موضوع : پژوهش | مقاله

تربیت اسلامی و ابزارهای آن

مجله  پیام زن  بهمن 1376، شماره 71 

نویسنده : System.Collections.Generic.List`1[System.String]
70
ویژگیهای مربی اسلامی
از دید اسلام یک معلم یا مربی چه
ویژگیهایی و چه مسؤولیتهایی دارد؟

آیت اللّه فضل اللّه : نخستین چیزی که ضروری است معلم، از جهت فنی دارا باشد، احاطه به علمی است که می خواهد به دیگران بیاموزد زیرا اگر احاطه نداشته باشد، به جای علم، جهل خود را به دیگران منتقل خواهد کرد چرا که چنین شخصی گاه در مقامی قرار می گیرد که فرهنگ و دانش آن را به خوبی کسب نکرده است و در نتیجه به آموزندگانش نگاهی مه آلود و غبارگرفته به موضوع خواهد بخشید. چنین شخصی می کوشد برای ابراز وجود و فضل فروشی بر جهل خویش سرپوش بنهد.

بنابراین او باید در ماده درسی ای که تعلیم می دهد تخصص کافی داشته باشد و آن را امانت علم بداند. این مطلب را شاید بتوانیم از بعضی آیات قرآن که به موضوع تعلیم ربط چندانی ندارد و به موضوع جدال مربوط می شود دریابیم که به ما چنین تفکری می بخشد: «ها انتم هؤلاء حاججتم فیما لکم به علم فلم تحاجّونی فیما لیس لکم به علم»(1) هان، شما [اهل کتاب] همانان هستید که در باره آنچه نسبت به آن دانشی داشتید محاجّه کردید پس چرا در مورد چیزی که بدان دانشی ندارید محاجّه می کنید؟

اسلام حتی نمی پذیرد که انسان با دیگران در باره چیزی که علم به آن ندارد سخن بگوید و به این گونه افراد که وارد عرصه جدل در باره چیزی می شوند که هیچ دانشی از آن ندارند، سخت می تازد. با این حال چگونه ممکن است قبول کند که چنین افرادی به تعلیم آنچه نمی دانند بپردازند؟! بر این اساس معتقدیم که این امر تنها به مسأله تعلیم مربوط نمی شود بلکه با هر مسؤولیتی که انسان نسبت به آن آگاهی و دانش ندارد ارتباط پیدا می کند.

وقتی مسأله «ولایت فقیه» طرح می شود ـ یا عناوین دیگری که به شورا و ... حکم می کند ـ باید توجه کنیم که برای رهبری روا نیست نسبت به امری که در باره آن شناخت کافی ندارد حکمی را صادر کند، چنان که برای فقیه نیز جایز نیست در باره امور اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی و یا نظامی حکمی صادر کند مگر پس از رجوع به اهل خبره و پس از اطلاع و اشراف کافی به عناصر موضوع؛ به گونه ای که توانایی صدور حکمی را در آن زمینه بیابد. این چیزی است که نسبت به معلم نیز باید تحقق پیدا کند.

اما مربی باید در سطح اخلاقی مطلوبی باشد که او را شایسته اندیشه دهی به افراد تحت تربیتش می گرداند، زیرا جنبه الگویی او به کلامش تأثیر و نفوذ فزونتری می بخشد. از این رو است که امام علی(ع) می فرماید: من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتأدیب نفسه قبل تأدیب الناس و لیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و مؤدّب نفسه احقّ بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم. کسی که خویشتن را در موضع رهبری مردم قرار می دهد می باید که پیش از آموزش دیگران، با آموزش خویش کار را بیاغازد و نیز لازم است پیش از تأدیب با زبان و گفتار، با اعمال و رفتار خویش مردم را ادب آموزد آنکه ادب آموز و آموزگار خویشتن خویش باشد، پیش از آنی که معلم و مربی مردمان است ستایش و احترام را سزاوار است.(2)

موفقیت تربیت بیشتر به الگو مرتبط و از آن متأثر است تا از سخن و شیوه های کلام. زیرا قوت و تپش و تأثیری که سخن بر نفس انسان می گذارد، به مدد الگو است.

تنوع بخشیدن به شیوه ها
از جهت دیگر، هم معلم و هم مربی، باید قدرت به کار بستن شیوه های گوناگونی را داشته باشد که بتواند اندیشه ای را وارد آگاهی انسان فراگیرنده (متعلم) کند. و یا ارزشی را به روح انسان تحت تربیت منتقل کند، زیرا وقتی می خواهیم ارزش یا اندیشه ای را به دیگران انتقال دهیم اساسی ترین مسأله ای که در برابر داریم مسأله شیوه (اسلوب) کار است.

