضوع ولایت مردان را بر زنان مطرح کرده است، این ولایت را تنها در زندگی خانوادگی مقرر داشته است...اما سرپرستی بعضی از زنان بر بعضی ازمردان - در خارج از کانون خانواده - مورد نهی و منع واقع نشده است؛ بلکه سرپرستی و ولایت کلی زن بر مرد ممنوع می باشد.»
«بخاری از ابوبکر، به شکل مرفوع نقل کرده است که براساس آن پیامبر(ص) فرموده اند: «مردمی که زنی بر آنان سرپرستی دارد، هرگز رستگار نمی گردند». این روایت بر ولایت عمومی بر تمامی امت، یعنی رئیس دولت دلالت دارد و چنان که از عبارت «امرهم» استفاده می شود، موضوع رهبری و ریاست کلی مردم مطرح می باشد. درحالی که ولایت جزئی و در بعضی امور مانند ولایت در فتوی، اجتهاد، تعلیم و روایت، حدیث، اداره و مانند آن مورد منع واقع نشده است. بلکه از اموری است که به اجماع برای زنان ولایت وجود دارد و در طی دوره های گذشته اعمال شده است.»(75)
زن مسلمان، فردا و آینده جنبش اسلامی
همان طور که شیخ یوسف قرضاوی برای فهم مسائل زن مسلمان به شرع و ادله آن استناد می کند، و فتاوا و تألیفات وی نمونه هایی از فهم اسلامی میانه رو می باشد، این نکته را نیز می افزاید که مسائل زنان تنها موضوع فقه و فتوا نیست، و بایستی به حرکت واقدام هم پرداخت. بنابراین، به نقش زن مسلمان در ساختن فردای امت اسلامی اهتمام دارد تا از این طریق مجد و عظمت گذشته را باز گرداند. وی بر این نکته آگاه است که دست یابی به عزت و عظمت گذشته، تنها از طریق بازگشت به اصول و سرمشق گرفتن از سنت پیامبر (ص) و مسیر زنان صحابی امکان پذیر می باشد. این بازگشت می بایست به گذشته ای باشد که نمونه و سرمشق بوده است؛ نه گذشته ای که زن در آن از مشارکت در امور عمومی ممنوع بود و کناره گیری از امور دینی و دنیوی بر وی تحمیل شده و از رفتن به مسجد و حتی انتخاب زندگی خود به عنوان همسر ومادر محروم گردیده بود:
«ما نمی خواهیم به دوره های انحطاط و ارتجاع باز گردیم. از زن مسلمان فردا انتظار داریم که به دوره نخستین زن مسلمان و عصر رسالت و دوران های صحابه و تابعان آنان باز گردد؛ به عصر طلایی که در آن تکالیف خود را ادا کرده و حقوق خود را به طور کامل می شناخت.»(76)
شیخ در زمانی این دعوت را اعلام می کند که نهضت بنیادین و نوین زن مسلمان، از شعارهای آزادی خواهی غربی عبور کرده و به سرچشمه اصیل خویش بازگشته است.(77) زن مسلمان با ایفای نقش خود در تحصیل علم دانش وتعهد به حقوق و تکالیف اسلامی، رسالت سنگین و مهمی را بر عهده دارد. بنابراین، لازم است همانند زنان صحابی و تابعان نقش مهم خود را شناخته و از عهده ادای امانت وشهادت برآید. در نتیجه، شیخ یوسف قرضاوی از آنان می خواهد که این رسالت سنگین ومسئولیت مهم را احساس نماید:
«این مطلبی است که از زن مسلمان فردا انتظار می رود. انتظار این است که زن مسلمان از دین و زندگی خود آگاه باشد. واجباتش را نسبت به پروردگارش و تکالیفش را نسبت به همسرو فرزندانش وتعهداتش را درباره جامعه، دین و امت اسلامی به انجام رساند. انتظار داریم که نهضت واقعی اسلامی را رهبری کرده و مبلّغی مسلمان، مربی و ارشادکننده ای پرتوان و معلم فرزندان هم جنس خود باشد و نهضتی واقعی را رهبری کند.»(78)
