حلقه شاه آبادی و تحولات معاصر ایران
مجله پگاه حوزه 20 مرداد ماه 1383 شماره 138
. یک حلقه شاه آبادی حلقه انقلابی در بعد ساختاری و موقتی است. شناخت این حلقه می تواند ما را به ریشه های بسیاری از تحولات معاصر ایران، راهنمایی کند. این حلقه، انقلاب بزرگی در تاریخ عرفان ایرانی ایجاد کرد انقلابی که هنوز ابعاد آن شناخته شده نیست به همین دلیل کنش های تاریخ ساز تاریخ معاصر نیز دقیق شناخته نشده است.
2. این حلقه در دوران تجدد آمرانه رضاخانی و در مقابل این نوع تجدد وارداتی، شکل گرفت دروانی که دوران زدودن معنویت اسلامی بود و سعی در ایجاد نظامی سکولار و لائیسم اجتماعی داشت و بوسیله یک فراماسون یهودی (محمد علی فروغی) هدایت و سازمان دهی می شد. در این حلقه، تأکید بر معنویت اسلامی انسان کامل گرای شیعی بود ولی با مشخصه خاصی که مخصوص این حلقه بوده است.
3. عرفان شاه آبادی یک عرفان میان فرهنگی بوده است یعنی در چند با آن زندگی کرده و یک سیر اصفهان، تهران، نجف اشرف، سامرا، تهران، قم داشته است. او از حوزه عقلی اصفهان شروع کرده سپس حوزه عقلی تهران آمد و بعد از پختگی در حوزه های دو گانه فوق به عتبات رفته و علمای برجسته آن زمان صاحب کفایه و میرزای دوّم شیرازی و شیخ الشریف که همه از برجستگان حوزه عقلی در فقه و اصول بودند بهره مند شد. بعداین حرکت های جغرافیایی که پس از آن به صورت نسبت به برگشت به تهران به سنین 39 سالگی و شرکت در مبارزات و سپس مراجعت به قم (7 سال) بازگشت به تهران تا آخر عمر(15 سال) ادامه داشت، سبب سفر آفاقی شده است و سخت بر سفر نفسی ایشان تاثیر گذاشته است.
4. این سفر آفاقی سبب شده است که عرفان شاه آبادی عرفان مدرسه ای نشود بلکه یک عرفان در متن جامعه و یک عرفان واقعی در بستر جامعه و بدور از انتزاعیات مدرسه باشد. این نوع عرفان آنچنان خودش را قبض و بسط می کند که هم از عمق بسیار زیادی برخوردار می شود و آنچنان اوج انتزاعی پیدا نمی کند که مخصوص اصحاب مدرسه شود و راهی به جامعه و مدرسه نداشته باشد.
5. این برعکس عرفان حوزه نجف می باشد که یک حوزه انتزاعی در بین حوزه های مختلف علوم اسلامی می باشد (چون یک حوزه در یک جامعه ناهمگون می باشد و ارتباطی با جامعه اطراف خود ندارد) یعنی یک حوزه، مدرسه ای که مشغول به درس و بحث می باشد و کاری به واقعیات بیرونی ندارد پس یک نوع انتزاعیات در بحث های فقهی و اصولی و عرفان و فلسفه پیدا شده بود و بعد از جریان مشروطه این جریان بسیار اوج گرفته بود.
6. از نظر روش، عرفان نجف بر اساس ریاضت ها و سیر سلوک های خواست گوشه نشینی بود امّا عرفان تهرانی و قمی بر عکس آن و بر اساس روایات معرفت طلبی در یک سیر و سلوک در متن اجتماعی بود به همین دلیل مکتب نجف بر صور نورانیه و صور مثالی و شهودات سخت تکیه می کرد ولی مکتب قم و تهران به این صور، به عنوان حجب نورانی نگاه می کنند و نه آنها را نقل می کنند و نه بر آنها تأکید می کنند پس حالت کتوم شدید پیدا می کنند و کمتر از آنها از این صور و شهود سخن به میان می آید.
7. عرفان قمی و تهرانی خودش را در خدمت مردم و ارشاد آنها به سوی توحید می داند برعکس عرفان نجفی که حتی قایل به امام جماعت شدن نیستند و هرگز در عمر خودش امام جماعت نشدند پس عرفان قم و تهران یک عرفان مرام گرا است و عرفان نجفی نخبه گرا.