می بینیم که بسیاری از مربیان و معلمان در کار خود به خطا رفته اند و سبب ناموفقیتشان، خطایی است که در روش انتقال دانش و ارزش به دیگران مرتکب شده اند. هر چند خود بهره فراوان از دانش و ارزش دارند، اما شیوه ای را در پیش نگرفتند که به ژرفای عقل انسان راه پیدا کند. از سخن رسول گرامی اسلام(ص) نیز چنین مطلبی را می توان

دریافت، آنجا که فرمود: انّا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلّم الناس علی قدر عقولهم. ما پیامبران دستور یافتیم که با مردم به اندازه عقل [و فهمشان] سخن بگوییم.(3)

یک فراخواننده یا معلم و یا مربی باید اندازه فهم و خرد انسانهایی را که با آنان سر و کار دارد بسنجد تا بداند چگونه می توان با آنان به تناسب عقلشان سخن بگوید و چگونه می توان روش و زمینه مناسب برای پذیرش آنان را فراهم آورد.

این مطلب همان چیزی است که از واژه قرآنی «حکمت» درمی یابیم. حکمت، به معنای قرار دادن هر چیزی در جایگاه خویش است. مثلاً سخن حکیمانه آن است که در جای مناسب گفته شود و روش حکیمانه آن است که در محل مناسب خود به کار رود و همچنین است دیگر امور ...

سخن حکیمانه همان است که در علم بلاغت از آن به «مطابق بودن کلام با مقتضای حال» تعبیر می شود. مقتضای حال، همه احوال از ذهنیت انسان مخاطب گرفته تا فضای روحی و دل مشغولیها و ... را شامل می شود.

خوش رفتاری با آموزندگان
نکته ای دیگر که در اینجا باید یاد کنیم این است که معلم یا مربی در برابر دانش آموز یا تربیت آموز چنان روحیه گشاده و مهرآمیز داشته باشد که احساس کند وظیفه دارد خرد و دل او را شکوفا کند و نسبت به نقاط ضعف و نقصش بردبار باشد تا بتواند او را به هدف بزرگی که در نظر دارد برساند. و در امر تعلیم و تربیت با تنگ حوصلگی و تندمزاجی، به افراد تحت تعلیم و تربیت ستم نورزد. چنان که این بردباری را در روند دعوت رسول گرامی اسلام(ص) می بینیم: فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضوا من حولک پس به [برکت[ رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پرمهر] شدی و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعا از پیرامون تو پراکنده می شدند.(4) و چنان که در آیه ای دیگر نیز مشاهده می کنیم: «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم، حریص علیکم، بالمؤمنین رؤف رحیم؛ قطعا، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان، دلسوزِ مهربان است.(5)

ویژگی اساسی پیامبر اکرم(ص) همان صفت تعلیم و تربیت است و از این رو است که خداوند تعالی از او چنین یاد می کند: هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة. او است آن کس که درمیان بی سوادان فرستاده ای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد.(6)

این اخلاق، همان اخلاق معلم و مربی است و «تزکیه» که در این آیه از آنان یاد شد، همان تربیت است».

آموزش حوزوی یا دانشگاهی
کسانی معتقدند که شیوه آموزش
سنتی ای که در حوزه های علمیه مثل نجف و الازهر پی گرفته می شود برتر است، زیرا عالمان بزرگ اسلامی از این مراکز برخاسته اند. برخی دیگر بر آنند که شیوه جدید آموزشی که همان روش دانشگاههاست بهتر است، در بین این دو نظر، رأی علامه فضل اللّه در کدام سو قرار می گیرد؟

آیت اللّه فضل اللّه : اشتباه است اگر یکی از دو روش حوزوی یا دانشگاهی را به طور مطلق برتر بشمریم. زیرا هر کدام از دو روش حوزوی و دانشگاهی نقاط مثبت و نقاط منفی ای دارد.

در روش آموزش حوزه، شکوفایی تلاش فکری و عمق اندیشه بیش از روش آموزش دانشگاهی به چشم می خورد. اما در شیوه آموزش دانشگاهی روشمندی و دسته بندی اندیشه ها و توازن و گستردگی بیشتر از شیوه حوزه است.

