موضوع : پژوهش | مقاله

عرفان در رؤیت و روّیت حسین بن علی علیه السلام

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 51، اسفند 1384 

نویسنده : رودگر، دکتر محمدجواد
دکتر محمدجواد رودگر[1]

چکیده:
عرفان ناب اسلامی، گرفته شده از متن قرآن کریم و سنّت و سیره علمی و عملی معصومین علیهم السلام می باشد و عرفانی جامع و کامل است که عقل و عشق، کمال و کرامت، حیات حماسی و جهادی، زندگی معنوی و معقول را با هم دارد. عرفان درون گرا و برون گرا، عرفانِ عقلانی و تأثیرگذار در تمامی ساحت های زندگی است و رابطه خود با خدا، خود با خود و خود با جامعه و جهان را تنظیم و مدیریت می نماید.

عرفانی که مبانی اصیل معرفت اسلامی، عقلانیت دینی و معنویت فراگیر را با هم داشته و شریعت محورانه از آغاز تا انجام است و آموزه های امام حسین علیه السلام در خطبه ها، نامه ها، ادعیه و کلمات قصار از یک طرف و سیره عملی و به خصوص حادثه همه جانبه و جاودانه عاشورا، عرفان ناب و قرآنی - ولایی که عرفان خِرَدگرا، مهرورز، حماسه و جهاد، عشق و ایثار، صدق و صفا، خلوص و رضا، صبر و بصیرت و آزادگی و آزادی یا حریت درونی و برونی است را متجلّی ساخته و معیار حکم ارزیابی، نقد و تأویل عرفان های مختلف کرده است.

مقدمه:
تصویری که از «عرفان» در ذهن، زبان و ضمیر ما ساخته و پرداخته شده است و خبط و خطاهای فراوان معرفتی - نظری و معنویتی - سلوکی از عرفان چه در ساحت علمی و چه در ساحت عملی که در دل، دیده و دماغ ما به تدریج شکل گرفته، هم ریشه معرفت شناختی و هم ریشه پدیدار شناختی، جامعه شناختی و به خصوص کارکردگروانه دارد و عرفان در آزمون تاریخی آن غالبا با عزلت و خلوت و گریز از مسئولیت و رهبانیت افراطی توأم شده تا بین عرفان و اجتماع، سلوک و سیاست، معرفت و ولایت (حکومت) شکاف و شقاق افکند.

عرفان معهود تاریخی، به خصوص تصوفی، که در گذر زمان از «مسجد» و «محراب» به خانقاه و صومعه با جامه ویژه یا خرقه و کشکول و تبرزین همراه شده و طبقه خاصی را خلق کرده تا راه رازآلود صوفیانه از راه روشن بندگان و عیال خدا متمایز گردد خود در انحراف، تحریف، التقاط عرفانی و تحجر و جمود صوفیانه و فرقه سازی و خرقه پردازی نقش به سزایی داشته است. شیخ سعدی می گوید:

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن این فریق را

گفت آن گلیم خویش به در می برد ز موج

وین جهد می کند که بگیرد غریق را[2]

«عالمان ربانی» بر عابدان، زاهدان و عارفان گوشه نشین و رهبانیت پیشه فرق های بسیار دارند؛ پیامبر اسلام فرمود: «فضل العالم علی العابد کفضل القمر علی سائر النّجوم لیلة البدر».

آری! «عالمان ربانی» بر عابدان، زاهدان و عارفان گوشه نشین و رهبانیت پیشه فرق های بسیار دارند؛ پیامبر اسلام فرمود: «فضل العالم علی العابد کفضل القمر علی سائر النّجوم لیلة البدر»[3]. این در حالی است که عرفان ناب اسلامی، عرفان و سلوک قرآنی و اهل بیتی علیهم السلام نه تنها چنین خلأ و خطاهایی یا کژی و کاستی هایی را ندارد بلکه عرفانی است که در عین تنظیم رابطه «انسان با خدا» در اوج اقتدار معنوی و فتوحات غیبی «رابطه انسان با خود» را با رابطه انسان با جهان و جامعه درهم آمیخته و گرایش به مسئولیت های دینی، هدایتی و جهادی را نیز تعمیق می بخشد و عرفان در متن زندگی، نهاد خانواده، جامعه، مدیریت و راهبری الهی و درد خدا و خلق، عرفان هماهنگ با برهان یا تجربه عقلی، تجربه حسی و جهاد و اجتهاد، حماسه و حضور و حصول و شهود را ارائه می نماید...

عرفان اسلامی، انسان مسلمان تمام عیار و وظیفه شناس و تکلیف مدار تربیت می نماید تا مدرسه، مسجد و میخانه را باهم و درهم و با حفظ گستره و قلمرو هرکدام و شأن و شخصیت آن ها داشته باشد تا عرفان مثبت، پویا، پایا، سازنده و سوزنده و گدازنده باشد و برای فهم و شهود چنین عرفانی باید به اندیشه و اشراق، عقل و دل، برهان و عرفان و رؤیت و روّیت امام مجاهدان و شهیدان و سید و سالار سالکان کوی حق و واصلان الهی یعنی اباعبدالله الحسین علیه السلام نگریست که «آینه در کربلاست» یعنی عرفان نیز با حسین علیه السلام در واقعه عظیم و جاودانه کربلا معنا و مبنا یافت و «عاشورا» تفسیرگر و تصویر کننده «عرفان» است که عرفان حماسی، جهادی، سبزِ سرخ و عرفان اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آلهنیز در حادثه ابدی و ماندگار چراغ هدایت و کشتی نجات ظهور یافت تا راه انحراف و تحریف و باب تحجر و تجدد در حوزه «عرفان» نیز بسته شود و «عاشورا» مُحکمی برای تأویل همه متشابهات گردد که:

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هرکه آینه سازد سکندری داند

هزار نکته باریک تر ز مو این جاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند

آری! واقعه تاریخی بلکه فرا تاریخی و قیام جاودانه حسینی صلای یقظه و بیداری و بینایی و صهبای معرفت و محبت و غریو حضور و ظهور «تکلیف شناسانه و تکلیف گرایانه» در عالم دنیا و دارالغرور است تا هر کس که در انگیزه و اندیشه، جزم و عزم علمی و عملی و سلوک تا شهود قدم ثابت دارد آن انسان کامل مُکمِّل، یعنی امام حسین علیه السلام، را الگوی تمام عیار قرار دهد که آن امام هدایت و نور، عرفان ناب اسلامی را زنده کرد تا در معرفت عرفانی و عرفان علمی و معرفتی خللی حادث نشود و به «اصلاح» عرفان عملی و عمل عرفانی نیز اهتمام ورزید تا نقصان و لغزشی در این زاویه نیز واقع نگردد.

در واقع او هم محیی عرفان و هم مصلح عرفان بود چه این که احیا و اصلاح امام حسین علیه السلام در همه ابعاد و جنبه های اندیشه و معرفت دینی بود.

