نظام تربیتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله)
در سال حاضر (1385)، که از سوی مقام معظّم رهبری (دام ظلّه العالی) به نام پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) نام گذاری شده، شایسته است هر کس به قدر توان خویش، درباره شخصیت عظیم و الهی آن حضرت بحث کند و گوشه ای از ابعاد وجودی ایشان را به جهانیان معرفی نماید. هرچند سخن گفتن درباره وجود آسمانی و ملکوتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) برای هر کسی مقدور نیست، ولی از باب «ما لا یدرک کله لا یترک کله»، به مقدار توان خود، باید در این وادی گام نهاد و خوشه ای از خرمن بی انتهای فضایل آن بزرگوار برچید، به ویژه در شرایط امروزی که به دلیل اوضاع نامناسب سیاسی و دشمنی های علنی استکبار جهانی با تعالیم پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)، معرفی شخصیت ایشان بر همه لازم است.
سعی این نوشتار بر آن است که ضمن بررسی اجمالی نظام تربیتی پیامبر، شاخصه های عمده آن را بر اساس آیات و روایات به شیفتگان حضرتش معرفی نماید.
نظام تربیتی
«نظام» در لغت، از ماده «نظم» به معنای ترتیب، سازمان، مقرّرات، ساختار روشمندانه و آیین نامه آمده است. 1 و در اصطلاح، عبارت است از: مجموعه اجزای مرتبط و به هم پیوسته که مرکّب واحدی را تشکیل می دهد، به گونه ای که اگر در یک جزء آن مرکّب خللی وارد شود، همه اجزا از کار می افتند و اثر خود را از دست می دهند. 2 به عنوان نمونه، دستگاه «ساعت» تشکیل یافته از اجزای متعدد است و دارای اثرمخصوصی که اگر جزئی از آن دچار عوارض گردد، کل اجزایش ازکار خواهند افتاد. نظام تربیتی نیز متشکّل از عناصر و عوامل متعددِ به هم پیوسته و مرتبط به هم است که در مجموع، نظام واحدی را پدید می آورند. در عین حال که هر یک از عناصر نظام تربیتی جایگاه و اثر خاص خود را دارد، مجموع آنها به عنوان یک واحدِ مرکّب، هدف ویژه ای را دنبال می کند؛ چنان که اگر یکی از آن عناصر به لحاظ نظری یا عملی درست استخراج و اجرا نگردد، کل دستگاه تربیت و پرورش انسانی دست خوش تزلزل شده، به نتیجه مطلوب نمی رسد.
عناصر اصلی هر نظام تربیتی عبارتند از: مبانی، اصول، اهداف، روش ها، عوامل و مراحل تربیت. مبانی تربیت به آن دسته از اندیشه های اساسی و بنیادین اطلاق می شود که زیربنای فرایند تربیت را تشکیل می دهد؛ مثلا، اندیشه درباره خدا، جهان و انسان از جمله بنیادهای نظری در باب تربیت آدمی است که دیدگاه مکاتب موجود دنیا در این زمینه متفاوت است و هر کدام بر اساس برداشت خود از این مقوله ها، مبانی تربیتی خود را تنظیم می کند. 3
«اصول تربیتی» عبارت است از: معیارهای کلی و نسبتاً ثابت در تربیت انسان که از مبانی انتزاع می شود و خط مشی مربّی را در اجرای فعالیت های تربیتی معیّن می کند. «اصول» از مقوله هنجارهاست و مفهوم بایدی دارد که باید در فرایند تربیت در نظر گرفته شود و تخلّف از آن مجاز نیست. 4 اهداف تربیت، که از عناصر اساسی در نظام تربیتی به حساب می آید، با نگاه به مبانی و اصول موردنظر قابل دست یابی است. اگر مبانی تربیت، دینی بود و اصول منتزع از آن هم مطابق آموزه های دینی وضع شد، هدف های نظام تربیتی نیز دینی خواهد بود. به عکس، اگر اندیشه های نظری در باب کشف مبانی، مادی و وضع اصول غیردینی بود، اهداف تربیت نمی تواند دینی باشد. 5 آنچه در زمینه مبانی، اصول و اهداف تربیت لازم است مورد بحث قرار گیرد مربوط به جنبه فکری و نظری نظام تربیتی است.
پس از تدوین ارکان نظری نظام تربیتی، یعنی مبانی، اصول و اهداف، نوبت به اجرای فرایند تربیت می رسد که بر اساس همان اندیشه های فکری، باید عملیاتی گردد. نخستین چیزی که در مرحله اجرا باید بدان توجه کرد، انتخاب روش مناسب در انجام برنامه تربیت است. روش، دستورالعمل های جزئی برآمده از مبانی و اصول تربیتی است که نحوه رفتار مربّی را در اجرای برنامه های تربیتی معیّن می کند و او را در نیل به اهدف تربیت یاری می رساند. روش در حقیقت، میان اصل و هدف امتداد دارد و نشان می دهد که چگونه باید برای پرورش همه جانبه متربّی برنامه ریزی کرد و برای رسیدن به اهداف موردنظر، چه فعالیت هایی باید انجام داد. 6 عوامل تربیت همچون خانواده و مدرسه، در عین حال که خود در پرورش انسان نقش اساسی دارند، در انتخاب روش نیز تأثیرگذارند. همچنین در نظر گرفتن مراحل تربیت مانند کودکی و نوجوانی، در عملی ساختن برنامه های تربیتی نقشی بسزا دارند؛ زیرا برخی از روش ها، همانند استدلال های انتزاعی و پیچیده، متناسب با سن کودک نیست و نباید در این مرحله به کار گرفته شود.
شاخص های نظام تربیتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)
پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) به عنوان آخرین فرستاده خدا در زمین، بهترین نظام تربیتی را برای تربیت انسان آورده است. هرچند نظام تربیتی اسلام به صورت امروزی و به سبک جدید تنظیم نشده، ولی در باب تعلیم و تربیت، اندیشه های ناب و عمیقی در آیات و روایات وجود دارند که با استخراج و تجزیه و تحلیل آنها، می توان به نظام تربیتی ویژه ای دست یافت. قرآن کریم در آیات متعدد، تعلیم و تربیت را از اهداف مهم بعثت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می شمارد: (لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ) (آل عمران: 164) (خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک گرداند و کتاب و حکمت بیاموزد.) تلاوت آیات الهی و تزکیه نفوس مردم عمده هدف ارسال پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بوده که در این آیه، بدان تصریح شده است.
نظام تربیتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) از آیات متعدد قرآن، که در ارتباط با تعلیم و تربیت انسان سخن می گویند، به خوبی قابل استنباط است. آنچه در باب مبانی تربیت نبوی می توان گفت این است که اجمالا توجه به فطرت انسانی، توحید، هدفمندی نظام هستی و انسان، محدودیت توانایی های انسان، اراده و اختیار و جاودانگی وی از مهم ترین مبناهایی است که از آیات و روایات برمی آید. اگر به قرآن و سنّت نبوی مراجعه کنیم و با دقت در آن بیندیشیم، به این نکته اذعان خواهیم کرد که تمام تعلیمات و فعالیت های تربیتی پیامبر بر این واقعیت های دینی و انسانی مبتنی بوده است؛ چرا که آن حضرت فطرت انسانی را پرورش می داد، مردم را به توحید دعوت می کرد، انسان را با اهداف آفرینش و هدف خلقت خودش آشنا می ساخت، با هر فرد به اندازه قدرتِ درک و فهمش سخن می گفت و راه رسیدن به سعادت ابدی را برایش روشن می نمود تا با اراده و اختیار خود، آن راه را برگزیند؛ خداوند نیز می فرماید: (إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً) (انسان: 3) (ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد یا ناسپاس.)
در این نوشتار، به دلیل رعایت اختصار، از بررسی مبانی یادشده صرف نظر می شود و به شاخص های به دست آمده از آن مبانی، که نظام تربیتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) را از دیگر نظام های تربیتی متمایز می کند، اشاره می گردد. هرچند شاخص های نظام تربیتی پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) زیاد و مجال بررسی همه آنها در این مقاله نیست، ولی در حدّ مقدور ویژگی های مهم تربیت نبوی در قالب شاخص های نظری و عملی ارائه خواهند شد.
الف. شاخص های نظری
منظور از «شاخص های نظری» در نظام تربیتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آن ویژگی های نسبتاً ثابت و کلی است که بر اساس مبانی آن حضرت، در فرایند تربیت استنباط می گردد و معیار فعالیت های تربیتی قرار می گیرد. به عبارت دیگر، بایدها و نبایدهای کلی در باب تربیت انسان هستند که از قرآن کریم و سنّت ایشان به دست می آیند و باید در مقام عمل، مورد توجه مربّیان مسلمان قرار گیرند و در این نوشتار، شاخص های نظری تربیت نبوی نامیده می شوند. دلیل نام گذاری این شاخص ها به نظری این است که به عنوان قواعد کلی در باب تربیت از مبانی تربیتی انتزاع می شوند و کاربردشان تعیین خط و مشی اصلی مربّیان است، نه اینکه جنبه روشی داشته باشند، و در مقام اجرای فرایند تربیت، شیوه کار مربّی را مشخص می کنند.