همچنین ملاحظه می کنیم که شیوه حوزوی بسیاری از مقدسات را می پروراند و ترویج می کند. منظور من از مقدسات تنها مقدسات دینی نیست، بلکه حتی مقدسات علمی ای که فقها را وادار می کند بدان پای بند باشند و در برابر برخی آراء علمی تازه مقاومت کنند، زیرا این فقیهان در درون خویش، علمای گذشته یا مشهور را تقدیس می کنند. این حال و وضع در بین دانشگاهیان دیده نمی شود، زیرا دانشگاهیان هیچ اندیشه ای را که برخاسته از محیط علمی دانشگاهی باشد مقدس به حساب نمی آورند.

از این رو ما به آمیختن روش حوزه ای و روش دانشگاهی فرا می خوانیم. یعنی اینکه امتیازات مثبت هر کدام از این دو روش را بگیریم و شیوه ای تازه پدید آوریم که بر غنای کار بیفزاید. اما این مسأله که علمای بزرگی به شیوه آموزش حوزوی پرورش یافته اند دلیل برتری شیوه حوزوی نیست، زیرا در پاسخ می توان گفت که این علما با در پیش گرفتن روش حوزوی رنج فراوان بردند و کوشش بسیار کردند و اگر شیوه دیگری وجود می داشت که تحقیق را روشمند می کرد، آنان در مدتی به مراتب کمتر می توانستند به مدارج علمی خود نایل آیند.

همکاری خانه و مدرسه
خانه و مدرسه، چگونه می توانند در
تربیت دانش آموز به یکدیگر کمک کنند؟

آیت اللّه فضل اللّه : گاه مدرسه، جز علم چیزی به انسان نمی بخشد؛ چرا که مدرسه مؤسسه ای علمی است و چه بسا به امر تربیت به معنای رفتاری آن اهتمام زیادی نکند و اهمیت اساسی به آن ندهد، و بالاتر از این، ممکن است به لحاظ تنوع فرهنگی محیط مدرسه و غوطه ور شدن اساتید آن در مسائل علمی به آشفتگی و پریشانی تربیتی دانش آموز سهیم شود. زیرا در مدرسه او با دانش آموزانی به سر می برد که از محیطها و گرایشها و آداب و سنتهای گوناگون برخاسته اند و این امر خانواده را ملزم می کند که به مراقبت رفتار فرزندش و مبارزه با آثار منفی مدرسه بر او اقدام کند و تلاش تربیتی و نظارت خود را برای رشد و بالندگی او بیشتر کنند. این از یک جهت، و از جهتی دیگر باید بگوییم که ضرورت دارد خانواده فعالیت درسی دانش آموز خود را زیر نظر بگیرد و ببیند که او تا چه اندازه به درس و بحثش اهتمام می کند؛ زیرا هنگامی که دانش آموز از فضای مدرسه دور شود دیگر نسبت به درس و مدرسه و انجام تکالیف درسی یا آمادگی برای امتحان احساس مسؤولیت نمی کند.

خانواده باید در طول سال درسی چه از جهت علمی دانش آموز خود و چه از جهت تربیتی و اخلاقی او، حالت اضطراری به خود بگیرد.

توجه خانه و مدرسه به نوبالغان
به طور مشخص تر نقش این دو نهاد ـ
خانه و مدرسه ـ در تربیت دختر و پسر نوبالغ چیست؟

آیت اللّه فضل اللّه : وقتی در باره شخصیت نوبالغی که در حال حیرت و سردرگمی قرار دارد که فکر و روحش را تباه می کند، کند و کاو می کنیم می بینیم که بیداری غرایز در این سن، احساسات جنسی را برای او به بار آورده است و اگر در این مرحله مراقبت خردمندانه و نظارت دقیق در باره او اعمال نشود، این حال و وضع در تباهی شخصیت و ضایع شدن آینده اش سهیم است.

بنابراین بر ما فرض است که در دوره بلوغ وضعیت او را زیر نظر بگیریم و تأثیرات منفی این مرحله را بر اخلاق و روابط و فعالیتهایش مورد توجه قرار دهیم. نباید از ابزارهای ظالمانه و خشن بهره بگیریم بلکه از ابزار هشدار و توجه و پاسداشت و همراهی او استفاده کنیم چنان که او را کمک کنیم تا بتواند به سلامت از این مرحله بگذرد.

