تعامل دین و هنر
مجله پگاه حوزه 06 بهمن 1380 شماره 37
نویسنده : الله اکبری، محمد
احکام و قوانین ادیان آسمانی که برای بهبود زندگی بشر - بویژه بعد معنوی او - وضع شده اند، با فطرت بشری هماهنگ بوده و با خواسته ها و نیازهای خردمندانه و معقول و فطری او تضاد و تعارضی ندارد. هنر نیز جوششی است از درون انسان برای ابراز و اظهار خواسته ها، تمایلات و رفع نیازهای خردمندانه و معقول او. بدیهی است که این دو، تا در مسیر طبیعی و درست خود حرکت می کنند نباید رودرروی هم قرار گیرند؛ مگر این که در هردو، یا یکی از آنها انحرافی روی دهد و از مسیر طبیعی خود خارج شوند.
در این صورت، این دو در عرصه ی عمل ناسازگاری هایی پیدا می کنند. ما در این نوشتار برآنیم که برخورد دین با هنر مجسمه سازی و نقاشی را بررسی و سازگاری ها و ناسازگاری های آنها را ریشه یابی کنیم. منظور از دین در این نوشتار دین اسلام است.
عوامل ناسازگاری
در یک تقسیم کلی می توان عوامل ناسازگاری دین و هنر را به سه بخش تقسیم کرد:
1. عوامل درون دینی که ریشه در احکام دین دارد؛
2. عواملی که از دین و هنر بیرونند و از چیزهای دیگری؛ چون برداشت سلیقه ای و صنفی از احکام دین، ادیان دیگر، آداب و رسوم و فرهنگ قومی و منطقه ای حکومت، سیاست و... متأثرند؛
3. عوامل هنری که از ذات هنر، مایه می گیرد؛
عوامل درون دینی
احکام دینی و حتّی عقلانی در یک تقسیم کلی بر دو گونه است:
1. احکام ثابت و لایتغیر؛
2. احکام متغیر و تابع شرایط زمان و مکان و شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی.
در نگاهی دیگر، برخی احکام، ضروری دین هستند و برخی چنین نیستند.
در اینجا درصدد توضیح احکام ثابت و متغیر و یا ضروری و غیرآن نیستیم، تنها به بیان این نکته بسنده می کنیم که احکام ضروری آنهایی است که امت بر آن اجماع داشته باشند؛ هم چون وجوب نماز، روزه، زکات و....
نکته ی دیگر این که حرمت مجسمه سازی و نقاشی از ضروریات دین و مذهب نیست، با این حال بسیاری از فقها با استناد به منابع و مدارک، فتوا به حرمت برخی از اقسام آن دو داده اند.
در فقه اسلامی، ادله و منابع احکام منحصر است در (کتاب، سنت، اجماع و عقل). فقها در حکم مجسمه سازی و نقاشی بیشتر به روایات (سنت) استناد کرده اند؛ زیرا در قرآن کریم نه تنها دستوری آشکار و صریح مبنی بر نهی و پرهیز از این دو نیامده، بلکه در آیه ای به طور ضمنی از این دو ستایش شده، و از خواسته های سلیمان پیغمبر دانسته شده است.[1] اجماع و عقل نیز در این خصوص کارایی زیادی ندارند.
در میان روایات شیعه و سنی که به طرق مختلف از پیامبر اسلام(ص) روایت شده، احادیثی وجود دارد که مضمون آنها افراد را از کشیدن نقاشی و ساختن مجسّمه برحذر می دارد. در بسیاری از این روایات، از حکم ساخت، نگهداری و... مجسمه و نقاشی سؤال نشده، بلکه سؤال از نماز خواندن در جایی مثل اتاق و مسجد است که در آنجا مجسمه و نقاشی وجود دارد. حتی در برخی از آنها مورد سؤال جایی است که این دو در سمت قبله باشند. این دسته، بیشترین روایات این باب را تشکیل می دهند.
در مورد دسته ی دیگری از روایات نیز با مقداری مسامحه می توان گفت: به اصل موضوع؛ یعنی «ساخت مجسمه» و «کشیدن نقاشی» نظر دارد. در این روایات به کسی که چنین کاری انجام دهد، وعده ی عذاب الهی داده شده است. خلاصه ی کلام آن که حتی روایات، با همه ی فراوانی اش حکمِ این دو را بی ابهام و روشن بیان نکرده اند و همین امر سبب ارایه ی نظرات گوناگون شده است.
فقهای دو گروه، در آثار خود و در باب روایات به تفصیل بحث و بررسی کرده اند و نظری گاه متضاد با یکدیگر داده اند. ما در این نوشتار به بررسی متن و سند روایات نمی پردازیم، بلکه از آنجا که قانونگذار (شارع) هنگام وضع قانون - به ویژه در احکام متغیر - به شرایط و اوضاع موجود نظر داشته و به نظر می رسد که فقها به شأن و شرایط صدور روایات توجه کافی نکرده اند، شایسته است به اختصار، اوضاع، شرایط، قوانین و برخی سنت های حاکم بر جزیرة العرب را در هنگام ظهور اسلام و صدور این روایات بررسی کنیم.
محیط پیدایش اسلام
هنگام ظهور اسلام، بیشتر مردم جزیرة العرب، مشرک و بت پرست و گروهی نیز مسیحی، یهودی و یا زردشتی بودند و تعداد کمی نیز به دین ابراهیم(ع) پای بند بودند.
بت پرستی، بین مردم رایج بود و بت پرستان انواع بت ها را که پیکره ی انسان و غیرآن بود می پرستیدند. بسیاری از بت ها مجسمه های بزرگی بودند که به شکل انسان (مرد یا زن) و از مواد گوناگونی؛ چون سنگ، چوب و انواع فلزات ساخته شده بود. مجسمه سازی در آن دیار رونقی تمام داشت و هنرمندان مجسمه ساز، مجسمه ها را با هدف های گوناگون؛ از جمله پرستش (بت)، تزیین و یا برای یادبود مردگان می ساختند. در این میان، ساخت مجسمه های پرستشی از همه رایج تر بود؛ چرا که خواهان بیشتری داشت.
