جنگ نرم یا قدرت نرم
در این نوشتار، تلاش خواهد شد به این پرسش پاسخ داد که آیا ابزار و تکنیک های انتقال پیام، می تواند به ساخت افکار عمومی منجر شود واز این ساخت ما می توانیم به قدرت نرم برسیم؟
هر چند مفهم قدرت نرم در سال 1990 کاربرد پیدا کرد، این به آن مفهم نیست که قدرت نرم، چیز تاره ای بوده و بشر با آن تازه آشنا شده است، بلکه «جوزف نای» در سال 1990 در کتابی با نام «تغییر ماهیت قدرت آمریکایی»، مفهوم قدرت نرم را تئوریزه کرد و این امکان را پدید آورد که مردم با آن بیشتر آشنا شوند.
اکنون باید پرسید، چرا نای به قدرت نرم توجه کرد و چرا اکنون توجه به قدرت نرم افزایش یافته است؟ این دو پرسش، تنها یک پاسخ دارد و آن، شرایط جدید جهان است که در آن افکار عمومی، نقش اصلی را بازی می کند.
در قرون گذشته، حاکمان کشورها با قدرت نظامی و مالی خود، می توانستند اهداف خود را پیش ببرند و به دلیل اهمیت امنیت و زندگی برای شهروندان یک منطقه با به وجود آمدن شرایط امن که پیش نیاز زندگی بود، ساکنین هر منطقه، انقیاد خود را به حاکم اعلام می کردند.
قدرت نظامی در تشکیل دولت حرف اول را می زد، حتی در ایران باستان و یونان، انتخاب حاکم از میان شاهزادگان و فرماندهان انجام می شود و برای سیستم حکومتی، نظر مردم عادی اهمیتی نداشت؛ اما با تغییر وضعیت جهان در قرن بیستم ـ که عامل آن دو چیز بود؛ یک تشکیل حکومت های مردم نهاد و سیستم اطلاع رسانی جدید از جمله صدا و سیما، این دو عامل، باعث شد افکار عمومی از اهمیت روزافزونی برخوردار شوند و حتی حکومت هایی که با سیستم دیکتاتوری اداره می شدند، تلاش کردند برای خود حتی ظاهری وجهی مردمی بدهند.
از سوی دیگر، همه کشورها برای مراقبت و هدایت افکار عمومی با هزینه های هنگفت، تلاش کرد ابزارهای پیشرفت را به خدمت بگیرند.
بنابراین، با تکامل رادیو از 1920 تا 1990 و همچنین تلویزیون از 1926 تا 1990 و تکامل ماهواره ها از 1957 تا 1990 همه معالات افکار عمومی در مرزهای رسمی به هم خورد و باعث پدید آمدن بحث های طولانی از چگونگی ساخت افکار عمومی ملی و جهانی شد.
در جنگ جهانی دوم، دیگر نتیجه جنگ در میدان ها مشخص نمی شد، بلکه با استفاده از رادیو با اطلاع رسانی و تضعیف اراده مردم و ایجاد وحشت از روند چگونگی، رخدادهای آینده در شهرها مشخص می شد.
«نای» زمانی قدرت نرم را مطرح کرد که ابزار اطلاع رسانی در عوج تکوین بود و مردم آمریکا در جنگ ویتنام، قدرت آن را درک کرده بودند.
افکار عمومی
اگر ما نتوانیم افکار عمومی را درک کنیم، نمی توانیم قدرت نرم را دریابیم. این در حالی است که قدرت نرم برای انسجام افکار عمومی اهمیت دارد.
افکار عمومی، پدیدهای روانی ـ اجتماعی و ویژگی جمعی و عبارت است، از ارزیابی و نظر مشترک گروهی اجتماعی در مسألهای که همگان به آن توجه و علاقه دارند و در لحظه معینی، بین شمار بسیاری از افراد و اقشار جامعه نسبتاً عمومیت مییابد و عامه مردم آن را میپذیرند. افکار عمومی به صورت تأیید یا مخالفت با یک عمل، نظر، شخص و واقعه با خواسته، مطالبه، پیشنهاد و توصیه تجلی مییابد (حکیم آرا، 1373 ص 371).