البته دختر نوجوان و نوبالغ شرایط روانی خاص خود را دارد، زیرا جامعه که جامعه مردانه است او را وادار به از دست دادن اطمینان به نفس می کند و گاه هم آن قدر سادگی به خرج می دهد که دیگران از آن سوءاستفاده می کنند، چرا که او آگاهی اجتماعی کافی نداشته است در حالی که پسران از آگاهی اجتماعی بیشتری برخوردارند. بنابراین، نیازمند توجه بیشتر و دقیقتر نسبت به دختران نوجوانمان هستیم تا بتوانیم حالت اطمینان به نفس را که از سوءاستفاده دیگران حفظشان می کند، در آنان به وجود آوریم و در آنان تعهدی بیافرینیم که در پیمودن راه راستی و درستی کمکشان کند.

تنبیه و تشویق
تنبیه به عنوان یک وسیله تأدیب و
پاداش به عنوان ابزاری وادارنده مطرح است. اسلام به این دو چگونه می نگرد؟

آیت اللّه فضل اللّه : هدف تربیت ایجاد باورهای فکری یا اخلاقی و یا نقش پذیری روانی و یا تلاش عملی ای است که باید به ژرفای طبیعت انسانی متصل باشد تا افکار و احساسات را به سوی حقیقت اسلام جذب کند.

از این رو، نمی توانیم خارج از زمینه عناصر فردی انسان در دایره اندیشه و احساس، شیوه های تربیتی ای را بر او تحمیل کنیم. به این ترتیب انسان به عنوان مخلوقی زنده و فعال و متحرک که در پی پاسخ به نیازهای خویش است و به زندگی و خوشیها و ناخوشیها و میلها و نفرتهای آن وقوفی دارد، در همه اجزای زندگی اش در درون این دایره ها قرار دارد و به طور طبیعی نفس خود را مجذوب بر آوردن خواسته های معنوی یا مادی اش می بیند. چنان که حتی حالت جذب و کشش

عوامل جذب را که در او اثر نهاده اند احساس
نمی کند.

همچنین می بینیم که او از چیزی که ناخوش دارد یا می ترسد، به طور طبیعی دور می شود و در این کار هیچ نشانه ای از تکلف دیده نمی شود. معنای این سخن آن است که مسأله رغبت و گریز و حب و بغض از مسائلی است که بر جایگاه و حرمت انسان حکم می راند، و هنگامی که واقعیات انسانی را می کاویم می بینیم اگر چه شکل ابراز حب و بغض یا اظهار شوق و نفرت انسانها متفاوت است، اما از جهت مبدأ همگون است. یعنی اینکه شوق، او را به پیش می برد و نفرت، او را به عقب می کشاند. ـ البته اگر این گونه تعبیر درست باشد. ـ و همچنین است حب و بغض.

به این ترتیب ملاحظه می کنیم که همه تمدنهای انسانی در حرکت سازماندهی شده خود از این دو عنصر فراوان بهره می گیرند؛ بیم و امید. از این رو برنامه ریزیها در جهت ایجاد انگیزه های امید یا بیم است. این امر نشان می دهد که مسأله ثواب و عقاب مسأله ای انسانی است که بر هستی انسان در تمام مراحل تکاملش سیطره دارد، اما بکارگیری پاداش و تنبیه نسبت به کودک و نوجوان و جوان، باید با ملاحظاتی صورت گیرد، به این ترتیب که عناصر و ابزارهای هماهنگ و متناسب با ذهنیت و مرحله سنی و شرایط پیرامون و نقاط قوت و ضعف شخصیت آنان به کار گرفته شود، زیرا بسا پاداشی که به سبب ناهماهنگی با عناصر نهفته در درون شخصیت فرد ـ که به پاداش معینی چشم دارد ـ نتیجه ای منفی به بار آورد و بسا تنبیهی که تحولی مثبت پدید آورد. این واقعیت، بکارگیری حکمت و خرد را در شیوه های پاداش و تنبیه، طلب می کند.

بر این پایه است که با اقدامات عملی مربی روبه رو می شویم از قبیل سخنان تند یا زدن و مانند آن، که ضرورت دارد که این اقدامات به شکلی دقیق اعمال شود، چرا که مثلاً زدن انسانی که می توانیم با سخن تند و خشن تأدیبش کنیم برای او ایجاد عقده روانی می کند و این امر به کرامت شخصیت او آسیب می رساند چندان که آثار آن زدودنی نباشد و در نتیجه او اعتماد به نفس را از دست بدهد یا نسبت به دیگران که پیرامون او هستند، به سبب شیوه برخوردشان کینه به دل گیرد.