اگر شخص بزرگی؛ هم چون رییس قبیله، سخاوتمند، شاعر، شجاع و.. . از دنیا می رفت، بستگان او مجسمه ای بزرگ، ظریف و زیبا (بیشتر از سنگ و کمتر از دیگر مواد) از او ساخته و بر قبرش نصب می کردند و در طی سالیان دراز و در مواقعی خاص، برای یادبود و بزرگداشت او دور قبرش جمع می شدند و با مراسم و آیینی خاص یادش را گرامی می داشتند. به تدریج، روی این گونه قبّه و بارگاه ساخته شد و سرانجام پس از گذشت چند نسل، کار از بزرگداشت و احترام، به پرستش می کشید و آن مجسمه به «بت» و آن بارگاه به بتخانه و معبد قبیله، تبدیل می شد.
عرب ها در دیار خود بت ها و بتخانه های بزرگ و بسیاری داشتند که در طول سال و در زمانی معین، بر گرد آن جمع می شدند و طواف، قربانی و زیارت می کردند؛ حتی مُحْرِمْ شده، لبّیک می گفتند و مراسمی شبیه مراسم حج برای بتان به جای می آوردند. بت پرستان به آیین بت پرستی و سنت های نیاکان سخت پایبند بودند.
بت، نماد و نشان آیین شرک و محور وحدت و یکپارچگی آنان بود، تا این که اسلام ظهور کرد و پیامبر(ص) مردم را به یکتاپرستی و دوری از شرک فراخواند و شعار اصلی، بنیادی و «نماد» آیین اسلام را «توحید» و یکتاپرستی اعلام کرد.
نماد اسلام و نماد شرک
از آنجا که آیین پیامبر اسلام توحید و یکتاپرستی و سنبل و نماد آیین شرک «بت» و بت پرستی بود، لذا این دو آیین رودرروی هم قرار گرفته، با هم به مبارزه برخاستند. پیامبر(ص) هرچه بر دعوت به توحید بیشتر اصرار می کرد، مشرکان نیز بر آیین نیاکان خود (بت پرستی) پای می فشردند.
وقتی پیامبر(ص) با آیات الهی بت ها را نکوهش کرد و بت پرستان و نیاکان آنان را گمراه خواند، مبارزه جدی تر شد و پیکار «توحید» و «بت» بالا گرفت. هرکس مسلمان می شد، موظف بود، بت خود را بشکند و از تقدیس و احترام بت ها دست بردارد و از سنت ها و آداب و رسوم بت پرستان دوری کند. نومسلمانان، بستگان خود را به اسلام دعوت می کردند و بت های فامیل خود را در حدّ توان خود می شکستند. بدین گونه پیکار بین توحید و شرک به درون قبیله ها و حتی خانواده ها راه یافت و درگیری میان آنها بیشتر شد.
با توجه به این اوضاع و شرایط بود که دستورهای پیامبر(ص) مبنی بر پرهیز از احترام وتقدیس هرگونه مجسمه ای «بتی» پیاپی و به الفاظ مختلف صادر می گردید و به مجسّمه سازان (بت تراشان) وعده ی عذاب الهی می داد؛ زیرا تازه مسلمان شده ها از شرک و بت پرستی فاصله ی زیادی نداشتند و خطر بازگشت آنان به بت پرستی به شدت احساس می شد.
به تدریج که اسلام نیرومند گردید «بت شکنی» (شمایل شکنی) بالا گرفت و مسلمانان بیشتر از سال 8 تا 10 هجری، تمام بت ها را شکستند و بتخانه ها را ویران کردند. در جریان این بت شکنی دو نکته ی درخور تأمل وجود دارد: یکی این که هر چیزی که پرستش می شد، چه مجسّمه چه صخره، چه درخت و... بریده و درهم شکسته می شد. عرب ها درختانی چند را تقدیس و احترام کرده و آنها را می پرستیدند، پیامبر(ص) فرمان داد آنها را بریدند[2]. آن حضرت(ص) و مسلمانان می کوشیدند تا هیچ اثر و نشانه ای از بت، بتخانه و معبودهای مشرکان باقی نگذارند.
نکته ی دوم این که با تحقیق گسترده ای که در باب بت شکنی مسلمانان انجام دادم، مطلبی دالّ بر شکستن مجسمه های تزیینی و به طور کلّی غیرپرستشی و از بین بردن نقاشی های زینتی نیافتم. حتی اگر چنین چیزی هم می بود عجیب نبود؛ زیرا هرجا که انقلابی فکری، یا سیاسی روی دهد، انقلاب کنندگان با تمام توان می کوشند تا آثار حکومت، دین و آیین پیشین را از بین ببرند. و در این کار دقت زیادی به خرج می دهند. ما این کار را در انقلاب اسلامی خودمان و در فروپاشی شوروی سابق شاهد بوده ایم.
سیره ی پیامبر(ص) و یاران در شمایل شکنی
آنچه در صدر اسلام و زمان حیات پیامبر اکرم(ص) روی داد، شکستن شماری مجسمه (بت) و ویرانی بتکده ها، بتخانه ها و حتی مقبره هایی بود که در گذشت روزگار به بت و بتخانه تبدیل شده بودند، حال سؤال این است که آیا می توانیم از سیره ی پیامبر(ص) این درس را فرا بگیریم و هرجا مجسمه ای - هرچند تزیینی و غیرپرستشی - دیدیم بشکنیم؟ در پاسخ این سؤال شایسته است نگاهی کوتاه به سیره ی یاران و صحابه ی پیامبر(ص) داشته باشیم تا ببینیم کسانی که در کنار آن حضرت(ص) بودند و در جنگ ها و شمایل شکنی ها حضور داشتند، از کردار، گفتار (روایات نهی)، تقریر و امضای پیامبر(ص) چه چیزی فهمیده اند؟ شکستن مطلق مجسمه را یا فقط شکستن بت را.
پیامبر(ص) تمام معبودهای عرب را که نشانی از شرک داشت، شکست و از بین برد. لذا مهم این بود که نشان و نماد شرک باشد و شکل و شمایل آن تفاوتی نداشت. پیامبر(ص) بت ها را می شکست؛ بت های سنگی، فلزی، چوبی و... به شکل انسان، یا حیوان، و حتی اگر شکل خاصی نداشت و سنگ صاف و صیقلی بود، یا درختی بود که مردم به آن احترام می گذاشتند.[3]
یاران پیامبر(ص) که همراه آن حضرت بودند و گفتار او را شنیده و کردار او را دیده بودند، بهتر از کسانی که او را ندیده و همراهش نبودند، سیره ی او را می فهمیدند و گفتار او را درک می کردند.