1. هماهنگی تربیت با فطرت انسانی: از شاخص های مهم نظام تربیتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) این است که مبتنی بر فطرت انسانی است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مانند دیگر انبیا، برای شکوفاسازی فطرت ذاتی بشر آمده و می خواهد سرشت اولیه آدمی را، که مقتضی کمال و سعادت واقعی اوست، احیا کند و به ثمر برساند. منظور از «فطرت اللّه»، که یک اصطلاح قرآنی است، همین معناست که خداوند مردم را طوری آفریده که طبعاً و ارتکازاً خدا را بشناسند. به عبارت دیگر، «فطرت انسانی» یعنی: قدرت ذاتی فرد بر شناخت و ایمانی که با آب و گِل خمیره وجود آدمی سرشته شده و نیازی به آموختن و یادگیری ندارد. 7
بر این اساس، مربّی باید تدبیری بیندیشد که تمام فعالیت های تربیتی وی با فطرت متربّی و خواست های ذاتی او مطابقت کند. همه اولیا و مربیان این حقیقت را باید نصب العین خود قرار دهند که تعلیم و تربیت در اسلام یعنی: پاسخ گفتن به خواست های ذاتی و درونی انسان که در اصطلاح قرآن، از آن به «فطرت اللّه» تعبیر شده است. در این نظام تربیتی، شکوفاسازی استعدادها و پرورش توانایی های فطری و خدادادی متربّی مدّنظر است. از این رو، برنامه ریزی های تربیتی باید به گونه ای باشد که به رشد و شکوفایی فطرت انسانی بینجامد. 8
از منظر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) همه انسان ها با فطرت الهی به دنیا می آیند و اگر فطرت اولیه شان دست خوش دگرگونی و آلودگی نگردد، در شناخت راه و هدف، که همان «سیر الی اللّه» و بازگشت به سوی حق تعالی است، به تنهایی کافی است؛ چنان که آن حضرت می فرماید: «کُلُّ مَولُود یولَدُ علَی الفِطرة و ابَواهُ یُهَوِّدَانِهُ و یُنَصِّرانِهُ و یمَجِّسَانَهُ»9؛ (هر نوزادی با فطرت خدایی به دنیا می آید، ولی پدر و مادر اویند که وی را به کیش یهودیت، نصرانیت و مجوسیت می کشانند.) تعلیم و تربیت نادرست فطرت انسانی را مکدَّر می سازد و جلوی رشد و ترقّی آن را گرفته، متربّی را به مسیری سوق می دهد که خود در برابر او قرار داده است. 10
اگر به متون دینی مراجعه کنیم، می بینیم تعالیم اسلام و قرآن همه براساس فطریات بشر جعل شده و با آنچه اقتضای فطری و طبیعی انسان است، کاملا انطباق دارند. هیچ حکم و دستوری در اسلام وجود ندارد که بر خلاف خواست فطرت انسانی باشد. از ابتدایی ترین احکام اسلامی، یعنی طهارت و نجاست تا حدود و دیات، همه با اقتضای فطری انسان هماهنگی کامل داشته، ذرّه ای از آن انحراف ندارند. از این روست که قرآن کریم به عنوان برنامه تعلیمی و تربیتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، از مردم می خواهد به فطرت خود مراجعه کنند و بر اساس آن، حق را بپذیرند؛ یعنی خود را بی قید و شرط آماده پذیرش حق و حقیقت نموده، به دور از وسوسه های شیطانی، حق را در قول و عمل قبول کنند. 11
امام علی (علیه السلام) در باب فلسفه بعثت انبیا می فرماید: «فَبَعَثَ فِیهِم رُسُلَهُ و واتَرَ الَیهِم انبِیائَهُ لِیستَأدُوهُم میثاقَ فِطرَتِه»12 (خداوند پیامبران خود را مبعوث نمود و هرچند گاه متناسب با خواسته های انسان ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجوید.) بر این اساس، مهم ترین فلسفه بعثت انبیا در طول تاریخ، این بوده است که مردم را هدایت کنند تا به اقتضاهای فطری خود پاسخ گویند و آنچه را فطرت الهی بدان می خواند مورد توجه قرار داده، به آن عمل کنند؛ زیرا کمالی را که نبوّت برای انسان جلب می کند، بیگانه از فطرت او نبوده و حقیقت نبوّت چیزی خارج از انسانیت و کمال او نیست، بلکه در راستای کمال انسانی حرکت می کند. از این رو، اثری که از نبوّت حاصل انسان می شود کمال فطری اوست که در نهاد وی ذخیره شده است. 13
قرآن مجید خطاب به پیامبر می فرماید: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ) (روم: 30) (روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن؛ فطرتی که خداوند انسان ها را بر آن آفریده و هیچ دگرگونی در آفرینش الهی نیست. این است آیین استوار و محکم.) طبق این آیه کریمه، دین اسلام بر فطرت انسانی استوار گشته و با وضعی که عالم هستی بر آن منطبق است، هیچ اختلاف و اصطکاکی ندارد؛ یعنی خداوند هر چیزی را برای رسیدن به کمال خاص او، مجهّز نموده و راه نیل به آن هدف را نیز برایش معرفی کرده است: (رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْء خَلقَهُ ثُمَّ هَدَی) (طه: 50) (پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی آنچه را لازمه آفرینش او بوده، داده، سپس او را هدایت کرده است.) از این نوع هدایت در اصطلاح قرآنی، به «هدایت عام تکوینی» یاد می شود که همه پدیده های عالم را فرا می گیرد و مهم تر از همه، انسان محور اصلی آن است.
با نظر به اینکه اسلام دینی است فطری و مواد اعتقادی و عملی آن بر اساس آفرینش گذاشته شده، به چیزهایی دعوت می کند که آفرینش انسان با آنها موافقت دارد و وجود انسان با قوا و ابزاری مجهّز گشته است که همان خواسته های دعوت دینی را می خواهد. 14 از این رو، خداوند به مردم دستور می دهد که از داعیان الی اللّه، به ویژه رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، پیروی کنند: (أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِن ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُم مِّنْ عَذَاب أَلِیم) (احقاف: 31) (دعوت کننده الهی را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد.) دعوت پیامبر در حقیقت، دعوت به همان تعهدات فطری است که بشر با خدا بسته و متعهد گشته تا به مقتضیات آن عمل کند. 15 به هر روی، نخستین شاخص تربیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) هماهنگی تربیت با فطرت انسانی است و اجرای فرایند تربیت بر اساس اندیشه نبوی نتیجه اش دست یابی به سعادت واقعی انسان است که مورد تأکید قرآن کریم قرار گرفته.
اصولا تمام انبیا بدین منظور فرستاده شده اند که مردم را به خواست فطری اولیه شان، یعنی خداشناسی و یگانه پرستی، دعوت کنند و به تقویت آن بپردازند. حضرت علی (علیه السلام) در این باره می فرماید: «خدا پیمان وحی را از پیامبران گرفت تا امانت را به مردم برسانند، آنگاه که در عصر جاهلیت بیشتر مردم پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و در برابر او، به خدایان دروغین روی آوردند، و شیطان مردم را از معرفت خدا بازداشت و از پرستش او جدا کرد. خداوند پیامبران خود را مبعوث نمود و هر چند گاه متناسب با خواسته های انسان ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بخواهند و نعمت های فراموش شده را به یادشان آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آنها تمام کنند و توانمندی های پنهان شده عقل ها را آشکار سازند و نشانه های قدرت خدا را معرفی نمایند. 16
اصل هماهنگی تربیت و فطرت از این کلام حضرت علی (علیه السلام) به خوبی به دست می آید؛ زیرا در این سخن امام (علیه السلام)، فلسفه بعثت پیامبران به خوبی بیان شده که همان هدایت و تربیت مردم بر اساس گرایش های فطری است. وفاداری به تعهد فطری فراموش شده، یادآوری نعمت های مورد غفلت قرار گرفته و بیان احکام الهی و نیز آشکار ساختن توانمندی های عقل از مصادق بارز تربیت فطری و دینی است که در این جملات، وظیفه انبیا شمرده شده. مربّیان جامعه، که در حقیقت، وارثان پیامبران و ادامه دهندگان راه آن بزرگواران هستند، باید این شاخص را در برنامه ریزی های تربیتی شان رعایت نموده، فعالیت های خود را منطبق با خواست های فطری متربّی پیش ببرند.
2. توحیدمحوری: دومین شاخصی که از مبانی تربیتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) به روشنی قابل دست یابی است، شاخص توحیدمحوری و یگانه پرستی نظام تربیتی آن حضرت است؛ توحید همواره اساس دعوت پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) بوده است. اگر به دعوت ها و تعلیمات ایشان نگاه کنیم، به این نکته خواهیم رسید که آن بزرگوار همواره مردم را به یگانه پرستی می خوانده و در قول و عمل، بر آن تأکید داشته است. خداوند در این زمینه می فرماید: (وَ إِلَـهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ) (بقره: 163) (معبود شما معبود یگانه ای است که جز او معبودی نیست؛ معبودی مهربان و بخشنده.)