موضع شرع
بر همین اساس است که رسول خدا(ص) از تأدیب، هنگام خشم نهی فرمود، زیرا هنگامی که انسان خشم می گیرد نمی تواند شیوه حکیمانه ای برای تأدیب و هدایت فرزندش در پیش گیرد.

همچنین می بینیم که اسلام هر گونه تصرف و کار مربی را ـ اگر منفی باشد و ضرورت تربیتی نداشته باشد ـ حرام کرده است. بنابراین برای ما جایز نیست که با فرزندمان با کلمات زشت ـ مانند دشنام و نفرین و اهانت ـ سخن بگوییم، زیرا هر کدام از اینها در صورتی که ضرورت نداشته باشند، بر روان و رفتار او آثار منفی به جای می گذارد. زیرا طفل، انسان محترمی است و بر ما واجب است که به شعور واحساس و کرامتش، به اندازه کرامتی که متناسب او است، احترام بگذاریم و روا نیست که هیچ کدام از این عناصر یاد شده را در شخصیت او خوار و ضعیف بشماریم؛ مگر در صورت ضرورت که مصلحت خود او متوقف بر آن باشد.

همچنین باید توجه کنیم که در جایی که ضرورت، اقتضای تندزبانی را دارد نباید طفل را کتک بزنیم. اما هنگامی که دیدیم زدن تنها ابزار تأدیب و تربیت است، باید او را چنان آهسته بزنیم که موجب سرخ شدن بدنش نشود و اگر در اثر زدن بدنش سرخ شد واجب است دیه شرعی آن به طفل پرداخت شود، زیرا خداوند تعالی نخواسته است که طفل محلی برای تجارب روانی یا مزاجی و یا انفجار غضب و خالی شدن غیض پدر ومادر یا معلم باشد.

باید توجه داشت که پاداش و تنبیه به صورتهای روانی یا فکری و یا مادی به تناسب مورد، قابل اعمال است.

تربیت آمیزه ایجاد رغبت و ترس
بنیان تربیت به ناچار باید بر این دو عنصر قرار گیرد. یعنی اینکه ما باید با ایجاد «رغبت» که به پیش می برد و با ایجاد «ترس» که به عقب برمی گرداند، در فرزند، انگیزه بیافرینیم، چنان که مسأله پاداش و سزا از مسایل اساسی کار تربیت ما باشد، زیرا بسیار مشکل است که انسانی، با قطع نظر از نتایج مثبت یا منفی ای که یک عمل برای او دارد تنها بنا به خواست فردی اش به انجام آن اقدام کند. حتی برخی از فلاسفه معتقدند که خاستگاه حب انسان و گرایش او به چیزی، حب نفس است، زیرا آنچه که مورد حب او است در آن چیز وجود دارد؛ در نتیجه عامل انگیزش او رغبتی است که برای پاسخگویی به حالات روانی و خواسته های درونی در او به وجود آمده است.

وقتی به این سخن [امام علی(ع)[ برمی خوریم که: کسانی خدا را از سر شوق و رغبت به پاداش عبادت می کنند و گروهی از سر ترس از عذاب می پرستند و کسانی نه به خاطر شوق پاداش و نه ترس عذاب خدا را پرستش می کنند، تأمل و ژرف نگری در مفهوم این سخن ما را به این نتیجه می رساند که عبادت از نوع نخست ریشه در رغبت و تمایل درونی انسان دارد؛ زیرا هنگامی که انسان از راه عشق و محبت الهی که عاطفه اش را به سوی خداوند گرایش می دهد، خدا را دوست داشته باشد، با کسب لذتی که از طریق عینیت بخشی به عناصر محبت، پاسخ مثبتی به رغبت و تمایل عمیق درونی خود می دهد.

بنابراین، میل و رغبت چیزی نیست که از ذات انسانی جدا بوده باشد، بلکه چه بسا رغبت به پاداش در احساس انسان جا خوش کرده باشد. از این رو ما در تربیت چاره ای جز بکارگیری و پروردن این مفهوم نداریم تا بتوانیم ذهن کودک و نوجوان را به مبدأ ارزشها و رفتار و اندیشه ای، که در ابتدا به سبب نتایجی که بدان دست یافته، پذیرفته است، نزدیک کنیم تا در نتیجه این نزدیکسازی، او بدان ارزشها ایمان آورد و آن را دوست بدارد تا لذت جدید یا میل جدیدی در او به وجود آید.