پس از رحلت آن حضرت، بسیاری از یاران نزدیک او در مقام فرمانده ی سپاه اسلام، کشورهای زیادی مانند ایران، روم، شام، مصر، آفریقا و... را فتح کردند. آنان در این کشورها مجسمه ها و پیکره های انسانی و حیوانی فراوانی دیدند؛ ولی هیچ یک را - تا آنجا که پرستشی نبود - نشکستند. در ایران مجسمه های فراوانی؛ چون پیکره های بزرگ انسانی و حیوانی تخت جمشید، تاق بستان، نقش رستم، همدان و... دیدند، ولی هیچ کدام را نشکستند و هنوز هم بسیاری از آنها پابرجا و قابل دیدن است.
در سوریه (حلب و تدمر)، اردن (بصری و پترا)، فلسطین و لبنان (بیت المقدس و بعلبک) و مصر (اهرام، ابوالهول و...) مجسمه های زیادی بود که همه ی آنها تا قرن ها بعد بر جای ماند و مسلمانان و صحابه ی بت شکن به آنان آسیبی نرساندند. بسیاری از صحابه؛ چون سعدبن ابی وقاص،[4] سلمان فارسی[5]، خذیفة بن الیمان[6] و بر اساس روایتی امام علی(ع)[7] کاخ های شاهان ساسانی را (به ویژه ایوان مداین و کاخ سفید را) که پر از تصاویر انسانی و مجسمه های گچی و سنگی انسان و حیوانات گوناگون بود، دیدند و حتی در آنها نماز جمعه و جماعت خواندند، بی آن که تزیینات، آرایه ها و تصاویر آن را از بین ببرند، یا مجسمه های آن را بشکنند.
به گفته ی طبری[8] ایوان مداین، یا کاخ سفید حدود 14 ماه مصلاّ و نمازگاه عید و جمعه و جماعت مسلمانان بود با آنکه پر از انواع آرایه ها، تصاویر و مجسمه های انسانی و حیوانی بود، اما حدود 14 ماه به عنوان مصلاّ و نمازگاه عید و جمعه و جماعت مسلمانان بود.
اگر از کردار و گفتار پیامبر(ص) شکستن هرگونه مجسمه ای فهمیده می شد، یاران پیامبر(ص) باید تمام این مجسمه ها را (در ایران و شام و مصر) می شکستند و تمام این آثار را از بین می بردند. ولی در عمل چنین نشد و بسیاری از مجسّمه ها باقی ماند. حتی صحابه خانه های خود را از انواع پرده ها، پارچه ها و پشتی های مصور و منقوش به انواع تصاویر انسانی و حیوانی می آراستند.[9] و در خانه ی بعضی از آنان، چون یساربن نمیر[10]، عبدالله بن عباس، فقیه بزرگ و بحر علم و حبر امّت، مجسّمه های تزیینی حیوانی هم وجود داشت.[11]
نقش نگین انگشتری بسیاری از صحابه تصویر انسان، یا حیوان بود. از برخی الفاظ و عبارت های روایات برمی آید که روی برخی از نگین ها، مجسمه یا مجسمه های کوچکی نصب بوده است. نقش انگشتری عمران بی حصین، صحابی رسول خدا(ص)، معلم قرآن، و قاضی بصره، تصویر برجسته ی (تمثال رجل) مردی بود که شمشیری به گردن آویخته داشت.[12]
نقش انگشتری انس بن مالک (م 93ه··) خادم و صحابی پیامبر(ص) تصویر برجسته ی گرگ یا روباهی بود. بر اساس روایتی دیگر نقش انگشترش تصویر شیری در حالت خوابیده بود.[13] به نوشته ی طبری[14] هنگامی که مسلمانان شوش را گشودند، جسد دانیال پیامبر(ص) آشکار شد. ابوموسی اشعری به خلیفه ی دوم نامه نوشت که در انگشت دانیال، انگشتری است که روی نگینش تصویر برجسته ی مردمی منقوش و در دوطرف آن، تصویر برجسته ی دو شیر است و این انگشتری پیش ماست. خلیفه ی دوم در پاسخ نوشت که انگشتر را به انگشت کن. به نوشته ی کتانی تصویر شیرها چنان می نمود که مرد را با زبان خود می لیسند. این انگشتر پس از ابوموسی در انگشت پسرش ابوبرده بود.[15]
به روایتی دیگر نقش یکی از انگشترهای ابوموسی، دو مگس، یا دو زنبور عسل بود.[16] نیز درباب نقش انگشتری ابوهریره نوشته اند که دو زنبور عسل، یا دو مگس بوده است.[17]
در میان فرزندان صحابه و کسانی که صحابه را درک کرده بودند (تابعین)، بودند کسانی که نقش انگشتری شان تصاویر برجسته ی حیوانات بود. نقش انگشتری پسر عبدالله بن مسعود (ابوعبیدة) صحابی بزرگ رسول خدا تصویر منظره ای؛ شامل کوه، درخت، عقاب و دو درنا (پرنده ای درازپا) بود، عقاب در ارتفاع بالا و درناها میان کوه ها بودند.[18]
هم چنین نقش انگشتری شریح قاضی - که در زمان عمر، عثمان و امام علی(ع) قاضی بود - تصویر برجسته ی دو شیر روبه روی هم بود که میان آن دو درختی قرار داشت.[19] این تصویر بر گرفته از تصاویر تزیینی کاخ های مداین بود. نقش انگشتری ضحاک بن مزاحم، فقیه و قاری مشهور و صحابی امام سجاد(ع) نیز تصویر پرنده ای بود.[20] به روایتی نقش انگشتری زیاد بن ابیه، تصویر برجسته ی طاووس بود.[21] برپایه ی روایتی دیگر عبدالله بن محمد بن عقیل بن ابی طالب انگشتری داشت که نقش نگین آن تصویر برجسته ی شیری بود و عقیده داشت که این انگشتر از آن پیامبر(ص) بوده و با آن نامه ها را مهر می کرده است.[22]