افکار عمومی هنگامی پدید میآید که موضوع یا مسألهای مورد توجه عمومی وجود داشته باشد. این مسأله، باید تا آن حد حیاتی باشد که مردم را به موضع گیری درباره آن وادارد (نصر، 1380، ص411).
«کیم بال یانگ»، از شاگردان «جرج هربرت مید»، از پدید آورندگان مکتب شیگاگو به سه مرحله رشد افکار عمومی اشاره میکند:
1ـ منشأ موضوع: افکار عمومی از یک مشکل عمومی سرچشمه میگیرد، زیرا تا هنگامی که امور، خودکار و عادی جریان دارد و با مسائل عمومی بر پایه عادات و قوانین برخورد میشود، هیچ کس خود را به فکر کردن مشغول نمیکند، زیرا به ندرت فردی تنها به سبب نقد مطلبی، تفکر میکند.
2ـ بحث درباره موضوع و راهکارهای پیشنهادی: این مرحله با کوشش برای شناخت موضوع و امید به پیدا کردن راهکار عملی آغاز میشود و سپس بحثی همه جانبهتر به دنبال میآید، ولی این بحث در مرحله تفسیری و اولیه باقی میماند و در آن بررسی درباره ویژگی های گوناگون مشکل، مانند میزان اهمیت آن و بازتاب احتمالی آن بر سایر ویژگی های زندگی اجتماعی صورت میگیرد.
زمانی که بحث ها، جدل ها و مشاورههای مربوطه انجام گرفت، راهکارهای گوناگون بروز میکند که بیشتر متناقضند. در مورد راهکارهای موضوع تازه، غالبا اختلافات شدیدی رخ می دهد و در این مرحله، عوامل اختلاف و اتفاق روشن تر میشود و در زمانی که آرای گوناگون بیان شد، گروه های کوچکی تشکیل میشود که هر یک، از دیدگاه ویژهای هواداری میکند. سپس آرا متبلور میشوند، راهکارهای خیالی کنار گذاشته میشوند و راهکاری میانه به دست می آید و یا ممکن است اختلافات به ناسازشی منجر شود.
3ـ دستیابی به توافق عمومی: زمانی که موضوعات مربوطه از فوریت برخوردار باشند، نمیتوان برای همیشه به بحث ادامه داد و دستیابی به یک راهکار، حیاتی است. رسیدن به اتفاق در برخی عرصه های خاص، ساده و در برخی عرصه های دیگر دشوار است (نصر، 1380، صص413-414).
همان گونه که در بالا اشاره شد، تا هنگامی که در جامعه چالشی پدید نیاید، توجه به افکار عمومی اولویتی ندارد. وقتی که چالشی ایجاد شد، با توجه به درجه آزادی جامعه راهکارهی برای مقابله با آن ارایه می شود.
در جامعه های باز، رسانه ها مسأله را به صورت گسترده و کارشناسی مطرح می کنند و در این زمینه، دو قطب به وجود می آید؛ راهکار «الف» و «ب». محاسن و معایب و نتایج اقدام هر یک بررسی می شود و سرانجام، حاکمیت یک نظر را برمی گزیند. در این هنگام طرفداران نظر دیگر با آوردن تحلیل و نقد به تعدیل نظر انتخاب شده، کمک می کنند.
در بسیاری مواقع، حاکمیت تلفیقی از دو نظر را اجرا می کند تا هزینه کمتری در رسیدن به نتیجه بپردازد و از سوی دیگر، در روند اقدام بخش گسترده ای از مردم جامعه را با خود همراه می کند.
در خلال طرح موضوع چالشی در جامعه باز، جامعه درباره کلیت برخورد با چالش به نتیجه واحد می رسند، ولی درباره روش و یا تکتیک اختلاف پیدا می کنند که امری طبیعی است. اگر بخواهیم صریح بگوییم، در جامعه باز، افکار عمومی درباره یک موضوع شکل می گیرد. دلیل آن این است که اتفاق نظر جامعه درباره آن موضوع، مقطعی نیست، بلکه دارای استمرار است و به گروه خاص و یا مقام خاصی مربوط نمی شود و حاکمیت نمی تواند هر نظر را بدون اجماع جامعه به اجرا گذارد، چون جامعه واکنش نشان می دهد.