در شرایطی که جنبش بیداری اسلامی بستری برای مشارکت آگاهانه زنان می باشد و موضع گیری میانه روتری درباره مسائل زنان وجود دارد، شیخ با توجه به اهتمامی که در امر تبلیغ دارد و با توجه به حضوری که در این جنبش بیداری داشته است، احساس می کند که فعالیت زنان در زمینه تبلیغ اسلامی به سطح مطلوب نرسیده است. به همین دلیل، جنبش بیداری اسلامی، رهبران قدرتمندی را مطرح نکرده است که بتوانند با کفایت لازم در مقابل جریان های سکولار و مارکسیستی ایستادگی نمایند. از نظر وی علت آن است که مردان همواره خواسته اند که بر زنان در این امور تسلط یافته، فرصت کافی را به وجود نیاورده اند که زنان هم آراءو نظرات خود را بیان نمایند.(79)
شیخ با توجه به شناختی که از مردم دارد و با گروه های مختلف از کشورهای بسیاری آمد و شد داشته است، زن را در جایگاهی رفیع قرار داده وتأکید دارد که پیشتاز بودن زنان، امری ناممکن و یا شگفت انگیز نمی باشد: «در بین خواهران هم مانند مردان، نوابغ ونوادری وجود دارند. نبوغ از صفات و ویژگی های مردان نمی باشد و بی حکمت نیست که قرآن کریم داستان زنی را برای ما نقل می کند که با حکمت و شجاعت مردان را رهبری کرده و مردمش را به بهترین سرانجام می رساند. این زن همان ملکه سبا می باشد که داستانش با حضرت سلیمان(ع) در سوره نحل بیان شده است.»
«در این جا می خواهم با صراحت اعلام کنم که در جنبش بیداری اسلامی، افکار و اندیشه های سخت گیرانه ای رسوخ کرده واین افکار متحجرانه بر روابط زن و مرد حاکم گردیده است و در این قضیه از متحجرترین افکار و اقوال تبعیت می شود.»(80)
شیخ با حضور در گردهمایی های فراوانی در امریکا، اروپا و کشورهای اسلامی دانست که فاصله بسیاری بین دو جنس ایجاد شده و دریافت که از قسمت عظیمی از مباحثات و مناقشات وهمایش هایی که توسط مردان برگزار می گردد، محروم شده اند. وی در مناسبت های مختلفی این وضعیت را مردود دانسته، این گونه خواهران را به مشارکت فرا می خواند:
«نبایستی در برابر این وضعیت تسلیم شوید. لازم است زمام امور را به دست گرفته، برای مواجهه با نداهای زنان غربی که بر عقاید وارزش های این امت تأثیر گذارند، میدان های تبلیغ وعمل را فتح نمایید. این نداها با وجود آن که نماینده اقلیتی هستند که از نظر دینی و دنیوی ارزشی ندارند، آوازه ای بلند کرده اند.»(81)
هنگامی که شیخ زن را به مشارکت فرا می خواند، به خوبی از شیوه برخورد غرب با زن آگاه بوده و بیان می کند که چگونه مادی گرایی، به فروپاشی بنیان اجتماعی انجامیده و زن در معرض ستم، زور گویی، تجاوز و سوء استفاده جنسی قرار گرفته است. این وضعیت موجب اضمحلال خانواده و بنیان اجتماعی گردیده واز حرکت های تازه ای در جوامع غربی مانند انحراف جنسی نشان دارد که امروز شعارهایش جوامع ما را تهدید می کند؛ اگر به عروة الوثقی دین خود و دستگیره محکم آن تمسک ننمایند.