توحید نه تنها از شاخص های نظام تربیتی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است، بلکه از آغاز خلقت تاکنون، محور فعالیت های انبیا بوده. بر اساس آیات قرآن کریم، توحید از مبانی مهم تعلیماتی پیامبران بوده و تمامی آن بزرگوران در طول تاریخ، بر محور آن، مردم را به کارهایی همانند توجه و عبادت خدای سبحان دعوت می کرده اند که با وحدانیت حق تعالی سازگاری دارند. قرآن از این برنامه عمومی انبیا خبر می دهد: (وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُول إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ) (انبیاء: 25) (ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه به او وحی کردیم که معبودی جز من نیست. پس تنها مرا پرستش کنید.) آیه کریمه بیانگر آن است که تمامی پیامبران از آدم تا خاتم مأموریت داشتند تا هر کدام به نوبه خود، کلمه توحید را ترویج و مردم را به یکتاپرستی دعوت نموده، جامعه را بر اساس توحید پرورش دهند.
همان گونه که از آیات قرآن برمی آید، «توحید» یعنی: عقیده به آفریدگار واحد برای جهان هستی به عنوان یک باور حقیقی و راستین که از ابتدای پیدایش بشر در کره زمین وجود داشته و به وسیله پیامبران تقویت شده است. این باور از دیرزمان در برابر اندیشه شرک و چندگانه پرستی قرار داشته که برای جهان، خدایان متعددی معتقد بودند. هیچ پیامبری نبوده است که مردم را به شرک و بت پرستی دعوت کند. اندیشه توحید با ندای فطری انسان کاملا سازگاری دارد و خداوند مردم را به دینی می خواند که با آفرینش و سرشت آنان مطابقت کامل دارد. 17 از اینجاست که دین حق در طول تاریخ یکی بوده؛ یعنی اسلام: (إِنَّ الدِّینَ عِندَاللّهِ الإِسْلاَمُ) (آل عمران: 19) (قطعاً دین نزد خدا اسلام است.)
همه انبیا امّت هایشان را به اسلام دعوت می کردند. به فرموده علّامه طباطبائی، خداوند بندگان خود را امر نمی کند، مگر به پیروی از همان دین و بر انبیای خود، هیچ کتابی نفرستاده، مگر درباره همان دین و هیچ آیت و معجزه ای بپا نکرده، مگر برای همان دین که عبارت است از: اسلام؛ یعنی تسلیم حق شدن و به عقیده های حق پایبند بودن و اعمال درست انجام دادن. 18 بنابراین، جوهره اصلی همه شرایع، که همان تسلیم بودن در برابر حق باشد، یکی است و اختلاف ادیان به کمال و نقص است، نه حقیقت و ماهیت. 19
خداوند خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید: (مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ) (حج: 78) (از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید. خداوند شما را در کتاب های پیشین و در این کتاب (قرآن) مسلمان نامید.) پیامبر خدا بر این اساس، تعلیم و تربیت خود را بنا نهاد که خدا یکی است و شریکی ندارد. از این رو، توحیدمحوری از معیارهای لازم الرعایه در تعلیم و تربیت اسلامی است و همه برنامه ریزی ها و فعالیت های تربیتی در اسلام باید بر اساس توحید صورت گیرد. نتیجه چنین نظام تربیتی، بندگان مؤمن و خالصی است که جز به اسلام و قرآن به چیزی نمی اندیشند؛ 20 چنان که بسیاری از یاران پیامبر این ویژگی را داشتند و تا آخرین لحظات زندگی، مدافع اسلام و پیامبر بودند.
سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نیز این مطلب را نشان می دهد که آن حضرت بر همین اساس، مردم را به توحید و خداپرستی دعوت می کرد و از آنان می خواست از شرک و وثنیت و تثلیث فاصله گرفته، به خدای یگانه ایمان آورند و تسلیم محض او باشند. آن حضرت در روزهای نخست دعوتشان می فرمودند: «قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا»21 (بگویید: هیچ خدایی جز اللّه نیست تا رستگار شوید.) یعنی: اندیشه های باطل شرک و بت پرستی را از اذهان خود بیرون بریزید و اندیشه توحید و یگانه پرستی را جایگزین سازید؛ چنان که خداوند به پیامبر خود دستور صریح داد مردم را از شرک و بت پرستی برحذر دارد: (قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرّاً وَ لاَ نَفْعاً) (مائده: 76) (بگو: آیا جز خدا چیزی را می پرستید که مالک سود و زیان شما نیست؟)
بنابراین، از مجموع آیات و روایات، به روشنی به دست می آید که تمام فعالیت های پیامبر، به ویژه اساس تعلیم و تربیت آن حضرت، بر محور اصل «توحید» استوار بوده و توحیدمحوری از شاخص های مهم تربیت نبوی است.
3. عدالت مداری: عدالت در زندگی فردی و اجتماعی انسان کاربرد وسیعی دارد و تمامی ابعاد حیات وی را دربر می گیرد. حیات فردی، خانوادگی، سیاسی ـ اجتماعی و محیط آموزشی و فرهنگی همه تحت تأثیر عدالت قرار گرفته و در سایه آن، هر فرد و نهادی به حق و حقوق خود می رسد. عدالت فردی در اصطلاح علمای اخلاق، یکی از قوای نفسانی شمرده می شود که قوای دیگر را تعدیل می کند. ملّااحمد نراقی می گوید: «عدالت ملکه ای است حاصل در نفس انسان که به سبب آن، بر تعدیل جمیع صفات و افعال و نگه داشتن در حدّ وسط و رفع مخالفت و نزاع فیمابین قوای مخالفه انسانیه قادر می شود، به نحوی که اتحاد و مناسبت و یگانگی و الفت میان همه قوا حاصل شود.»22 تعریف مشهور «عدالت» در مسائل اجتماعی عبارت است از: «رعایت حقوق افراد و اعطای حق به صاحب حق؛ یعنی: اگر در یک جامعه ای حقوق افراد و گروه ها رعایت گردد، از عدالت اجتماعی برخوردار خواهد بود.»23
بنابراین، «عدالت» دارای مفهوم عامی است، به گونه ای که همه زندگی انسان را فرا می گیرد؛ همان گونه که این معنا را می توان از سخنان امام علی (علیه السلام) به دست آورد که فرمود: «العدلُ یضَعُ الامورَ مواضعَها»24 (عدالت هر چیزی را در جای خود می نهد.) پس «عدالت» به معنای قرار دادن هر چیزی در جای خود است، اما «وضعُ کلِّ شیء بِحَسَبِهُ»؛ گذاردن هر چیز در جای خود به حسب شرایط و ماهیت آن چیز. در نظام تکوین، به معنای توازن و نظام مند بودن جهان، و در نظام تشریع، به مفهوم رعایت حقوق فردی و اجتماعی و دادن حق به صاحبان حق است.
آنچه مهم به نظر می رسد رعایت عدالت در امور اجتماعی است که اسلام و قرآن در این باره فراوان تأکید نموده و پیامبران نیز بدان عمل کرده اند. خداوند می فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْم عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی) (مائده: 8) (ای کسانی که ایمان آورده اید! همواره برای خدا قیام کنید و از روی عدالت گواهی دهید. دشمنی با جمعیتی شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند.) در این آیه مبارکه، به شهادت عادلانه و رفتار عادلانه امر شده که هر دوی آنها در مسائل اجتماعی کاربرد وسیع دارند. در مورد داوری میان مردم می فرماید: (وَ إِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ) (نساء: 58) (هنگامی که بین مردم داوری می کنید، به عدالت داوری نمایید.)
عدالت اجتماعی در پرتو تعلیم و تربیت صحیح قابل تحقق است که اگر افراد جامعه بر اساس آموزه های دینی پرورش یافتند، جامعه پدید آمده از آنان قطعاً عدالت محور خواهد بود. منظور از «عدالت» در اینجا، که به عنوان شاخص نظام تربیت نبوی مورد بحث قرار گرفته، «عدالت اجتماعی» است. عدالت اجتماعی در قرآن کریم، از اهداف رسالت و نبوّت پیامبران ذکر شده است: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ) (حدید: 25) (ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان «شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه» نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.) کتاب و میزان شناخت حق از باطل و معجزات روشن از جمله ابزار و وسایل برقراری نظام عادلانه در جهان است که به انبیا داده شده.
پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) نیز به نوبه خود، برای اقامه عدل در جهان، با معجزاتی همچون قرآن تلاش کرد و توانست نظامی بر اساس قسط و عدل در جامعه مستقر سازد. گذشته از اینکه خود آن حضرت در اجرای عدالت کوشش می کرد، دیگران را نیز به انجام آن توصیه می فرمود.
به هر روی، برقراری عدالت در جامعه از امتیازات مهم تربیت نبوی به شمار آمده که در تمام فعالیت های تربیتی ایشان نمایان است. اکنون نیز باید این ویژگی در نظام های تربیتی جوامع اسلامی مورد توجه کارشناسان و مجریان تعلیم و تربیت قرار گیرد و در مسیر تحقق آن، گام بردارند.