امام علیه السلام هم چنین گرایش عده ای به خلوت گزینی به بهانه این که ما وظایف خویش را در گذشته و در جبهه و جهاد انجام دادیم و اینک باید به ذکر و دعا و راز و نیاز بپردازیم و گرایش عده ای دیگر به تمتع از لذایذ دنیوی به بهانه این که قبلاً اهل زهدورزی و دنیاگریزی بوده ایم و هم چنین نماز و حج منهای ولایت و عبادتِ گریزانِ از مسئولیت را با نهضت الهی - توحیدی خود نقد و تأویل نمود.

زیرا در عرفان حسینی، شریعت و شهود، حماسه و حضور، خردگرایی و مهرورزی، تقوای گریز و ستیز، آزادگی و آزادی، عقل و عشق، سلوک و سیاست، دعا و دعوت از یک سو و توحید، ولایت، شهود، ریاضت، عبودیت، فنا و بقا از سوی دیگر و در مجموع «قرآن و عترت» کاملاً متجلی بود، چه این که اسلام، ایمان، تقوا و یقین با جهاد، هجرت، مرگ آگاهی و مرگ باوری، عزت و کرامت، امربه معروف و نهی از منکر، سیاست و مدیریت، تعقل و تعبد و درک و درد دینی توأمان حضور داشتند و عارفانی مصداق: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِکرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ یخافُونَ یوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الأَْبْصارُ لِیجْزِیهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ یرْزُقُ مَنْ یشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ»[4] و نماد و سمبل عملی: «التّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السّائِحُونَ الرّاکعُونَ السّاجِدُونَ الآْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّاهُونَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤمِنِینَ»[5] در عرفان عاشورایی و عاشورای عرفانی امام حسین علیه السلام ظهور یافته اند که از نماینده های بارز «سالکان مجذوب» و «مجذوبان سالک» یا محبان محبوب و محبوبان محب بوده اند.

ما در این رساله موجز و مقاله مختصر برآنیم تا «عرفان ناب اسلامی» را در شهود و شناخت، اشراق و اندیشه، عیان و بیان، قدمگاه و قرارگاه، دل و دماغ و رؤیت و روّیت حسین بن علی علیه السلام به نظاره نشسته و گوهر گمشده خویش را در دریای زلال کربلا جست وجو نماییم و آن را در دو بخش عرفان علمی - اصولی و عرفان عملی - وصولی با محورهای متنوع ارایه می دهیم و همه همّ و تدبیر و تلاش ما بر آن است که منبع و معیار اصلی و بنیادین هر آینه فقط فکر و فعل و رؤیت و روّیت اباعبدالله الحسین علیه السلام باشد.

البته برداشت آزاد و نکته یابی از آن ها صورت خواهد گرفت اما نه به صورت ذوقی و سلیقه ای که تفسیر به رأی باشد بلکه چون دامن و دامنه آموزه های امام حسین علیه السلام در فکر و فعل گسترده است حق فهم و معرفت و برداشت های اصولی و با زبان و ادبیات عرفانی نیز محفوظ است و در حکم شرح و بسط معارف مستقیم امام حسین علیه السلام خواهد بود.

عرفان انصراف از عالم ناسوت و توجه تام به جهان لاهوت یا قراردادن «آئینه دل» در برابر انوار و تجلیات قدسی حق سبحانه است، چنان که از شیخ الرئیس در نمط نهم اشارات رسیده که: «والمنصرف بفکره الی قدس الجبروت مستدیما لشروق نورالحق فی سرّه».

بخش اول: عرفان علمی - اصولی
عرفان انصراف از عالم ناسوت و توجه تام به جهان لاهوت یا قراردادن «آئینه دل» در برابر انوار و تجلیات قدسی حق سبحانه است، چنان که از شیخ الرئیس در نمط نهم اشارات رسیده که: «والمنصرف بفکره الی قدس الجبروت مستدیما لشروق نورالحق فی سرّه». یا عرفان، خودآگاهی شهودی و ذوقی و هجرت انفسی و خروج از انیت و انانیت با هدف «خدا آگاهی شهودی» است که این معنای گران سنگ در «فطرت» یا سرشت و جبلت الهی و توحیدی ما تعبیه شده است و عرفان بازشناسی و بازیابی این هویت الهی - دینی و حقیقت توحیدی است و رفع موانع و حُجب برای وصل به اصل خویش که در اثر فنای از «خود» و رهایی از «تعلق» بلکه «تعین» حاصل شده تا مجاز به حقیقت، مقید به مطلق، محدود به نامحدود، قطره به دریا و عیبستان به غیبستان و «نی» به «نیستان» برگشته و «عهد اول و الست» یا دیدار اول و پیشین در دار دنیا و فنا با «ایمان» و «عمل صالح» و «علم» و «عمل» تحقق یابد.

آری عرفان معرفت به خدای سبحان و ذات حق و اسماء و صفات الهی و در عین حال شناخت راه اتصال به عالم مافوق ملکوت و آئینه دار طلعت یار شدن یا استکمال انسان در دو ساحت بینش ها و گرایش های عالیه بر روش تهذیب و تزکیه و کشف و شهود است، از این رو عرفان «شناختن»، «شدن»، رفتن و گردیدن نهادی و جوهری است که در اثر طهارت عقل و دل و لطافت فکر و نورانیت «فعل» و عناصر: معرفت، عبودیت، محبت، خلوص و ولایت بهره سالک الی الله می گردد تا معرفت توحیدی و توحید معرفتی به دست آید.

عارفان تفطن به این حقیقت داشته اند که عرفان بر دو اصل اصیل توحید و موحد قرار گرفته و این معنای منیع از ره گذر «معرفه الله» تحقق پذیر است و عرفان جز «معرفت به خدا» چیز دیگری نیست که در عرفان «وحدت شخصی وجود» یا وجود لا بشرط مقسمی و «هویت غیبیه مطلقه» مطرح است. امام حسین علیه السلام در تصویر غایت هستی، انسان و هدف خلقت آدمیان را همانا «شناخت خدا»، «عبودیت الهی»، ترک و انقطاع از ماسوای حق و عدم تسلیم در برابر غیرخدا و آن گاه شناخت انسان کامل و اطاعت پذیری از آن دانسته اند؛ چنان که فرمود:

«ایها الناس! ان الله ما خلق الخَلقَ الا لیعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، واستغنوا بعبادته عن عبادة ماسواه.