از این روی، از مسلمانان می خواهد که از افراط و تفریط پرهیز کنند؛ زیرا اگر زنان در حرکت وعمل خود از ضوابط و آدب شرعی تخطی نمایند، ممکن است به از هم گسیختگی اجتماعی منجر گردد. هم چنین هشدار می دهد که راه حلِ جانشین این نیست که با استناد به «سدّذرایع» زنان را در خانه محدود کرده و با سخت گیری های بی مورد مشارکت آنان را در جامعه تضعیف نماییم.(82)
بنابراین از نظر شیخ، مسئولیت زن مسلمان معاصر، یک مسئولیت ایجابی و رهایی از رسوبات و سنت هایی است که از دوره های عقب ماندگی و ارتجاع باقی مانده ونقش برجسته وبارز زن را در پیوستن به جنبش بیداری، تضعیف کرده است. زن مسلمان بایستی در برابر مسائل و وقایع دوران معاصر خود واکنش نشان داده و مسئولیت اصلاح را در قلمرو خانواده وفرزندان خود ودرحیطه نهضت اسلامی به شکل کلی برعهده گیرد.(83)
به سوی حل منازعه
هرچند اجتهاد علمای دین - به شرحی که بیان گردید - به مسائل زنان پرداخته و نسبت به حلّ آن ها اقدام کرده است، ولی اندیشه و جدایی زندگی خانوادگی از حیات اجتماعی همواره با تفکر دیگری همراه بوده است که برای ایجاد هماهنگی و حل تعارض این دو کوشیده است.
مشاهده می شود که اجتهاد در زمینه مسائل زنان می باید در آینده از تداخل وتعارض این دو قلمرو آغاز گردد و انسجام و ارتباط مستحکم آن دو را در دیدگاه اسلامی روشن نماید.
از مطالب گذشته دانستیم که قطب بندی و موضع گیری، حکایت از جدالی دارد که در جریان است و یکی از برجسته ترین زمینه هایی که این نزاع در آن تجلی یافته است، مسئله خانواده - به عنوان یکی از امور اساسی مربوط به زنان - می باشد این موضوع همواره مورد اختلاف دو جریان بوده و نمی توان بدون عبور از این دروازه، از حقوق زن و مشارکت و چگونگی آن سخن گفت.
به طور کلی، در گفتمان جریان اسلامی از نقش زن در چارچوب معینی بسیار سخن گفته شده است. خانواده قلمرو احکام و ضوابط اخلاقی بوده و حفظ نسل و فعالیت اجتماعی منوط به وجود خانواده می باشد. حتی طرح های نهضت اسلامی که بیانگر فعالیت اجتماعی می باشد، مبتنی بر شکل گیری نسلی است که در سیاق تربیتی با آگاهی از مسائل امت خود به این امور می پردازد و به آن رنگ و صبغه سیاسی نمی دهد. به طور خلاصه، گفتمان اسلامی مبتنی بر یک تقسیم کار اجتماعی می باشد. زن مسئولیت زندگی خصوصی را در خانواده برعهده دارد و مرد برای طلب رزق واعاده شریعت وایجاد دولت در زمینه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تلاش می کند. هر چند در این امور هم ممکن است زن به صورت استثنایی و از باب ضرورت در زمینه هایی چون تدریس، تبلیغ، امور پزشکی و مشابه آن ها مشارکت داشته باشد.