4. آخرت گرایی: از دیگر شاخص های نظام تربیتی نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) «آخرت گرایی» است که ناظر به خصیصه روحی و معنوی انسان و همواره مورد تأکید آن حضرت و بزرگان دین بوده است. این ویژگی در هیچ مکتبی جز مکتب اسلام وجود ندارد؛ زیرا تنها آیینی که بر تعادل میان دنیا و آخرت اهتمام میورزد، دین اسلام است. قرآن کریم در این زمینه، خطاب به پیامبر می فرماید: (وَ ابْتَغِ فِیَما آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا) (قصص: 77) (و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بخواه، و بهره ات را از دنیا فراموش نکن.) از منظر اسلام، بهره برداری درست از مادیات و امکانات دنیا هیچ گاه ممنوع نبوده است؛ مهم نحوه استفاده از مادیات است که انگیزه و هدف افراد در کیفیت بهره گیری از آنها متفاوت می باشد. همان گونه که از آیه یادشده بر می آید، قرآن کریم بر آخرت گرایی توصیه نموده و در عین حال، بهرهوری از امکانات مادی را نیز جایز شمرده است. بر این اساس، قرآن می خواهد بین بهره گیری از مادیات و تلاش برای نیل به سعادت اخروی تعادل برقرار کند. هرگونه افراط و تفریط در این زمینه، یعنی چسبیدن به مادیات دنیا و یا دست کشیدن از آن، که مورد تأکید برخی مکتب های موجود در جهان است، به نظر اسلام و قرآن انحراف محسوب می شود. اسلام هم رهبانیت و کنار گذاشتن دنیا، و هم دل بستن و فرو رفتن در مادیات را منع می کند. از یک سو، می فرماید: «لا رهبانیة فی الاسلام»؛ 25 (در دین اسلام، رهبانیت نیست.) و از سوی دیگر، «محبت دنیا را منشأ همه فسادها می داند.»26
بنابراین، «آخرت گرایی» به معنای دست کشیدن از دنیا نیست، بلکه منظور از آن بهره گیری درست از امکانات دنیاست که نحوه استفاده از آن، زمینه ساز زندگی آخرت خواهد بود؛ چون زندگی دنیا از نظر اسلام، نه تنها تضادی با حیات اخروی ندارد، بلکه مقدّمه حیات اخروی است و بدون عبور از آن، رسیدن به آخرت غیرممکن. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هم می فرماید: «الدُّنیا مزرعةُ الاخِرة»27 (دنیا کشتزار جهان آخرت است.) هیچ کس نمی تواند در آخرت، محصول خوبی برداشت کند، مگر اینکه در دنیا بذر خوبی پاشیده باشد؛ چرا که بر اساس فرهنگ اسلام، (کُلُّ نَفْس بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ) (مدثّر: 38) (هرکس در گرو اعمال خود است.)؛ بدین معنا که کیفیت زندگی در جهانِ پس از مرگ، طبق اعمال دنیا رقم می خورد؛ اگر انسان اهل ایمان و تقوا بود، نعمت های عظیم اخروی در انتظار اوست، و گرنه عذاب دردناک دوزخ.
از این رو، برنامه های تربیتی باید به نحوی تنظیم شوند که متضمّن پرورش روحیه آخرت گرایی در اندیشه ها، انگیزه ها و رفتارهای متربّی باشند، تا جایی که هستی متربّی و تمامی ابعاد وجودی او را در جهت زندگی آخرت پرورش داده، حهان پس از مرگ را محور همه امور وی قرار دهند. قرآن کریم دایم به رفتن از دنیا و مرگ انسان اشاره می کند و در بسیاری از موارد، مبدأ و معاد را در کنار هم بیان می دارد: (إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا اِلَیْهِ رَاجِعونَ) (بقره: 156) (ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم.) نه تنها انسان، بلکه همه جهان ماهیت از اویی و به سوی اویی دارد و بازگشت همه به همان مبدأی است که از او پدید آمده. بنابراین، آخرت گرایی همراه با استفاده صحیح از امکانات دنیایی، از ویژگی های نظام تربیتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) است.
علّامه طباطبائی درباره لزوم آخرت گرایی می نویسد: «به یاد آر روزی را که با مردم بر پروردگار خود وارد می شوی و حقیقت امر را دریافته، می فهمی که فقط او مدبّر امور زندگی تو بوده و جز خدای تعالی کسی زندگی ات را اداره نمی کرده و هر چه را که خیال می کردی در تدبیر امرت مؤثر بوده، چه اموالی که وسیله زندگی خویش می پنداشتی و چه اولادی که یار و مددکارت تصور می کردی و چه همسر و خویشاوندانی که پشت و پناه خود می دانستی، هیچ کدام در تدبیر زندگی تو اثر نداشته و پندار و خرافه ای بیش نبوده است. از این رو، روز قیامت، روز کشف بطلان پندارهایی است که در دنیا آدمی را به خود سرگرم می کنند.»28 باید بر این باور بود که معاد امری است ضروری و بازگشت انسان در روز قیامت، با تمام وجود است. 29
5. تقرّب به خدا: واژه «قرب» به معنای نزدیک بودن و نزدیک شدن، 30 به لحاظ زمان و مکان و نظیر آن، در زبان های گوناگون کاربرد وسیع دارد. در اینجا، منظور از «تقرّب به خدا»، قرب معنوی به حق تعالی است، نه قرب مادی و جسمی؛ بدین معنا که روح انسان به خدا نزدیک می شود، نه جسم او. آنچه مهم است این است که علم و اراده انسان در تحقق چنین قربی نقش اساسی دارد؛ زیرا تقرّبی که از نظر قرآن مطلوب است و از شاخص های تربیت نبوی شمرده می شود، قربی است که محصول علم و آگاهی، شناخت و اراده انسان باشد. انسان بر اساس اراده و اختیار خود، تصمیم می گیرد و مسیری را بر می گزیند که یا او را به مقام قرب الی اللّه می رساند و یا از خدا دور می سازد. 31 خداوند در همین زمینه می فرماید: (إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً) (انسان: 3)؛ ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس. بنابراین، عنصر «اختیار» در تعیین راه و رسم زندگی و رسیدن به هدف نهایی ـ یعنی قرب به خدا ـ نقشی بسزا دارد.
اصولا کاری از منظر اسلام ارزشمند است که با انگیزه قلبی انجام گیرد، نه با اجبار و اکراه. همچنین علم و آگاهی در ارزشمندی عمل و نیل به هدف نهایی دخیل است. قرب روحی به خدا، چیزی جز درک عمیق ارتباط خود با خدا و رهایی از تیرگی و آلودگی نیست. 32 بر این اساس، هر قدر انسان این رابطه را بیشتر درک کند و روحش را شفّافیت و جلا ببخشد و نیز با اراده و اختیار در این میدان قدم گذارد، به مقام بالاتری از قرب به خدا نایل می گردد.
نظام تربیتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) از این ویژگی برخوردار است که انسان را به خدا نزدیک و از مظاهر ظلم و فساد دور می سازد. انسان های تربیت یافته در مکتب پیامبر به اندازه ای از علم و ایمان عمیق و اخلاص قوی برخوردار بودند که جز به خدا و زندگی پس از مرگ فکر نمی کردند. آنان بر بالاترین مراتب تقوا و قرب به خدا نایل گشتند و در راه نشر معارف الهی، از هیچ ایثار و فداکاری دریغ نکردند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) راه رسیدن به قرب خدا را به همگان نشان داده است و هرکس می تواند به مراتب بالای آن دست پیدا کند. از منظر قرآن کریم، که متن نظام تربیتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) است، عمده راه رسیدن به «قرب الی اللّه» عبادت و پرستش خدا و تسلیم بودن در برابر دستورات اوست. قرآن به انسان می فرماید: بنده در تمام امورش، باید تسلیم خواست و رضای خدا باشد؛ در تمام شئونش، باید به مقتضای مملوکیت و عبودیت خویش رفتار کند؛ در برابر پروردگارش تسلیم محض باشد و به هر فرمانی که از ناحیه خداست عمل کند و این معنا را با عمل به دین در جمیع شئون زندگی اش عملی سازد؛ چون دین جز همان عبودیت در امور دنیا و آخرت، چیز دیگری نیست. 33
مرحوم علّامه طباطبائی در باب تسلیم می فرماید: کمال بنده مملوک آن است که نسبت به صاحب و ربّش تسلیم باشد و مادام که زنده است، در برابر آنچه وی از او می خواهد، سر تسلیم فرود آورد و در اعمال اختیاریه خود، چیزی که مایه کراهت و نارضایتی اوست از خود نشان ندهد و تا آنجا که می تواند و در اختیار اوست، خود را چنان کند که برای قرب مولایش صالح و برای مواهب بزرگ او لایق باشد، چنان که حضرت ابراهیم34 و یوسف (علیهما السلام) 35 از خدا درخواست کردند که آنها را در دنیا تسلیم در برابر خود قرار دهد و در آخرت به صالحان ملحق سازد. 36
تربیت نبوی، که مبتنی بر وحی الهی است، سعی دارد افرادی را پرورش دهد که اعمالشان در نهایت، به قرب خدای سبحان منتهی گردد. راه تقرّب به خدا منحصر به عبادت نیست، بلکه راه های جزئی دیگری نیز وجود دارند که یا به عبادت منتهی می شوند و یا همسو با روش عبادی، انسان را به خدا نزدیک می کنند. 37 انفاق در راه خدا، خدمت به مردم، دست گیری از مستضعفان و مانند آن شیوه هایی هستند که آدمی را به کمال می رسانند که همان تقرّب به خداست. بنابراین، قرب الی اللّه به عنوان شاخص ترین امتیاز در مکتب تربیتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مطرح بوده است و انسان در اثر تعالیم نبوی، می تواند آن را در خود و دیگران ایجاد و تثبیت نماید. از این رو، مربّی مسلمان باید با استفاده از اصول و روش های مناسب تعلیم و تربیت، زمینه رشد و بالندگی و تکامل روحی و معنوی هر چه بهتر و بیشتر متربّی را فراهم نموده، او را به سوی آفریدگار جهان سوق دهد و به مقام قرب الهی برساند.