فقال رجل: یابن رسول الله! ما معرفة الله عزوجل؟

فقال: معرفة اهل کل زمان، امامه و الّذی یجب علیهم طاعته».[6]

حال مگر عرفان غیر از «خداشناسی»، توحید الهی، بندگی خالص و محض در برابر خداوند متعال و امام شناسی و پیروی از امام است؟

در حدیث یاد شده امام علیه السلام فرمود که سالک طریق حق سبحانه باید «معرفت الله» و «عبودیت الله» را در پرتو انسان کامل و مکمل یا به تعبیر عارفان «پیر راه»، «پیر مغان»، «پیر میکده»، «خضر طریق»، «مرغ سلیمان» و... به دست بیاورد. در این حدیث و برخی احادیث و ادعیه دیگر به چند اصل از اصول عرفان علمی یا نظری اشاره شده است:

الف) توحید در پرتو «معرفه الله»؛

ب) موحد کامل که همان «انسان کامل» باشد؛

ج) ولایت و ولی که واسطه فیض الهی و رابط عبد و معبود و سالک و مسلوک الیه یا محب و محبوب و «راهنما و راهبر» مستعدان کوی وصال است؛

د) عبودیت و انقیاد محض و ناب انسان سالک در برابر پروردگار در سایه سار معرفت کامل به حضرت حق سبحانه؛ چه این که به تعبیر قرآن کریم «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» که در برخی احادیث و تفاسیر، «الا لیعبدون»، «ای لیعرفون» تفسیر شده است و انسان عارف به خدا تنها او را می پرستد و اساسا «غیرخدا» را نمی شناسد و نمی پرستد، که:

- ره عقل جز پیچ در پیچ نیست

بر عارفان جز خدا هیچ نیست

- رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت

و شیخ الرئیس بوعلی سینا نیز در نمط نهم اشارات به این مقام عارفان پرداخته است که: «العارف یرید الحق الاول لا لشی ء غیره و لا یؤثر شیئا علی عرفانه و تعبده له فقط لانه مستحق للعبادة و لانها نسبة شریفة الیه لا لرغبته او رهبة»[7]

عارف ذات حق را برای حق می طلبد نه برای چیز دیگر، و هیچ چیزی را برای معرفت حق ترجیح نمی دهد و اختیار نمی کند. امام علی علیه السلام در این مورد می فرماید: «الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا رغبة فی جنتک بل وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک».

مائیم و رخ یار دل آرام و دگر هیچ

ماراست همین حاصل ایام و دگر هیچ

عارف الهی عالَم فانی و باقی را فدای شاهد و ساقی کرده و در اثر «شراب طهور حق» از ماسوای الهی پاک شده است و مَی معرفت و مَحْو و فناء او را مجذوب مطلقِ «محبوب» کرده است تا از «توحید فعلی» و «صفاتی» به «توحید ذاتی» در پرتو تجلی فعلی، صفاتی و ذاتی راه یابد و دنیا و آخرت را به یک گوشه چشم و نگاه یار و دلبر و دلدار رها نماید. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «الدنیا حرام علی اهل الاخرة و الاخرة حرام علی اهل الدنیا و الدنیا و الاخرة حرام علی اهل الله»[8].

تو و طوبی و ما و قامت یار

فکر هر کس به قدر همت اوست

در دعای سحر امام باقر علیه السلام نیز تنها از جمال و جلال و اسمای الهیه سخن به میان آمده است و در دعای عرفه حسین بن علی علیه السلام آمده است:

«انت الذی اشرقت الانوار فی قلوب اولیائک حتی عرفوک و وحدوک و انت الذی ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتی لم یحبوا سواک و لم یلجؤوا الی غیرک»[9]

یعنی سالک دوست در پرتو اشراقات الهی و لمعات غیبی و جذبات حق که در دلش ایجاد شده و آن را در پرتو ریاضت شرعیه و مجاهدت های مستمر به دست آورده است به منزل «معرفة الله» و آن گاه «توحید الله» رسیده و غیر حق را از دل خویش زدوده و تنها «عشق به خدا» در سویدای سرّش تجلی یافته و تنها به خداوند سبحان پناهنده است و دیگر هیچ. در فراز یاد شده از دعای عرفه نیز غیر از دو رکن رکین «توحید» و «موحد» از اصل ریاضت و مجاهده و جذبات و نفخات قدسی الهیه سخن به میان آمده است که می توان آن را اصول «عرفان عملی» و «سلوک باطنی» و مبنای سفر به سوی محبوب تلقی نمود که در استمرار اصول عرفانی چنین خواهد بود.

ه) ریاضت و مجاهدت؛

و) جذبه حق چه برای سالکان مجذوب و چه مجذوبان سالک؛

ز) عشق و محبت که سوزنده و سازنده است و فراز «ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتی لم یحبوا سواک» بر آن دلالت می نماید.

نقش جمال یار را تا که به دل کشیده ام

یکسره مهر این و آن از دل خود بریده ام

چنان که ملاحظه شد، در اندیشه و اشراق حسینی، ما آفریده نشده ایم مگر این که حق را شناخته و بپرستیم و این دو گوهر گران سنگ را در پناه هدایت، حمایت و اشارت و ارشاد انسان کامل یا ولی جست وجو نماییم.

حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در دعای عرفه اگر چه از «شناخت خود» (خودشناسی) چه معرفت نفس حصولی و شهودی یا ظاهری و باطنی و طرح اعجاب های آفرینش انسان وارد عرصه دعا و نیایش شده و معارف بلندی را عرضه کرده است، یا آیات آفاقی و انفسی را برشمرده و از «وحدت تجلی» و «وحدت شهود» یا توحید وجودی و شهودی سخن گفته است، اما «راه انّی» یا از معلول به علت پی بردن را کافی و کامل ندانسته، تنها شرط لازم و ابتدایی در ورود به بارگاه قدس ربوبی را چنین مطرح نموده است:

«الهی امرت بالرجوع الی الاثار فارجعنی الیک بکسرة الانوار و هدایة الاستبصار حتی أرجع الیک منها کما دخلت الیک منها مصون السر عن النظر الیها و مرفوع الهمة عن الاعتماد علیها انک علی کل شی ء قدیر»[10] و «برهان لم» بلکه بالاتر و والاتر «برهان صدیقین» را مطرح فرموده و از «فهمیدن و شناختن» به «رسیدن و شهود کردن» و از فراق به وصال آن هم از طریق «برهان رب» یا «ذات بر ذات»، دست یافته و مرحله به مرحله سالک را رقاء معرفتی و تعالی سلوکی داده است؛ چنان که فرمود: «منک اطلب الوصول الیک بک استدل علیک فاهدنی بنورک و اقمنی بصدق العبودیة بین یدیک»[11]؛ یعنی عرفان ناب از سنخ «وصول» و جنس لقاء رب و شهود است نه اصول نظری محض و شنیدن و گفتن و فهمیدن. در فرازی دیگر فرمود: «آیا تو پنهان بوده ای تا به دلیلی که به سوی تو رهنمونم بسازد احتیاج داشته باشم؟ کی از من دور بوده ای تا نمودهای جان، مرا به تو برساند؟ متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک؟»[12]

همه عالم فروغ روی حق دان

حق اندر وی ز پیدایی است پنهان

زهی نادان که او خورشید تابان

به نور شمع جوید در بیابان[13]

و «بیت الغزل» دعای عرفه در این فراز زیبا نهفته است که فرمود: «عمیت عین لا تراک علیها رقیبا»[14]؛ یعنی آن چشمی که نظارت تو را بر خود درک نمی کند کور است، زیرا هستی غیر از او نیست؛ «لا اله الا هو» و هویت ما جز او را نشان نمی دهد و اگر ما به «درون» خویش برگردیم «او» را شهود خواهیم کرد و «ما» جز «او» نیستیم؛ «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه»[15].