قرآن و ایجاد رغبت و ترس
قرآن کریم، آنجا که از مسأله بهشت و جهنم سخن می گوید از هر دو شیوه [بیم و امید] استفاده می کند. همچنین هنگامی که از مصالح و مفاسد، نسبت به انسان، به عنوان یکی از عناصری که انسان را وادار می کند چیزی را بگیرد و دیگری را رها کند از این دو شیوه بهره گرفته است. زیرا این راه، راهی طبیعی است که انسان را توانا می کند تا به شکلی فطری به راه هدایت گرایش پیدا کند.

حتی مسأله ایمان و کفر نیز بر اساس پیوستگی آن دو با سرنوشت انسان و تأثیر مثبت و منفی ای که که بر سرنوشت او به جای می گذارند طرح شده است تا انسان با محاسبه ای که می کند و در می یابد که در راه کفر احتمال خطا هست، راه ایمان را به سبب

نداشتن احتمال خطا بر می گزیند و در پایان، سیاحت فکری اش به این نتیجه می رسد که باید از رغبت نخست دست بکشد و به رغبت دوم بپیوندد. خلاصه آنچه که می خواهیم در این باب بگوییم این است که مسأله پاداش و سزا (ثواب و عقاب) مسأله ای بنیادی است، اما ما باید شیوه اعمال این دو را به خوبی بدانیم و به خوبی به کار گیریم و توجه کنیم که این دو اصل را به صورتی خشک و همچون مسأله ای صرفا مادی ندانیم، بلکه فضایی به آن دو بدهیم که کرامت انسانی انسان را لحاظ کند و در عین حال انگیزه های فردی را تحریک نماید.

زدن، آری یا خیر
مکتب تربیتی غرب، عمل زدن را فی الجمله منفی می داند. نظر شما درباره این نظریه چیست؟

آیت اللّه فضل اللّه : درباره تعیین تکلیف این مسأله باید وارد تحقیقات میدانی شویم، زیرا گاه می بینیم که بعضی از انسانها نه با گفتگو و نه با شیوه های اصلاحی دیگر، اصلاح شدنی نیستند مگر با زدن. البته زدن، به شیوه ای که پیش از این یاد کردیم که از ویژگیهای آن، آزار نرساندن و سختگیری نکردن و نرسیدن به حد سرخ شدن بدن است. این گونه زدن گاه بهتر ونتیجه بخش تر از سخن و گفتگو است، زیرا وقت درازی را در این مجال مختصر می کند.

بنابراین، هنگامی که می خواهیم درباره ابزارهای خشن تربیتی تحقیق کنیم فرقی نمی یابیم بین اینکه انسان از بعضی خواسته هایش بر حذر داشته شود و منع گردد، چنان که کودک از نوع غذا یا بازی دلخواهش منع می شود تا اهتمامش را وقف درس کند؛ بر اساس اینکه تو در برابر فراگیری درس یا اصلاح رفتارش به او هدیه ای می دهی یا اینکه زندانی اش می کنی یا به تندی با او سخن می گویی. این شیوه ها ممکن است آسیبی روانی به فرزند برساند و چه بسا بازداشتن (منع) او از پیگیری برخی از خواسته هایش، از دیگر روشها بر او گرانتر آید.

ما نمی توانیم به طور مطلق شیوه ای برای عنصر مادی زدن تعیین کنیم. در عین حال، ما با اینان (غربیان) اختلاف نظر مهمی در این مسأله نداریم که: زدن در صورتی که آثار منفی ای بر روان فرزند بر جای گذارد، چنان که او را دچار عقده کند و شخصیتش را ساقط کند و از مسیر انسانی تربیت دورش بدارد، روا نیست و ناپسند است.

اما پرسش این است که آیا زدن به طور مطلق، اقدامی منفی است یا خیر؟ و آیا شیوه های نرم و ملایم به طور مطلق مثبت است؟ تجربه به ما می گوید که برای پیشگیری از جرایم و استحکام نظام اجتماعی ناچاریم از شیوه های خشن ـ چه درباره بزرگترها و چه درباره کوچکترها ـ استفاده کنیم.از این رو، اسلام از ضرب و شتم و اهانت سخن نمی گوید. اسلام از ضرورتهای تربیت سخن می گوید. بنابراین، هر چیزی که به لحاظ تربیتی ضروری باشد ـ چنان که اگر اقدام بدان نکنیم نتیجه معکوس خواهیم گرفت ـ جایز و پسندیده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ سوره آل عمران، آیه 66. 2ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، 73. 3ـ کافی، ج1، ص23.

4ـ سوره آل عمران، آیه 159.5ـ سوره توبه، آیه 128.6ـ سوره جمعه، آیه 2.

نظر شما