ب. شاخص های عملی
همان گونه که نظام تربیتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) به لحاظ نظری دارای شاخص های ممتاز و مشخص است، از لحاظ عملی نیز ویژگی های مخصوص به خود را دارد. منظور از این نوع شاخص ها در نظام تربیت نبوی، امتیازاتی است که در مقام اجرا، به کار می رود و روند تربیت را به سامان می رساند، تأثیر فعالیت های تربیتی را بر شخصیت متربّی آسان و در او ایجاد انگیزه می کند تا با میل و رغبت، به دستورالعمل های مربّی عمل نماید. این گونه شاخص ها در نظام تربیتی رسول اعظم (صلی الله علیه وآله) فراوان است و بررسی همه آنها فرصت دیگری می طلبد. از این رو، به شاخص هایی که به نظر مهم می رسد، اشاره می شود:
1. ایجاد فضای مناسب تربیتی: یکی از شاخص های مهم در نظام تربیتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، ایجاد فضای مناسب برای اجرای فرایند تربیت است که پیش از هر چیز باید بدان توجه شود. منظور از «فضای مناسب تربیتی» این است که محیطی که متربّی در آن قرار می گیرد، اعم از خانه، مدرسه و جامعه، به گونه ای باید باشد که متربّی از هر جهت در آن احساس امنیت و آرامش کند. افزون بر این، نوعی هماهنگی روحی و عاطفی نیز بر فضای تربیتی حاکم بوده و متربّی را به پذیرش مطالب ارائه شده از ناحیه آموزگار و مربّی ترغیب نماید. ایجاد چنین فضایی به تحقق اهداف تعلیم و تربیت کمک می کند. برای نمونه، اگر محیط خانه را در نظر بگیریم، شرایط حاکم بر فضای خانه، باید به نحوی باشد که زمینه عمل به دستورات دینی مهیّا و هریک از اعضای خانواده نسبت به انجام وظایف دینی خود، احساس مسئولیت کند و با گرایش قلبی به آن عمل نماید؛ چون محیط خانه به منزله یک آموزشگاه دینی و مکان مناسبی برای تمرین عبادت و کارهای نیک است و اگر شور و نشاط عبادی و مذهبی بر آن محیط غالب گردد، بچه های کوچکی که متربّیان آن فضا هستند، نیز به اعمال نیک گرایش پیدا می کنند. اگر چنین بود، یقیناً آن فضای مناسب تربیتی بر روحیه کودکان اثر می گذارد و آنان یاد می گیرند که چگونه نماز بخوانند و قرائت قرآن و دعا و مناجات نمایند.
در سیره تربیتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نیز این ویژگی وجود داشت که به اصلاح محیط خانه و جامعه بیش از همه اهمیت می دادند. عملکرد ایشان در مکّه و مدینه نشان دهنده این ویژگی است. هرچند پیامبر در مکّه موفق به ایجاد فضای سالم تربیتی ـ در سطح کلان ـ نشدند و نتوانستند حکومت مورد نظرشان را تشکیل دهند، ولی در همان سرزمین، محیط کوچکی آرام و مستعد تعلیمات دینی برای پرورش انسان فراهم آوردند؛ محیطی کاملا دینی و معنوی که مربّی آن شخص رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و مؤمنه ای مانند خدیجه کبرا (علیها السلام) و متربّی در آن فضای معنوی کودکی ممتاز و بی نظیر و مولود خانه خدا، علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود. حضرت علی (علیه السلام) در وصف خانه پیامبر می فرماید: «و لم یجتَمِع بَیتٌ واحِدٌ یومَئِذ فی الاسلام غَیرَ رسولِ اللّه (صلی الله علیه وآله) و خدیجة و أنا ثالثُهُما، أری نورَ الوحی و أشُمُّ ریحَ النُّبُوَّة»38 (در روزهای آغازین بعثت، اسلام در هیچ خانه ای راه نیافته بود، جز خانه رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم. من (در آن خانه) نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم.) طبیعی است که پرورش یافته چنین خانه ای باید شخصیتی همچون علی بن ابی طالب (علیه السلام) باشد که خداوند او را «نفس» رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) خوانده است. 39
هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در مکّه توفیق نیافت فضای شهر را به فضای معنوی و تربیتی تبدیل کند و اذیت و آزار مشرکان مکّه هم هر روز بیشتر می شد، تصمیم گرفت سرزمین مکّه را ترک گوید و به مدینه مهاجرت کند. اما او با وجود مخالفت های منافقان و یهودیان در مدینه، موفق شد محیط وسیع شهر مدینه را تغییر دهد و روحیه اخوّت و برادری را در آن سرزمین حاکم سازد. در محیط مدینه، بسیاری از برنامه های حکومت اسلامی عملی شد و بسیاری از اهداف عالی نظام دینی به مرحله اجرا درآمد.
پس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، حضرت علی (علیه السلام) راه ایشان را ادامه داد و در ایجاد فضای مناسب تعلیم و تربیت تلاش بسیار کرد. این مطلب از نامه معروف آن حضرت به امام حسن مجتبی (علیه السلام)، که به «منشور تربیتی» شهرت یافته است، به خوبی برمی آید. امام پیش از ارائه دستورات تربیتی به ایشان می فرماید: «وجدتُکَ بعضی، بل وجدتک کلّی، حتی کانّ شیئاً لو اصابک اصابنی و کانّ الموت لو اتاک اتانی فعنانی من امرک ما یعننی من امر نفسی فکتبتُ الیکَ کتابی مستظهراً به إن انا بقیتُ لک او فنیتُ»40 (من تو را پاره ای از خود، بلکه همه وجود خود یافتم، تا آنجا که اگر چیزی به تو رسد گویی به من رسیده است و اگر مرگ سراغ تو آید گویی به سراغ من آمده است، و درباره امور زندگی تو همان اهتمام را دارم که به امور حیات نفس خویشتن دارم. پس این نامه را برای این نوشتم که زندگی سعادتمندانه ات تأمین شود، چه من بمانم چه نمانم.) حضرت پس از ایجاد فضای مناسب و جذب دل متربّی، دستورات تربیتی فراوانی به فرزندشان ارائه داده و از او خواسته اند که به آنها عمل نماید. البته روشن است که مخاطب سخنان امام همه جوانان و متربّیان جوان هستند که باید به منشور تربیتی آن حضرت توجه کنند و به دستورالعمل های سودمند آن بزرگوار عمل نمایند. به هرحال، ایجاد فضای مساعد تربیتی از شاخص های مهم در نظام تربیتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) است و باید مورد توجه اولیا و مربّیان نسل جوان قرار گیرد.
2. تربیت حضوری و چهره به چهره: یکی از شاخص های نظام تربیتی پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله)، که در تربیت انسان تأثیر بسزا دارد، تربیت حضوری متربّیان است. پیامبر خود به سراغ متربّیان می رفتند و آنان را به اسلام دعوت می کرد و معارف دین را به آنها ارائه می دادند. دستور خداوند به پیامبر درباره دعوت اقوام و خویشاوندان و حضور آنها در خانه شان، این مطلب را تأیید می کند. خداوند می فرماید: (وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ) (شعراء: 214) (خویشاوندان نزدیکت را انذار کن.) دعوت حضرت حضوری و چهره به چهره بود و تک تک آنان را به دین اسلام خواندند و برنامه خویش را اعلام کردند و از آنان خواستند که دعوت او را بپذیرند و به اسلام ایمان آورند. تربیت حضوری، که ممکن است انفرادی باشد یا جمعی، از این ویژگی برخوردار است که مربّی مستقیماً با فردی موردنظر وارد گفتوگو می شود و پس از مذاکره و تبیین اهداف و برنامه های خود، او را به پذیرش دعوت می کند. پیامبر در سال های نخست بعثت، در مکّه نیز این روش را به کار گرفتند و بسیاری از افراد را بدین گونه تربیت کردند. شاید بتوان گفت: دعوت حضوری اگر انفرادی باشد، تأثیرش چند برابر خواهد شد.