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم

ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

ح) اصل «شهود عرفانی» (وحدت شهود و بالاتر، وحدت وجود بر اساس قرائت عارفان اصیل اسلامی شیعی). دانسته شد که اصول و امهات عرفان اسلامی در آموزه های امام حسین علیه السلام یا در مراتب شهود و شناخت و رؤیت و روّیت او به ظهور رسیده است که حسین علیه السلام نیز چون علی علیه السلام مبدأشناسی شهودی، نبوت شناسی شهودی، و معادشناسی شهودی داشت و آن را در گزاره های حکیمانه و آموزه های عارفانه و در عین حال رفتار و عمل خالصانه اش ظاهر ساخت و توحید، ولایت، عبودیت، عشق و لقاء و فناء و بقاء را نه تنها در علم و نظر بلکه در عین و عمل نشان داد و او جامع عرفان علمی - عینی و توحید نظری و عملی در حد اعلی و اکمل است.

امام حسین علیه السلام عرفان را از خلوت و عزلت به جلوت و عیان آورد و آن «پرده نشین» را «شاهد بازاری» کرد تا راه هرگونه انحراف نظری و تحریف عملی را نیز از ساحت عرفان ناب اسلامی مسدود نماید.

او این حقیقت را نیز گوشزد می نماید که انسان تا با علوم الهی و معارف اسلامی آشنا نشده و اهل تحصیل و مجاهدت های علمی نگردد و مبانی معرفت دینی و تفکر اعتقادی خویش را تعمیق و تحکیم نبخشد نمی تواند اهل تهذیب و سیر و سلوک باشد. باید راه را چنان رفت که رهروان رفتند، زیرا عزیمت به سوی سلوک باطنی بدون استکمال جنبه های عقلانی - علمی بس خطرناک می باشد، چنان که امام حسین علیه السلام فرمود: «دراسة العلم لقاح المعرفة»[16].

علم الدراسه و علوم تحصیلی زمینه عارف شدن است و مؤمن سالک باید درک و درد دین، دین شناسی و دین داری، آگاهی و گواهی دینی، ایمان با محتوای معرفتی، تفقه و بصیرت اسلامی را از محضر انسان کامل و صاحبان ولایت مطلقه الهیه جست وجو نماید. امام حسین علیه السلام در این باره فرمود: «من اتانا لم یعدم خصلة من اربع: آیة محکمه و قضیة عادله و أخا مستفادا و مجالسة العلما»[17]؛

یعنی هرکس به مکتب و محفل ما آید آینه محکم (معرفت حق)، قوانین اجتماعی، اخلاقی و دستورهای الهی، آئین برادری و سود بردن از هم نشینی با عالمان بهره او می گردد که «دعای عرفه» امام علیه السلام نیز از توحید، بندگی، فقر ذاتی و وجودی، سلوک معنوی، عشق و مهرورزی، ریاضت شریعت محورانه، کمال و کرامت و وصال و لقای رب، یعنی سلوک معرفتی، معنویتی و شریعتی، معارف فراوانی را فراروی اهل معرفت و معنا نهاده است.

به این دلیل است که امام حسین علیه السلام اصل شریعت، طریقت و حقیقت که در هم تنیده و «ظاهر و باطن و باطنِ باطن» هم هستند را نیز در طول حیات نورانی خود از کودکی تا کربلا و از ولادت تا شهادت نشان داده است.

شریعت محوری سلوک حسینی و عرفان عاشورایی است، چه این که در عرفان ناب محمدی صلی الله علیه و آله نه تنها شریعت گروی در هیچ مرحله ای از مراحل عرفان و سلوک سلب یا کم رنگ نمی شود بلکه ثبوت و شدت توجه به آن بیش تر و عمیق تر می گردد تا در «توحید علمی» و «توحید عینی» شریعت با همه ظواهر و بواطن خویش تجلی یابد و سلوک و سیاست حسین علیه السلام با «شریعت» معنا و مبنا یابد تا کسی به بهانه سیاست و یا با عنوان سلوک، از شریعت فرار ننماید که در هیچ زمان و زمینه و مرتبه ای تکلیف از انسان ساقط نمی گردد بلکه به تناسب شخصیت افراد و مراتب سلوکی و مقامات معنوی آنان، بار تکلیف بیشتر و شدیدتر می گردد و سنت و سیره اهل بیت علیهم السلام گواه تام و تمام در این مورد و سیره علمی و عملی حسین بن علی علیه السلام از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا و از ورود ایشان به سرزمین کربلا تا لحظه شهادت و لقاءالله شاهد جاودانه بر این حقیقت تابنده و سازنده است که بدون شریعت، شهود ممکن نیست.

در این جا نمودار اصول عرفان علمی و نظری به صورت مجمل و با استناد و استشهاد از سخنان حسین بن علی علیه السلام تبیین می گردد:

اصول عرفان علمی - اصولی (برگرفته از خطبه ها، نامه ها، ادعیه و...)

1- توحید ناب؛ 2- موحد کامل؛

3- ولایت و ولی؛ 4- عبودیت و تسلیم محض حق بودن؛

5- ریاضت شریعت محور یا مجاهدت و سلوک؛ 6- جذبه و فیض حق؛

7- شریعت، طریقت و حقیقت؛ 8- عشق و محبت؛

9- شهود و کشف؛ 10- فنا و بقا.

بخش دوم: عرفان عملی - وصولی

عرفان عملی همانا «سیر و سلوک» است که با «رفتن»، «شدن»، طی مقامات و طریقت کردن ممکن و محقق می گردد و اساس عرفان «عرفان عملی» است و عرفان علمی یا نظری در حقیقت ره آورد سیر و سفر روحانی و «تعبیر» تجربه های باطنی و ذوقی است که این «تغییر» و آن «تفسیر» است.

عرفان عملی نیز از «سلوک اخلاقی» و گذر از «تخلیه، تحلیه و تجلیه» و آراستگی به فضایل و پیراستگی از رذایل و سلوک فقهی و شریعتی انجام «واجبات وترک محرمات» که بنیاد و زیربنای سیر و سلوک عرفانی است میسر خواهد بود.

پس راه عرفان عملی از تکلیف اصیل اسلامی و اخلاق اسلامی عبور می کند و خود مقامات و منازل فراوانی دارد که بزرگان اهل سلوک از چهار، هفت، ده، چهارده، چهل، صد و هزار منزل برای آن ترسیم کرده اند و این حقایق مقاماتی و منازل سلوکی نیز به خوبی در رؤیت و روّیت امام حسین علیه السلام چه به صورت علمی و چه به صورت عملی تبیین گشته است.

البته نه به معنای اصطلاحاتی که عارفان مطرح کرده اند، بلکه آن ها حقایق و معارف انفسی عرفان علمی و عملی را مطرح کرده اند و از اخلاق به عرفان نقبی زده و انجام فرایض و ترک حرام ها را با بیان لطیف عرفانی گوشزد نموده اند؛ چنان که در روایات آمده است: «مردی نزد امام علیه السلام آمد و گفت: من مردی هستم اهل گناه، و توانایی و شکیبایی بر معصیت را ندارم، پس شما مرا موعظه ای بنمایید! حضرت در پاسخ فرمود: پنج کار بجای بیاور، سپس هر گناهی را که بخواهی بکن!