اما در جامعه های بسته: در جامعه های بسته هم دو قطب درباره هر موضوع به چالش کشیده شده، شکل می گیرد که عبارتند از: نظر رسمی یا حکومتی و نظر مخالف آن. متأسفانه، هیچ کدام از این نظرها به نقد علمی نمی رسند و به علت مخالف با نظر رسمی آن نظر، هیچ گاه کامل اجرا نمی شود تا نتیجه واقعی آن مشخص و قابل قضاوت باشد.
چه بسا پس از گذشت زمان چالش، مشخص می شود نظر رسمی از پشتبانی علمی بیشتر و در صورت اجرا از نتیجه بهتری از نظرها و راهکارهای مخالف دیگر برخوردار بوده است، ولی به علت مخالفت بدنه اجتماع و تضعیف حاکمیت و رها شدن اجرای آن، خسارت زیادی به حامعه تحمیل شده است.
متأسفانه در جامعه های بسته، افکار عمومی شکل نمی گیرد و تنها نظر حاکمیت مطرح می شود و به بدنه اجتماع تأثیر چندانی ندارد و با تغییر حاکمیت آن نظر هم تغییر پیدا می کند؛ آن هم بدون هیچ مقاومتی در جامعه.
بنابراین، باید اذان داشت که صرف داشتن وسایل اطلاع رسانی و ارایه نظر، شگردهای ویژه کاربرد ندارد، چون امروزه در جامعه باز و بسته به شکل واحد از ابزارهای اطلاع رسانی استفاده می شود، ولی تأثیرگذاری در یکی بیشتر و در دیگر کمتر و گاهی حتی معکوس است.
در اینجاست که قدرت نرم مطرح می شود.
قدرت نرم
اگر بخواهیم بدون توجه به سابقه قدرت نرم به موضوع بپردازم و آن را بومی سازی نکنیم قدرت نرم قابل درک نخواهد بود و در به دست آوردن آن به خطا خواهیم رفت.
«جوزف نای» در کتاب قدرت نرم که در 2004 به چاپ رساند، قدرت نرم را این چنین تعریف کرد: قدرت نرم، توانایی تأثیرگذاری بر دیگران برای به دست آوردن نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع است.
اگر بخواهم عالی ترین نمونه قدرت نرم را مثال بزنم، باید به رابطه عاشق و معشوق اشاره کنم؛ یعنی در این رابطه، اگر به جنبه زمینی آن توجه داشته باشیم، چه بسیار آدم های قدرتمندی که تسلیم آدم های ضعیفتر شده و برای برآوردن اشارات آن به سر رفته اند.
در معشوق باید کششی باشد تا عاشق تسلیم شود و آنگاه معشوق از نظر موقعیت حتی در حد بنده عاشق هم باشد بر صدر می نشیند و دستور صادر و ملک و حاکم را یک جا تصاحب می کند.
اگر از این رابط بگذریم که نادر است و در عالم سیاست، بسیار کم اتفاق می افتد، مثل زمان حضرت امام که جذابیت شخصی آن حضرت، باعث می شود افکار عمومی با خواست ایشان همگی به این برسند که باید این قدرت نرم را به دست آورد.
این را می توان در زندگی حضرت رسول به درستی دید. آن حضرت پیش از برانگیخته شدن به رسالت، در میان مردم چنان رفتار کرد که مردم در سخن و رفتار به ایشان اطمینان و باور داشتند که در هر حال او نفع جمعی و حقیقت را در نظر خواهد داشت؛ به عنوان نمونه،در زمانى که پیغمبر اسلام سى و پنجساله بود، خانه کعبه به وسیله سیل مهیبى که از کوههاى مجاور مکه سرازیر شده بود، ویران شد. رؤساى قریش اجتماع کردند و دیوار کعبه را بار دیگر بالا آوردند. چون در آن روزها یک کشتى مصرى در نزدیکى مکه به ساحل برخورد کرده و درهم شکسته بود، بزرگان قریش چوب هاى آن را خریدند و کار ساختمان سقف کعبه را به وسیله یک نجار مصرى که ساکن شهر مکه بود، با همان به انجام رساندند.