اگر بخواهیم نمونه ای از تربیت چهره به چهره و انفرادی پیامبر را ذکر کنیم، بهترین نمونه داستان زیدبن حارثه است که حضرت او را از برده فروشان خریدند و در راه خدا آزاد کردند. اما او پس از آزادی، پیامبر را رها نکرد و همواره در خدمت آن حضرت بود تا اینکه پیامبر مبعوث به رسالت شد و اسلام را به او عرضه کرد. وی بلافاصله ایمان آورد و اسلام را به عنوان دین حق پذیرا گردید. امام حسین (علیه السلام) هم از این روش استفاده کردند و در یکی از منازل میان مدینه و کوفه، حضوراً با ظهیربن قین ملاقات کردند و به صورت انفرادی از وی دعوت به همکاری نمودند. امام (علیه السلام) با سخنان معجزه آسای خود چنان انقلابی در ظهیر ایجاد کردند که او فوراً خیمه خود را کنار خیام امام حسین (علیه السلام) نصب کرد و گفت: من حسینی شده ام. 41
آنچه از سیره رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به دست می آید این است که از میان اقشار گوناگون مردم جزیرة العرب، جوانان بیش از دیگران به دعوت های حضوری و انفرادی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پاسخ مثبت دادند و به خدا و پیامبر ایمان آوردند؛ چرا که به فرموده امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، «قلب جوان همانند زمینی آماده کِشت، مستعد پذیرش هرگونه بذری است و آنچه بر او عرضه شود می پذیرد.»42 دلیل بر این امر، ایمان آوردن تعداد قابل توجهی از جوانان مکّه است که بر خلاف میل بزرگان قریش و موالی شان، به دین اسلام گرویدند و برنامه های آن را با جان و دل پذیرفتند. حضرت خدیجه (علیها السلام)، همسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نخستین زنی بود که دعوت پیامبر را پذیرفت و به آن حضرت ایمان آورد. معلوم است که پس از بعثت و نزول وحی بر آن حضرت، ایشان به صورت انفرادی اسلام را به حضرت خدیجه (علیها السلام) عرضه داشت و ایشان هم با جان و دل قبول کرد. 43 زیدبن حارثه، فرزندخوانده پیامبر نیز در خانه آن حضرت مسلمان شد و اسلام را به عنوان آیین زندگی خویش پذیرفت. 44 اگر داستان اسلام آوردن هر یک از یاران پیامبر را مورد مطالعه قرار دهیم به این نتیجه رهنمون خواهیم شد که دعوت پیامبر از آنان به صورت انفرادی و چهره به چهره بوده است.
اهمیت تربیت انفرادی و چهره به چهره در این است که مربّی در محیط خلوت و دو نفری با متربّی سخن می گوید و حقیقتاً وارد فضای درونی او شده، شخصیت وی را تحت تأثیر قرار می دهد. سخنان و رفتار و حرکات مربّی، بخصوص اگر داعی به حق باشد و دلایل روشنی برای ادعایش ارائه دهد، در جسم و جان متربّی اثر عمیق می گذارد و او را منقلب و متحول می سازد. از این رو، استفاده از این شیوه در تعلیم و تربیت امروزی نیز سفارش می شود و مربّیان افزون بر فعالیت های عمومی و اجتماعی، که مسلّماً آثار خوبی خواهد داشت، به صورت انفرادی نیز در این مسیر گام برمی دارند، به ویژه در میان جوانان، باید از این روش بیشتر بهره برد؛ چون تأثیر بیشتری در میان آنان دارد؛ چرا که نسل جوان امروز در محاصره انبوه اطلاعات و تراکم عوامل مزاحم در رشد و تعالی روحی و معنوی خود هستند که اگر در خلوت با آنها گفتوگو شود، بسیاری از ناگفته های درونی خود را ابراز می کنند و برای رهایی از آنها مدد می جویند. مربّی با استفاده از تجارب گذشته، می تواند از طریق گفتوگوی مستقیم، به حل مشکلات دینی و تربیتی آنها بپردازند و زمینه نجات آنها را از بدبختی دنیا و آخرت فراهم سازد. امروزه کاربرد تبلیغ و دعوت چهره به چهره برای همگان روشن گشته و برخی از مؤسسات بین المللی استفاده از این روش را شیوه کار خود قرار داده و افراد متعددی را از این طریق، جذب خود می کنند.
3. تلفیق علم و عمل: یکی دیگر از شاخص های مؤثر در تعلیم و تربیت نبوی هماهنگ بودن علم و عمل مربّی است؛ یعنی آنچه مربّی می گوید و انجام آن را از متربّی می خواهد، پیش از هر چیز، خود باید عامل به آن دستور باشد. قرآن کریم هم بر مطابقت علم و عمل تأکید فراوان دارد و بر این اساس، هر جا سخن از ایمان و اعتقاد قلبی است، در کنارش، عمل صالح را مطرح می کند. در این باره آیات زیادی وجود دارند: (مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ و عَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ) (مائده: 69) (کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین خواهند بود.) در جای دیگر می فرماید: (مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَر أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً) (نحل: 97) (هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است او را به حیات پاک زنده می داریم.) از این قبیل آیات در قرآن کریم فراوان است و از مجموع آنها، برمی آید که علم و ایمانِ تنها کفایت نمی کند، بلکه ایمان همراه با عمل صالح کارساز و نجات بخش است.
اساساً یکی از ویژگی های تربیتی انبیا (علیهم السلام) تربیت از راه عمل بوده و برای تربیت دینی مردم، از آن استفاده می کرده اند؛ یعنی پیش از آنکه به مردم دستوری بدهند، خود به آن عمل می نمودند و برای مردم الگو قرار می گرفتند؛ چرا که بیشتر مردم از رفتار ظاهری دیگران تقلید می کنند و یا پس از مشاهده رفتار مربّیان، دست کم زمینه تربیت کلامی برایشان فراهم می شود. بر این اساس، حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای هدایت بت پرستان، از شیوه عملی استفاده نمود و به جای موعظه و نصیحت، با شکستن بت ها به آنان نشان داد که معبودهایی بی روح نفع و ضرری به حالشان ندارند. وقتی بت پرستان او را مورد بازپرسی و تهدید قرار دادند، برای او زمینه تربیت کلامی فراهم شد و با بیان قوی و استدلال منطقی، به سؤالات آنها پاسخ داد و وجدان خفته آنان را بیدار ساخت. در اثر گفتار منطقی و بیان شیوای ابراهیم خلیل (علیه السلام)، فطرت توحیدی بسیاری از بت پرستان از پشت پرده های جهل و تعصّب ظاهر گشت و گروهی از آنها به دین توحیدی ایمان آوردند. 45
پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله) نیز در موارد متعددی، مانند تعلیم نماز و حج، از این شیوه استفاده می کردند و می فرمودند: «صَلّوُا کما رَاَیتمُونی اُصلّی»46 (نماز بگزارید آن گونه که من نماز می گزارم.) درباره تلفیق علم و عمل و اهمیت دادن به عمل، روایات متعددی از معصومان (علیهم السلام) رسیده است؛ از جمله در این باره امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «مردم را با اعمال خود به خوبی ها دعوت نمایید و تنها به زبان اکتفا نکنید.»47 یعنی: آنچه را با زبان خوب یا بد می دانید در عمل هم همان گونه رفتار نمایید. گذشته از گفتار، سیره معصومان (علیهم السلام) نیز نشان می دهد که آنچه را آنان از دیگران می خواستند پیش از همه، خود بدان عمل می کردند.
برای نمونه، حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) ضمن هدایت فرزندان به انجام فرایض دینی، خود ارزش واقعی آن را عملا به آنان نشان می دادند. در همین زمینه، از امام حسن مجتبی (علیه السلام) نقل شده است: در یکی از شب های جمعه، دیدم مادرم، زهرا (علیها السلام)، تا صبح نماز خواند و برای تک تک همسایه ها دعا کرد، ولی برای خود و اهل خانه دعایی نکرد. پرسیدم: چرا این همه برای دیگران دعا کردی و برای خودت دعا نکردی؟ فرمود: «یا بنی، الجارُ ثُمَّ الدّارُ»48 (فرزندم، اول همسایه، بعد اهل خانه.) از این روایت، استفاده می شود که شیوه حضرت زهرا (علیها السلام) در تربیت فرزند، تلفیق میان علم و عمل است و فرزندان ایشان نیز با الهام از رفتار مادر، چنان تربیت یافتند که هر کدام به عنوان یک مربّی بزرگ، مسلمانان را هدایت کردند و اگر آنها نبودند امروز چیزی به نام «اسلام» وجود نداشت.