به روایت حذیفه پیامبر(ص) انگشتری داشت که نقش آن تصویر دو درنا بود که روبه روی هم بودند، و بین آن دو، جمله ی «الحمدالله» نقش بسته بود.[23] روایات منابع شیعه نیز حاکی از آن است که نقش نگین انگشتری امام کاظم، امام رضا، امام جواد (علیهم السلام) تصویر هلال ماه و یک گل سرخ بوده است که در وسط نگین جمله ی «حسبی الله» بالای آن هلال ماه و پایین آن یک گل سرخ نقش شده بود.[24]
بیشتر روایاتی که از نقاشی و مجسمه سازی نهی می کنند، در شرایطی صادر شده اند که بازار بت پرستی و بت تراشی گرم بوده و یکی از اصول کار پیامبر(ص) و یاران آن حضرت مبارزه با این خدایان دروغین و نابود کردن آنان بوده است. از این رو ضروری است به شأن صدور، شرایط و اوضاع حاکم بر زمان و مکان صدور آنها توجه کافی شود. به همین جهت است که برخی از فقهای معاصر الفاظی؛ مانند تمثال، تماثیل، صورة، تصاویر، تصویر و... را بر «بت»، و نهی از ساخت مجسمه را بر نهی از «بت سازی» حمل کرده اند.[25] در این خصوص دو سؤال مطرح است: یکی این که اگر در واقع امر ساختن مجسمه به طور مطلق حرام بوده - چنان که برخی از فقها گفته اند - آیا ضرورت نداشت که خداوند متعال حکم آن را در کتاب خود آشکارا و بی ابهام بیان کند؟
چنان که از باب مثال، حکم باده، ربا، زنا، قمار و... را به طور صریح و روشن بیان کرده است. دوم آن که اگر نماد شرک چیزی غیر از بت و مجسمه می بود، آیا در آن صورت هم، چنین حکم و روایاتی در خصوص نهی از ساختن مجسمه صادر می شد، یا این که روایات تنها در مورد نهی از ساخت همان نماد صادر می گردید؟ سیره ی پیامبر(ص)، صحابه، تابعین و مسلمانان حاکی از آن است که آن چه مهم بوده، مبارزه با نماد شرک و حتی نماد ادیان دیگر بوده است، نه مبارزه با اشیا و ابزار. آنان با آن که تمام مجسمه های غیر پرستشی را به حال خود باقی گذاشتند، اما نماد شرک و ادیان دیگر را از میان بردند.
امام علی(ع) در عصر خلافت خود دستور داد، محراب مسجدی را به دلیل شباهت به «مذابح» یهود خراب کنند.[26] خلیفه ی دوم نیز فرمان داد، درخت حدیبیه را که بیعت رضوان زیر آن انجام شده بود ببرند و نابود کنند؛ زیرا مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) به طور فراوان پای آن درخت می رفتند و آن را زیارت، احترام و تقدیس می کردند و چون از بت پرستی فاصله ی کمی داشتند و خطر بازگشت به بت پرستی بود، دستور داده شد آن را بریدند[27]. در عهد تابعان نیز همین روش برقرار بود، مسلمانان در کشورگشایی های خود هرجا به بت ها، بتخانه ها و یا بت پرستان برمی خوردند، بت ها را می شکستند و بتخانه ها را ویران می کردند. اگر جایی مجسمه ای بود، ولی مردم آنجا بت پرست نبودند، مجسمه های صحیح و سالم باقی می ماند. قتیبة بن مسلم هنگامی که - در سال 89 هجری - بخارا را فتح کرد، بتخانه اش را ویران نمود و بت هایش را شکست[28]. و در سال 93 هجری سمرقند را فتح کرد و بتخانه اش را ویران و بت هایش را سوزاند[29].
عوامل برون دینی
در عرصه ی برخورد دین و هنر - بویژه برخورد دین با مجسمه سازی و نقاشی - عوامل دیگری نیز تأثیر دارند که از دین و هنر - هر دو - بیرونند. مهم ترین این عوامل به نظر نگارنده از این قرار است:
1. برداشت های صنفی و سلیقه ای از احکام دین؛
2. تأثیر ادیان دیگر بر شدت و ضعف فهم و دریافت حکم دینی از آیات و روایات؛
3. تأثیر سیاست، حکومت و وضع و شرایط حاکم بر دریافت حکم دینی از آیات و روایت؛
4. تأثیر سنت ها، آداب و رسوم قومی و منطقه ای بر دریافت حکم دین از آیات و روایات.
برداشت زاهدانه از روایات
روایاتی را که پیشتر از آنها یاد کردیم، روایاتی بودند که صحابه ی پیامبر(ص) از آن حضرت شنیده و روایت کرده بودند، پس از آنان، تابعان و دیگر محدثان این روایات را نقل کرده به نسل های بعد رساندند.
کسانی که این روایات را فراگرفتند و می خواستند به مضمون آنها عمل کنند، یا بر اساس آنها فتوا بدهند، مختلف بودند. آنان بر اساس سطح معلومات خود، وضعیت معیشتی و اقتصادی، منش و اخلاق فردی و تحت تأثیر مسلک، عقاید، آداب و سنن، فرهنگ بومی و منطقه ای و تربیتی خود، برداشت های متفاوتی از این روایات داشتند. برداشت و فهم صحابه، با تابعان و محدثان و فقهای بعدی تفاوت های آشکار زیادی دارد. حتی صحابه نیز در فهم این روایات اتفاق نظر نداشتند، برخی از آنان که حتی سطح آگاهی و معلوماتشان در حد بالایی نبود، یا زهد پیشه و صوفی منش بودند، برداشت به شدت زاهدانه ای از این روایات داشتند.