8. عرفان تهرانی و قمی یک عرفان اجتماعی و سیاسی می باشد در امور سیاسی جامعه بسیار فعال می باشد؛ برعکس عرفان نجفی که در مقابل سیاست یک دیدگاه منفی دارند و از این حوزه بسیار دوری می کنند و تا آنجا جلو می روند که با کسانی که در سیاست دخالت می کنند مخالف می باشند.
9. ولایت فقیه برخاسته از حوزه عرفانی قم و تهران بوده است چون ولایت فقیه برخاسته از یک عرفان مردم گرا است که خود را خادم خلق خدا برای خدا، می داند. و توحید را برای ابلاغ به مردم می داند نه یک بحث انتزاعی غیر قابل فهم توسط مردم و مخصوص به نخبگان فدک جامعه عرفان قمی و تهرانی تبدیل به نظریه انقلاب اسلامی شد و کنش گران انقلاب و سپس دفاع مقدس از این حوزه عرفانی برخاسته بودند و از انقلاب و دفاع مقدس، بسیار دفاع می کردند و فرزندان را مثل مردم فدای این راه کردند (مثل شهادت فرزند شاه آبادی) ولی عرفان نجفی در مقابل انقلاب اسلامی ایران سکوت و گاهی مخالفت می کرد.
10. حلقه شاه آبادی و عرفان قم و تهران محصول دوران مشروطه تا زمان رضاخانی بود یعنی چارچوب آن آنگونه شکل می گرفت تا بتواند مردم را از آثار مخرب تجدد وارداتی حفظ کند و این حفاظت فعال بود (نه منفعل مثل عرفان حوزه نجف) چون عرفان حوزه نجف هرگونه حرکت فعالانه در مقابل تجدد و حتی خود انقلاب مشروطه را از ریشه و بن نفی می کرد) بطوری که خود آیت الله شاه آبادی امام جماعت مسجد جامع راه به عهده می گیرد و در متن بازار و واقعیت جامعه واقع می شود.
11. اعضای حلقه شاه آبادی، شهید آیت الله مدرس و شیخ رجبعلی خیاط، شیخ مرتضی زاهد، بوده اند. شهید مدرس قهرمان برخورد با تجدد رضاخانی بود و موضع گیری او در مقابل این تجدد وارداتی که نهایت آن وابستگی کشور به خارج و قدرتمندان جهانی بود، بسیار آموزنده بوده است و سخنان او در مجلس بخوبی نشان از یک چارچوب تئوریک و نظریه ای دارد.
12. رجبعلی خیاط یک انسان کامل بازاری را معرفی کرد بازار جای عرفان نیست و حتی ضدعرفان است تاریخ عرفان و تمثیل همیشه ضدبازاری است ولی عرفان خیاط یک عرفان بازاری است که در متن بازار ارزش های الهی را رواج می داد و توصیه الهی را به مرحله اثبات و ثبوت می رساند.
13. شیخ مرتضای زاهد یک شیخ منبری می باشد که در خانه های مردم منبر می رود و خانه ها را اصلاح می کند و یک عرفان خانه ای بوجود می آورد و تضاد خانه به عنوان زندگی روزمره و عرفان به عنوان یک معرفت متعالی را از بین می برد و اینگونه خانه ها را از تجدد وارداتی فسادانگیز حفظ می کند و خانه که کوچک ترین هسته اجتماعی می باشد. سبب حفظ اجتماع از این تجدد وارداتی می شود.
14. خمینی به عنوان وارث اصلی و میوه و ثمره اصلی این حلقه می باشد او از مدرسی ها درس های سیاسی بسیار گرفت و تجربه سیاسی خود را با توجه به این حلقه عرفانی تکمیل کرد و یا این تجربه عرفانی - سیاسی به طرف ایجاد انقلاب اسلامی رفت او مردم را رهبر می دانست و خودش را خدمتگزار مردم و این به طور دقیق برخاسته از عرفان تهرانی و قمی بود به طور خلاصه اگر حلقه عرفانی شاه آبادی نبود هرگز انقلاب اسلامی ایران با این کیفیت و کمیت رخ نمی داد.
نظر شما