نوبت به آن رسید که «حجرالاسود» را در جاى خود کار گذارند. افراد سرشناس قبیله «عبدالدار» و «عدى» در صدد برآمدند که نگذارند این افتخارنصیب دیگران شود.
بدین گونه، میان رؤساى قریش بر سر کار گذاشتن «حجرالاسود» اختلاف افتاد، و موجب تعطیلی کار شد. بیم آن مىرفت که بر سر آن موضوع نزاع سختى درگیرد. در آن میان «ابوامیة بن مغیره مخزومى» که پیرى سالخورده و محترم بود، پیشنهاد کرد به منظور رفع غایله همگى توافق کنند، نخستین کسى که از در مسجدالحرام از سمت کوه صفا وارد شود، او را به حکمیت بپذیرند. همه حاضران این رأى را پذیرفتند، و چشم به درى که از سمت صفا باز مىشد دوختند. لحظهاى نگذشت که «محمد امین» نمودار و قریش شاد شدند، و گفتند: محمد امین است، به حکمیت او رضا مىدهیم!
وقتى موضوع را به حضرت اطلاع دادند، دستور داد، گلیمى آوردند و با دست خود «حجر الاسود» را برداشت و به نمایندگى از طرف قبائل عرب و مردم قریش در آن نهاد، سپس دستور داد، سران قبایل اطراف پارچه را بگیرند و ببرند به محل نصب آن نزدیک رکن یمانى. همین که نزدیک آوردند، «محمد» آن را گرفت و در جاى خود کار گذاشت و بدین گونه غایله در میان هلهله و شادى عموم پایان یافت.
در این داستان، جمعی با آگاهی از سابقه حضرت، حکمیت او را پذیرفتند و صریحا گفتند چون محمد امین است ،حکمیتش را می پذیریم. ایشان با رفتارش در جمع این مقبولیت را به دست آورده بود.
دیگر نمونه بحث صداقت آن حضرت بود.
پیامبر برای اعلان آشکار رسالت خود، صبحگاهان بر فراز کوه ابوقبیس فریاد برآورد: « واصباحا» مردم هراسان گرد پیامبر جمع شدند. آن حضرت به ایشان فرمود: «مرا می شناسید و سابقه مرا می دانید، اگر به شما بگویم در پشت این کوه سیل عظیم و یا دشمنی خطرناک در کمین است، حرف مرا تصدیق می کنید؟ همگی شهادت دادند، آری. آنگاه پیامبر اسلام و توحید را آشکار برای آنان عرضه کردند.
آیا پیامبر بدون سابقه می توانست چنین ادعای کند؛ هر چند خود در سخنانشان به این امر اشاره دارند و سابقه خود را به مردم گوشزد می کنند.
پیامبر در یک روند زمانی اطمینان عمومی را جلب کرده بود و می توانست با آن بر مردم تأثیر بگذارد که امروزه ما از آن به قدرت نرم یاد می کنیم؛ قدرت نرم مثل یک برند است که مردم در طول زمان با آزمایش و شهادت دیگران به عملکرد صادقانه آن برند، اطمینان می کنند و آن را برمی گزینند و شهادتش را درباره کیفیت یک کالا جدید می پذیرند.
در عالم سیاست از آن بالاتر در جامعه هم اینچنین است که عده ای در زمان با تلاش و رایه حاصل عملکرد خود به جامعه در جامعه به خود اطمینان حاصل می کنند.
از همین روست که شبکه های معروف برای به کار گیری خبرنگاران شناحته شده، هزینه های هنگفتی می دهند تا اطمینان به اخبار پخش شده از آن شبکه را افزایش دهند.
هرچند حقوق دریافتی این افراد زیاد است، همه این را می دانند، آنان وجه حرفی خود را فدایی پول نخواهند کرد، چون برایشان موقعیت کاری در جاهای دیگر هست.