در حالی که فهم و برداشت صحابه ی دیگر؛ چون ابن عباس و عبدالله بن عمر و.... متفاوت بود. این دو و بسیاری از صحابه ی دیگر، با شنیدن و نقل این روایات، لباس های گران بها، رنگارنگ و مزین به انواع تصاویر می پوشیدند و خانه های خود را به انواع تزیینات؛ از جمله پارچه، پرده ها و پشتی های مصّور به منقوش و تصاویر انسانی و حیوانی می آراستند. و حتی در خانه برخی از صحابه؛ هم چون ابن عباس و یسار بن نمیر[30] مجسمه های تزیینی جانداران هم وجود داشت. در همین حال، صحابه و تابعان زاهد پیشه، این گروه را از پوشیدن این گونه لباس ها و داشتن این گونه تزیینات برحذر می داشتند. مثلاً مسور بن مخرمة، ابن عباس را که از فراوانی معلومات و آگاهی به سخن و سیره ی پیامبر(ص) «حبر» امت لقب گرفته و ابوایوب انصاری، ابن عمر را که فقیه امت است، از پوشیدن این گونه لباس ها و داشتن چنین تزیینات و آرایه هایی در خانه برحذر می دارند.
نکته ی جالب توجه این که هر دو گروه به آیات قرآن و سخنان پیامبر(ص) استناد می کنند. به هر روی، کسانی که از این روایات برداشت به شدت زاهدانه ای داشتند، بیشتر، محدّثان و فقیهانی بودند که سطح آگاهی و معلوماتشان به پای کسانی؛ چون ابن عباس، ابن عمر، ابن مسعود، ابّی بن کعب و مانند آنان نمی رسید و خود زاهدپیشه بودند. افزون بر این چون بیشتر، ثروتمندان و دولت مردان به این گونه لباس ها، آرایه ها و تزیینات روی می آوردند و در عمل، رأی کسانی؛ چون ابن عباس گاهی با عمل ثروتمندان همسو می شد، لذا به تدریج برداشت زاهدانه غلبه کرد.
در عصر تابعان نیز این برداشت زاهدانه وجود داشت و ادامه یافت. در این دوران کسانی؛ چون سفیان ثوری و عباد بن کثیر بصری[31]به امام صادق(ع) و حکم بن عتیبه به امام باقر(ع)[32] و خراسانیان به امام رضا(ع)[33] به خاطر داشتن پرده را و پشتی های مزین و آراسته به تصاویر جانداران در خانه شان و پوشیدن لباس های گران بها، اعتراض می کردند و بر این امامان خرده می گرفتند و سیره ی پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) را به آنان یادآوری می کردند. در حالی که امامان به سیره ی پیامبر(ص) و امام علی(ع) و احکام اسلام و حلال و حرام دین آگاهی کامل دارند و اعتراض این زاهد پیشگان ناشی از کمی اطلاع آنان به احکام دین است.
خلاصه، آنچه در عمل به وقوع پیوست، غلبه ی برداشت زاهدانه از این روایات بود و این فهم به تدریج و در گذر زمان در میان مسلمانان جا افتاد و در قرن دو و سوم هجری، هنگامی که محدثان، روایات را تدوین کرده و می نوشتند، به عنوان حکم قطعی اسلام پذیرفته شد. در حالی که حرمت مجسمه سازی و برخی از اقسام نقاشی از ضروریات دین نبوده و نیست؛ چرا که اگر چنین بود این همه در آن اختلاف نمی کردند.
ادیان دیگر
عامل دیگری که می تواند در برداشت ما از روایات تأثیر بگذارد، احکام و قوانین ادیان دیگر و آداب و رسوم پیروان آنهاست. برخی از مستشرقان، مسلمانان را متهم می کنند که حرمت تصویرسازی را از آیین یهود اقتباس کرده اند[34]؛ زیرا از یک سو در آیین یهود شمایل سازی آشکارا تحریم شده،[35]و از سوی دیگر مسلمانان از همان آغاز با یهود ارتباط و تعامل فرهنگی زیادی داشته اند. هر چند این اتهام درست نیست، ولی همزیستی مسلمانان با یهود و مسلمان شدن برخی از روحانیون یهودی و آگاهی مسلمانان از احکام شریعت یهود می تواند در تفسیر روایات و برداشتی خاص از آنها تأثیر بگذارد.
از طرف دیگر، هنگامی که اسلام از جزیرة العرب فراتر رفت و منطقه ی شام و مصر و عراق را در برگرفت و با کلیساهای مسیحی رو به رو گردید، مسلمانان دیدند که مسیحیان در تبلیغ آیین خود از نقاشی و مجسمه فراوان بهره برده اند و کلیساها را چنان به انواع تصاویر و مجسمه ها آراسته اند که گویا تبلیغ موضوعات دینی با استفاده از نقاشی و مجسمه، از ویژی های آیین مسیح و یکی از نمادهای آن شده است. مسلمانان از یک سو با حکومت مسیحی (روم) در جنگ بودند و با مسیحیت درگیری نظامی و فرهنگی داشتند و از سوی دیگر از همسانی معابد، مساجد و آیین های مذهبی خود با پیروان دیگر ادیان پرهیز می کردند. مجموع این عوامل در شدّت پرهیز مسلمانان از مجسمه و نقاشی به احتمال بسیار قوی، تأثیر بسزایی گذاشت؛ بویژه در غلبه ی برداشت زاهدانه از روایات پیش گفته؛ زیرا این برداشت در جهت پرهیز از همسانی و تشابه با کلیسا و پیروان آن بود.
حکومت و سیاست
عامل مهم دیگری که در برداشت حکم حرمت از این روایات و غلبه ی برداشت زاهدانه تأثیر جدی داشت، سیاست های حکومت اموی و درگیری آنان به عنوان نماینده ی اسلام با حکومت روم بود. در سال های نخست پس از رحلت پیامبر(ص) مسلمانان، تمام ایران و بخش وسیعی از قلمرو روم، از جمله منطقه ی مصر و شام را تصرف کردند. تا حدود سال 75 هجری دفترهای تشکیلات اداری مسلمانان در مناطق ایران، شام و مصر هم چنان به زبان فارسی، رومی و قبطی نوشته می شد.
سکه های ایرانی با نماد حکومت ساسانی و آیین زردشت - یک روی سکه تصویر سر شاه ایران و روی دیگر تصویر آتش، آتشدان و نگهبانان آتش - و سکه های رومی با نماد و نشان حکومت روم و آیین مسیح (تصویر قیصر روم و صلیب) در تمام قلمرو اسلامی رواج داشت. نشان ویژه ی حکومت روم (اب و ابن و روح القدس) روی پرده ها و پارچه ها - و بویژه لباس مخصوص (یونیفرم) سربازان مسلمان - وجود داشت؛ زیرا این پارچه ها در مصر تولید می شد که پیشتر قلمرو رومیان بود. حتی روی پرده های تزیینی کاخ های شاهان و شاهزادگان اموی نیز این نشان بافته شده بود.