در مقابل، مشاهده می شود که گفتمان سکولار، فعالیت زن را در خارج از خانه، شرط استقلال مالی و آگاهی از خویش، جامعه و ضمانت اجرایی مشارکت وی می داند. در حالی که خانواده عملاً بنیان های مردسالاری را تقویت کرده و مرد در خانواده می تواند قدرت خود را نسبت به زن اعمال کند، اما پرداختن به وظایف مادری از لحاظ بیولوژیک برعهده زن نهاده شده و سبب گردیده است که زن در امور زنانه وتربیت فرزندان محدود گردد و مردان زمینه های فعالیت سیاسی وفرهنگی را به قلمرو انحصاری خود تبدیل نمایند. ارزش های متعلق به زن، مانند عفت و تعالی به مقام مادری، در واقع ارزش هایی هستند که از نظر ایدئولوژیک به خودآگاهی زن لطمه می زند. بدین گونه وادار ساختن زن به مشارکت در مجال های اجتماعی به منظور تحقق آزادی وی، اساس و گوهر گفتمان سکولار را درباره زن تشکیل می دهد؛ اعم از این که مشارکت در فعالیت های حرفه ای، مانند رفتن به بازار کار باشد یا دخالت در فعالیت های سیاسی، مانند شرکت در انتخابات وفعالیت های حزبی و به عهده گرفتن منصب های بلندپایه. جالب آن است که در این شیوه، فعالیت اجتماعی همواره برمسئولیت های زن در زندگی خصوصی و خانوادگی اولویت دارد. بنابراین، ب جای آن که به بیان اهمیت خانواده و حمایت از جایگاه زن در آن بپردازد، مشارکت در فعالیت های اجتماعی را امری مسلم گرفته است. از طرفی مشارکت در قلمرو خانواده به فراموشی سپرده شده تا از میان برود و یا دست کم اصل آن مورد نزاع قرار گیرد. در حالی که حرکت های سکولار مربوط به زنان در غرب، از میزان هجوم خود بر کیان خانواده کاسته است و در نظر دارد به جای اضمحلال آن به اهمیت نقش و اهمیت آن، باز گردد و از درون به اصلاح آن بپردازد.(84)
می بینیم که گفتمان نهضت زنان در دنیای عرب، هم چنان هجوم بر بنیان خانواده را در دستور کار خود قرار داده است.
تردیدی نیست که می باید به این دوگانگی و تضاد بین وضعیت خانوادگی و اجتماعی که جدال راجع به مسائل حقوق زنان و مشارکت اجتماعی آنان در آن شکل می گیرد، خاتمه داد و با سیاسی کردن کانون خانواده، راه آن را به سوی مسائل اجتماعی گشود و به تمامی نقش های آن جهت وسمت و سویی سیاسی داده شود. بدین گونه زن و مادر به لحاظ این که مشاهده می کند مسائل اجتماعی بر وضعیف خانودگی، اجتماعی و حرفه ای، آینده فرزندان و شرایط کاری همسرش تأثیر دارد، به سوی مشارکت در امور جامعه کشیده می شود. از این طریق می توان مبنای تازه و فعالی را به وجود آورد که زنان معمولی را براساس آن به حرکت در آورد؛ زنانی که تاکنون مجذوب شعارهای آزادی خواهی نشده و درباره نقش سیاسی خود احساس مسئولیت نکرده اند. به عبارت دیگر، با این فراخوان وضعیت زندگی خصوصی وضع اجتماعی و عمومی را تکمیل کرده، با آن تعامل و همبستگی خواهد داشت.
از سوی دیگر لازم است به اصلاح این برداشت نادرست بپردازیم که عقیده دارد با وارد شدن زنان به عرصه کار، از مسئولیت در داخل خانواده، از لحاظ سیاسی و اجتماعی بی نیاز می شویم؛ زیرا اگر ما همزمان با تأکید برنقش زن در درون خانواده، به تلاش و حرکت حرفه ای، داوطلبانه، فرهنگی و سیاسی وی احترام نهادیم، تضمین کرده ایم که مسائل زنان عملاً از مرحله شعار گذشته و با مسائل مهم ملی درآمیخته است و نتایجی مضاعف و دوجانبه را هم برای میهن و هم برای زنان به بار خواهد آورد؛ همان طور که بایستی موضوع اهمیت نقش زن را در کانون خانواده، به عنوان اساس وحدت اجتماعی، با گفتاری درباره اهمیت نقش مرد در خانواده و مسئولیت های خانوادگی وی همراه گردانیم؛ به شکلی که زن و مرد هر دو در مجال خانوادگی و اجتماعی مشارکت فعال داشته، یکی از این دو عرصه به قلمرو انحصاری یکی از آن ها تبدیل نشود. شاید یکی از کلیدهای گشاینده مشکلات اجتهاد این باشد که به انفصال موجود بین علوم اجتماعی و علوم شرعی خاتمه داده شود. از آن جا که کوشش های فکری و اجتهادات علمی شیخ محمد غزالی و شیخ یوسف قرضاوی در درون قلمرو اصول محصور گردیده بود، نتوانست بین نتایج علمی و مطالعات میدانی وعملیات فقه وفتوا ارتباط مستحکمی را ایجاد نماید و به تحلیل، مقایسه و تفکیک دو دیدگاه اسلامی وسکولار درباره طرح های مربوط به زنان بپردازد.
