ادیان و تعامل با پیامدهای 11 سپتامبر
مجله پگاه حوزه 20 مرداد ماه 1383 شماره 138
مرکز فرهنگی امام خوئی در شهر مونترال کانادا، نشستی فرهنگی تحت عنوان »مسلمانان و غیرمسلمانان پس از حوادث یازدهم سپتامبر 2001« برگزار کرد. در این نشست، دکتر محمود ایوب، استاد برجسته اسلام شناس و از فعالان حوزه گفت وگوی اسلام و مسیحیت در سطح جهانی که شیعه لبنانی و استاد دانشگاه تمیل فیلا دلفیا است، درباره رابطه اسلام با مسیحیت و دشواره رابطه اسلام با غرب - در گذشته و حال - سخنانی ایراد نمود.
دکتر محمود ایوب، در ابتدای سخنان خود این پرسش را مطرح کرد که آیا حوادث یازدهم سپتامبر پدید آمدن افکار، فضاها و زمینه های جدیدی در روابط اسلام با غرب را در پی داشته است یا اینکه تنها به افکاری که از پیش وجود داشته، تعمیق بخشیده است.
وی در پاسخ به این پرسش، ابتدا خاطرنشان ساخت که تمییز نهادن میان مسیحیت شرقی و اسلام از یک سو و غرب از سوی دیگر ضروری است، زیرا اسلام و مسیحیت شرقی در خانه ای واحد در مقابل غرب قرار دارند. دکتر ایوب در ادامه گفت: اسلام در فضای معنوی مسیحی سربرآورد و رشد کرد؛ به تعبیر دیگر، مسیحیتی که اسلام در متن آن پدید آمد، مسیحیت قداست است و قرآن مجید درباره اینان سخن گفته و آنان را نزدیک ترین و صمیمی ترین مردم نسبت به مسلمانان معرفی کرده است و از راهبان و کشیش های آنان که روحیه کبر و استکبار ندارند و چشم هاشان با یاد خدا پر از اشک می شود، به نیکی یاد کرده است؛ »لتجدن اقربهم موده للذین آمنوا الذین قالوا انا نصاری ذلک بان منهم فسیسین و رهباناً و انهم لایستکبرون«. (مائده / 82)
این مزایای روحی و ایمانی که قرآن برای آنان برشمرده است، هنوز هم در مسیحیان شرق وجود دارد، در حالی که غرب این خصایص را نپذیرفته است. وی برای مثال، از قدیس یوحنای دمشقی یاد کرد که نخستین کسی بود که با دین اسلام تعامل برقرار کرد و قرآن و اسلام را به خوبی می شناخت؛ یوحنا آن قدر اسلام را با مسیحیت نزدیک می دید که حتی معتقد بود، اسلام بدعتی در دین مسیحیت است و این تصور، هنوز هم در میان بسیاری رواج دارد.
آغاز نزاع و تغییر چشم انداز
دکتر ایوب در ادامه متذکر شد: زمانی که اسلام به غرب و به طور مشخص به اسپانیا و ایتالیا وارد شد، چشم انداز این روابط دگرگون شد؛ مسلمانان فرزندان کنیزی به نام هاجر (همسر ابراهیم(ع)) تلقی شدند و »اسماعیلی« نام گرفتند و با انتساب به کنیز ابراهیم، یعنی هاجر، تحقیر شدند. در مقابل ایشان، فرزندان اسحاق، که فرزند ساره همسر اول ابراهیم(ع) بود، قد برافراشته بودند که فرزندان مسیحی اش، از طریق مفهوم کنیه یا »اسرائیل حقیقی« که کتاب های تورات عبری یا به اصطلاح مسیحیت »عهد قدیم« از آن سخن گفته اند، با او ارتباط می یابند.
با ورود اسلام به اسپانیا، تصویری از اسلام در نزد مسیحیت و از مسیحیان در نزد مسلمانان شکل می گیرد؛ به این ترتیب، دیگر مسیحیان، نصارای نزدیک و صمیمی با مسلمانان نبودند، بلکه مشرکانی بودند که به کتاب های مقدس خود هم مقید نبودند.