عبدالملک مروان پس از آگاهی از وجود این نشان - بر روی لباس سربازان و پرده های کاخ خویش که هم سیاسی بود و هم دینی - آن را تغییر داد. حکومت روم با آگاهی از این تغییر، حساسیت شدیدی به این مسأله داد و عبدالملک را تهدید کرد که یا نشان را به جای خود برگرداند، یا روی سکه های رومی که در قلمرو مسلمانان رواج داشت، سب پیامبر اسلام(ص) را ضرب خواهد کرد. عبدالملک به فکر چاره افتاد و پس از مشورت با بزرگان مسلمان و از جمله خاندان پیامبر(ص) سرانجام سکه هایی با نام و نشان اسلامی ضرب کرد و رومیان نتوانستند به تهدید خود جامه ی عمل بپوشند.[36]
به هر روی در این خصوص پیکار تبلیغاتی شدیدی میان امویان و رومیان در گرفت. امویان به مبارزه ای همه جانبه با نشانه ها و نمادهای حکومت روم و آیین مسیحیت به مانند نمادهای ایرانی - زردشتی برخاستند و در تغییر این نمادها شدت عمل بیشتری به کار بردند و در میان مسلمانان تبلیغات گسترده ای علیه آنها به راه انداختند، تبلیغات حکومت، مبارزه و مقابله ی مسلمانان با نمادها و نشانه های آیین مسیح را شدت بخشید و سبب ترویج و انتشار روایاتی گردید که از تصویر و مجسمه منع می کرد و خواسته و یا ناخواسته به غلبه ی برداشت زاهدانه از روایات کمک کرد.
فرهنگ بومی
عامل دیگری که می توانست بر فهم روایات تأثیر بگذارد و سبب برداشت های گوناگون از آنها بشود، آداب و رسوم، سنن و فرهنگ قومی و منطقه ای سرزمین های مختلف قلمرو وسیع اسلامی بود. در قرن اول و دوم هجری قلمرو اسلام بسیار پهناور شد و مردم بسیار، از اسپانیا و غرب آفریقا گرفته، تا هند و چین با فرهنگ ها و آداب و رسوم گوناگون مسلمان شدند و به فراگیری علوم اسلامی - بویژه حدیث - و ترویج آن پرداختند. هر چند این مردمان مسلمان شدند، ولی هم چنان بسیاری از سنت ها و آداب و رسوم آنان محفوظ ماند و تنها رنگ اسلامی به خود گرفت.
در کشورهای متمدنی؛ چون ایران و شام و مصر که وضع معیشتی مردم بهتر از جاهای دیگر بود، پیش از ورود اسلام، مردم با انواع نقاشی ها و مجسمه های تزیینی آشنا بودند و این دو هنر در زندگی آنان حضوری همه جانبه داشت. مردم این مناطق بت پرست هم نبودند؛ از این رو طبیعی بود که فهم علمای آنان از روایات منع، با فهم کسانی که سابقه ی بت پرستی و فقر داشتند، تفاوت داشته باشد. افزون بر این، هنگامی که صحابه ی بزرگ و باسابقه ی پیامبر(ص) به این مناطق آمدند، با نقاشی ها و مجسمه های موجود برخورد منفی نداشتند و آنها را به جای خود باقی گذاشتند و مردم این مناطق از این برخورد آگاه بودند. شاید بر اساس همین عوامل و زمینه هاست که ایرانیان و مصریان - بویژه در ایران - که هنر مجسمه سازی و نقاشی نزد آنان ریشه ای عمیق داشت، به روایات منع توجه چندانی نکردند و در سراسر تاریخ خود از این دو هنر بهره ی فراوان بردند. با آن که ایرانیان، متدین و پایبند به اسلام بودند، این دو هنر در کشور آنان بیشتر از دیگر قلمرو اسلامی رشد کرد و شکوفا گردید.[37]
عوامل درون هنری
پیشتر گفتیم که هنر در ذات خود بی عیب و برخاسته از خواسته های خردمندانه ی بشری است و تا زمانی که چنین باشد، با دین تعارضی نخواهد داشت. اما هنر دست کم در شاخه های نقاشی، مجسمه سازی و موسیقی یک ویژگی به خود می گیرد که گاه آن را با دین متعارض می کند. بدیهی است که هیچ یک از اقسام هنر از نیازهای اولیه و ضروری بشری نیست.
انسان تا شکمش سیر نشده، به فکر هنر و ابداع و گذران وقت نمی افتد. هنر وقتی می بالد و شکوفا می شود که در جامعه امنیت، رفاه و آسایش فراهم، و نعمت و ثروت فراوان شود. از آنجا که به طور معمول ثروتمندان و دولت مردان توانایی رسیدن به خواسته های خود را دارند و می توانند آثار گران بهای هنری را سفارش بدهند، یا بخرند و در اختیار داشته باشند، هنرمندان خلاقیت ها و نوآوری های خود را باذوق، سلیقه و خواسته های آنان منطبق می کنند و هنر بیشتر طبق تمایلات آنان رشد می کند. این گروه بر اساس گفته ی خداوند که چون انسان بی نیاز شود، طغیان پیشه کند «إنّ الإنسان لیطغی أن رآه استغنی»[38]به طور معمول جنبه ی مبتذل هنر را (شیوه ی اهل فسق و گناه) بیشتر می پسندند.
مثلاً خانه ها، کاخ ها، حمام ها و... خود را با تصاویر گوناگون مبتذلی؛ چون زنان و مردان برهنه و... می آرایند و آواز خوانی و نوازندگی و رقص زنان را در جمع مردان و مجالس شبانه ی شراب و عیش و نوش خواهانند.