شاید بتوان یکی از مسائل پیشنهادی را برای این مطالعه تطبیقی به این شکل مطرح کرد که ارتباط بین مفاهیم خلافت، ولایت واهلیت در دیدگاه اسلامی از یک سو، و مفهوم قوامیت از سوی دیگر را با مطالعه دقیق و بررسی دلالت های گسترده آن در قرآن کریم بشناسیم و در نتیجه مفهوم قوامیت را به مسئولیت های مرد در خانواده محدود نکرده، به عنوان مفهومی مطرح گردد که حاکی از یک واقعیت موجود در سطح مردم جهان می باشد؛ زیرا این مفهوم به صورت مکرر در زمینه مسئولیت هر دو جنس برای رسالت و تبلیغ اسلام به کار رفته است؛ لیکن به صورت یک جانبه به عنوان حق مرد و تکلیفی برای زن در محدوده زندگی خانوادگی مورد استفاده قرار گرفته است.
شکی نیست که این برداشت، مستلزم آن است که زنان با اشتیاق بیش تری به عالمان دینی مراجعه کرده، مشکلات خود را بیان نمایند تا از این طریق موضوع از حیطه نگرانی شخصی خارج شده، به قلمرو دغدغه عمومی راه یابد و در معرض اجتهاد و فتوای قرار گیرد. بدیهی است که زنانِ پژوهشگر، فقیه و عالم می باید خود نیز در زمینه های تخصص خود، به شکل خاص نیز در امور مربوط به خانواده و زن، مشارکت ویژه ای داشته باشند.
وضعیت موجود و اختلافات میان جریان اسلامی و سکولار، به تفرقه شدید میان متفکران دو جریان انجامیده است و شاید بتوان مطالعه مجدد تاریخ نقطه التقای دو مسیر را پیدا کرد. تاریخ اسلام هرگز با زن مخالفت نداشته و مطالعه تاریخ واقعی دوران جدید در زمینه جنبش های آزادی زنان و اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نشان می دهد که اسلام نقطه آغاز و اساسی برای پیشتازان این جنبش ها بوده است(85)؛ چنان که زمینه های مشترکی بین برخی از شخصیت های اسلامی و بعضی از افراد جریان سکولار، در خصوص مسائل زنان مشاهده می شود. بنابراین، به جای تأکید بر موارد اختلافی و زمینه های مواجهه، بهتر است به شناخت و تبیین موارد مشترک بپردازیم.
شرایط موجود در جهان اسلام و عرب، ضرورت گفتمان اسلامی و اصلاحی جدیدی را در خصوص مسئله آزادی زن مطرح می کند. این گفتمان می بایست به شکلی باشد که طرفداران جنبش های آزادی زن را به خصومت بااسلام وادار نکند و بااستفاده یکسان از تاریخ اسلامی و غربی، از به حاشیه راندن و حذف آنان اجتناب نماید. این موضوع نیازمند اجتهاد گروهی و دسته جمعی است؛ زیرا مسائل آن بسیار پیچیده شده وعقل و دانش فردی نمی تواند برهمه ابعاد آن احاطه واشراف داشته باشد. تنها با یک تلاش دسته جمعی و ملی می توان راهی به سوی این جنبش گشود و کلید اصلاح و زمینه ائتلاف ملی را فراهم کرد. بدون این گفتمان اصلاحی و جدید، امت عربی و اسلامی هم چنان اسیر جبهه گیری های موجود باقی مانده و در پارادایم دوگانه محبوس خواهد ماند.
منابع و یادداشت های مقاله در دفتر مجله موجود است.
نظر شما