حتی یک دانشمند باید بسیار تلاش کند تا در جمع مقبولیت پیدا کند، اما او دیگر او حاضر نیست برای رضای فردی یا قدرتی، حرف نامربوطی بزند، چرا که اگر این کاررا بکند در اندک زمانی؛ مقبولیت و قدرت نرم خود را از دست می دهد.
باید تأکید کرد تأثیر قدرت نرم صد در صد نیست و نسبی است و در کنار دیگر قدرت ها می تواند تأثیر ماندگار داشته باشد.
متاسفانه، رخدادی که در جامعه ما افتاده، بسیار اسف بار است. مقام معظم رهبری با شناخت از قدرت نرم، اشاره کردند به اینکه غرب در جاهایی که لازم دارد، از آن علیه رقیب استفاده می کند و از آن به عنوان جنگ نرم یاد کردند؛ اما امروز ما شاهد دامن زدن به یک تجاهل در جامعه هستیم.
بجای گسترش و توسعه قدرت نرم نظام که در کنار قدرت اقتصادی،قدرت فلسفی، قدرت ملی، قدرت هوشمند، قدرت نظامی، قدرت سیاسی مطرح است همه با هم کاربرد دارد، با صرف هزینه ها گزاف و اتلاف وقت ارزشمند نیروی انسانی جامعه، همه کاستی خود را به گردن عملکرد دستگاه های رسانه ای غرب می اندازند.
با شنیدن برخی از اغراق گویی ها درباره تأثیر رسانه های غرب، انفعال را در جوانان و نیروهای فعال دامن می زنند. امروزه باید بدانیم با ارایه تحلیل ها مثل خواندن بیانیه یک طرفه در صدا و سیما، نمی توانیم بر افکار عمومی تأثیر بگذاریم و نمی توان در مواقع انتخابات از هنرمندان به عنوان کسی که مردم به او علاقه دارند، به عنوان عامل قدرت نرم بر مردم تأثیر گذاشت.
ما نمی توانیم با بد اخلاقی و فدا کردن نیروهای فعال سیاسی و لکه دار کردن افراد با سابقه حاضر در صحنه سیاست از افکار عمومی، بخواهیم به ارزش های انقلاب که مدعیانش همه کم آورده و منحرف شده اند ـ وفادار بمانند.
ما باید با شناحت از قدرت نرم از ظرفیت آن بهرمند شویم. اگر ما در ظاهر می گویم قدرت نرم در کنار دیگر قدرت های اجتماعی مثل قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فلسفی قرار دارد، ولی واقعیت این است که قدرت نرم، برآمده از چیرگی تمام قدرت اجتماعی یک جامعه حاصل می شود؛ هر بخش از قدرت های اجتماعی در صورت به چالش کشیده شدن جامعه در آن بخش از قدرت نرم برخوردار نیست. در حقیقت، قدرت نرم بخش اقناعی جامعه در برخورد با چالش و یا پرسش است؛ بنابراین، ما باید بتوانیم در زمینه روانی جامعه، یک خود اتکایی و خود باوری پدید آوریم که او در برخورد با جامعه های رفیب احساس کاستی نکند.
یکی از علت های مهاجرت نخبگان، احساس روانی آنها به آینده جامعه خود است که خوش بیتی و پیشرفت را در جای دیگری جستجو می کنند؛ این از ضعف قدرت نرم یک جامعه است.
با توجه به مطالب بالا، قدرت نرم را نمی توان صرف داشتن ابزارهای رسانه ای دانست و یا استفاده از بهترین شگردهای تبلیغی عنوان کرد و چون در رویارویی با چالش بی محتوا بود، آنها ظهور بروز پیدا خواهند کرد؛ بنابراین، آنچه در قدرت نرم مهم است، محتوای پیام است که باید دارای بیشترین نزدیکی با واقعیت باشد؛ مثل فلسفه که در آن نمی توان با زبان تبلیغ حرف زد بلکه باید پایه های استدلالی در آن موج زند.
منبع: / سایت خبری / تابناک ۱۳۹۰/۵/۱۹
نویسنده : علی اکبر عین اللهی
نظر شما