مفتیان و محدثان به طور معمول با جنبه ی مبتذل هنر (در سه قسم یاد شده) برخورد داشته اند و آن را در خانه ها و دربار ثروتمندان و شاهان دیده اند. در این موارد همواره عرضه ی هنر همراه با ارتکاب گناه بوده است و مفتیان پاسخ پرسشگران را در خصوص این موارد داده اند. مثلاً راوی از امام، یا فقیه می پرسد که در فلان مکان در کاخ شاه، یا خانه ی ثروتمندی، بودم و کنیزکان در جمع مردان آواز می خواندند و آلات موسیقی می نواختند و می رقصیدند، حکم آن چیست؟
امام، یا فقیه هم پاسخی در خور این مقام می دهد. یا سؤال این است که فلان شاهزاده، یا آقازاده و امیرزاده و... اتاق خواب خود را با تصویر زنان برهنه آراسته، و بنابراین پاسخی در خور مقام داده می شود. در این گونه موارد، معمولاً عرضه ی هنر همراه گناه و فسق و فجور بوده و فقیه به تناسب اوضاع و شرایط، حکم به حرمت داده است. سؤال و در نتیجه صدور روایات و فتاوا در مورد این بخش، یعنی «هنر مبتذل» همواره غلبه داشته است.
در خصوص روایات مربوط به مجسمه و نقاشی، بیشتر، یا تمام پرسش ها پیرامون نماز خواندن در مکانی است که نقاشی، یا مجسمه ی جاندار - بویژه در سمت قبله - وجود دارد و پاسخ ها نیز پیرامون همین مسأله است. در خصوص ایجاد هنری سالم و بدون گناه و آلودگی کمتر سوال شده و به همین جهت هم، پاسخ چندانی در این باب ارایه نشده است.
پرسش ها در باب نماز خواندن در مکانی که مجسمه و نقاشی وجود دارد، به گونه ای است که گویا راوی در خصوص جواز وجود آنها در خانه، یا حتی در مسجد و مصلی (نمازگاه) هیچ شک و شبهه ای ندارد. به نظر می رسد همه ی اقسام هنر تا وقتی که سالم و بی گناه باشد مباح و جایز است و هنگامی حکم حرمت برآن بار می شود که در کنار آن گناه، یا انحرافی روی دهد.
عوامل سازگاری
هنر - بویژه نقاشی و مجسمه سازی - نه تنها با دین ناسازگار نیست، بلکه در موارد بسیاری این دو با هم سازگار و قرن و ندیم یکدیگرند. این دو در مقدس ترین جای معابد و مساجد؛ یعنی محراب، بیشترین تلاقی و همسازی را دارند. در هر معبد و مسجدی این محراب است که به گالری و جلوه گاه هنر اسلامی تبدیل شده و انواع هنر را؛ چون خوش نویسی، نقاشی، طراحی، معماری، کاشی کاری و کاشی سازی و... و حتی صدای زیبای قاری و مؤذن را یکجا جمع کرده و در خود جای داده است.
اگر کسی به دقت در محرابی بنگرد، خواهد دید که اوج شکوفایی و رشد هنر اسلامی در محراب مسجد جلوه و ظهور کرده است. در واقع «محراب» جلوه گاه و نمایشگاه تمام خلاّقیت ها، ابداعات، نوآوری ها و خلاصه ی اندیشه و هنر هنرمندان است. کدام مسجد را می توان یافت که هنر اسلامی در آن جلوه گاه نباشد؟ آیا در تمام دنیای اسلام می توان مسجدی را خالی و بی بهره از هنر یافت؟!
یکی دیگر از جاهایی که می توان از آن به گالری هنر اسلامی تعبیر کرد، اماکن مقدس اسلامی است. بارگاه و آرامگاه امامان و امام زادگان هر یک به سهم خود نمایشگاه هنر اسلامی است. تمام قسمت های این آرامگاه، از در و دیوار و درون و بیرون گرفته، تا سقف، کف، ستون، سر ستون و کف ستون و درون و بیرون گنبد و گلدسته و کف صحن و پشت بام ها و ایوان ها و غرفه ها و حجره ها و ضریح... آراسته به انواع هنر است. حرم و بارگاه کدام امام و امام زاده، یا آرامگاه مردان بزرگ - حتی اگر در دل کوه یا صحرا باشد - را می توان یافت که جلوه گاه هنر اسلامی نباشد؟
سومین جایی که هنر و دین هم آغوشند انواع کتاب ها، بویژه کتاب های دینی و مقدس است. کدام نسخه ی قرآن را می توان به دست گرفت و به دقّت در آن نگریست که پشت جلد، صفحه ی اول و دوم و آخر و قبل از آخر و اول هر سوره، ابتدا و انتهای آیات و حاشیه های صفحه های آن از هنر بی بهره باشد؟ آیا نوشتن قرآن با خط زیبا، یا قرائت آن با صدای دلربا و نیکو هنر نیست؟ از همین قرار است کتاب های حدیثی، ادبی، تاریخی و... کدام رحل قرآن، یا صندوقچه ی مخصوص نگهداری قرآن و کتاب های دینی از آراستگی به انواع هنر بی بهره است؟ یا کدام سجاده و جانماز و حتی مهر و تسبیح را می توان خالی از هنر یافت.
چهارمین جای تلاقی دین و هنر، آیین ها، نیایش ها و مراسم مذهبی است. آیا در خواندن قرآن، دعاها، مداحی ها، تعزیه ها و نوحه گری بر بزرگان، هنر موسیقی با دین و مراسم دینی در هم نمی آمیزد؟ اگر به دقّت در یک دسته ی عزاداری بنگریم، آیا انواع هنر را؛ چون نقاشی، تذهیب، مجسمه سازی - برجسته و کنده شده - خط، نگارگری موسیقی، آواز و... یکجا با هم نمی بینیم؟ از پارچه ها و پرچم ها و تصویرهای جاندار و بی جان و نوشته های نقش بسته بر آنها گرفته، تا طبل و موزیک و آواز مداحان و نوحه خوانان، تا تزیینات و آرایه هایی که روی علم ها، کتل ها، شمشیرها، سپرها، زره ها و خُودها، زنجیرها و لباس ها و... آیا همه و همه جلوه گاه هنر و محل هم آغوشی هنر و دین نیست؟ کدام بخش این مراسم خالی از هنر است؟ آیا اوج مراسم عزاداری و اوج گریه ی عزاداران با اوج هنر مداح و نوحه خوان همراه نیست؟
کدام تعزیه خوانی، نقاره زنی و مراسم بزرگداشت موالید و وفیات بزرگان را می توان یافت که از چند نوع هنر خالی باشد. اگر بخواهیم هنرهایی را برشماریم که مراسم، کتاب ها و آیین های دینی سبب پیدایش آنها شده، بایستی کتابی جداگانه بنویسیم.