از آنچه گفته شد، لزوم تلفیق علم و عمل و مطابقت رفتار با گفتار مربّی در تمام عرصه های تعلیم و تربیت روشن می شود و لازم است که این روش در اجرای تمام فرایند آموزش و پرورش رعایت گردد؛ زیرا تربیت از راه عمل، روش انبیا و شخص پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) و پس از ایشان شیوه امامان معصوم (علیهم السلام) بوده و در تربیت و پرورش انسان نقش بسزا داشته است. اینک وظیفه معلمان و مربّیان مسلمان است که از روش پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) در تعلیم و تربیت استفاده کنند و نسل جوان را به سوی حق و حقیقت هدایت نمایند. تربیت از راه عمل به خاطر اینکه متربّی، رفتار مربّی را مشاهده می نماید، بیشتر کارساز است و او را تحت تأثیر قرار می دهد. در نتیجه، او خود را با آن منطبق می سازد.
4. رفق و مدارا با متربّی: شاید بتوان گفت: از مهم ترین شاخص های نظام تربیت نبوی، تربیت به شیوه مدارا و عفو و گذشت است. عفو و گذشت و لطف و مدارا در برخورد با دیگران، اساساً یک روش قرآنی است که ریشه در وحی آسمانی دارد. خداوند خود را با اوصافی همچون رحمان، رحیم، غفور و امثال آن معرفی می کند که نشان دهنده مفهوم گذشت و بخشش و مدارا با بندگان است. درباره فراریان جنگ «احد»، که جبهه را رها کردند و گناه بزرگی مرتکب شدند، خداوند می فرماید: (وَ لَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ) (آل عمران: 155) (و خداوند آنها را بخشید. خداوند بسیار آمرزنده و بردبار است.) همچنان که خداوند با فرد گناه کار با رحمت و مدارا برخورد می کند و در صورت ندامت و پشیمانی، او را می بخشد، به پیامبرش نیز دستور داده است که با دوستان و حتی دشمنان با مهر و محبت و لطف و مدارا برخورد کند.
خداوند به پیامبرش فرمان دعوت از بستگان و نزدیکان را داد و فرمود: (وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ) (شعراء: 214) (خویشاوندان نزدیکت را انذار کن.) سپس بلافاصله، دستور داد که با مؤمنان رفتار مهربانانه داشته باش و با ایشان با لطف و مدارا برخورد نما: (وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ) (شعراء: 215) (بال و پرت را برای کسانی که از تو پیروی می کنند بگستر.) یعنی: مؤمنانی را که به تو ایمان می آورند گرد خود جمع کن و مثل مرغ، پر و بال رأفت و رحمتت را بر آنها بگستران و آنان را زیر بال خود بگیر و به تربیتشان بپرداز. 49
تبیین تربیتی روش مدارا این است که فضل و رحمت و بردباری مربّی مانع آن است که به محض ارتکاب اولین خطای متربّی، او را مورد موأخذه و مجازات قرار دهد، بلکه به موجب فضل و کرامت، باید او را ببخشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) که به تصریح قرآن (رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ) (انبیاء: 107) است، بیش از همه در سیره خود، دارای عفو و بخشش بودند.
سیره رسول خدا (صلی الله علیه وآله) کمال لطف و مدارای آن حضرت را نشان می دهد و این مطلب را تأیید می کند که ایشان در حوادث دوران بعثت و به ویژه جنگ هایی که با مشرکان مکّه و یهودیان اطراف مدینه داشتند، حتی با سرسخت ترین دشمنانشان مانند ابوسفیان، چقدر با عفو و گذشت رفتار کردند! در فتح مکّه، زمانی که مشرکان شکست خوردند و سربازان مسلمانان وارد شهر گردیدند، برخی از فرماندهان لشکر با توجه به سابقه سوء و رفتار بدی که از مشرکان در خاطر داشتند، به اذیت و آزار آنان اقدام کردند و می گفتند: امروز روز انتقام گرفتن است. مردم مکّه از وحشت و هراس، خواب به چشم نداشتند و هر لحظه منتظر پیامدهای بدی همچون قتل و کشتار بودند. اما بر خلاف انتظار، پیامبر به مردم مکّه اعلان عفو کردند و حتی خانه ابوسفیان را، که بزرگ مشرکان بود، محل امن قرار دادند و هر که بدانجا می رفت، در امنیت بود. 50
مردم قریش پس از فتح مکّه، بیشتر تحت تأثیر رفتار پیامبر قرار گرفتند و بنای همکاری با ایشان را گذاردند و به دین اسلام گرایش پیدا کردند. خداوند هم این صفت پیامبر را می ستاید و در چند جای قرآن، از آن به عظمت و بزرگی یاد می کند. در زمینه موفقیت آن حضرت می فرماید: (فَبَِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ) (آل عمران: (به برکت رحمت الهی در برابر آنان نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگ دل بودی از اطرافت پراکنده می شدند. پس آنها را ببخش و برایشان آمرزش بخواه.) در این آیه، ضمن تمجید از رفتار کریمانه پیامبر، مجدّداً به عفو و گذشت سفارش می کند تا این روش ادامه داشته باشد.
از سوی دیگر به مردم خطاب می کند: (لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ) (توبه: 128) (به یقین، پیامبری از خودتان به سوی شما آمد که رنج های شما بر او سخت است و بر هدایت شما اصرار دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.)
بر این اساس، رفق و مدارا با متربّی از شاخص های مؤثر در تعلیم و تربیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است که آن حضرت نه تنها در حوزه آموزش و پرورش، بلکه در تمام صحنه های زندگی و در برخورد با مردم، شیوه نرم و ملایمت و عفو و گذشت را پیموده که قرآن کریم از آن به «خلق عظیم» یاد می کند: (وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم) (قلم: 4) (مسلّماً تو دارای اخلاق بزرگ و کریمانه ای هستی.)
اگر معلّمان و مربّیان، اعم از پدر و مادر و آموزگار و پرستار، از این روش پیامبر پیروی نموده، رفتاری بر معیار عفو و مدارا با مخاطبان خود داشته باشند، نفوذ عمیقی بر آنان خواهند داشت و به زودی، در رفتار آنها تغییرات مثبت پدید خواهد آمد.
5. مهر و محبت با متربّی: انسان ذاتاً به محبت گرایش دارد و علاقه مند است که مورد توجه و مهرورزی دیگران قرار گیرد؛ چون محبت به عنوان یک نیاز اصیل روحی، در نهاد انسان نهفته است و توجه به آن نیاز، از سوی همنوعان، به زندگی وی حلاوت خاصی می بخشد. از این روست که قرآن کریم و احادیث اسلامی توجه ویژه ای به این نیاز روحی انسان داشته و راه های تقویت آن را به خوبی بیان کرده اند. آنچه از نظر اسلام مهم است دست یابی به مراتب بالای محبت است که جنبه الهی دارد و موجب تکامل معنوی انسان می شود. 51 خداوند خطاب به حضرت موسی (علیه السلام) می فرماید: (أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِّنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی) (طه: 39) (من محبتی از خودم بر تو افکندم تا در برابر دیدگان من ساخته شوی.) اصل رفتار محبت آمیز با متربّی از این آیه شریفه به دست می آید که باید به وی محبت ورزید و همان گونه که می خواهد، او را تربیت کرد.
مهر و محبت به عنوان روش تربیتی در مکتب انبیا معمول بوده و همه پیامبران آن را به کار بسته اند؛ زیرا محبت، طبع سرکش آدمی را رام و قلب او را آماده پذیرش حقیقت ساخته، زمینه تربیت وی را هر چه بهتر و بیشتر فراهم می سازد. هنگامی که حضرت نوح (علیه السلام) دید فرزندش غرق می شود، از راه محبت خواست او را نجات دهد و به سوار شدن کشتی دعوت کرد: (یَا بُنَیَّ ارْکَب مَّعَنَا وَلاَ تَکُن مَّعَ الْکَافِرِینَ) (هود: 42) (پسرم! همراه ما سوار شو و با کافران مباش.) خطاب با کلمه «بنی» بار عاطفی دارد و این نکته را بیان می دارد که حضرت نوح (علیه السلام) خواست مهر و محبت قلبی فرزندش را تحریک و شاید بدین طریق، وی را هدایت کند. اما فرزند وی در اثر همراهی با بدان، قابل تربیت نبود و بدین روی خداوند در جواب حضرت نوح (علیه السلام) فرمود: (إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ) (هود: 46) (او از اهل تو نیست.)
