اقتصاد نخبه گرا و اقتصاد مردم گرا
مجله پگاه حوزه 03 مرداد ماه 1383 شماره139
نویسنده : ابراهیم فیاض
1. اقتصاد نخبه گرا، چه از بعد تئوریک و نظریه ای و چه از ساختاری بدنبال منافع نخبگان جامعه می باشد و مردم در این اقتصاد چه از نظریه ای و چه از ساختاری جایی ندارند. پس در این اقتصاد آزادی مرکزیت دارد و در آن از عدالت خبری نیست مگر به معنایی خاص.
2. عدالت در این اقتصاد باز به گونه ای معنا می شود که در نهایت به نفع نخبگان جامعه تمام می شود چرا که در این نظریه عدالت به معنای ازدیاد قشر متوسط است که این قشر مصرف کننده است که به نفع قشر بالا تمام می شود و اگر تمام ثروت قشر متوسط را جمع کنیم هرگز به اندازه ثروت نخبگان جامعه نخواهد شد عدالت در این مکتب فقط پوششی برای ادامه سرمایه داری باثبات می باشد.
3. این اقتصاد براساس تعدیل اقتصادی بنا می شود تعدیل بین تقاضا و عرضه. اگر عرضه بر تقاضا فزونی گیرد رکود بوجود می آید و اگر تقاضا بر عرضه فزونی گیرد تورم بوجود می آید رکود بزرگ ترین دشمن سرمایه داری است و تورم بحران زا است که در نهایت به رکود تبدیل می شود (البته بعد از ایجاد یک فاصله طبقاتی زیاد) مقدمه این تعدیل آزادی عرضه و تقاضا است. تا در نهایت به این تعدیل برسد.
4. آزادی برای این است که در افزایش تقاضا تا آنجا که می توانند بکوشند. و از همین جاست که ارزش ها نابود می شوند تا در اقتصاد رکود وارد نشود و چون تقاضا زیاد می شود فروش نیز زیاد می شود که این ارزش افزوده از سرمایه قشر متوسط و پایین خارج می شود و به سرمایه نخبگان افزوده می شود.
5. برای افزایش تقاضا نخبگان دیگر نیز وارد می شوند و نخبگان سیاسی و رسانه ای با آنها تشکیل یک شبکه داده و برای رشد اقتصادی در قالب رشد تقاضا فعالیت می کنند. و یک نوع فرهنگ مصرفی را شکل داده است که در نهایت به نفع نخبگان تمام می شود.
6. نهایت اقتصاد در دست گرفتن گردش پولی است که در بانک خصوصی تجسم می پذیرد و براساس خرید سهام صورت می پذیرد و بانک خصوصی کارکرد ربا دارد اگرچه در ظاهر ربا نباشد چرا که بدون فعالیت »به ارزش های افزوده به نفع طبقه نخبگان می افزاید یا پول روی پول می آید.
7. خصوصی سازی از مکانیسم های این اقتصاد می باشد همه چیز در این اقتصادخصوصی می شود دستگاه اداری - منافع اقتصادی و از جمله دین نیز خصوصی می شود تا سیالیت ارزش ها بوجود آید و پذیرش ارزش های مصرفی در جامعه صورت گیرد و تقاضا افزایش یابد.
8. این خصوصی سازی در یک فرآیند جهانی صورت می گیرد و جهانی شدن به همین معنا است و زمینه ساز فرهنگ جهانی یعنی همان فرهنگ مصرفی جهانی است که به فرهنگ مک دونالدی مشهور است.
9. در این اقتصاد جایی برای ارزش های اخلاقی ثابت وجود ندارد چرا که این ارزش ها با افزایش تقاضا سرسازگاری ندارد پس جامعه بدون اخلاق از همین جا شروع می شود که براساس لیبرالیسم شکل می گیرد و جامعه مدنی به همین معنا است.
10. در این جامعه خانواده نابود خواهد شد چرا که خانواده براساس اخلاق و سنت شکل می گیرد و در چنین جامعه ای نه از سنت خبری است نه از اخلاق.
به همین دلیل در این اقتصاد از عاطفه و مهربانی خبری نیست و فقط عقلانیت ابزاری در آن حاکم است.
11. دمکراسی بر همین اساس بنا می شود یعنی بر بی سنتی و بر بی اخلاقی پس دمکراسی برای افزایش تقاضا به میدان می آید و خودش نیز یک عرضه و تقاضا است عرضه خود و حزب خود و تقاضای مردم برای آن حزب.
12. پذیرش اقتصاد جهانی به رهبری امریکا در این اقتصاد محور اصلی است که بر مبانی فوق بنا می شود صدور دمکراسی امریکا به جهان و اصلاحات خاورمیانه ای و خاورمیانه بزرگ همه براساس این اقتصاد بنا می شود.
13. در دین آزادی نیست بلکه آزادگی است آزادی یعنی آزادی بیرونی فقط و آزادگی یعنی آزادی بیرونی مبتنی بر آزادی از درون و بر همین اساس اقتصاد دینی و اسلامی بنا می شود. این آزادی با عدالت هیچ گونه منافاتی (نه در بعد تئوریک و نه از بعد عملی) ندارد.
14. این یک اقتصاد مردمی است که بر فطرت انسانی بنا می شود و دارای یک الگوی انسان کامل است که در تاریخ ادیان آمده است و به تمام معنا یک اقتصاد انسانی است که در جای خودش بحث خواهد شد.
نظر شما