شما خواننده ی گرامی، لحظه ای به اطرافت بنگر، ببین کجای زندگی ات از هنر خالی است. از فرش زیر پا گرفته، تا ظرف غذاخوری، یا لیوان آبخوری، از در خانه تا سقف منزل، از پشتی ای که بر آن تکیه دادی، تا پیراهنی که به تن می کنی، از ملافه و روانداز تا مهر و سجاده و جانمازت، از کتابی که به دست داری تا در و پنجره و تیر و تخته و کف و سقف اتاقت و... همه و همه، با دست کیمیاگر هنرمندان، زیبا و دل انگیز شده است. حتی آن کتاب و آن خط که با آن حکم کراهت، یا حرمت مجسمه سازی و نقاشی، یا... را با آن می نویسی، از هنر بهره مند است!پس فریاد برآور که هنر را با دین دعوایی نیست. هنرمند باش، اما هنر خود را با گناه میالای. از هنر بهره ببر، ولی گناه مکن!
پی نوشت ها:
[1] سوره ی سبأ، آیه ی 13.
[2] کلبی، الاصنام ص 25 و 26؛ تاریخ طبری ج 2، ص 340؛ ازرقی، «اخبار مکه»، ترجمه ی فارسی ج 1، ص 78 و 79. بت عزی چون بتان دیگر حرم، بتخانه ای بزرگ داشت. در کنار بتخانه درختانی (سه درخت) بود که پرستش می شد و به فرمان پیامبر(ص) آنها را بریدند.
[3] همان، (بت عزی در بطن نخلة).
[4] تاریخ طبری ج 3، ص 124 و 125؛ الکامل فی التاریخ ج 2، ص 140؛ تاریخ ابن خلدون ج 2، ص 101.
[5] همان.
[6] همان.
[7] «جبریل بن شاذان»، کتاب الفضایل ص 71؛ بحارالأنوار ج 41، ص 213 و 214.
[8] تاریخ طبری ج 3، ص 139-147.
[9] مسند احمدبن حنبل ج 2، ص 145؛ کنزالعمّال ج 6، ص 230.
[10] صحیح بخاری ج 3، ص 40 و 41؛ صحیح مسلم ج 2، ص 160؛ مسند احمد ج 1، ص 360؛ سنن بیهقی ج 7، ص 270.
[11] صحیح بخاری ج 4، ص 64؛ صحیح مسلم ج 3، ص 160؛ مسند احمد ج 1، ص 375؛ بحارالانوار ج 83، ص 245.
[12] طبقات ابن سعد ج 7، ص 10؛ سیر اعلام النبلاء ج 2، ص 510؛ التراتیب الاداریه ج 2، ص 68و69.
[13] طبقات ابن سعد ج 7، ص 18؛ اسد القابة ج 1، ص 178؛ سیر اعلام النبلاء ج 3، ص 403.
[14] تاریخ طبری 8 جلدی، ج 3، ص 188، التراتیب الإداریة ج 2، ص 67.
[15] التراتیب الإداریه ج 2، ص 67.
[16] همان ج2، ص 67.
[17] همان ج 2، ص 67.
[18] همان ج 2، ص 69؛ طبقات ابن سعد ج 6، ص 210.
[19] طبقات ابن سعد ج 6، ص 139؛ التراتیب الاداریة ج 2، ص 69.
[20] طبقات ابن سعد ج 6، ص 301؛ التراتیب الاداریة ج 2 ص 69.
[21] طبقات ابن سعد ج 7، ص 99.
[22] التراتیب الاداریة، ج 2، ص 68.
[23] همان ج 2، ص 68.
[24] کافی ج 1، ص 46؛ ج 2، ص 62 و 211؛ مکارم الاخلاق ص 90؛ وسایل الشیعة ج 3 ص 323.
[25] امام خمینی «مکاسب محرمه» ج 1، ص 169؛ تبریزی «التعلیقه علی منهاج الصالحین» ص 34، کتاب التجارة مسأله ی 16. نیز نگاه کنید رساله ی عملیه ایشان را. تبریزی به جواز ساخت (عدم حرمت) مجسمه فتوا داده است.
[26] من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 153؛ علل الشرایع ج 2، ص 320؛ تهذیب الأحکام، ج 3، ص 253؛ بحار الانوار ج 76، ص 353.
[27] ابن ابی الحدید «شرح نهج البلاغه» ج 12، ص 101؛ معجم البلدان ج 3، ص 325.
[28] تاریخ بخارا ص 67.
[29] الکامل فی التاریخ ج 3، ص 217؛ ابن فقیه «کتاب البلدان» ص 624؛ معجم البلدان ج 3، ص 248.
[30] صحیح بخاری ج 3، ص 40و41 و ج 4 ص 64و65؛ صحیح مسلم ج 3، ص 160؛ مسند احمد ج 1، ص 320،353،360 و 375؛ سنن نسایی ج 4، ص 216.
[31] کافی ج 6، ص 443؛ مکارم الأخلاق ص 97، 104، 105 و 106؛ بحار الأنوار ج 47، ص 360.
[32] کافی ج 6، ص 446، محاسن ص 507، مکارم الاخلاق ص 105، بحار الأنوار ج 46، ص 289و292؛ وسایل الشیعه ج 3 ص 586 و ج 5 ص 170.
[33] مکارم الاخلاق ص 98؛ بحار الأنوار، ج 10، ص 351؛ کنزالعرفان فی فقه القرآن ج 1، ص 95 و 96.
[34] زکی، محمد حسن «الفون الایرانیة فی العصر الاسلامی» ص 76.
[35] توارت سفر خروج آیات 4-20؛ فصلنامه ی هنر شماره ی 28 بهار 74، ص 217، مقاله ی اسلام و هنرهای تجسّمی.
[36] بیهقی «المحاسن و المساوی» ص 467-470؛ حیاة الحیوان ج 1، ص 90-92؛ تاریخ تمدن اسلام ص 102و103.
[37] نگاه کنید: زکی، محمد حسن «الفون الایرانیة فی العصر الاسلامی» فصل اول، بحث تصویر.
[38] سوره ی علق آیات 6و7.
نظر شما