دکتر ایوب در ادامه تأکید کرد: هرگاه اسلام قوی بوده (حتی در زمان جنگ) احترام و تفاهم بیشتر و بهتری برقرار بوده است؛ مانند روابطی که میان مسلمانان عباسی و بیزانسی ها یا رومی های شرقی برقرار بوده که دو طرف میان خود نسخه های خطی فلسفی مبادله می کردند و اسقف های بیزانس، علمای خود را به بغداد می فرستادند تا در فهم عمیق تر اندیشه های افلاطون و ارسطو به فلاسفه مسلمان و مسیحی شرقی یاری برسانند. زمانی هم که صلیبی ها به قلب جهان اسلام، یعنی فلسطین رسیدند، از اندیشه اسلامی و ادبیات، هنر و آداب مسلمانان تأثیر پذیرفتند.
ایوب معتقد است: آنچه موجب تیرگی روابط این دو دین و تمدن بزرگ (اسلام و مسیحیت) گردید، دو مسئله دیگر است؛ یکی رسیدن ترک های عثمانی به پشت دروازه های وین (اتریش) که بذر هراس را در دل مسیحیانی پاشید که در آن زمان فکر می کردند، ترک های مهاجم خونخوار، متجاوز و وحشی هستند و دوم انتقال آن بیم و هراس از مسیحیان به مسلمانان، با آغاز حرکت استعماری انگلیس و فرانسه در کشورهای عربی و اسلامی، بلکه مهم تر از این، تحقیر مسلمانان و عرب ها در زیر شعارهای متمدنانه تبشیری (تبلیغی) و رسالت مرد سفید (اروپایی). با اینکه در زمانی که اروپایی ها در »قرون تاریکی« به سر می بردند و با یکدیگر نزاع داشتند، مسلمانان و مسیحیان شرقی از تمدن عمیق و پرباری برخوردار بودند.
برخورد تمدن ها
دکتر محمود ایوب، به بعد دیگری از مصائب روابط اسلام با غرب اشاره کرد و به دو نظریه مهم در باب روابط اسلام و غرب اشاره کرد؛ نظریه نخست، نظریه ساموئل هانتینگتون، یعنی نظریه برخورد تمدن ها است. وی در این نظریه جهان را به سه تمدن تقسیم کرده است؛ تمدن غرب، تمدن اسلام و تمدن کنفوسیوس چین. آنچه برای دکتر ایوب نامفهوم و عجیب می نماید این است که هانتینگتون در نظریه خود اسلام و آیین کنفوسیوس را در پیمانی مشترک و ضدغرب کنار هم نشانده است. این بدان معنا است که غرب، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، وارد جنگی با تمام جهان شده است.
نظریه دوم نظریه برناردلوییس است که در کتاب »خشم اسلامی«، خواهان پیش گیری از یکی از این دو گزینه شده است: یا پذیرش غرب با دموکراسی و پیشرفت و علوم و آزادی، و یا اسلام و بازگشت به قرون میانه و عصر پرده نشینی و رونق حرم سراها و بردگی. دکتر ایوب چنین نتیجه گرفت که این روند و سیر تاریخی همان چیزی است که پیش از حوادث یازدهم سپتامبر جریان داشته است. این روند در چارچوب خاصی قرار داشته که در طول تاریخ اسلام مسیحیت، همواره وجود داشته است.
پیامدهای حوادث یازدهم سپتامبر
دکتر ایوب بر آن است که آنچه پس از یازدهم سپتامبر تازگی دارد، کارکردها است، نه اصل تفکر سلطه جویانه امریکا، زیرا امریکا پیش از یازدهم سپتامبر هم، برای تحمیل نظام خود بر جهان تلاش می کرد و در بسیاری موارد موفق شده بود تا از طریق دانشگاه ها و کانال های فرهنگی دیگر و حتی عنصر تبلیغ الگوی دموکراسی و سرمایه داری خود را بر جهان تحمیل کند. پس از یازدهم سپتامبر، امریکا فرصت یافت تا تمام خواسته های خود را به مدد زور و سلطه، بر دیگران تحمیل کند و این هم اسبابی داشت؛ از جمله این اسباب است:
1. حوادث یازدهم سپتامبر، روی دیگر و سیمایی خشن از اسلام نشان را داد که امریکا را در وضعیتی قرار داد که با خشونتی شدیدتر، به این خشونت پاسخ گوید؛ مانند آنچه که در افغانستان و عراق دیدیم.