اول آن که: از روزی خدا مخور و هر گناهی بخواهی بکن؛

دوم آن که: از تحت قیومیت و ولایت خدا خارج شو، هر گناهی بخواهی بکن؛

سوم آن که: برای گناه جایی را بطلب که خدا در آن تو را نبیند و هرگناهی بخواهی بکن؛

چهارم آن که: چون ملک الموت برای گرفتن جان تو آید، او را از خود دور گردان، و هر گناهی را که بخواهی بکن؛

پنجم آن که: چون فرشته پاسدار دوزخ بخواهد تو را در آتش بیفکند، تو در آتش داخل مشو، و هر گناهی را که بخواهی بکن!».[18]

عرفان عملی یا سلوک زمانی برای انسان ممکن می گردد که انسان به خودشناسی و خودسازی بپردازد که: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها و یوبقها»[19]؛ یعنی عارف کسی است که خود را شناخته و از همه اسارت ها و بردگی ها آزاد گردانیده یا آزادگی یافته و آن گاه نشانه های دوری از خدا و دلبستگی به دنیا و ماسوای الهی را از خویشتن دور نموده است. حضرت علی علیه السلام فرمود: «طهروا انفسکم من دنس الشهوات تدرکوا رفیع الدرجات»؛ یعنی لازمه و علت دست یابی به رفعت مقامی و درجات معنوی طهارت نفس از همه پلیدی ها است که انسانِ خودآگاهِ خود ساخته وقتی به نیاز نفسی نه نسبی و فقر وجودی و ذاتی نه ماهوی و عارضی خویش پی ببرد، و هستی را مستغرق دریای وجود حق ببیند و با عشق به حق بنیاد هستی خویش را خراب کرده و خراباتی شود برای سیر و سلوک توان مند خواهد گشت.

امام حسین علیه السلام فرمود: «الهی اناالفقیر فی غنای، فکیف لا اکون فقیرا فی فقری؟؛[20] خداوندا، اگر در عین بی نیازی بوده باشم باز مستمندم، در حالی که سر تا پا احتیاجم»؛ یعنی انسان در بی نیازی ظاهری «عین نیاز» است تا چه رسد به این که در «عین نیاز» باشد و این «نیاز ذاتی» در همه ابعاد و ساحت های وجودی انسان است؛ زیرا انسان «عدم شبیه به وجود»، نیستی متظاهر به هستی، فقر با پوشش غنا، فقدان صرف با ظاهر وجدان می باشد و به تعبیر اهل معرفت، زمانی سلوک برای شهود یا عرفان عملی واقع می گردد که انسان خود را نبیند، بلکه فقر محض و محض فقر خویش را ببیند:

ظلمت از هستی است ورنه رهنوردان عدم

شمع جان خاموش ساختند و راهی بشدند

یعنی «فانی شدن» هم ابتدای سلوک و فقر باوری آغاز هجرت درونی و انفسی به سوی محبوب و هم «فناء فی الله» گشتن و شهود فقر ذاتی فرجام سلوک است. پس مبداء و منتهای سفر الی الله «خود ندیدن» است که «یک قدم بر خویشتن نه، وان دگر بر کوی دوست» و از خود ندیدن آغاز تا خود ندیدن انجام فرق های فراوان رتبه ای و وجودی است. سالک تا به مرتبه ای نرسد که هیچ چیز را از خود نداند و همه چیز را از خدا بداند اساسا نمی تواند در مقام سلوک قدم از قدم بردارد؛ «الهی انا الجاهل فی علمی فکیف لا اکون جهولاً فی جهلی»[21].

قطره دانش که بخشیدی ز پیش

متصل گردان به دریاهای خویش

از این رو یکی از لوازم معرفتی - معنایی «یقظه یا بیداری» عرفانی، فقر آگاهی و فقر باوری وجودی است، که:

- نیستم و نیست که هستی همه در نیستی است

هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی

- الا یا ایهاالساقی ز می پر ساز جامم را

که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را

انسان تحت ولایت کلیه و محضه حضرت حق است و هماره در محضر و مشهد الهی به سر می برد. حال اگر انسانی به چنین معارف و حقایقی دست یابد سالک الی الله نخواهد شد؟ اگر انسان به «فقر محض» خود واقف گردد، با غنی مطلق رابطه برقرار نخواهد کرد؟

از سوی دیگر، انسان تا آزاده و آزادگی نیابد نیز نمی تواند راه عرفان عملی را بپیماید، از این رو بایستی از همه قیود، تعلقات، وابستگی ها و دلبستگی ها و از همه مهم تر، خود شیفتگی و دل سپردگی به خویشتن بیرون آید و از هرچه رنگ تعلق بلکه تعین دارد آزاد گردد تا راهی راه محبوب گردد و از طریق «یاد حق» و «خدا» آزاده از «یاد خود» و «خلق» گردد که حسین علیه السلام نیز رها شده از اعتباریات، اضافات و عوارض و دارای روح و روحیه آزادگی بود که «بیعت» با مظهر منیت و شیطنت و جرثومه فساد و رذالت و دنائت نکرد و فرمود: «و مثلی لا یبایع مثله»[22]

اگر بنا و مقرر است انسان درگیر و اسارت هیچ چیزی غیر از خدا نباشد و تنها با او بیعت نماید لازمه اش «آزادگی» و «حریت» یا آزادی درونی است و وصل به عزیز مطلق شدن رهایی از ذلت وابستگی به غیر و در حقیقت «عزت» یافتن است که عارف عزیز است چون غرق در عزت محضه و حقیقیه است و کربلا نمایشگاه حریت و عزت و آزادگی از غیر خدا و دلداگی به خداست.

حال اگر نیم نگاهی به مراحل حیات طیبه و معقول و زندگی عارفانه و عزیزانه امام حسین علیه السلام بیفکنیم خواهیم یافت که چگونه «مقامات معنوی» اهل سیر و سلوک که به صورت مشهور عبارت است از «توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا»، به معنای اکمل و اجمل آن در سنت و سیره آن امام نور ظهور یافت؛ امامی که با قول و فعل خویش اعلی درجه از توبه تا رضا را تفسیر علمی و عینی کرد آن هم نه در عزلت و خلوت یا تنهایی های خویش، بلکه در هجرت و جهاد و میدان مبارزه و شهادت. [23]

توبه و توکل، فقر و فنا، صبر و رضا، زهد و ورع با حسین علیه السلام معنا یافت و درد خدا و خلق، درد دین و دانش، درد توحید و ولایت، درد شریعت و حقیقت، درد دانایی و دین داری، همه و همه در آوردگاه کربلا و معرکه عشق و شهادت و شهود تفسیر شد و کربلا تأویل محکم حقایق معرفتی - سلوکی شد.