قرآن ضمن تبیین ویژگی های رفتاری پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) و یارانش، عطوفت و مهربانی را از ویژگی های بارز آنان برمی شمارد: (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ) (فتح: 29) (محمد فرستاده خداست، و کسانی که با اویند در برابر کفّار سخت و شدید، و در میان خود مهربانند.) تردیدی وجود ندارد که این صفت مهر و محبت را اصحاب پیامبر از آن حضرت آموخته، در رفتار با یکدیگر به اجرا می گذارند؛ زیرا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مظهر مهر و رحمت الهی بود و با شرح صدری فوق العاده با مردم برخورد می کرد. از اینجاست که خداوند در باب رسالت آن بزرگوار می فرماید: (وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ) (انبیاء: 107) (ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.) در جای دیگر، خطاب به مؤمنان می فرماید: (لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ.) (توبه: 128)
سیره و رفتار پیامبر و برخورد آن حضرت با دیگران، حتی رفتارش با دشمنان اسلام، مهر و محبت ایشان را نسبت به نوع بشر به روشنی نشان می دهد. بخصوص در باب تعلیم و تربیت، استفاده از روش محبتورزی را به متعلّمان و متربّیان توصیه می کند. درباره رفتار آموزگار با متعلّمان می فرماید: «علِّموا و لا تُعَنِّفُو فانَّ المعلّم خیرٌ من المُعنِّف»؛ 52 (آموزش دهید و در امر آموزش سختگیر نباشید؛ زیرا معلم بهتر از انسان سختگیر است.) همچنین درباره ملایمت و نرمی با شاگردان فرمود: «لیّنوا لِمن تُعلِّمُون و لِمن تتعلَّمُون منه»53 (نسبت به کسی که به وی علم می آموزید و یا از او علم فرامی گیرید، نرم و ملایم باشید.) بر این اساس، مهرورزی نسبت به فراگیران از روش های تعلیماتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است و باید در اجرای فرایند تعلیم و تربیت در جوامع اسلامی مورد توجه دست اندرکاران و مجریان آموزش و پرورش قرار گیرد.
حاصل سخن
از مجموع آنچه در این نوشتار ذکر شد، تصویری ـ اگرچه اجمالی ـ از نظام تربیتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) ارائه گردید و روشن شد که تربیت نبوی چه شاخصه هایی دارد و از نظر علم و عمل، بر کدام ویژگی ها تأکید میورزد. شاخصه هایی که در نظام تربیتی پیامبر وجود دارند، اغلب مبتنی بر فطرت و سرشت ذاتی انسان هستند که این امر جاودانه بودن تربیت نبوی را بیمه می کند؛ زیرا مادام که انسانی در عالم هست، اجرای تربیت نبوی برای شکوفاسازی فطرت وی ضروری می نماید، بر این اساس، نظام تربیت نبوی در هر زمان و مکان، قابل اجراست و ضرورت مراجعه به آن، نیاز دیروز و امروز بشر و آینده نیز است. حقیقتاً راهی برای برون رفت از معضلات فرهنگی و اجتماعی موجود در جهان امروز به نظر نمی رسد، جز بازگشت به آن تعالیم وحیانی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) که ضامن سعادت دنیا و آخرت انسان است.
از دیگر ویژگی های تربیت نبوی، تأکید آن بر رشد فراگیر و همه جانبه انسان است و می خواهد میان دنیا و آخرت، ماده و معنا و علم و عمل توافق حاصل کند و یک نوع اعتدال میان آنها به وجود آورد. همان گونه که اسلام بر رشد جسمی انسان اهتمام میورزد و برای پرورش آن دستورالعمل می دهد، برای رشد روحی و معنوی وی نیز اهمیت قایل است؛ چرا که از نظر اسلام، جسم به منزله مرکب است برای روح و روح در قالب همین عنصر مادی بدن، رشد و تعالی پیدا می کند. اگر بدن نباشد، روحی نخواهد بود. به گفته روان شناسان: «عقل سالم در بدن سالم است.»54 یعنی: اگر تن انسان سالم بود، روح و عقل او نیز سالم است، وگرنه از بیمار جسمی، رشد عقلی و روحی چندانی انتظار نمی رود.
علّامه طباطبائی می فرماید: «ترقّی و تکامل مادی و معنوی بشر مانند دو بال مرغ است برای پرواز انسان، و اگر یکی از آن دو نباشد، نمی تواند به سعادت برسد. اسلام هر دو زمینه را تأیید فرموده و راه بهره گیری از آن را باز گذاشته است. 55 خداوند می فرماید: (وَ ابْتَغِ فِیَما آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا.) (قصص: 77) انسان باید به گونه ای در دنیا زندگی کند که ضمن بهره مندی از نعمت های دنیایی، عالم آخرت را نیز از یاد نبرد و زمینه خوش بختی حیات پس از مرگ را نیز فراهم آورد. از اینجاست که تعالیم اسلام به تربیت جسمی و روحی انسان می پردازد و به تمام جنبه های او توجه دارد.
پى نوشت ها
1ـ آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربى ـ فارسى، تهران، نشر نى، 1381، واژه «نظام»، ص 699.
2ـ على اکبر شعارى نژاد، فرهنگ علوم رفتارى، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1375، ص 410.
3ـ ر. ک. شهاب الدین مشایخى، «اصول تربیت از دیدگاه اسلام»، فصل نامه حوزه و دانشگاه، ش 32 (1381)، سال هشتم، ص 52.
4ـ ر. ک. على شریعتمدارى، اصول تعلیم و تربیت، چ هشتم، تهران، دانشگاه تهران، 1372، ص 95 ـ110.
5ـ علیرضا اعرافى و دیگران، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، تهران، سمت، 1376، ص 30ـ32.
6ـ احمد احمدى، اصول و روش هاى تربیت در اسلام، چ دوم، اصفهان، جهاد دانشگاهى، 1368، ص 147ـ149.
7ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، قم، انتشارات اسلامى، ج 7، ص 267.
8ـ همو، ظهور شیعه، تهران، فقیه، ص 65.
9ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 16 / احمدبن حسین بیهقى، سنن بیهقى، بیروت، دارالمعرفه، ج 6، ص 202.
10ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 20، ص 198.
11ـ همو، خلاصه تعالیم اسلام، به کوشش داود الهامى، تهران، کعبه، 1362، ص 101.
12ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، خ 1، فراز 35.
13ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 2، ص 227.
14ـ همو، معنویت تشیع، قم، تشیّع، ص 14.
15ـ همان، ص 72.
16ـ نهج البلاغه، خ 1.
17ـ سید محمّدحسین طباطبائى، خلاصه تعالیم اسلام، ص 195.
18ـ همو، المیزان، ج 3، ص 179.
19ـ همان، ج 3، ص 189.
20ـ همان، ج 2، ص 154.
21ـ محمّدبن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دار صادر للطباعة و النشر، 1376 ق / 1957 م، ج 1، ص 202.
22ـ ملّااحمد نراقى، معراج السعاده، چ هشتم، قم، هجرت، 1381، ص 52.
23ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1380، ج 1، ص 80.
24ـ نهج البلاغه، ح 437.
25ـ محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، چ سوم، قم، دارالحدیث، 1416، ص 1122، ش 1552.
26ـ امام صادق (علیه السلام): «رأس کل خطیئة حب الدنیا» (محمّد محمّدى رى شهرى، منتخب میزان الحکمة، قم، دارالحدیث، 1422، ص 188.
27ـ همان، واژه «دنیا»، ص 187.
28ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 7، ص 396.
29ـ همو، حیات پس از مرگ، قم، انتشارات اسلامى، 1371، ص56.
30ـ آذرتاش آذرنوش، پیشین، واژه «قرب»، ص 535.
31ـ محمّدتقى مصباح، نقد و بررسى مکاتب اخلاقى، نگارش احمدحسین شریفى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، 1384، ص 348.
32ـ همان، ص 348ـ349.
33ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 452.
34ـ (رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ) (بقره: 128)؛ پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما، امّتى که تسلیم فرمانت باشند، به وجود آور. (وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ) (شعراء: 83) و مرا به صالحان ملحق کن.
35ـ (تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ) (یوسف: 101) مرا مسلمان بمیران و مرا به صالحان ملحق نما.
36ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 11، ص 341.
37ـ محمّدتقى مصباح، پیشین، ص 351.
38ـ نهج البلاغه، خ 192.
39ـ (وَ أَنفُسَنَا و أَنفُسَکُمْ) (آل عمران: 61)؛ نفس ما و نفس شما.
40ـ نهج البلاغه، نامه 31.
41ـ میرزا محمّدتقى سپهر، ناسخ التواریخ، تهران، کتابچى، 1379، ج 1ـ2، ص 141ـ142.
42ـ «إنّما قلبُ الحدثِ کالارضِ الخالیة ما اُلقى فیه من شىء قبلته.» (نهج البلاغه، نامه 31)
43ـ ابن هشام، سیرة النبویة، ترجمه هاشم رسولى محلّاتى، تهران، کتابخانه اسلامیه، 1366، ص 157.
44ـ همان، ص 162.
45ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 14، ص 422ـ426 / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 13، ص 435ـ442.
46ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 85، ص 279.
47ـ عن ابى عبداللّه (علیه السلام): «کونُوا دُعاةَ النّاسِ باعَمالِکم و لاَ تکَونوَا دعاةً بِاَلسِنَتِکم.» (همان، ج 5، ص 198.)
48ـ همان، ج 43، ص 81ـ82.
49ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 15، ص 467.
50ـ شیخ عباس قمى، منتهى الامال، قم، هاتف، 1381، ص 110ـ112.
51ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 618.
52 و 53ـ شهید ثانى، منیة المرید، قم، خیّام، 1402، ص 83.
54ـ على اکبر شعارى نژاد، روان شناسى رشد، تهران، اطلاعات، 1372، ص 350.
55ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 282.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 108، ویژه نامه پیامبر اعظم
نویسنده : محمد احسانی
نظر شما