2. حادثه یازدهم سپتامبر، نوعی سرخوردگی در جهان اسلام و عرب و در میان حاکمان، متفکران، روشنفکران و عموم مردم به وجود آورد. اثر این سرخوردگی را از سویی در شکل پذیرش پاره ای از ارزش های غربی، مانند اقتباس اصل سکولاریسم و یا کنار زدن دین و از سوی دیگر، در تعصب ورزی ها و افراطگری های دینی به شیوه بن لادنی می توان مشاهده کرد.
3. حادثه یازدهم سپتامبر از جریان متعصب پروتستان و یا دارای ریشه مشترک مسیحی - یهودی خطرناکی پرده برداشت؛ یکی از مظاهر این جریان - از باب نمونه - این است که اسرائیل سفارتی به نام سفارت مسیحی بین المللی دارد که تأمین هزینه های آن بر عهده مسیحیان بنیادگرایی است که معتقدند، همه یهودیان باید به فلسطین بازگردند و بنای هیکل به دست آنان، زمینه ساز بازگشت دوباره مسیح باشد و پیکار »مجدو« بار دیگر در فلسطین تکرار شود که در ضمن آن بسیاری از انسان ها، جز پیروان انجیل و آن دسته از یهودیانی که به مسیحیت می گروند، کشته خواهند شد.
خطرناک ترین اقدام این بنیادگرایان مسیحی، اعزام گروه های تبلیغی - تبشیری به عراق، به هدف به وجود آوردن بنیادگرایی مسیحی عراقی است که می تواند زمینه ساز تفرقه و دو دستگی در میان مسلمانان و مسیحیان شود.
تعامل با پیامدهای حوادث یازدهم سپتامبر
دکتر ایوب راه کارهایی را برای رویارویی با پیامدهای یازدهم سپتامبر مطرح کرد که مهم ترین آنها عبارت است از:
- در پیش گرفتن رفتاری همراه با حکمت و صبر از درون نظام های رسمی در کشورهای عربی و اسلامی و تثبیت نظام دموکراسی پارلمانی به سبک اروپایی، نه به شکل امریکایی آن که برخی کشورهای خلیج در پیش گرفته اند.
- تثبیت اصل شهروندی که تبعیض بردار نیست و تحمیل نظام معینی بر اقلیت دینی را (آن گونه که مسلمانان دوره های نخست اسلام رفتار می کردند و مسیحیان و یهودیان را در دائره قانون جزیه و اهل ذمه قرار می دادند) بر نمی تابد، زیرا اصل شهروندی امروزه اجازه چنین رفتاری را نمی دهد؛ هرچند قوانین اساسی کشورهای اسلامی براسلام به عنوان دین رسمی دولت تأکید دارد.
- تکیه بر روش گفت وگو با غرب و نه برخورد با آن و یا کاربست قدرت و خشونت علیه آن، و این گفت وگو، باید در ضمن حدود و ضوابطی باشد که هویت مسلمانان و عرب ها و مسیحیان و میراث و فرهنگشان را حفظ کنند.
- اسلام دین خشونت نیست، دین قدرت است؛ قدرت به عنوان یک کل شامل ابعاد اقتصادی، نظامی، فرهنگی، معنوی و سیاسی، و با یکی از اشکال تشکل مشترک میان عرب ها و مسلمانان آغاز می شود. عکس، هرگاه اسلام را به دین خشونت تبدیل کنیم، آن را قربانی تندروها و قربانی لیبرال های افراطی سکولار خواهیم کرد.
در اینجا باید تأکید کرد که اسلام دارای ژرفای معنوی ای است که جوهر آن همگون با ژرفای معنوی مسیحیت است و این عمق معنوی و روحی باید مبنا و خاستگاه و نقطه عزیمت هرگونه گفت وگو میان مسلمانان و غربی ها باشد.
نظر شما