اینک «عرفان عملی یا سلوکی» را بر مبنای اقوال، افعال و احوال حسین بن علی علیه السلام و یاران و اصحاب بی بدیل او به صورت مختصر به نظاره می نشینیم:

الف) شریعت و شهود
امام علیه السلام از مدینه تا کربلا، آغاز، وسط و انجام کار یا نهضت الهی - توحیدی خود هماره از رؤیت و شهادت سخن می فرمود و کسانی را طلب می کرد که اهل شریعت (درد دین) و شهود (شهادت و لقای رب) یا اهل جنون و خون باشند و از شط شریعت سیراب شده و با «شراب شهود» مست گردیده باشند:

- عشق از اول سرکش و خونی بود

تاگریزد هر که بیرونی بود

- الا یا ایها الساقی ادر کاسأ و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

حضرت فرمود: «من کان فینا باذلاً مهجته موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا ان شاءالله»[24]

یا در طرح سخن جد بزرگوارش در عالم رؤیا که به او فرمود: «ان الله شاء ان یراک قتیلا» و آن گاه بارها و بارها ندای «استرجاع» گفتن چه در پاسخ علی اکبر علیه السلام در بین راه[25] و چه هنگامی که خبرهای ناگوار از داخل کوفه به ویژه شهادت مسلم بن عقیل را شنید، فرمود: انا لله و انا الیه راجعون والحمدلله رب العالمین. و یا در کربلا (بعد از ورود) فرمود: «هیهنا والله محط رحالنا و هیهنا والله مسفک دمائنا و هیهنا والله تسبی حریمنا و هیهنا والله محل قبورنا هیهنا والله محشرنا و منشرنا و بهذا وعدنی جدی رسول الله صلی الله علیه و آله و لا خلاف لوعده»[26] و یا در کربلا در خطبه ای پس از تشریح اوضاع زمانه خویش فرمود: «لیرغب المؤمن فی لقاء ربه حقا حقا فانی لا أری الموت الا السعادة والحیاة مع الظالمین الا برما».[27]

و این آموزه های اشراقی و ادراکی همه بر محور توحید و ولایت و شریعت محمدی صلی الله علیه و آله و با هدف احیای دین و اقامه عدالت و زنده نگه داشتن امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با کفر، فساد و ظلم شکل گرفته است؛ یعنی «شهادت» وسیله تحقق «شریعت» و ابزاری برای «شهود و لقاءالله» واقع شد و شجره شریعت ثمره شهادت و شهادت میوه شهود داد و این که امام حسین علیه السلام فرمود: «اللهم انی لا اعرف اهل بیت ابر و لا ازکی و لا اطهر من اهل بیتی و لا اصحابا هم خیر من اصحابی...» [28] به دلیل شریعت مداری و شهادت طلبی و شهودگرایی با مبنای بصیرت و صبر، معرفت و محبت، صداقت و خلوص آنان بوده است، که آنان سرخوشان صهبای وحدت و شراب شهود بودند.

ای قدح نوشان صحرای الست

از مراد خویشتن شویید دست

کشته گشتن عادت جیش شماست

نامرادی بهترین عیش شماست

آرزو را ترک گفتن خوش تر است

با عروس مرگ خفتن خوش تر است

ب) دُرد درد
در راه سلوک خطرهای بی شماری است و استواری و ثبات قدم و صدقِ قرار می طلبد و عرفان عملی آکنده از درد و بلا، رنج و زحمت، مصائب و متائب است و عقبات در پیش و مقامات فراروی انسان است و «دُرد کشان» چهره ارغوانی و جان بلا نوش دارند که اهل ولاء اهل بلاء هستند.

تا شدم حلقه به گوش در می خانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم

پس مرد میدان و سالک صابر و شاکر می خواهد و امام حسین علیه السلام «صبر» را قرین «بصیرت» و مقاومت کرد و صبر در وی ظهور یافت، چنان که در زیارت نامه آن حضرت آمده: «و لقد عجبت من صبرک ملائکة السموات»[29]؛ یعنی فرشتگان آسمان ها از صبر و شکیبایی او در برابر رخدادهای عظیم و دردهای بزرگ شگفت زده شده اند و امام سجاد علیه السلام فرمود:

«هرچه کار بر پدرم سخت تر می شد رنگ چهره اش درخشنده تر و وجودش پراطمینان تر می گشت...»[30]. یاران آن سید و سالار مجاهدان و شهیدان نیز اهل صبر و بصیرت و شکیبایی و شکر بودند.

آری! اصحاب سلوک «جان بر لب» شدند تا «جام به لب» گشتند و شهیدان کربلا همگی در اوج درد و بلا و رنج زیاد گنج لقاء و باده وصال را به دست گرفتند. تا «ریاضت» بر اساس شریعت الهی و پارسا پیشگی نباشد انسان را راهی برای رهایی و شریعه شهود نخواهد بود.

این نه جام عشرت، این جام ولاست!

دُرد او، درد است و صاف آن بلاست!

بر هوای او نفس هر کس کشید

یک قدم نارفته پا واپس کشید

مرد خواهم همتی عالی کند

ساغر ما را، زمی خالی کند

امام حسین علیه السلام در هنگامه مبارزه توحیدی خود، آن گاه که تیر بر قلب مبارکش نشست و خون جاری شد سر به آسمان برداشت و چنین زمزمه کرد: «اللهم انک تری ما یصنع بولد نبیک»[31].

و در قتلگاه نیز در واپسین دم حیات الهی اش چنین مناجات عارفانه ای را بر زبان جاری ساخت: «صبرا علی قضائک»[32].

ج) نماز عشق
«نماز» با همه آداب، اسرار، لایه ها و ساحت های گوناگونش برای اهل معرفت «مژده دیدار» و استغراق در دریای فیض و فضل دوست است، چنان که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «افضل الناس من عشق العباده فعانقها واحبها بقلبه و باشرها بجسده»[33]. سالک کوی حق نماز را نردبان تکامل و معیار قرب به حق و آینه شهود جمال محبوب می داند و جسم او با «جسم نماز» و جانش با «جان نماز» هماهنگ است که «جان نماز» جز دیدار معبود و مذکور نیست. به راستی چرا حسین علیه السلام شب عاشورا را نیز از سپاه کوفه مهلت خواست تا به «نماز» که «نیازخواهی» و «رازگویی» بلکه معاشقه با خدا است بگزارد و فرمود: «فهو یعلم انی قد کنت احب الصلوة»[34]؛ یعنی پروردگار عالمیان نیک می داند که چقدر به «نماز» عشق می ورزم.

«نماز» عمود دین و علامت اسلام و نور چشم پیامبراکرم صلی الله علیه و آلهو قصه دلدادگی محب و محبوب و نوای اهل «سر و سحر» و «بیت الغزل» فروع دین است. این چنین بود که «شب عاشورا» که شب آخر مصداق آیه «ولیال عشر»[35] است، شب بیداری، بینایی، مناجات با قاضی الحاجات و شب نماز و نیایش حسین علیه السلام و اصحاب قرآنی و ولایی او بود:

«وبات الحسین و اصحابه تلک اللیلة و لهم دوی کدوی النحل مابین راکع و ساجد و قائم و قاعد»[36]. پس سالک در سحرگاهان با نماز و قرآن انس و الفت دارد تا عرفان حسینی ثابت نماید که «شریعت» در هیچ لحظه ای مهجور و متروک نمی گردد. امام حسین علیه السلام در دعای عرفه فرمود: «یا من أذاق احباءه حلاوة المؤانسة فقاموا بین یدیه متملقین؛[37] ای خدایی که شیرینی انس را به دوستان خود چشانده و آنان در کمال خضوع در بارگاهش تملق گویان ایستادند».

هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال

با که گویم که در این پرده چه ها می بینم

نماز عشق که با وضوی خون خوانده شد شعف در وجود سالک کوی لقاء می اندازد که ظهر عاشورا «ابوثمامه صاعدی» بر امام حسین علیه السلام وارد شد و یادآور گشت که وقت نماز است، دوست دارم خدا را در حالی ملاقات کنم که این نماز را که وقتش رسیده، بخوانم. امام علیه السلام نگاهی به آسمان کرد و فرمود: «ذکرت الصلاة، جعلک الله من المصلین الذاکرین، نعم، هذا اول وقتها»[38] و آن گاه فرمود: از آنان بخواهید تا دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم.

این «شیدایی برای شهود» تفسیری عملی از آیه «و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین»[39] است، «نماز» صرفا نردبانی برای بالا رفتن و سپس رها کردن آن نیست. چنین تفسیر انحرافی و عرفان نمایانه یا برداشت غلط و منفی از عرفان عملی و سیر و سلوک، عامل «سقوط» است نه «صعود».

«نماز» عارفان راستین یعنی قرار گرفتن در «نزد خدا» و روزی معنوی خوردن و به تماشای اسمای جمال و جلال ایستادن که عارف بدنش در میان خلق و قلبش پیوسته با خداست و امانت دار ودایع الهی، خزینه اسرار و معدن انوار است[40] و عارفان دائما در «نماز» یا «یاد حق» به سر می برند.

نماز مرید بر محور بینش، گرایش، کشش و جذبه ای است که از دل مراد بر او اشراق می گردد و «ولایت» جان نماز، حج، جهاد و... است. به همین دلیل «شریعت» (فقه اصغر) در ارتباط با «ولایت» (مخ و مغز عرفان) و هم سنخ و ریشه دار در معرفت و بینش اسلامی (فقه اکبر) و گرایش و معنویت (فقه اوسط) سالک الهی است و در سیر از ملک تا ملکوت و کثرت به وحدت بر پایه ولایت و مایه شریعت و سرمایه های عقلانیت و معنویت است تا خلل و کاستی در «صراط مستقیم» سلوکی او حادث نشود. به همین دلیل عرفان عاشورایی معیار مبارزه با «خرافه و بدعت» و ستیز با «انحراف و تحریف» در حوزه اشراق و سلوک نیز هست.

د) انسان کامل مکمل یا پیر راه
وجود نورانی حسین بن علی علیه السلام به عنوان امام و رهبر نهضت کربلا یکی از ارکان زیربنایی و سرنوشت ساز سیر و سلوک، یعنی داشتن معلم طریق و صاحب ولایت باطن و مرشد و پیر راه، را به درستی معنا کرده است؛ زیرا در عرفان ولایی و قرآنی سالک مستقیم یا غیرمستقیم باید وصل به «انسان کامل معصوم» باشد و از «هدایت به امر» (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یوقِنُونَ) [41]که هدایت به معنای خاص یا ایصال به مطلوب است بهره وافی و وافر گیرد و حسین علیه السلام در طول هدایت به معنای عام یا «ارایه طریق»، هدایت خاص یا ایصال به مطلوب یا تصرف وجودی و باطنی نیز داشت.

البته قاعده «استعداد» به زبان قال، حال و سِرّ قدر و عین ثابت آدمیان و قابلیت تامه برای دریافت فیض وجودی انسان کامل بر ارباب معرفت و آگاهان سیر و سلوک مستور و مکنون نیست. کسانی بودند که با حسین علیه السلام همراه شدند و سپس برگشتند و از آن طرف، افرادی بودند که با حسین علیه السلام همراه و همرأی نبودند اما سپس نه تنها هم زبان، همدل، هم رأی، همراه بلکه فانی در حسین علیه السلام گشتند و جاذبه های مراد که مظهر تام جمال و جلال الهی بود تمام هستی و حیثیت وجودی آنان را گرفت و چه زیبا بود که مراد و متربّی هم از مردان و هم از زنان، هم از پیران و هم از جوانان، هم از نسل اول و دوم و هم از نسل سوم تاریخ صدر اسلام، هم از سفیدان و هم از سیاهان، هم از اغنیا و هم از فقرا، هم از آزادگان و هم از غلامان بودند که همه از زمره ولایت شناسان، ولی شناسان و ولایت پذیران بودند و شاید یکی از معانی این که عرفان و سیر و سلوک زبان، زمان، زمین، طبقه و صنف نمی شناسد بلکه «فطرت» زبان مشترک و زمینه واحد آن است همین باشد...

به هر صورت، مراد و پیر راه شاگردان سلوکی خود را به اوج معرفت دینی و درک یقینی رساند و سره و ناسره کرد تا زبده گزینی نماید و آن گاه با قدرت ولایی خویش پرده ها از جلوی دیدگان دل آن ها برداشت و منزلت روحانی و بهشتی آن بهشت صورتان و بهشت سیرتان را به آن ها نشان داد و آنان را منتظران حقیقی وصال محبوب و لقای رب نمود و مریدان نیز دل و دین و عقل و عشق را در پرتو مراد و پیر طریق خویش تجربه و شهود کردند و عرفان را با حماسه و شهود را با جهاد خونین پیوند زدند تا درون و برون را به هم وصل نمایند.

مراد و ولی در این جا دارنده علم غیب باذن الله، عصمت کلیه، ولایت کلیه و «قرآن ناطق» و عین صراط مستقیم الهی و وجه الله و کلمة الله و عدالت مطلقه است و مریدان را بصیرت دینی، عقلانیت و معرفت اسلامی، معنویت راهبردی، سلوک مبتنی بر قرب فرایض و نوافل، مجاهدت و ریاضت مبتنی بر تعادل و توازن و بر پایه شریعت نورانی اسلام و در مجموع بینش، گرایش و کشش همه جانبه می دهد و آن ها را بر سنت و سیره قرآنی و نبوی و علوی تربیت می نماید تا هرکدام خود علم هدایت و سراج نورانیت گردند.

در مریدان این انسان کامل، همه اعتباریات رنگ باخته و بزرگان علم، فقه، ادب، اخلاق، حماسه و جهاد و اجتهاد، ایثار و نثار، تعبد و تعقل، برهان و عرفان، فکر و ذکر و... چون زینب کبری علیهاالسلام، زین العابدین و مجاهدان مهاجری چون ابافضایل عباس بن علی علیه السلام، علی اکبر، قاسم بن الحسن علیه السلام، علی اصغر علیه السلام و... تا حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، زهیربن قین، وهب، جون و شخصیت هایی از سلاله حسین علیه السلام چون: فاطمه ثانی و سکینه خاتون وجود دارند که اهل حکمت، معرفت، ادب و فقاهت دینی و سلوک باطنی اند و حضور و ظهور سالکانی از این قبیل معیارهایی شایسته و بایسته در آسیب شناسی و آسیب درمانی رابطه «مرید و مرادی» و «شاگرد و استادی» در ساحت سلوک عرفانی خواهند بود که سنت قولی و فعلی و سیره علمی و عملی امامان معصوم اند تا عرفان اصیل اسلامی در این زمینه نیز بدون میزان و معیار نباشد. امام حسین علیه السلام فرمود: «رضی الله والله رضانا اهل البیت»[42].

بنابراین از آفاق مختلف و ره یافت های گوناگون می توان چهره های عاشورایی و قیام جاودانه کربلا را تفسیر کرد و از هر منظر و با هر رویکردی به بازخوانی و بازشناسی حادثه عظیم و شگرف و شگفت عاشورا پرداخت و حقایق، آموزه ها و معارف فراوانی را به دست آورد.

عرفان حسینی عرفان سبزِ سرخ و عرفان زندگی و در زندگی است، عرفان قرآن، نماز، حج، امر به معروف و نهی از منکر، خمس و زکات، مادیت و معنویت، دنیا و آخرت، وحی و عقل، وحی و دل و طبیعت و ماوراء طبیعت یا ملک و ملکوت است، عرفان سعادت و عزت، عرفان کمال و کرامت، عرفان اعتقاد و ایمان، عرفان احسان و ایقان، عرفان بودن و نبودن، ماندن و نماندن، رفتن و نرفتن و فنا و بقا است:

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

پس با استمداد و استعانت از باطن پیر طریق یا فیض پیدا و پنهان انسان کامل معصوم است که می توان راه به جایی برد.

عرفان ناب با حسین علیه السلام و در حسین علیه السلام ظهور کرد که «کل یوم عاشورا، کل عرض کربلا و کل شهر محرم» و محرم فرازمانی و فرازمینی و فرازبانی است و در قالب و قیدی محصور و محدود نمی شود و تاریخ را هدایت کرده و جهت می دهد، پس «فراتاریخی» است، چه این که «فراطبیعی» است اما در تاریخ و طبیعت و جامعه رخ نمود.

در کربلا «حال» به «تمام» تبدیل شد و سلوک به شهود پایان یافت و با خدا بودن و «مع الله» گشتن انسان سالک را «وجه الله» کرد و از فنا و زوال رهانید و به مرتبه بقا و ماندگاری رسانید تا پیام از خود تهی شدن و سراسر خدایی گشتن و تشبه به حضرت حق یافتن را رمز جاودانه زیستن انسان های شائق انسانیت معرفی نماید و اینک دایره ای از سلوک تا شهود در قوس نزول و صعود که مرکز و قطب آن «انسان کامل» است و فضایل، ارزش ها و مقامات معنوی را به نمایش می گذارد فراروی ما قرار گرفته است. پس عرفان عملی و وصولی نیز دارای خط سیری به شرح ذیل خواهد بود:

الف) از سلوک اخلاقی تا سلوک عرفانی؛

ب) رهایی از «خود» در پرتو معرفت به نفس حضوری و خودآگاهی عرفانی؛

ج) فقرشناسی، فقریابی و فقر باوری ذاتی؛

د) طی مقامات هفت گانه: توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا؛

ه) خلق ارزش هایی چون: نماز، تسلیم، توحید عملی، ایثار و نثار، آزادگی و حریت، کرامت و عزت، شکیبایی و شکر، صبر و بصیرت، معرفت و مسئولیت، حق شناسی و حق پذیری، درک و درد دین، صفا و وفا، عشق و لقاء و...

نتیجه آن که: عرفان در رویت و روّیت حسین علیه السلام عرفان معرفت و عدالت، عرفان اجتهاد و جهاد، عرفان عشق و شهادت، عرفان شریعت و شهود، عرفان توحید و ولایت، عرفان آگاهی و گواهی، عرفان تعاضد عقل و عشق یا ادراک و اشراق، عرفان حضور و ظهور، عرفان خلوت و جلوت، عرفان درک و درد و... است.

حسن ختام این نوشته را فرازی از شعر علامه طباطبایی رحمه الله با عنوان «قافله فنا» قرار می دهیم:

گفت آن شاه شهیدان کربلا شد سویم

با همین قافله ام راه فنا می پویم

دست همت ز سراب دو جهان می شویم

شور یعقوب کنان یوسف خود می جویم

که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم

من به میدان بلا روز ازل بودم طاق

کشته یارم و با هستی او بسته وثاق

من دل رفته کجا و، کجا دشت عراق!

«طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم»[43]

پی نوشت ها:

[1] دکتری عرفان اسلامی و استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج.

[2] گلستان، باب دوم، حکایت 37.

[3] امالی صدوق،حدیث شماره 99، مجلس 14.

[4] نور / 37-28.

[5] توبه / 112.

[6] بحرالمناقب، ص 128، ملحقات احقاق الحق ص 594، نقل از لمعات الحسین علیه السلام ص 2، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، انتشارات باقرالعلوم، چاپ اول، بی تا، تهران.

[7] الاشارات و التنیهات، ج 3، ص 375.

[8] جامع صغیر، ج 2 ص 16.

[9] دعای عرفه.

[10] دعای عرفه.

[11] همان.

[12] همان

[13] گلشن راز، نشر اشراقیه، تهران، چاپ اول، 1368.

[14] دعای عرفه.

[15] انفال / 24.

[16] بحارالانوار، ج 75، ص 127.

[17] همان، ج 44، ص 195.

[18] «روی ان الحسین بن علی علیه السلام جاءه رجل و قال: انا رجل عاص و لا اصبر علی المعصیة، فعظنی بموعظة! فقال علیه السلام: افعل خمسة اشیاء و اذنب ما شئت! فاول ذلک: لا تأکل من رزق الله و اذنب ما شئت! والثانی: اخرج من ولایة الله و اذنب ماشئت! والثالث: اطلب موضعا لا یراک الله و اذنب ما شئت! والرابع: اذا جاء ملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک و اذنب ما شئت! والخامس: اذا ادخلک مالک فی النار فلا تدخل فی النار و اذنب ما شئت!» بحارالانوار، طبع حروفی، ج 78، ص 126.

[19] شرح غررالحکم، ج 2، ص 48.

[20] دعای عرفه.

[21] دعای عرفه.

[22] سید بن طاووس، اللهوف، ص 98.

[23] ر.ک: جوادی آملی، حماسه و عرفان، مرکز نشر اسراء، قم، چاپ اول، 1377، ص 259-237 مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، چاپ دوم، 1378 ش، ج 17، ص 388-271.

[24] بحار، ج 44، ص 367

[25] وقعة الطف، ص 176.

[26] نور الثقلین، ج 47 ص 221.

[27] بحار، ج 44، ص 381.

[28] همان، ص 315.

[29] بحار، ج 101، ص 240

[30] همان، ج 22، ص 157.

[31] بحار، ج 44، ص 321.

[32] سخنان حسین بن علی علیه السلام، ص 325.

[33] اصول کافی، ج 2، ص 83، باب العبادة، ج 3.

[34] موسوعه کلمات امام الحسین علیه السلام، ص 392.

[35] سپیده و سعادت، رودگر، انتشارات نسیم قدس، قم، چاپ اول، 1382، ص 76.

[36] بحار، ج 44، ص 394.

[37] دعای عرفه.

[38] سفینة البحار، ماده ثمم، ج 1، ص 136.

[39] حجر، 96.

[40] مصباح الشریعه منسوب به امام صادق علیه السلام، باب نود و پنجم در معرفت.

[41] سجده / 24.

[42] بحار، ج 44، ص 267.

[43] ز مهر افروخته، گردآوری علی تهرانی، انتشارات سروش، تهران، چاپ سوم، 1383، ص 142-141.

نظر شما